-
تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
حقیقتش نمی دونستم این مشکل رو ئدر قسمت درگیری زن و شوهر باز کنم یا اینجا!
متاسفانه شوهر من آدم بسیار دهن بینیه و بسیار بسیار بسیار از خانوادش تاثیرپذیره! یک خواهر بزرگ داره که حرفش برای شوهرم حجته! البته من خیلی دیر با این خواهرش آشنا شدم، وقتی این موضوع را فهمیدم هرچند که استقلال و کامل بودن شوهرم بعنوان تکیه گاه زندگیم بشدت تو ذهنم مخدوش شد، اما تصمیم گرفتم که با این خواهرش دوست شم و از طریق اون حتی بتونم به شوهرم نفوذ کنم. چون فکر می کردم یه عمر جنگیدن با خواهرشوهری اینچنین بانفوذ روی شوهرم، بی فایده ست!
ولی هرچه سعی کردم، اونقدر فاصله تفکری و فرهنگی (خواهرشوهرم از 15 سالگی که ازدواج کرده رفته شهرستان) بین ما وجود داشت که نشد. و دیدم اینهمه انرژی و وقتی که باید صرف برقراری ارتباط با اون بکنم، اگه روی شوهرم بکنم بهتره!
خلاصه که الان مشکل من اینه که از یه طرف شوهر من مثل یه موم می مونه تو دست مادر و این خواهرش و اونها هم از دخالت تو زندگیمون دریغ نمی کنن و از طرف دیگه زمین تا آسمون بین طرز زندگی و نگاهمون به زندگی بین من و اونها تفاوت وجود داره (تو رو خدا نگید که چرا اول متوجه نشدی که روزی هزاربار خودم رو سرزنش می کنم)!
رفتار خانواده شوهرم خیلی تحقیر آمیزه و عروس رو کارگر خودشون می دونن. در ضمن از شوهرم هم می خوان که راننده دربست اونها باشه. اگه یه مهمونی مشترک بخواهیم بریم، من باید با آزانس برم و شوهرم از کار و درآمدش بزنه و بشه راننده اونا!
تو این بازدید اخیر، خواهرشوهرم جلوی روی شوهرم مدام زبانبازی می کرد و می گفت همه جا در اختیار شماست و زنت هرجا می خواد بخوابه و ... ولی وقتی من تنها می شدم هم اون و هم بقیه به شدت بی حرمتی می کردن! اونقدر که مستقیم برگشتم و گفتم که زن وقتی شوهر می کنه تابع شوهرش می شه و هرجا اون بگه باید بره، دست خودش نیست که تصمیم بگیره جایی بره که دوستش دارن!
از این واضح تر نتونستم بگم که نمی خواهین بیاییم اینجا به برادرتون بگین! (هرچند که حدس می زنم که دلشون می خواد برادرشون تنها بره!!!!!!!!!!!!)
جالبه غیبت من رو به شوهرم می کنن ولی سر یه موضوعی که من خواستم ناراحتیم از خواهرش رو به شوهرم بگم، هنوز حرف نزده سرم داد می کشه که تو می خوای دروغ بگی و ....
چند وقته بابت این جریانات استرس دارم و شوهرم هم غرغر می کنه که تو شرایط الانت (بارداری) تو باید خودت استرس رو از خودت دور کنی و حتی حاضر نیست به حرفم گوش کنه و فقط به سرم غر می زنه!
اونقدر رفتارش غیرقابل تحمل شده که پریروز نشستم جادو باطل کن بنامش خوندم. حالا منی که اصلا به سحر و جادو اعتقاد نداشتم!
ببخشید خیلی طولانی نوشتم.
اما در کل می خوام بدونم با این تفاصیل چطور می تونم زندگیم رو مدیریت کنم؟
چطور به شوهرم یاد بدم که جلوی خانوادش بهم احترام بذاره تا اونها هم یاد بگیرن؟
چطور نفوذ مادر و خواهرش تو زندگیمون را از بین ببرم؟
و در کلام آخر چطور میشه با یه مرد دهن بین زندگی کرد؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
از محبت خارها گل می شود
از محبت سکه ها مل می شود!
بلو اسکای عزیزم:
من کوچکتر از اونهم که برای شما نسخه بپیچم فقط چند تا پیشنهاد دارم که تجربه ثابت کرده به درد می خوره و کار می کنه !
1- اصلا و ابدا پیش شوهرتون از مادر شوهر خواهر شوهر بدگویی و ابراز ناراحتی نکنید، سعی کنید برای مدت طولانی از این کار اجتناب کنید تا تصور ذهنی شوهرتون درمورد شما اصلاح بشه و اطمینان پیدا کنه که شما خصومتی با خانواده ایشون ندارید، میدونم سخته ولی این کار خیلی موثر هست
2- به جای اینکه سعی کنید با شوهر خواهر صمیمی بشید بهش احترام بذارید ( و پیش شوهرتون چند صد برابر :311:) و تمام محبتتونو به شوهرتون بدید
3- وقتی خانواده شوهری به شما بی احترامی می کنند در غیاب شوهرتون شما محل ندید و اصلا سعی کنید باهاشون تنها نمونید و تنها در حضور شوهرتون باهاشون باشید و عکس العمل نشون ندید که ازتون نکته ضعف نگیرن و سعی نکنن ناراحتتون کنن
4- وقتی خواهر شوهره ازتون به شوهرتون غیبت کرد مظلوم نمایی کنید و بگید شاید من کاری کردم ناراحت شده بذار زنگ بزنم از دلش در بیارم، اینطوری به شوهرتون ثابت کنید که شما حسن نیت دارید و اگر با ثبات این کارو انجام بدید شوهرتون هم شرمنده میشه خواهر شوهرتون هم ، و به مرور اوضاع به نفع شما بر می گرده ، فقط باید ثبات داشته باشید و خونسرد باشید
5- وقتی شوهرتون میره دنبال مادرشوهر و خواهر شوهر شما چرا با آژانس می ری؟ حاملگیتو بهانه کن و بشین تو ماشین ، قشنگ جلو بشین و اولش باهاشون گرم بگیر ولی تو راه لم بده به صندلیت و اینجوری بیخیال برخورد کن ، حاملگیت 9 ماه طول می کشه بعدشم بچه کوچیک داری از این فرصت استفاده کن و این مسئله رو جا بنداز که هر لحظه توی ماشین باشی:300: حتی بهونه کن و بگو منو سر راه فلان جا برسون بهمان جا برسون تا خانواده شوهرت ببینن تو همراهشی و دست و پاشونو جمع کنن
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
شرمنده ام نمیتونم راهنماییتون کنم.
ولی شوهرمنم اوایل خیلی دهن بین بود.اون موقع زیادسنی نداشتم ولی تونستم بامحبت وتوجه بیش ازحدبه شوهرم تمام حواسشوبه خودم جلب کنم.بعدنوبت میرسیدبه مادروخواهراش.عین خودشون باهاشون برخوردکردم.یعنی اگه بدبودن بدشدم وموقعی هم که خوب بودن ،خوب بودم.
الان دیگه جرأت ندارن توزندگیمون دخالت کنند.یه برنامه ای هم چیدم که شوهرم تنهایی هیچ وقت خرنه مادرش نمیره.کلافقط حرف منوقبول داره وبس.البته بگم همه اش برمیگرده به محبت بیش ازحد واینکه هیچوقت هیچی براش کم نذاشتم وازخودم براش مایه گذاشتم.
خوش باشید.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
باردایت و بهت تبریک می گم امیدوارم به راحتی بار شیشیت و زمین بگذاری( حرف مادر بزرگم)
عزیزم الان که باردار شدی اصلا موقع این نیست که ذهنت و درگیر چنین مسایلی کنی قبل از بارداریت باید چنین پستی می زدی.
اما الان بهترین کار اینه که رو بارداری و فرزند دلبندت زوم کنی.:43:
وقتی شما کاری به کار اونا نداشته باشی اونا خودشون و جمع خواهند کرد.
قطعا شما نمی تونی افکار چندین چند ساله اونا رو عوض کنی اما می تونی رو همسرت اروم اروم تاثیر بگذاری.
حالا که دید همسرت این طوریه اصلا و ابدا در مورد خانواده همسرت پیشش حرفی نزن و گله ای نکن. خب قطعا سخته اما چاره ای نیست.
وقتی هم که اونا پیش همسرت گله ای از شما کردن همون طور که سابینای عزیز گفت بگو جداُ از این کار من دلخور شدن اصلا فکر نمی کردم الان بهشون زنگ می زنم و از دلشون در میارم و اتفاقا زنگ هم بزن و بگو فلانی من اصلا فکر نمی کردم شما از این حرف من دلخور بشی و گله به همسرم کنی اگر ناراحت شدی کاش به خودم بگی این طوری باعث دلخوری بین یک زن و شوهر هم نمی شی به هر حال من معذرت می خوام اگه باعث دلخوری شدم. مطمئن باش 4 بار این طوری زنگ بزنی یا دیگه همسرت دلخوریهای مدام اونا رو بهت نمی گه یا اونا دیگه از تو پیش همسرت چیزی نمی گن.
در مورد راننده بودن این مشکل و خیلی از ما خانمها داریم بهترین کار اینه که با موضوع کنار بیای و حساس نباشی.
مثلا تو خانواده همسر من هر کسی که بخواد تو ماشین ما بشینه باید بره جلو بشینه اوایل خیلی برام سخت بود الان می شینم عقب کیف هم می کنم کلی هم سر به سرشون می ذارم و شوخی می کنم همین باعث شده خواهر شوهرام وقتی میام تو ماشین ما لااقل 2-3 بار تعارف می کنن که تو رو خدا بیا جلو بشین ( تو ماشین خودمون به من تعارف می کنن:311:)
به هر حال چاره حل مشکل با قوم شوهر بخشیش باید به بی خیالی بگذره. وقتی ببینن که شما حساس نیستی خودشون کمتر گیر می دن ولی خدا نکنه که نقطه ضعفی گیر بیارن اون وقت انگار همه دست به دست هم می دن که شما رو اذیت کنن( که البته این نشات گرفته از افکار خودمونه چون حساس شدیم)
اینکه گفتی به عروس به چشم کارگر نگاه می کنن خودت دیدت و عوض کن پیش خودت بگو حالا من به مادر همسرم کمک کنم چه ایرادی داره این طوری راحتتر کمک می کنی از طرفی فعلا بهتره بارداری و بهانه کنی و کمتر کمک کنی نه اینکه اصلا کمک نکنی بلکه کمتر کمک کن. بعدشم که بچت به دنیا میاد اصلا نمی ذاره بری تو اشپزخانه و کار کنی همش باید بشینی یا شیرش بدی یا بخوابونیش.
در ضمن یادت باشه بچت که به دنیا بیاد به کمک اونا هم نیاز داری هر چند که الان بگی نه.
با محبت به همسرت عشق ورزی د رخانه و البته زیاد در دسترس نبودنت سعی کن همسرت و به خودت وابسته کنی تا کم کم با همفکری هم کار یو انجام بدید نه با نظر دیگران.
یه چیز دیگه هیشه سعی کن با اقتدار باشی نه بی ادبی نه بی تفاوتی به موقع بلد باش جواب های لازم و بدی تا چند وقت دیگه نتونن رو بچت هم تاثیر بد بذارن.
موفق باشی:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ممنون از همگی تون
خوب تو صحبتهاتون متفقن هم عقیده بودید که با محبت کردن به شوهرم می تونم خصلت دهن بینیش رو تغییر بدم.
تمام سعیم رو می کنم ولی نمی دونم که چقدر می تونم موفق باشم. حقیقتش شوهرم همون اوایل با برخی رفتارهاش محبتش رو تو دلم کشت و این خیلی برام سخته که تظاهر محبت کردن بهش رو بکنم!
راستی راهی به ذهنتون می رسه که بتونم جوری بهش محبت کنم که نه تابلو باشه که الکیه و نه بخودم خیلی فشار بیاد؟
در مورد راننده بودن که وا.. شوهرم انتظار داره خودم هم راننده دربست خانوادش باشم و اصولا بدون هماهنگی با من می ره اقوامشون (حالا خانوادش بماند) رو میرسونه!!
در مورد دهن بینی شوهرم دو تا مثال می زنم تا یکم قضیه روشن تر بشه؛
- وقتی برای خرید حلقه عروسی رفته بودیم، شوهرم با یه دوستش اتفاقی صحبت کرده بود و اون گفته بود که حلقه باید در حدی باشه که پس فردا که بچه ها بزرگ شدن، مادر و پدر روشون بشه به اونا نشون بدن.
با این حال حلقه ای که من انتخاب کردم از لحاظ قیمت خیلی پایین تر از اونی بود که پسندیدم و در کل میشه گفت که ارزونتر از حلق من کم بوذ ولی گرونتر زیاد. اونروز هردو راضی بودیم و به خوشی گذشت.
چند روز بعد که شوهرم رو دیدم باهام کلی دعوا کرد که یعنی چی که آدم حلقه گرون بخره. حلقه به چه درد زندگی می خوره و نه میشه فروختش و نه چیزی!!!!!
بهش گفتم که اولا که حلقه من گرون نبوده و ثانیا اونروز که رفتیم برای خرید که حرفت چیز دیگه ای بود....
بعدها دقیقا این عقیده دوم رو عینا از زبون خواهرشوهرم شنیدم!!!!!
- یه بار بهش پیشنهاد دادم که تا بچه ندارم یه سفر بریم مالزی، کاملا توافق کردیم و حتی قرار شد که هرکی هزینه سفر خودش رو بده که به شوهرم هم فشار نیاد. آقا شوهرم فرداش رفت خونه مامانش و شب که اومد و حرف سر مسافرت مالزی افتاد، گفت اینکه آدم پول داشته باشه و نره سفر حج نشونه عدم عنایت خداست و وقتی آدم می تونه بره زیارت خونه خدا چرا باید بره مالزی!!!!!!!!!!
ببینید دو هردو مثال که تو زندگیمون کم از این مثالها نیست، 2 تا تفکر مختلف هست که در واقع سلیقه ایست و نمیشه گفت کدوم خوب و کدوم بده. و هرکس حق داره برای زندگی خودش یک تفکر خاصی داشته باشه، در عین حال که بعقیده دیگران احترام می ذاره ولی اونا رو برای زندگیش اجرا نکنه.
متاسفانه شوهر من وقتی حرف دیگران بخصوص مادر و خواهرش رو می شنوه، چنان تحت تاثیر قرار می گیره که انگار شستشوی مغزی شده. اصلا عقیده و نظر قبلیش به کل فراموش می شه و این منو دیوونه می کنه چون خودم هیچ نفوذی روش ندارم.
نمی دونم چی کار باید بکنم!!
وقتهایی که زندگی روال هادی داره و مناسبت یا مورد خاصی نیست و شوهرم کمتر به خانوادش سر می زنه، اوضاع زندگیمون نسبتا خوبه ولی امان از وقتی که یه مراسم یا مناسبتی بشه و ما یا حتی شوهرم تنها مجبور بشیم بیشتر با اونها ارتباط داشته باشیم. اصلا زندگیمون در شرف از هم پاشیدگی قرار می گیره!
واقعا نمی دونم با این خصلت افتضاح دهن بینیش باید چی کار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
یه چیز دیگه هیشه سعی کن با اقتدار باشی نه بی ادبی نه بی تفاوتی به موقع بلد باش جواب های لازم و بدی تا چند وقت دیگه نتونن رو بچت هم تاثیر بد بذارن.
حقیقتش از این یکی هم به شدت می ترسم. هنوز ماه دوم بارداریم تموم نشده این هم شده برام یه کابوس.
خیلی دلم می خواست سنم اجازه می داد و یه 4-5 سال دیگه هم صبر می کردم و بعد برای بچه اقدام می کردم.
بعضی اوقات دلم می خواد برم یه کشور دیگه زندگی کنیم که نه خانواده شوهرم و نه دوستاش و نه حتی خانواده خودم باشن، تا بتونیم به یه توافقی با هم برسیم و در ضمن به یه ثباتی تو زندگیمون.
بخدا وقتی خودش باشه و از دیگران تاثیر نگیره زندگی بدی نداریم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوست عزيز منم مشكل شما رو داشتم .اما خوشبختانه مشكلم تا حد زيادي حل شد .نميدونم كارهايي كه من كردم براي شما جواب ميده يا نه اما تجربياتم رو در اختيارتون ميگذارم اميدوارم كه مفيد واقع بشه
1/قبل از هرچيز سعي كن روابطت روبا خانواده شوهرت كاملا محدود كني.ودر ضمن كاملا باهاشون رسمي برخورد كن .يادت باشه تا وقتي دو نفر نخوان كه باهم صميمي باشن اين اتفاق نمي افته .مگر اينكه دو طرف تمايل به اين كار داشته باشن .مي بيني بعد از مدتي خودشون ميان به سمتت.كه البته در اون صورت هم با احتياط پيش برو.وببين آيا صميمي بودن به نفعت هست يا نه.
يادت باشه به خاطر اينكه عروس اونهايي خودت رو ملزم به اين نكن كه بايد تو خوبي كني واونا بدي كنن.اگه بهت احترام گذاشتن بهشون احترام بذار .اگه بي احترامي كردن بي احترامي نكن ولي بي تفاوت باش .من اين رو قبول ندارم كه اگه كسي بهتون بي احترامي كرد بهش محبت كنين تا درست بشه.چون در اين صورت به خودتون ظلم كردين.
2/سعي كنين خودتون رو زن قدرتمندي نشون بديد.هم به شوهرتون وهم به خانوادش.اونها نبايد فكر كنن شما آدم ضعيفي هستيد.از صحبتهاتون برميومد كه شاغل هستيد اين يه نقطه قوت براي شماست.البته بايد سعي كنين دررابطه با شوهرتون با سياست اين كار رو انجام بديد تا باعث اختلاف بين شما نشه
3/تامي تونيد براي شوهرتون كار بتراشيد .وقتي سرش شلوغ باشه كمتر فرصت مي كنه بره و پاي منبر خواهرش بشينه
4/اگه تنهايي رفت پيش اونها واومد ازش سوال نكنين چه اتفاقي افتاده يا چه حرفهايي بينشون رد وبدل شده.البته اين كار اوايل خيلي سخته اما سعي كنين به اين مساله عادت كنين اين مساله دو حسن داره يكي اينكه از خيلي چيزها اطلاع پيدا نميكنين وبيخودي حرص نمي خورين به قول معروف چشمي كه نمي بيند دلي نمي گريد وثانيا اون ميفهمه كه از نظر شما رفتن به خونه خواهرش مساله مهمي نيست.يادت باشه هميشه ما هستيم كه با بزرگ كردن يك چيز يا يك شخص به اون بها ميديم.اگه تمركزت رو ازروي اون برداري خودبخود اهميتش رو از دست ميده
5/راستش در مورد رفتنتون به مهموني با اژانس من اگه به جاي شما بودم يا نمي رفتم يا به شوهرم مي گفتم اول اونها رو برسون بعد بيا دنبال من.بعضي وقتها بايد اونها در مضيقه قرار بگيرن تا بفهمند كه در قبال زنشون وظايفي دارن.حتي اگه با اژانس رفتيد بايد نشون ميداديد كه از اين حركتشون ناراحت شديد تا از تكرارش در اينده جلوگيري كنين
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
من می خوام خونه خودمون باشم. :161: :161::161:
الان که دارم اینها رو می نویسم، چشمهام پر اشکه!!!
چند وقته نشونه های بارداری و ویار داره اذیتم می کنه. تا به شوهرم می گفتم، می گفت یه چند وقت برو خونه مادرت!
بهش با مهربونی توضیح می دادم که من خونه خودم راحت ترم. از لحاظ لباش پوشیدن، سکوت، خوابیدن، مطالعه کردن و ...
قبول می کرد ولی دوباره که از سر کار می یومد باز به جونم غر می زد که چند روز برو خونه مامانت.
خیلی تعجب می کردم که من به این وضوح می گم که من خونه خودم به این دلایل آسایشم بیشتره، بعد چرا اینقدر اصرار می کنه!
دوبار که تلفنی با مادرشوهرم حرف زدم، فهمیدم که از اونجا آب می خوره!!!
به زور اصرار می کنه که تو به بوی غذا حساسی و باید مامانت برات غذا درست کنه و وقتی می گم من بیشتر احساس خستگی می کنم و به خوابیدن نیاز دارم، میگه نه و درست نیست!
حالا جالبه من به بوی غذا فعلا حساسیت ندارم و به تشخیص دکترم دارم استراحت می کنم. بیرون رفتن برام مضره! اما سرکار علیه عقلش بیشتر از دکتر متخصص می رسه!!
به مادرشوهرم چیزی نگفتم و گفتم چشم.
اما شوهر بی ... رو چی کار کنم؟ امروز صبح رفته بود خونه مامانش و دوباره مخش رو شستشو داده بودند!
زنگ زد که مثلا حالم رو بپرسه! کلی سرم داد کشید و دعوا کرد که باید بری خونه مامانت و هر دختری تو این شرایط دوست داره بره اونجا!!!!!!!!!
بهش می گم ما سه ساله داریم زیر یه سقف زندگی می کنیم، تو خصوصیات اخلاقی من باید دستت اومده باشه. چرا من رو با دیگرونی مقایسه می کنی که اخلاقم تناسبی باهاشون نداره. چرا درکم نمی کنی.
اونقدر گفت که عصبانی شدم و گفتم، تحمل چند وقت بیماریم رو نداری؟ حالا که حالم بده می گی اثاثت رو جمع کن برو خونه مادرت؟ بهش گفتم اگه نمی تونی تحملم کنی، تو رو برو. من تو خونه خودم هستم.
خدایا چرا این مرد اینقدر دهن بینه؟ چرا یکم درکم نمی کنه؟ آخه زنگ می زنه حالم رو بپرسه یا استرس و فشار و اضطراب بهم تحمیل کنه؟
من باهاش چی کار کنم؟ این دهن بینی محضش داره عذابم می ده! برم به کی التماس کنم که بهش بگه زنت چه خصوصیاتی داره تا اینقدر روحم رو آزار نده؟ من از دستش چی کار کنم؟
بهم می گه من سه ماهه دارم تحمل می کنم! بابا من کلا دو ماهم هست. ماه اول که اصلا نمی دونستیم باردارم و الان کلا دو، سه هفته هست حالم بده......
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام عزيزم..... توصيه هاي دوستان كامل و واضح بود. اما من هم يه نكته رو اضافه ميكنم: عزيزم فكر ميكنم به خاطر دوران حاملگي يه مقدار حساسيتتون رفته بالا. سعي كنيد بر افكارتون مسلط باشين و اجازه ورود هر فكري رو به ذهنتون ندين، از جمله افكار قضاوت برانگيز!
:305:صبر و حوصله داشته باشين. انتظار نداشته باشين بعد از دو روز محبت كردن ديدگاه همه نسبت به شما عوض بشه. اين كار زمان ميبره. نتيجه ي محبت هاتون رو تو دراز مدت ميبينيد.
:305: نيازي نيست بازي كنيد. سعي كنيد واقعا محبت كنيد. خاطرات خوبي كه با همسرتون داريد به ياد بياريد و سعي كنيد اين احساس رو در خودتون تداعي كنيد كه هنوز هم مثل اول زندگي عاشقانه دوستش داريد، اونوقت محبت خود به خودي مياد.
:305:سلام منو به كوچولوي خوشگلتون برسونيد، بهش بگيد شب باروني گفت خيلي مواظب خودت باش.:43::46::227:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیز
در اینکه شوهرت از خانواده اش تاثیرپذیری داره شکی نیست
اینکه حرفهایی که بینتون رد و بدل میشه مثل خرید حلقه یا اینکه شما می خواهی خونه خودتون باشی و همسرت به شما برسه اما خانواده شوهرت می گویند برو پیش مادرت و این حرف رو از زبان شوهرت عنوان می کنند
هم کاملا مشهوده
چیزی که اینجا به نظر من رسید و بسیار جلب توجه می کنه دو نکته هست
*چرا همسرت این رفتار رو از خودش نشون میده و یا به عبارتی چرا از خانواده اش تاثیر می پذیره ؟
و نکته دیگه اینکه
*راهکار برون رفت از این مشکل چه می تواند باشه ؟
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...1c7feaba3d.gif
جمع بندی توصیه های دوستان رو میشه در این چند خط دید:
1-عدم گله و شکایت از رفتار و حرف های نادرست خانواده همسرت نزد شوهرت (پست سابینا)
2-تاثیرگذاری آرام بر روی همسرت با توجه و محبت کردن به شوهرت و تمرکز زدایی نسبت به حساسیت بر روی رفتارها و سخنان خانواده شوهرت (پست سیسیلی)
3-محدود کردن رابطه ی خودتون با خانوده همسرت و فرم رسمی بخشیدن به این رابطه ، سریع گرم نگرفتن و عدم زود صمیمی شدن ...(پست سیما3030)
البته نمیشه این راهکار رو یک شبه عملی کرد
عروسی که تا دیروز با همه قاطی و غیر رسمی بوده نمیشه یک شبه راه خودش رو عوض کنه و رسمی و غریبانه رفتار کنه
4- صبر و حوصله به خرج دادن برای بهبود روابط و اینکه محبتتون به شوهرت قلبی باشه (پست شب بارونی)
راهکارهای بالا همگی مفید هستند و نکته ای رو به نظرم میرسه که سرآغاز به کار گیری آنهاست ( راهنمایی های زیر تلفیقی از راهنمایی مدیر در تاپیک مشاوره برای همه است)
شما باید از خودتون شروع کنید.
باید ارتباط عاطفی و احساسی شما با همسرتان آنقدر قوی باشد که همسرت ، آشکارا ببیند که تو با او در یک تیم و در یک جبهه هستی، آنوقت دیگر به خودتون گل نمی زنه، و با تیم رقیب همانندسازی نمی کند.
می دانم این قسمت سخته ولی همون طور که خودت هم گفتی
نقل قول:
همون اوایل با برخی رفتارهاش محبتش رو تو دلم کشت و این خیلی برام سخته که تظاهر محبت کردن بهش رو بکنم!
شوهرت دقیقا این سیگنال رو از شما می گیره
به همین خاطر خودش و شما رو در یک تیم نمی بینه با این وجود شما رو دوست داره و عاشقتون هست اما راه و رسم صحیح رفتار کردن رو نمی دونه لذا صحبت های شما رو نزد خانواده اش بیان می کنه و از اونها تقاضای راهکار داره
این قضیه هست که شوهرتون رو متاثر از خانواده اش کرده
گمان می کنم دلیل تاثیرپذیری همسرت تا حدی مشخص شده باشه
و اما راهکار برون رفت از این مشکل
بنابراین شما باید در تلاش باشی تا این حفره عاطفی رو در زندگیتون پر کنی
اگر ارتباط شما و همسرت آسیب دیده باشد، مخصوصا اگر مهارتهای ارتباطی شما ضعیف باشد و از نظر احساسی نتوانسته باشید او را جذب کنید، پس این کار را مادرش انجام می دهد و چون اطلاعات خصوصی خانواده شما به بیرون درز پیدا می کند، مادرهمسرت نیز از روی دلسوزی توصیه هایی به فرزندش می کند که به زندگی شما آسیب می رساند.
هنگامی که از خانواده اش رنجیده ای
درصدد دفاع از خودت و محکوم کردن اونها برنیا
نباید واکنش نشان دهی یا از خودت دفاع کنی، بلکه با هم احساسی باید سعی کنی نشان دهی که احساسات همسرت را می فهمی( نه اینکه بخواهی خودت را مقصر نشان دهی)
بلکه به همسرت می گویی عزیزم درکم کن که ناراحت شدم،
یا اینکه به او می گویی که همیشه دوستش داری و ازش حمایت می کنی. و می خواهی اون نیز از تو حمایت کنه
بهتر است از توصیه ، راهنمایی و نصیحت مستقیم یا انتقاد به همسرت پرهیز کنی، این منجر به آسیب دیدن رابطه شما می شود.
شما لازم است به طور غیر مستقیم در همسرت تغییر ایجاد کنی و این فقط با ارتباط قوی احساسی ممکن است. وقتهای بیشتری را در کنار همسرت سپری کن، تفریح ،پارک ، سینما و احترام به عقاید و احساس همسرت به این کار کمک می کند.
همچنین با تعریف از نقاط مثبت او ، سعی کن در او کرامتی ایجاد شود که نقاط ضعفش کاهش یابد.
===
یه مقدار پستم طولانی میشه
امیدوارم تا اینجا برایت مفید بوده باشه
در فرصت بعدی بازم میام :43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
البته نمیشه این راهکار رو یک شبه عملی کرد
عروسی که تا دیروز با همه قاطی و غیر رسمی بوده نمیشه یک شبه راه خودش رو عوض کنه و رسمی و غریبانه رفتار کنه
در رابطه با این قسمت از صحبتتون باید بگم که من در کل آدم خیلی رسمی هستم و حتی شوهرم گاهی شکایت می کند که چرا تو با خانواده خودت هم اینقدر رسمی هستی.
رفت و آمدم با خانواده شوهرم خیلی کم است و محدود می شود به مناسبتها یا زمانی که خودشان رسما دعوت کنند.
ولی متاسفانه این شامل حال شوهرم نمی شود و او لااقل هفته ای یکبار رو به تنهایی منزل خانواده اش می رود. و ارتباط تلفنی هم زیاد دارند.
***********************************
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
هنگامی که از خانواده اش رنجیده ای
درصدد دفاع از خودت و محکوم کردن اونها برنیا
نباید واکنش نشان دهی یا از خودت دفاع کنی، بلکه با هم احساسی باید سعی کنی نشان دهی که احساسات همسرت را می فهمی( نه اینکه بخواهی خودت را مقصر نشان دهی)
بلکه به همسرت می گویی عزیزم درکم کن که ناراحت شدم،
یا اینکه به او می گویی که همیشه دوستش داری و ازش حمایت می کنی. و می خواهی اون نیز از تو حمایت کنه
بهتر است از توصیه ، راهنمایی و نصیحت مستقیم یا انتقاد به همسرت پرهیز کنی، این منجر به آسیب دیدن رابطه شما می شود.
متاسفانه در این زمینه خیلی مشکل دارم. خانواده شوهرم و حتی شوهرم در حضور خانواده اش و اقوامش احترام مرا نگه نمی دارند. و من واقعا نمی دانم که باید چه کار کنم.
در ضمن خانواده شوهرم دورو هم هستند. بعضی مواردی هست که نزد شوهرم یک جور رفتار می کنند و پشت سرش رفتار بسیار زننده ای بامن دارند. واقعا نمی دانم مشکلشان با من چیست!
همانطور که گفتم من روابطم با آنها بسیار محدود و رسمی است.
به عقیده شما بهترین موضع در مقابل بی احترامی های خانواده اش از یک طرف و خودش در حضور خانواده اش از طرف دیگر، چیست؟ یعنی اصلا به شوهرم انتقال ندهم؟ البته بسیار مواردی هست که فقط در دلم نگه داشته ام. اما خانواده شوهرم اصلا شرمنده که نشده اند، بلکه جری تر هم شده اند.
**************************************
در مورد محبت کردن بصورت واقعی و بالا بردن تواناییهای ارتباطی ام کاملا قبول می کنم که ضعف دارم و باید روی خودم کار کنم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به نظر من شاید شاید شوهرتون از این موضوع که نمیخواین برین خونه مامانتون اینا بعدا به عنوان یه نکته ضعف استفاده کنه پس نگین اونجا رودوست ندارین حتی بگین اتفاقا مامانمم کلی خوشحال میشه برم اونجا اما عزیزم من تو این شرایط بیشتر از همیشه به محبت خودت نیاز دارم. یا مثلا از بابام خجالت میکشم یا......
سعی کنید بهشون محبت کنید و زیاد از شرایطتون شکایت نکنید و محبت شوهرتونو یه جوری نسبت به کوچولوتون تحریک کنید.:46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
بارداریت رو بهت تبریک میگم
ببین تو باید به فکر سلامتی خودت باشی ، باید بتونی مخ شوهرت رو بعد از سه سال بزنی اگه نتونی مقصر خودت بودی که به شوهرت کم محبت کردی الان هم دیر نشده باید بهش بگی که من اگر از تو دور باشم افسرده وناراحت میشم وبرای بچه بی گناهمون خوب نیست ، بله حرف تو درسته هرکسی دوست داره مثل زمان مجردی، مامانش کارهاش رو انجام بده وکیف هم کنه ولی من اون طوری غصه تو رو میخورم که تنها میشی ووقتی از سرکار میایی خسته وتنها میشی اگر هم گفت میرم خونه مامانم بگو نه من دلم میگیره وجودت برام یه دنیا آرامش میاره من سه ساله که به باتوبودن عادت کردم به این که هرروز تو رو ببینیم طبق تحقیقات جنین ها هم حس محبت پدرشون ومادرشون رو می فهمنن ، تو دوست نداری بچه سالمی از نظر روحی روانی وجسمی داشته باشیم خدای ناکرده مشکلی پیش بیاد یک عمر پشیمون میشیم ودیگه فایده ای نداره ، بعدش هم من به تو اطمینان بیشتری دارم اگه خدای نکرده برم خونه مامانم اتفاق ناگهانی برای من وبچه مون بیفته چون تو پیشم نیستی هول میکنم و ممکنه بچه سقط بشه یا من مریض بشم ولی تو پیشم باشی من خیالم راحته چون جوونتر از پدر ومادرمی وحوصله بیشتری داری بعد بگو تازه قدیمیا مثلا مامان من یا مامان خودت مگه حامله میشدن میرفتن خونه مامانشون ؟ نه تازه بچه هاشون هم بهتر از این بچه های این دوره هست!!!
خلاصه یک جوری بهش بگو که اون خودش رو برای تو وبچه ات خیلی باارزش بدونه باید ارزش شوهرت رو بالا ببری براش کتاب بخر در مورد بارداری و این که پدر هم مسئولیت داره و این نیست که بچه فقط مادر بخواد به حرف های مادر شوهرت اهمیت نده هر چه قدر اهمیت بدی بدتر میکنه من مادر شوهری بدتر از تو دارم وخواهر شوهرانم تا حالا با من صحبت نکردند ولی به این نتیجه رسیدم که اونها اصلا برام مهم نباشند چون واقعا من از نظر شخصیتی بالاترم و این رو خود زمان به شوهرم ثابت کرده . آرام باش و محبت کن تا شوهرت هم محبت کنه براش گل بخر غذای خوشمزه درست کن حتی اگه نمیتونی از دوستت یا مامانت بخواه غذا درست کنه ولی شوهرت نفهمه وبهش ثابت کن که پیشت باشه تو حالت هم بهتر میشه
امیدوارم بتونی از پسش بر بیای همه چیز ممکنه ، ناامید نشو عاشق شوهرت باش
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام خانوم:
یه مدت زمان میبره اما با رفتارت و گفتارت نشون بده که هیچ جا به اندازه خونه خودت برات لذت بخش نیست و هر کاری که همسرت برات در این دوران انجام میده رو قدردانی کن. بذار بفهمه که هیچ جا مثل خونه و هیچ کس به اندازه او برای تو آرامش بخش و مفید نیست:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوستای گلم
:302: :302: :302:
خیلی داغونم. خواهرشوهر بزرگم دوباره مدتیه اومده خونه مادرشوهرم و امروز صبح شوهرم رفت اونجا...
یه بهانه الکی پیدا کرد و تلفن زد و کلی به من بد و بیراه گفت که مجبور شدم تلفن رو قطع کنم که جلوی خانوادش بیشتر توهین نشنوم. بعد هم کلی اس ام اس توهین آمیز.
حالا هردومون فردا باید کنکور بدیم!!!!!
خیلی اعصابم بهم ریخته. میگم زنگ بزنم به خواهرشوهرم بگم از خدا نمی ترسی بین زن و شوهر رو این همه بهم می زنی؟! چی میخوای از جون زندگیه ما؟!
واقعا نمی دونم چی کار کنم. تو رو خدا یکی بهم همفکری بده. :316: دوباره بعد از سه سال برگشتیم سرخونه اول!!!
بعد مدیرهمدردی تو مقالشون می گن که لعنت کردن دیگران جزء گناهان صغیره است. من چطور لعنت نکنم؟!
کسی که بین زن و شوهر رو بهم می ریزه، نمود شیطانه و فکر کنم خدا گفته که شیطان رو لعنت کنیم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
هیییییییییییییی...........
blue جان اینجا هم کسی دوستت نداره!
حرفهات و دلشکستگی هات دیگه حتی تو همدردی هم خریدار نداره!
غصه نخور عزیزم!
بیا سرت رو بذار رو شونه خودم، برای خودم درددل کن! یادت باشه از خدا ناامید نشی ها!
فعلا هم تا فردا بیخیال شو! فردا برو کنکورت رو بده، انشاا.. که قبول می شی! خودم برات دعا می کنم!
امشب هم که اومد جوابش رو نده تا دعوا نشه و بتونی فردا با روحیه بری سر جلسه!
خواهرشوهرت رو هم ولش کن! اون اگه به فکر تو بود که اینقدر تو زندگیت موش نمی دواند! اگه زنگ بزنی و حرفی بهش بزنی تازه خوشحال میشه که به هدفش رسیده! می بینی هم که چه جوری شوهرت رو بر علیهت پر می کنه و شوهرتم الحق که خوب پر میشه!
عزیز دلم فعلا فردا رو برو کنکورت رو بده و بعد بیا باهم یه فکری بکنیم!
می دونم مشکلت مزمن شده و به این راحتی ها حل نمیشه! ولی بالاخره یه راهی داره دیگه!
blue جان خودم دوستت دارم و درکت می کنم. :46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام. خانومي اين چه حرفيه ؟ معلومه كه دوستت داريم.:43:
عزيزم، شما فردا كنكور داري. بايد آروم باشي. نه تنها به خاطر كنكور، حتي براي كوچولوي خوشگلت.
خانومي خواهر شوهر رو بسپارش دست خدا و بي خيال شو. سكوت كني بهتره. هر كس يه آتيشي به پا ميكنه، آخر خودش به همون آتيش ميسوزه.
تازه....خدا خيلي باحال تره. كاراش بامزه تره.:227: اگه شما تلافي كني، خدا به خاطر عدالتش مجبوره كوتاه بياد، ولي بسپار دست خودش، يك كاراي جالبي ميكنه نگو و نپرس....:311:
بذار اون حرص بخوره كنكورش خراب شه. ولي شما آروم باش. اگه اونجا يه نفر هست كه ازت خوشش نمياد، عوضش اينجا تو همدردي خيلي ها هستن كه دوستت دارن.:46:
ميتوني با خوندن قرآن خودت رو آروم كني. اونوقت ذهنت رو خالي كن و به فكر تقويت خودت و برنامه ريزي براي كنكور فردا باش. ما هم اينجا برات دعا ميكنيم موفق بشي.....
پيروز باد blue skyyyyyyyyyy !
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز
مامان خانوم....:72:
حرفهایی که تو پست اخر برای خودت گفتی خوب بود اما یه اشکال بزرگ داره اونم این که اینجا همه دوستت دارن مگه میشه حالا که بیشتر به همدردی نیاز داری کسی ترکت کنه؟؟:300:
دوست عزیز شما تا حالا تو یه موقعیت مناسب که شوهرت هم حالش خوبه و همه چی گل و بلبله ازش علت این رفتارهای ناگهانی و هیجانیشو پرسیدی؟
آخه مگه بدون دلیل میتونه گوشی رو برداره و شروع کنه توهین کردن؟با چه بهونه ای شروع به این کار میکنه؟حتی اگه هیچ دلیلی هم نداشته باشه و فقط صرفا تاثیر حرفای خواهرش اینا باشه قطعا برای اینکه وجهه ی خونوادش پیش شما زیر سوال نره نمیگه خواهرم اینو گفت ، اونو گفت و در واقع یه بهونه ای برا کارش میتراشه و شروع میکنه به توهین . بهونه ی این بارش چی بود؟
عکس العمل شما چی بود؟
خانومی نوع واکنش شما نسبت به رفتارهای ایشون خیلی مهم و تاثیر گذار خواهد بود اگه مثل خودش رفتار کنی در واقع حق به جانبش کردی و محکمتر از دفعه ی قبل کارشو تکرار خواهد کرد .
فعلا به خواهر شوهرت کاری نداشته باش و فکر هم نکن بهش که اعصابت بیشتر به هم بریزه پیش خودت این طور فکر کن ارزش بلو اسکای خیلی بیشتر از اینه که خودشو با همچین ادمایی درگیر کنه فعلا همه ی ذهن و تمرکزتو بزار روی اینکه چطور شوهرتو جذب خودت کنی
خانوم گل در حال حاضر سعی کن یه رفتار متین و باوقار باشوهرت داشته باشی تا بدون اینکه خودتو کوچیک کرده باشی متوجه رفتار زشتش بشه.
وقتی اومد خونه نه مثل همیشه با استقبال و عزیزم جونم و نه خیلی سرد برخورد کن عادی باش چون الان احتمالا همسرتون منتظر یه واکنش تهاجمی یا تدافعی از سوی شما خواهد بود .
وقتی اومد استراحتشو کرد براش یه چایی بریز ببر و سعی کن خودتو سرگرم یه کاری نشون بدی در واقع بی تفاوتی رو توی چهرت احساس کنه
هرچه بیشتر از سوی شما حساسیت ببینه رفتارش تشدید میشه:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
دوست عزیز شما تا حالا تو یه موقعیت مناسب که شوهرت هم حالش خوبه و همه چی گل و بلبله ازش علت این رفتارهای ناگهانی و هیجانیشو پرسیدی؟
اتفاقا دیروز تلفنی باهاش حرف می زدم (رابطه مون خوب بود)، بهش گفتم؛
خیلی دلم می خواد تبدیل بشی به همسری که بتونم حرفام رو راحت بهش بزنم. اگه کسی اذیتم کرد، موضع نگیری که تو می خوای منو مقابل فلانی قرار بدی (بهم بارها گفته که زن خوب کسیِ که مرد را مقابل خانوادش قرار نده) و اینجور به قضیه نگاه کنه که قصدم برطرف شدن سوء تفاهمه. شاید تو بهم راهنمایی و کمک فکری دادی و من فهمیدم علت چیه و اصلا مشکلات حل شد.
بهش گفتم دلم می خواد بتونیم باهم مستقیم حرف بزنیم و حتی گله کنیم و انتقاد. مجبور نشیم گله هامون رو در لفافه بگیم، داستان تعریف کنیم و در قالب اتفاقی که تو خواب افتاده و یا برای دوست و غریبه افتاده بگیم. گفتم تو لفافه حرف زدن، مشکل اشتباه متوجه شدن رو هم داره.
گفتم وقتی با فریاد و نیروی فیزیکی باعث میشی که من حرف نزنم و سکوت کنم، این سکوت نشونه قانع شدن نیست. این سکوت نشونه فاصله گرفتنه و .....
آقا به این آخری که رسید تازه دیدم همچین از این نقشش بدش نیومد و احساس قدرت می کنه که بنده از ترس کتک حرف نزنم!!!!!
خلاصه که ناثیر حرفم ظاهرا مثبت نبود، چون همون دیشب بهانه می گرفت!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
آخه مگه بدون دلیل میتونه گوشی رو برداره و شروع کنه توهین کردن؟
خوب بی بهانه نبود. ولی واقعا مشکل ما بهانهِ نیست. این قصه ما سر دراز داره...
از همه بیشتر از بی حرمتی هاش (خودش و خانوادش) خسته شدم. نیاز به احترام تو وجود هر انسانیه و من هم مستثنی نیستم. خرد شدم و خردتر هم میشم ولی نمی دونم چی کار کنم!
شب بارونی عزیز ممنون! حرفات خیلی آرومم کرد. :72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم حست رو با تمام وجود درک می کنم.
منم مثل شما دوران بارداری بدی داشتم (خیلی بد).
و بدتر از اون بی احترامی خانواده همسرم و بی مهری بیش از حد همسرم بود.
الان ذهنتو از ادم ها و زمینی ها دور کن و به اسمون نگاه کن. الان مطمئنم روحت مثل فرشته های خدا پاک پاک.
از خدا بخواه تو امتحان فردا کمکت کنه. همسرت رو هم کمک کنه. از خدا بخواه خدا ادمهایی که نیت بدی دارن و بین زن و شوهرها رو به هم می زنن به اشتباهشون آگاه کنه و اصلاحشون کنه.
از خدا بخواه خدا یه فرزند سالم و صالح بهت عطا کنه که زیر سابه یک خانواده پر محبت بزرگ بشه (خودتو پشت بچت پیش خدا قایم کن)
حالا فقط به فردا قکر کن و راحت بخواب.
بعد از امتحانت میام و برات راهکارهایی رو می نویسم تا این دوران رو راحتتر سپری کنی. مطمئن باش بعد از این 6 ماه همه چیز خیلی خوب می شه.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
دوست عزیز شما تا حالا تو یه موقعیت مناسب که شوهرت هم حالش خوبه و همه چی گل و بلبله ازش علت این رفتارهای ناگهانی و هیجانیشو پرسیدی؟
اتفاقا دیروز تلفنی باهاش حرف می زدم (رابطه مون خوب بود)، بهش گفتم؛
خیلی دلم می خواد تبدیل بشی به همسری که بتونم حرفام رو راحت بهش بزنم. اگه کسی اذیتم کرد، موضع نگیری که تو می خوای منو مقابل فلانی قرار بدی (بهم بارها گفته که زن خوب کسیِ که مرد را مقابل خانوادش قرار نده) و اینجور به قضیه نگاه کنه که قصدم برطرف شدن سوء تفاهمه. شاید تو بهم راهنمایی و کمک فکری دادی و من فهمیدم علت چیه و اصلا مشکلات حل شد.
بهش گفتم دلم می خواد بتونیم باهم مستقیم حرف بزنیم و حتی گله کنیم و انتقاد. مجبور نشیم گله هامون رو در لفافه بگیم، داستان تعریف کنیم و در قالب اتفاقی که تو خواب افتاده و یا برای دوست و غریبه افتاده بگیم. گفتم تو لفافه حرف زدن، مشکل اشتباه متوجه شدن رو هم داره.
گفتم وقتی با فریاد و نیروی فیزیکی باعث میشی که من حرف نزنم و سکوت کنم، این سکوت نشونه قانع شدن نیست. این سکوت نشونه فاصله گرفتنه و .....
بلو اسكاي عزیز حالا که این روش جواب نداده پس بیا روشتو تغییر بده از این به بعد یه روش بی تفاوتی در مقابل این رفتاراش در پیش بگیر مثل اینکه اصلا حرفاشو نمیشنوی تو انجام وظایفت کوتاهی نکن اما وقتی میبینی میخواد یه چیزی رو بهونه کنه و کشش بده یه گوشتو در کن یکی دروازه البته میدونم الان شما در شرایطی هستی که سختی این کار دوچندان یا حتی بیشتر هست اما مطمیننا نتیجش از جر و بحث و جدال بهتره.
آقا به این آخری که رسید تازه دیدم همچین از این نقشش بدش نیومد و احساس قدرت می کنه که بنده از ترس کتک حرف نزنم!!!!!
خلاصه که ناثیر حرفم ظاهرا مثبت نبود، چون همون دیشب بهانه می گرفت!
بلو جان خب حالا که انقدر میخواد مقتدر باشه سعی کن وقتی رابطه ی خوبی دارین با الفاظ و کلام این حس قدرتو بهش القا کنی تجربش ضرر نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سبزه
آخه مگه بدون دلیل میتونه گوشی رو برداره و شروع کنه توهین کردن؟
خوب بی بهانه نبود. ولی واقعا مشکل ما بهانهِ نیست. این قصه ما سر دراز داره...
از همه بیشتر از بی حرمتی هاش (خودش و خانوادش) خسته شدم. نیاز به احترام تو وجود هر انسانیه و من هم مستثنی نیستم. خرد شدم و خردتر هم میشم ولی نمی دونم چی کار کنم![خانومی کاملا درک میکنم خود من هم در مقابل بی احترامی خونواده شوهرم داغ میکنم خصوصا اگه شوهرمم حق رو به اونا بده اما اینو بدون که فقط شما نیستی که این مشکلو داری این مشکل واسه ی اکثر خانوما هستش پس فکرتو یه کم ازاد کن و به نی نی جیگملت فکر کن که به ارامش شما احتیاج داره
align=center]http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg[/align]
شب بارونی عزیز ممنون! حرفات خیلی آرومم کرد. :72:
امیدوارم فردا نی نی کوچولت هم بهت تقلب برسونه و با موفقیت امتحانتو بدی:46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اول از همه ببخشید که اینقدر دیر اومدم
من احساستو کاملن درک می کنم. می دونم که ادم در دوران بارداری مخصوصا اگر مشکلی داشته باشه 10 برابر حساستر می شه.
1- اگر خانواده همسر شما به شما بی احترامی می کنن این از حقارت خودشونه. اینو تو ذهنت جا بیانداز. مگر از مقام پیامبر چیزی کم می شد وقتی جاهلین مکه بهش اب دهان و سنگ پرتاپ می کردن.
2- به هیچ وجه قبول نکن بری خونه مامان و بابا. هر چقدر گفت به روی خودتم نیار که چیزی گفته. به این حرفش واقعا بی محلی کن. نمی تونن که بیان دست و پاتو ببندن ببرنت خونه مادرت اینا. هر از چند گاهی هم به طور غیر مستقین از اثرات ارامش مادر در دوران بارداری و اخلاق فرزند موثر از اون براش تبلیغ کن. اثر تبلیغات خیلی زیاده. اگر کلاسهای حاملگی میری الکی یه سری مقاله در مورد رفتار پدر در دوران بارداری پرینت بگیر و بگو گفتن اینا رو بدبد به باباها بخونن. اگر مقاله پیدا مکردی بگو من برات بفرستم.
3- اگر فکر میکنی همسرت جنبه شو داره بعضی وقتها خودت به تنهایی تصمیم بگیر و همسرت رو سورپرایز کن تا نره با خانوادش مشورت کنه.
فقط یه مشکل وجود داره. چرا همسر شما میره مسائل زندگیه شما رو تو خونه خودشون مطرح می کنه تا بقیه بخوان نظر بدن؟ تا حالا به علتش فکر کردی؟ تا حالا دقت کردی چطور مادر و خواهر همسرت با همسرت صحبت می کنن که همسرت باهاشون احساس راحتی می کنه؟ یا ازشون تاثیر می پذیره؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دلجو جان
ممنون که ازم دلجویی می کنی.
حقیقتش من نمی دونم علت اینکه مسائل خونه رو به خانوادش میگه، چیه ولی هیچ وقت نمی گه که من بهشون چیزی گفتم و یا اونا حرفی زدن.
اما این رو هم می دونم که خانوادش فوق العاده مداخله گر هستن.
من دخالتشون رو چندین بار غیرمستقیم متوجه شدم و البته برام محرز شد. و تو دوران عقد هم که یکبار خیلی قضیه دخالت آنها مشخص بود، شوهرم گفت که آنها خانواده ام هستند و من مطمئنم که خیرم رو می خواهند!!!!!
ببینید الان تا 10 روز دیگه ما باید خونه مون رو تخلیه کنیم و صاحبخونه فوق العاده کم درکی داریم و حتی تا آخر این ماه بهمون مهلت نداد والا خونه مناسب دیده بودیم. متاسفانه قیمت خونه ها هم اونقدر بالا رفته که هرچقدر هم پول روی پول پیش پارسالمون می ذاریم، باز خونه پیدا نمی کنیم!!!
من که دلم نمی خواست برم سمت منزل خانواده خودم، بازم راضی شدم و دو روزه تمومه من و پدرم بنگاه به بنگاه می گردیم و خونه پیدا نمی کنیم و نکردیم.
من این دو روز خیلی بهم فشار اومد هم روحی و هم جسمی. (کلا دلم نمی خواست پدرم دنبال خونه برای ما بگرده و البته دلیل زیاد دارم براش). امروز حالم خیلی بده و تو تموم این سه ماه اینطور نبودم.
دیروز شوهرم وقتی داشتیم از من پدرم برمی گشتیم بهم گفت، آه من تو رو گرفته که اینقدر به بدبختی افتادی!!!!!!!!
تو جلوی خانواده من گفتی که تو خونه نداشتی و الان این بلا سرت اومده!!!
احساس کردم با بی غیرت ترین مرد دنیا طرفم. بعد از 37 سال زندگی تازه زن گرفت با 10 میلیون وام. بخدا خانواده اش هرچی داشت قبل از ازدواجش به بهانه های مختلف ازش گرفتن و حتی می خواست ماشینش رو هم بفروشه که خانواده اش خونه شون رو عوض کنن که من نذاشتم. تازه اونروز هم که گفتم (به شوخی) که سرم کلاه گذاشتی و گفتی خونه دارم ولی نداشتی .... ، بخاطر رفتارها و توهینها و دخالتهای خانوادش بود.
حالا دلم می سوزه که چقدر رو زنش غیرت داره!!!!!! زن حامله ش رو جدای خودش می دونه و از اینکه من بدبختی بکشم، خوشحال می شه....
فکر و خیال داغونم کرده و از طرفی هم خودش تو تگنا بمونه، می ره یه جای نامناسب که حتی وسایلم توش جا نشه، پیدا می کنه و میگه اینم خونه :302:
خدایا من چی کار کنم؟ نمی خوام هم مرد باشم و هم زن و هم اینکه قدر و منزلت هیچ کدوم رو هم نداشته باشم!
چقدر سرشکستگی کشیدم بعد از ازدواجم تا الان!!!!!!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیزم توی شرایط شما اصلا نباید استرس و تنش به خودت راه بدی اثراتش روی بچه و خودت به مراتب بدتر از الانت میشه
عزیزم لطفا به فکر خودت باش ... شما الان مهمترین وظیفه ات این هست که فرزندت رو سالم به دنیا بیاری
===
گفتی که خونتون رو باید عوض کنی
یه سئوال چرا شما به همراه پدرت باید دنبال خونه بگردی؟ این وظیفه شما نیست
چرا شوهرت خودش و تو رو توی یک تیم نمی بینه؟ ( اینکه بهت گفته آه من تو رو گرفته که تو اینقدر به بدبختی بیفتی)
چرا در مقابل شوهرت قرار گرفته ای نه در کنارش؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
نمی خوام هم مرد باشم و هم زن
خوب نباش
دو تا راه داری
یا اینکه همچنان مثل گذشته رفتار کنی که باز هم همون آش باشه و همون کاسه
یا اینکه یه مدت از شوهرت حرف شنوی داشته باشی ( بهت بر نخوره ها ولی لازم هست برای تغییر شرایطت یه مدت مطیع باشی )
بذار شوهرت بره یه خونه کوچیک و ناجور بگیره دنیا که آخر نمیشه
میدونی نکات مثبت این کار چیه ؟؟؟؟؟
1) شما می شی زن اون میشه مرد
2)احساس قدرت می کنه
3)یک هیچ به نفع تو می دونی یعنی چی
یعنی می ری توی خونه (هرچند در حد و شأن تو نباشه) اصلا به روش نمیاری ها :305:
ازش تشکر می کنی که برات خونه تهیه کرده اون وقت شوهرت حس مفید بودن بهش دست میده
بعد کم کم با مهر و نوازش ، نواقص خونه رو بهش می گی اون هم فقط در حد اینکه بگی و رد بشی نه اینکه روش تاکید کنی
مثلا اگر نورش کم بود یا دستشویی اش پله داشت غر نمی زنی
همین جوری که کنار هم نشستید بهش می گی
از پله دستشویی که می رم بالا یه کم به زانوهام فشار میاد نمی دونم به خاطر بارداریم هست یا چیز دیگه
همین (یا عکس العمل نشون میده یا نه ، که 80 تا 90 درصد نشون میده خودت رو میزنی به گیجی بذار اون بهت راه حل نشون بده )
یا در مورد نور آفتاب
بهش بگو خونه ای که تهیه کردی خیلی توش راحتم و خوشحال یه خرده دلم می خواد نورگیر تر باشه تا آفتاب بیاد توی خونه بعدش هم بخند و برو توی بغلش بهش بگو البته تو واسه من همه ی نور خورشیدی ها فقط ویتامین d بهم نمی دی و بزن زیر خنده
مگه چقدر طول میکشه فوقش یکسال توی اون خونه هستی ولی اگه همین جوری نرم نرم بری جلو خونه بعدی که واست می گیره تمام این چیزها رو توی ذهنش می سپاره و باب میل تو خونه می گیره
بلو اسکای عزیز شوهرت 37 سالش هست یه مرد بزرگ و بالغ برای خودش شخصیت داره هرچند ضعف هایی هم داره
وقتی تو توی ذهنت می گی "بعد از 37 سال زندگی تازه زن گرفت با 10 میلیون وام" هم این حس بد توی وجود خودت ایجاد میشه هم شوهرت این سیگنال رو می گیره
وقتی تو که همسرش هستی شریک زندگی اش هستی اینجوری غرورش رو خرد می کنی و مردانگی اش می بری زیر سئوال اون وقت چه جوری انتظار داری زن حامله اش رو از خودش بدونه
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
وقتی تو که همسرش هستی شریک زندگی اش هستی اینجوری غرورش رو خرد می کنی و مردانگی اش می بری زیر سئوال اون وقت چه جوری انتظار داری زن حامله اش رو از خودش بدونه
نمی دونم چی بگم. غرور من هم خیلی شکسته، خیلی.
اگه سر درددلم باز شه، 100 ها صفحه باید بنویسم و تو حوصله کسی نیست.
البته بگم شوهرم الان 41 سالشه و وقتی اومد خواستگاریم 37 سالش بود. درآمدش خوب بود ولی خانواده اش همه شیره اش رو می کشیدن و اگه جا بذارم، بازم می کشن.
می دونی قیمت خونه ها بیحساب رفته بالا و مسئولین محترم خجالت نمی کشن سوال طرح می کنن که کدام تلاش باعث بهبود وضعیت مسکن شده است؟
آخه کدوم بهبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بخدا قیمت خونه ها کاذب شده!
بعدش من الان میخوام سیسمونی بچه ام رو بچینم، باید جا باشه! وسایل آشپزخونه م و مبلمانم باید جا شه!
تازه من الان کار نمی رم، نمی خوام کسی فکر کنه که چون من کار نمی رم اینقدر به فلاکت افتادیم!!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای
چرا داری اصلو فدای فرع می کنی
واسه تو اینکه رابطه خوبی با شوهرت داشته باشی مهم هست یا حرف مردم که بگن چون بلو اسکای نمیره سر کار زندگی شون به فلاکت افتاده
تو داری واسه خودت و همسرت زندگی می کنی یا حرف این و اون؟
درک می کنم و می فهمم که خونواده اش دارن شیره اش رو می کشن به خاطر اینکه همسرت تو و خودش را در یک جناح نمی بینه به همین خاطر درآمدش رو داره خرج اونها می کنه
یک بار دیگه پستم رو با دقت بخون دوتا راه حل رو دیدی ؟؟؟؟؟؟؟
گاهی اوقات برای اینکه به خواسته هامون برسیم مجبوریم از راه هایی بریم که توش پره خار و تیغ هست ولی چون مقصد برامون مهم هست مجبوریم اون راه رو بپیماییم ولو اینکه چندجای پامون هم زخم بشه
این زخم ها خوب می شن شاید جاشون بمونه ولی آدم رو نمی کشه که
====
شاید می گی غرورت شکسته
آره هزارها بار غرورت شکسته ولی آنقدر مغروری که نگذاشتی هیچکس جز خودت صدای شکستن غرورت رو بشنوه
نمی گم کار بدی کردی نه البته که درسته نگذاریم هیچکس جز خدایمون شکسته شدنمون رو ببینه
بلکه می گم تو با این حال همچنان داری مغرور برخورد می کنی و همش منم منم می کنی
:43:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز میتونم ازت بپرسم تو این 4 سال زندگی تلاشی برای جلوگیری از دهن بینی همسرت کرده ای؟ یا تازه متوجه این همه مشکل از دهن بینیشون شدی نتیجه داشته کاراتون؟ جوابش برام خیلی مهمه
شوهر منم دقیقا همینطوره دقیقا راننده تمام اختیارشونه اهمیت نمیده من ناراحت میشم یا نه و تمام کاراشو با خانوادش مشورت میکنه و یک خاهر داره که تمام تصمیماتو براش میگیره از دوران نامزدی خیلی سعی کردم بتونم باهاش خوب باشم و منطقی تر به صرفه تر مثل خودشون تصمیم بگیرم و به طور کل اخلاقمو مثل خودشون کرده بودم در واقع داشتم خودمو گول میزدم چون هیچ تغییری نکرده بدتر هم شده فقط نتیجه مشورتاشو با خانوادش به من اطلاع میده نمیدونم دهن بینی شوهرم طی زندگی و تغییرات خودم بهتر میشه یا نه چون تجربه شما خیلی بیشتر از منه
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شاپرک جون
بلو اسکای عزیز میتونم ازت بپرسم تو این 4 سال زندگی تلاشی برای جلوگیری از دهن بینی همسرت کرده ای؟ یا تازه متوجه این همه مشکل از دهن بینیشون شدی نتیجه داشته کاراتون؟ جوابش برام خیلی مهمه
شاپرک جان حقیقتش نه. هیچ نتیجه ای نداشته.
اونقدر نگرانم که نکنه پس فردا اختیار بزرگ کردن بچه ام رو هم نداشته باشم.
از یه طرف خانواده خودم که تا حالا فقط برام دوستی خاله خرسه کردند و بس.
و از طرف دیگه خانواده شوهرم که فقط از شوهرم سواری می گیرن و اونو نسبت به من سردتر می کنن.
حقیقتش من تو این 4 سال فقط تونستم یاد بگیرم که چجوری سکوت کنم تا دست روم بلند نکنه.
دیگه بیشتر از این پیشرفتی نداشتم.
=======================================
الان 35 سالمه و تازه بچه دار شدم. همیشه زحمت کشیدم که پس فردا اگه بچه ای داشته باشم اون مصیبت بی پولی نکشه. نخواستم زود ازدواج کنم که بچه ام نخواد این مصیبتها رو بکشه ولی نتیجه اش چی شد، هم دربدری و هم انگ ترشیده بودن که بارها از زبون شوهرم و خانواده اش شنیدم.
حالا تو این سن و سال باز باید بدبختی بکشم و بی حرمت بشم. از طرف خانواده خودم، شوهرم، خانواده همسرم، محیط کارم. حرمتم و شرافتم رو هدف گرفتن. نمی دونید چی کشیدم که با این وضعیت و احتیاج، کارم رو گذاشتم کنار.
وقتی می بینم که خواهرشوهرم جلوی روی خودم میگه؛ ولش کن براش یه خونه کوچیک بگیر، پس انداز کن تا بتونی خونه بخری.
دلم میسوزه که این خانم، تو 37 سال که داداشش مجرد بود، بلد نبود بگه داداش جان پس انداز کن تا بتونی خونه بگیری که پس فردا که زن گرفتی، زن و بچه ات حقیر صاحب خونه و بنگاه و ... نشن!
تنها پس انداز شوهرم غیر از ماشینش، چند تا تکیه طلا بود که ظاهرا گفته بودن بخر برای آینده که زن گرفتی (اینو خود شوهرم بهم گفت)، و بعد یه روز تو دوران عقد خانواده اش بهش زنگ زدند و گفتند تمام طلاهات رو دزد برده و سر جاشون نیستن!!!!!!!!!
امروز از دهن شوهرم پرید که درآمد من نسبت به اوایل ازدواج 2 برابر شده!
ولی خرج من نمی کنه. مطمئنم که خرج خانواده اش رو داره میده.
اگه اونو دینفع نبودن، اینقدر جزع و فزع نمی کردن که براش خونه کوچیک بگیر. حتما می ترسن سهم اونا کم بشه!!!!!!!!!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز
همون طور که بالهای صداقت گفتن تو این دوران فکر هیچ چیزو نکن جز سلامتی خودت و بچت . اصلا مگه نمیگی شما چه حرص بخورید چه نخورید شوهرتون دهن بینیشو داره پس تو این مدت بارداری هم بی خیال این مساله شو و بزار به همین شکل پیش بره با این تفاوت که اگر میخواهید کاری برای بهبود زندگیتون کنید مسولیت های همسرتونو که عهده دار شدید زمین بزارید .
این زندگی که فقط مال شما نیست که به تنهایی بخواهید همه ی قسمتهاشو تمام و کمال درست کنید ایشون هم سهیمند پس اگه خونه تنگ باشه زندگی سخت بشه ایشون هم متحمل این سختی خواهند شد البته قبول دارم خانمها حساس ترند اما خانومی وقتی میبینی غیر از اینکه به حرفت گوش نمیده حرمتت هم میشکنه پس بهتره خودت رو با شرایطی که ایشون میگه ( خونه کوچیک ) بیشتر وفق بدی حتی اگه این نظر رو خونوادش توی ذهنش انداخته باشن.:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
یه دنیا ازت ممنونم که جوابمو دادی میدونم اگه کمی فکر کنی اخلاقای خوب در همسرت پیدا میکنی و کاش در این دوران بارداری فقط به همین اخلاقای خوبش فکر کنی
ناراحت باش تو این دنیا خیلی ها مثل من هستند که وضعیتشون خیلی خرابه شوهرم از وقتی ازدواج کردیم 1000تومان هم پسنداز نکرده و خرجی هم نکرده اگه بخام زیادغذا بخورم با اینکه اهل خوردنم نیستم به من میگه مگه شاهزاده ای!!!!!
نمیخام اغراق کنم حسابی حسابگره دست بزن داره دهن بینه خانوادش در اولویته همیشه شدیدا دروغگو محبت نمیکنه پیش غریبه ها غیبتمو میکنه فقط حرف خانوادشو گوش میده از همه بدتر پولاشو میده دست مامان جونش................وهزارتا عیب دیگه که من تازه فهمیدم چون گذشته ها پنهانی کاراشو میکرد الان راحت بیان میکنه جایی واسه دوست داشتن نذاشته
ببخشید نمیتونم راهنماییت کنم فقط خاستم بگم تا باور کنی وضعیتت خیلی هم سخت نیست
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
شاپرک جون خیلی متاسف شدم. برات دعا می کنم. :43:
سبزه جان این حرفها رو من به پدر و مادرم بارها و بارها زدم. پریروز بابام خیلی زحمت کشید و وقتی صاحبخونه ام راضی نشد تا آخر ماه بهمون مهلت بده، میگفت من یه پولی بهش بدم تا راضی شه که من سرش عصبانی شدم که پدر جان ازت ممنونم ولی شما که همسر من نیستی، شما تمام این لطفات رو برای مامان کن. ما الان اینهمه در زحمتیم و شوهر من بی خبر داره با خواهر و مادرش خوش می گذرونه! نمی خواستم بگم ولی دست خودم نبود. به هر زبونی می گم بابا جان، مامان جان وظایف شوهر من رو انجام ندید ولی نمی دونم چرا نمی فهمن!!!!!!!!
ولی سبزه جان در عین حال که خودم معتقدم مرد یه خونه باید زحمت خونه رو به دوش بکشه تا قدر زندگی رو بیشتر بدونه، ولی عزیزم سختیش برای منه. میگه ماشین ظرفشویی ات رو بزار انبار. خوب خانمی پس فردا که بچه بیاد و کار و ... زحمت ظرف شدن برای منه! میز ناهار خوریم جا نشه،کجا بزارمشون؟
البته همش تقصیر اون هم نیست. سود بانکها رو کم کردن، همه کرایه میخوان! 600-700 کرایه!! خوب ما هم نمی تونیم ولی تا 40 م حاضریم پول پیش بدیم ولی باز خونه نیست. یکی رو هم پیدا کردیم که صاحب خونه ... راضی نشد وقت بده.
دلم میسوزه که می بینم قیمت خونه ها واقعی نیست و ملت دیدن هرکی به هرکی شده بیخود قیمت رو بالا می کشن. بخدا من سرم تو حسابه، می دونم که ارزش واقعی خونه ها این نیست!
کاش یه مرجع قانونی بود که خونه ها رو قیمت گذاری می کرد تا کسی نمی تونست رهن و اجاره خونه رو بازار سیاه کنه!
من توقع داشتم شوهرم تو این شرایط کاری کنه که اصلا جابجا نشیم، چون اثاث کشی برام بده.
صاحبخونه مون دید که شرایط اینه و ما نمی تونیم مبلغ بالا اجاره بدیم و مستاجر جدید هم برای خونه ش پیدا نشد، گفت مبلغ اجاره رو می کنم 400 ولی 5 م روی پول پیش خونه می کشم. یعنی در کل به همه گفته بود 40 به ما داره می گه 45!!!!!!!!!! سال پیش همین خونه 31 بود که همه گفتن گرون دادین. حالا در عرض یکسال ببین چقدر کشیده شده روی خونه ها!!!!!!!!!!
شوهرم داشت راضی میشد (البته منم که برگشتم سر کار کمکش کنم) ولی من دلم نیومد و گفتم پا میشیم. گفتم می ریم یه محل دیگه ولی قحطی خونه شده!
الان که شوهرم بهم میگه درآمدم شده متوسط ماهی 2م، نظرم عوض شد. هرچند بازم دارن به مستاجر بیچاره زور میگن!!!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به به مامان گل بلو اسکایییییییییییی :46:
خوبی؟ نی نی کوچولوت خوبه؟ شبا براش قصه می گی؟
ببین خانم گل من پستهات رو خوندم، من دوران بارداری رو تجربه نکردم و حسی ازش ندارم ولی احساسم اینه که همه افراد اطراف تو، تحت تاثیر بارداری تو قرار گرفتند، برات توضیح می دم:
- مردها غالبا از بچه دار شدن کمی واهمه دارند (البته همه با هم یکی نیستند و فرقهایی دارند) احساس من اینه که همسر شما هم کمی واهمه داره و نمی دونه فردا به عنوان یک پدر چه مسئولیتهایی داره و چه وظایفی داره، شاید بهتر باشه در شرایط کنونی کمی بهش در این مورد کمک فکری کنی. مثلا با هم برای خرید لوازم بچه برید، معمولا توی فروشگاههای سیسمونی فروشی جو و محیطی هست که مردها هیجانزده می کنه. مثلا جورابها و کفشهای کوچولو رو بهم نشون بدید و ذوق کنید، لباسهای کوچولو موچولو... وای من که باردار نیستم و نشدم این لباسها رو که می بینم دلم غش می ره، چه برسه به شما مامان و بابای آینده! :43: شاید با این کار یکمی ذهنش رو نسبت به این مساله آماده تر کنی (لزومی نداره هرچی دیدی سریع بخرید، فقط برید خوش بگذرونید، به خدا دوران شیرینیه، با هم از شیرینیش استفاده کنید، تموم بشه دلتون می سوزه ها!!! :227:)
توی خونه پوستر بچه بچسبون، براش لالایی بگو، قصه بگو، کم کم شوهرت رو هم توی این موارد سهیم کن، مثلا بهش بگو امشب نوبت تو هست که قصه بگی یا لالایی بخونی :227:
- وقتی همسرت با شما برخورد بدی داره تا قبل از اینکه به حرفی بکشه که ناراحتت کنه و غصه بخوری کاتش کن :160: و بهش بگو وااااای بچه مون بیداره و داره می بینه که باباییش چه حرفهایی می زنه، بعد مثلا دستت رو بذار روی نی نی ت و بگو "نه، کوچولوی من این بابایی خیلی خیلی مهربونه و دوستمون داره" شاید با این کارها بفهمه که تو توی چه دوران حساسی هستی، فکر کنم خرید کتاب و مطالعه اونهم کمک کننده باشه.
- خانواده همسر شما هم از ورود این غریبه احساس خطر می کنند و شاید شاید شاید می ترسند که بعدها همسر شما به دلیل پدر شدن از آنها دور بشه(هم مالی و هم رفت و آمدی)، که البته این یک احتماله و حدس منه و این هم راه حل داره عزیزم... به نظر من کافی نیست که رابطه خودت رو با خانواده همسرت کم کنی... بهتره رابطه همسرت با اونها هم کم بشه و همسرت کمتر تنها به خونه شون بره و با هم باشید.. مهر خانواده همسرت رو نسبت به بچه ات بیشتر کن، مثلا به مادر شوهرت بگو خوشحالم که بچه ام مامان بزرگی مثل شما داره یا مثلا بگو امیدوارم بچه ام از نظر فلان خصوصیت اخلاقیش به شما بره (هر خصوصیتی که توی اونها خوب می بینی) یا ....
- برای خواهر شوهرت، من ایشون رو زن بسیار حسود و با مشکلات فراوان در زندگی شخصیش می بینم که امیدوارم به زودی بهبود پیدا کنه :163:
در هر حال لزومی نداره خیلی تحویلش بگیری و بهتره بفهمه که تو از رفتارش ناراحتی، والا توی این موارد برخورد خیلی سخته ولی من فکر می کنم اگه بتونی محبت همسرت و مادرش رو داشته باشی این خواهر شوهرت هم به خودش بیاد و دست از این رفتارهای زشتش برداره :305:
در مورد خونه هم عزیزم این وظیفه شما نیست بذار همسرت خودش این کار رو به عهده بگیره، شما اصلا دخالت نکن، فقط بهش بفهمون که بچه نیاز به اتاقی داره که به اندازه کافی بزرگ باشه و خونه باید اونقدری باشه که توش احساس راحتی کنید.
این نظرات رو هم غیر مستقیم بهش بگو. صحبت با صاحبخونه و بنگاهی و غیره کار شما نیست عزیز دلم
شما فقط برای دیدن منزل و پسندیدن اون تشریف می برید ولاغیر، :82:
در آخر:
یکمی به خودت استراحت بده و موزیک آرامش بخش گوش کن و به پوستر نی نی ها نگاه کن و فکر و خیالها رو بذار واسه یه وقت دیگه، نی نی کوچولوت داره می بیندت :43:
موفق و شاد باشی خانمی :46:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
وای وای وای
خوب شد ما یه حالی ازت پرسیدیم تا دلتو خالی کنی عزیزم
ببین ما که از دور نشستییم بهتر مشکلتو میتونیم بفهمیم. بزرگترین مشکل شما همونطور که دوستان گفتند اینه که شما مثل یک مرد داری تو زندگیت مسولیت قبول می کنی.
راه حلشم اگرچه سخته اما جواب می ده.
به قول آقای sci باید بی رحمانه به همسرت تکیه کنی. اگرم افتاد عیب نداره اینبار که بلند بشه مثل یک مرد بلند می شه.
اول نمام خصوصیات و دغدغه های مردونه خودتو بذار تو یک کوزه بذارش تو خاک.
دوم اینو یادت باشه فرزندت از شما و پدرش رسم زندگی مشترک رو یاد می گیره. پس مثل یک زن باش.
سوم خودت رو از نمام مسائل مالی بکش کنار . اگر قراره پول پیش بیشتر بدید عیب نداره دلت برای شوهرت نسوزه. بذار ضرر کنید. بذار مجبور شه بره دو شیفت کار کنه. ولی بعد یاد می گیره کجا و چطور خرج کنه. اگر رفتید خونه کوچکتر عیب نداره. دو نفر ادم ظرف زیادی ندارند که. یه مدت سختی می کشی. تازه ممکنه همسرت بیاد و کمکت کنه و بیشتر با هم خوش باشید. عوضش اون می شه مرد زندگیت.
اگر بخوای به این روند ادامه بدی اگر دختر دار بشی دخترت می شه مثل خودت یک زنی که تمام مسولیت زندگی روی دوش خودشه و یه مرد تن پرور و بچه ننه بار میاره.
اگرم پسر باشه که می شه عین باباش. پس یکم اگر الان سختی بکشی به نفع اینده خودت فرزندت و همسرت خواهد بود
موفق باشی
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جان
میدونم نگران اینده هستی که وقتی بچه اومد کارها بیشتر میشه و نگران این هستی که از حمایت همسرت هم بهره مند نباشی اینها همه وهمه نگرانی های شما برای اینده است اما:
اگه شما یه مدت کوتاهی سختی بکشی بهتر هست یا اینکه این چرخه ی معیوب همین طور ادامه پیدا کنه ؟
[color=#000000]شما باید بپذیری که با حرص خوردن و اصرار کردن بر روی خواسته هاتون نمیتونی ایشون رو تغییر بدی
یه مدت توی خونه ی کوچیک زندگی کن سختی بکش اما یه عمر در کنار مهارتهای دیگری که بکار میبری بانوی خونه و همسرت باش
فکر دخل و خرج خونه رو نکن خانومی همه رو بسپار به همسرت و بی خیال این حرفا شو
ببخشید بازم حرف دارم میام میگم
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
خانم بلو اسکای
چند روزه ازتون خبری نیست . انشاءالله که خیره.
یه راه حل برای مشکلتون چیدا کردم که گفتم بیام بنویسم.
در مورد مادر شوهرتون سعی کنید باهاش صمیمی بشید مثلا در مورد خصوصیات پسرش (همسر شما) که درست داره حرف بزنید و تشویقش کنید از دوران حاملگیش و بچه داری و از شیطنتهای همسرتون بگه. بعد کم کم که تو دلش نفوذ پیدا کردید تشویقش کنید تا بره یه کاری رو شروع کنه ( کار هنری یا وررزش یا درس خوندن و مطالعه) اینجوری سرش شلوغ می شه و کمتر به کارهای شما دخالت می کنه و از طرفی هم از طرف شما خیالش راحت می شه ( مثلا جلوی مادر شوهرتون همسرتون رو زیاد احترام کنید یا ...)
در مورد خواهر شوهرتون هم در مقابل کارهاش رو با جملات مثبت تغییرش بدید. مثلا اگر به شما بی احترامی کرد بگید می دونم منظورت خوب بوده و مثلا فلان چیز (که معنای خوبی داره ) بوده چون شما ادم مهربونی هستید و از این حرفها. اینچوری می فهمه کارهاش نتیجه نداده و دیگه خودش خسته می شه و شایدم حس مثبت پیدا کنه و مهربون بشه. اگرم می دونی اینجوری فایده نداره بی تفاوتی رو پیش بگیر.
ارزوی بهترین ها رو برات دارم.
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
بعد کم کم که تو دلش نفوذ پیدا کردید تشویقش کنید تا بره یه کاری رو شروع کنه ( کار هنری یا وررزش یا درس خوندن و مطالعه) اینجوری سرش شلوغ می شه و کمتر به کارهای شما دخالت می کنه
دلجو جان منظورت مادرشوهر منه که بره ورزش و ... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تصورش رو بکن :311::311::311::311:
عزیزم مادرشوهر من یه زن کاملا قدیمیه که الان نتیجه هم داره.
خواهرشوهرم هم نوه داره.
می دونی خانمی من اصلا مثل اونا نیستم و نمی تونم مثل اونا زندگی کنم.
و متاسفانه بی تجربگی من و همسرم باعث شد که رومون به روی هم باز شه!
فعلا به این نتیجه رسیدم که رفت و آمدم رو خیلی کم و رسمی کنم تا انتظاراتشون برای اینکه مثل اونها بشم به حداقل برسه. نمی دونم چقدر درسته ولی لااقل اعصابم راحت تره. دیدنشون و برخورد باهاشون آزارم میده، مخصوصا که شوهرم جلوشون اصلا بهم احترام نمی ذاره! شوهرم حداقل هفته ای یه بار رو تنها میره اونجا و من این رو لاجرم قبول کردم.
ممنون که به فکرم بودی :72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوستای گلم
خیلی خجالت می کشیدم بیام اینجا و نق بزنم. آخه احساس می کنم این ضعف و عدم توانایی منه که وضعیت زندگیم این شده. ولی چه کنم که محرم تر از اعضای همدردی کسی رو ندارم.
دیشب موقع خواب همسرم گفت می خوام فردا صبح برم خونه بابام. گفتم برو. منتظر بودم ببینم که روز تعطیل یه تعارف میزنه که تو هم بیا. (هرچند رفتارشون باهام اونقدر زشته که دلم نمی خواد برم اونجا!) ولی نفس کار شوهرم هم بده که اصلا یه تعارف هم نزد. روز قبلش هم تلفنی به مامانش گفته بود که میام اونجا و اون هم یه تعارف نکرد که با زنت بیا!
صبح ساعت 8 رفت و تا الان که 1 بعدازظهره نیومده!
می دونید گاهی فکر می کنم که تموم بی احترامی هاشون شاید بخاطر اینه که من نرم اونجا و فقط پسرشون تنها بره!
واقعا من خیلی بی مهارتم یا اونا خیلی وقیحن؟
تازه از دیشب شوهرم مدام بهانه می گیره که می خوام یه شب برم خونه بابام بخوابم!!!!!!!! یه مرد 41 ساله!!!
اصلا نمی فهمم این چه خواسته ایه!
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
باز تریپ ناراحتی برداشتی خواهر؟1
نی نی چه طوره؟ خوبه؟
چند ماهش شد؟این عسل خاله دختمل یا پسل؟
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبی عزیز .:46:
تو رو خدا خودتو اذیت نکن به این فکر کن که چه بسا بری اونجا بیشتر ناراحتت میکنند .الان فقط به خودت و بچّه فکر کن .
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
یلو اسکای جان سلام
حواست باشه وقتی اومد خونه اخم و تخم نکنی ها چون به خونوادش حساس تر میشه حتی باروی باز ( و نه از روی طعنه ) بگو خوش گذشت؟
من و نی نی اینقدر تو همین چند ساعتی که نبودی دلمون برات تنگ شد که نگو
منتظر بودیم بابایی مون زودتر بیاد باهم ناهار بخوریم
همین و دیگه ادامه نده انگار نه انگار که چیزی شده و به رفتار عادی خودت ادامه بده:72:
-
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جونم
ما نق نقات رو دوست داریم.
هر وقت دلت تنگ شد بیا واسمون نق بزن، تازه ما کلی هم خوشحال می شیم :46:
راستی یه چیزی، دختر تو که نباید منتظر تعارف باشی...
من همیشه یه توصیه به دوستام می کنم، گرچه خودم خیلی وقتها یادم می ره که اجراییش کنم و اجراش خیلی سخته، ولی همیشه توصیه می کنم که با آدمهایی که باهاتون بد رفتار می کنند خوب رفتار کنید، و نگذار که فکر کنند می تونند با این رفتار بهت آسیب بزنند.
مثلا وقتی شوهرت گفت می خوام فردا برم خونه مامانم اینا، بهش بگو باشه حتما چه خوب چه ساعتی بریم؟؟
ناهار درست کنم یا ناهار دعوتیم؟ من هم حوصله ام توی خونه سر می ره، این کوچولو هم حوصله اش سر رفته!!
باید خودت رو به خانواده اش نشون بدی، ازشون فرار نکن عزیزم.
به نظرم حتی اگه خواست شب خونه مامانش بمونه، بهش بگو باشه با هم یه شب می ریم و اونجا می مونیم!
مواظب خودت و نی نی کوچولوت باش و خوش باشی :72: :43: