-
+درمانده در یک رابطه نادرست
با سلام خدمت دوستان
من مشکلی دارم که تا به حال به هیچ کس نگفتم و گفتنش اینجا هم خیلی برام سخته.ماههاست دارم با خودم کلنجار میرم چه جوری مطرحش کنم.ولی واقعا نیاز به یک همدم دارم.من دختری 27ساله ام،مهندس عمران از دانشگاه تهران.4سال پیش وقتی برای کار وارد یک شرکت شدم با آقایی آشنا شدم که بسیار بهش علاقمند شدم چون واقعآ همونی بود که میخواستم و منتظر درخواست ازدواج ازش بودم که فهمیدم متاهله و یک بچه 3ماهه داره و بمن نگفته بود.وقتی این موضوع رو فهمیدم دنیا رو سرم خراب شد.باورم نمی شد.اول تصمیم گرفتم دیگه اون شرکت نرم ولی فکر کردم و گفتم این اتفاق ممکنه بازم جای دیگه تکرار شه بهتره بمونم و سخت جوابشو بدم و به کارم ادامه بدم.ولی نتونستم ازش دل بکنم بخصوص که مدام بهم ابراز علاقه می کرد و منهم که هیچ وقت دوست پسر نداشتم و همیشه سرم به درس بود این همه توجه برام خیلی لذت بخش بود.البته خیلی سعی کردم ازش فرار کنم.محل کارم رو عوض کردم،ازش خواستم تمومش کنیم ولی هر روز رابطمون صمیمی تر شد.اون هم منو خیلی دوست داره و تا حرف جدایی میاد گریه و زاری میکنه.حالا وا قعا احساس بد بختی میکنم.نه راه پس دارم نه راه پیش.خیلی بهش علاقمندم ولی عذاب وجدان راحتم نمیذاره.زنش مریض شده.3ساله که با هم قهرند و فقط به خاطر بچه زیر یه سقفن.من به خاطر اون بچه هم خیلی ناراحتم.اون چه گناهی کرده که باید بی پدر یا بی مادر بزرگ شه.همه در عذابن.خانواده زنش هم مشکلات روحی پیدا کردن.البته بهش شک نکردن و فکر می کنن اون مشکل روحی و افسردگی داره که با زنش اینقدر سخته.از طرفی هم دلم واسه خودم می سوزه که چه جوری باید پا رو دلم بذارم.هرکاری کردم نتونستم ازش دل بکنم پون واقعا مهربون و صبوره.برام یه دوست واقعیه.بخصوص اینکه من آدم گوشه گیری هستم و به این زودیها با کسی نمیجوشم ولی اون برام همه چیه.ما هر لحظه باهم در ارتباطیم و هر روز همدیگرو می بینیم.اصلا تصور اینکه ازش جدا شم رو نمی تونم بکنم ولی میدونم که اشتباهه.از صبح که پا می شم تا شب دارم به این زندگی بد و بدبختیم فکر می کنم تا شب.باور کنید تو این چهار سال یه روز شاد نبودم.همش میگم چرا باید سرنوشت من اینجوری می شد.چرا خدا یه آدم مجرد رو سر راهم قرار نداد.چرا کسی که همه ویژگیهای مورد نظرم رو داشت و انقدر هم دوستم داشت و سر راهم قرار گرفت متاهل بود.کاش هیچ وقت ندیده بودمش.کاش تا آخر عمر تنها می موندم.یه موقعی دلم می خواد بمیرم یا خودکشی کنم که این مشکل با نبود من حل شه.ولی دلم واسه خانوادم می سوزه که اونها باید داغدار من شم.خیلی زندگی بدی دارم.کارم همش شده غصه و گریه.اون هم همینطوره.شدیم 2تا آدم افسرده.نمی دونم چیکار کنم.توانایی در اومدن از این رابطه رو ندارم.با این همه غصه باید تو خونه وانمود کنم مشکلی ندارم که کسی چیزی نفهمه.زندگیم نابود شده.اون مدام میگه درستش میکنم.میگه من دیگه نمی تونم با زنم زندگی کنم و فقط نمی دونم چه جوری به خانوادم بگم.نمی دونم باید چیکار کنیم؟واقعا درمونده ام.فقط از خدا میخوام کمکم کنه.خودش می دونه من هیچ وقت نمی خوام زندگیه کسی رو نابود کنم.خودتون رو جای من بذارین.راحت قضاوت نکنید.من برای پول یا هرچیز دیگه عاشقش نشدم.اونم همینطور.چون زنش از نظر سنی همسن منه و از نظر مالی هم بسیار ثروتمنده.بدون تعصب و تهمت کمکم کنید.ببخشید طولانی شد.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
همزبان عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی.
دوست عزیز ، البته شما جواب سوال خودت رو میدونی . می دونی که یه ارتباطی رو شروع کردی که پایان خوشی نداره.
باید هر چه سریعتر از این ارتباط بیای بیرون . تحت تاثیر احساس خودت قرار نگیر . شما هیچ مسئولیتی در قبال اون بچه و همچنین زندگی اون آقا نداری. بنظر من دلت به حال اون زندگی هم نسوزه. می دونم وابسته شدی اما سعی کن به روال عادی زندگی برگردی و منتظر فرصتی باشی که لیاقتش رو داری.
هیچ دلیلی منطقی (صرفنظر از احساست) وجود نداره که همسر مردی بشی که زن داره و بچه . ریسم اینقبیل ازدواجها بالاست.
اول تصمیم بگیر از این رابطه خلاص بشی. تصمیم که گرفتی مشاوران سایت راههای قطع این وابستگی رو نشونتون میدن.:72:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
همش میگم چرا باید سرنوشت من اینجوری می شد.چرا خدا یه آدم مجرد رو سر راهم قرار نداد.
خدا روزانه خیلی آدم سر راه ما قرار می ده، مایم که تصمیم می گیریم کدوم رو انتخاب کنیم.
نقل قول:
هرکاری کردم نتونستم ازش دل بکنم اون واقعا مهربون و صبوره.
با شما مهربونه، خودتون دارین میبینین سر خانومش و پاره ی تنش چی می یاره!!!!!
توی چی صبر داره؟ توی اینکه دو نفر آدم رو بدبخت کنه، یا توی اینکه شما رو خوشبخت کنه؟؟؟؟؟؟
عزیزم، مشخص که این رابطه اشتباست، از اول اشتباه کردی که وارد این رابطه شدی و اشتباه بعدیت این بود که وقتی فهمیدی متاهله از این رابطه خارج نشدی!!!1
این همه آه و ناله چیزی رو درست نمی کنه، فکر کردن به اشتباهات چیزی رو درست نمی کنه، به نظر من بهترین راه اینه که زود این رابطه رو تموم کنی!!
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام همزبان عزیز
من یه لینک رو براتون می ذارم که ماجرای یکی از دوستان قدیمی تالار بوده ،حتما بخونش
مطمئن باش به نتیجه های خوبی می رسی ،این خانم هم با قدرت اراده ای که داشتن موفق شدن ،به نظرم مشکلشون هم حادتر از مشکل شما بود ،ولی نتیجه شیرینی گرفتن
ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقی با مرد بچه دار
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
گفتنش اینجا هم خیلی برام سخته.ماههاست دارم با خودم کلنجار میرم چه جوری مطرحش کنم.
سلام همزبان گرامي
به تالار همدردي خوش آمديد.
بر خلاف اظهاراتي كه مبني بر احساس ضعفت بيان كرديد، من شما را قوي مي دانم:104::104::104:
چرا؟
1 - صرفا خودت را در نظر نگرفته اي و عيلرغم اين وابستگي (يابهتر بگويم اعتياد)، به خانواده ايشون فكر مي كني
2 - بعد از اينكه متوجه شديد آن آقا خانم دارد، تصميم به قطع رابطه گرفتيد.
3 - متوجه اشتباه بودن رابطه ات شده اي عنوان بسيار قشنگي كه براي تاپيكت انتخاب كرده اي.
4 - احساس گناهت موجب شده است به دنبال راه حل مناسب براي برون رفت از اين مشكل شده است.
5 - شجاعت بيان اين مسئله در اين محل كرده اي تا بلكه با مشاوره دوستان در اين ترك اعتياد موفق شوي
6 - آناليز بسيار قشنگي از فشارهاي رواني خودت ، آن آقا ،همسرش و حتي بچه داري و متوجه شدي با اينكه اين فرايند در نيمه راه هست چقدر مشكل زاست.
7 - اينكه تنها نيستي و خدا را به كمك گرفته اي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
.فقط از خدا میخوام کمکم کنه.خودش می دونه من هیچ وقت نمی خوام زندگیه کسی رو نابود کنم.
همه اينها نويد اين را مي دهد كه اندكي صبر سحر نزديك است.
پتانسيلي كه در شماست (تحصيلات، شغل و اين قدرت تفكر ، مشورت و ....)، همه مي توانند در خدمتت قرار بگيرند كه گام قطعي و نهايي را برداريد
شما دقيقا بايد اين مشكل را از همانجايي ضربه فني كني، كه تو را ضربه فني كرده است. و اين به مدد توانايي ها و پتانسيلهايت هست كه در بالا بر شمردم.
شما آگاه بوديد، خوب بوديد، مهربان بوديد، دلسوز بوديد، و اهل فكر بوديد..... اما به خاطر فقدان مهارت وابسته يا معتاد شده ايد.
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
اين مهارتها را هم مي تواني با مراجعه به مشاوره حضوري ياد بگيري و تمرين كني. هم مي تواني همين جا جستجو كني.
سعي مي كنم در ادامه مختصرا روي اين محورها پست بزنم.
فراموش نكن. كه يادگيري كافي نيست. بايد اين تكنيك ها به كار گرفته شود.
مثل سوزني هست كه پزشك تجويز مي كنه. از دكتر و تزريقات كه نمي ترسي؟؟؟!!! :305:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
زنش مریض شده.3ساله که با هم قهرند و فقط به خاطر بچه زیر یه سقفن.من به خاطر اون بچه هم خیلی ناراحتم.اون چه گناهی کرده که باید بی پدر یا بی مادر بزرگ شه.همه در عذابن.خانواده زنش هم مشکلات روحی پیدا کردن.البته بهش شک نکردن و فکر می کنن اون مشکل روحی و افسردگی داره که با زنش اینقدر سخت.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
یه موقعی دلم می خواد بمیرم یا خودکشی کنم که این مشکل با نبود من حل شه.ولی دلم واسه خانوادم می سوزه که اونها باید داغدار من شم.خیلی زندگی بدی دارم.کارم همش شده غصه و گریه.اون هم همینطوره.شدیم 2تا آدم افسرده.
بنظر من این آقا فقط متخصص افسرده و بیمار کردن آدمهاست. :162:
در ضمن دوست عزیز مرد یا زنی که با وجود یک زندگی ناموفق، سعی در برقراری پیوند عاطفی با کس دیگری است؛ فقط در فکر پر کردن خلاء های عاطفیش هست و فکر کردن روی اشتباهات اتنخابش در زندگی قبلی و علل شکستش. و تنها با بررسی این عوامل هست که می توان دست به انتخاب مجدد زد. و آن هم بعد از اینکه تکلیف دیگران (خانواده اولش) را روشن کند. (این حکم مسئول بودن است. و کسی که از مسئولیت شانه خالی کند، در قبال همه کس کی کند.)
احساس شما قابل درک است. :72:
اما شما خانم موفقی و با اداره ای هستید. بر این احساستون غلبه کنید . این رابطه را تمام کنید.
(سخت تر از قبول شدن مهندسی عمران در دانشگاه تهران که نیست.)
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
قبل از اينكه ضربه هاي اخر رو به ريشه زندگي اين زن و بچه اش بزني از اين رابطه خارج شو...مردي با وجود بچه 3 ساله اش به همسرش (كه قطعا روزي اورا هم عاشقانه دوست داشته)خيانت ميكنه خيلي راحت ميتونه به شما هم پشت كنه و ...
سعي كن كم كم از اين اقا جدا بشي و در عين حال به طرف همسرش سوق بديش...بذار دوباره به زندگي عادي اش برگرده...
تو ادم سنگدل و بي رحمي نيستي به همين دليل هم عذاب وجدان داري...از همين قلب پاك و خير خواهت كمك بگير و براي هميشه زندگي اين زن و شوهر و بچه بي گناهشون رو ترك كن...
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
چرا این آقا سه سال است که با خانمش قهره؟ اصلا میشه همچین چیزی؟ میشه دو نفر زیر یک سقف باشند و سه سال با هم حرف نزنند؟ تازه این وسط یک بچه هم به سه سالگی رسیده باشه؟ این چه جور زندگی است؟ چرا نتوانسته طی این سه سال زنی را که باهاش زندگی میکنه به آشتی متقاعد کنه؟ اگر اختلافاتشان آنقدر دامنه دار بوده چرا جدا نشدند؟
من هر جوری به این رابطه نگاه میکنم میبینم به هر سمتی هم که بخواد بره خوشبختی شما را به همراه نخواهد نداشت. حیف است که دختری با تواناییهای شما اسیر همچین رابطه ای بشه و پشت پا بزنه به همه تلاشهایی که تا به حال برای زندگیش کرده که همه و همه با هدف خوشبختی و رسیدن به آرامش بوده.
شما با توصیفی که از خودتون کردید به نظر من آمد که شما الان مثل یک فردی هستید که از مواد مخدر مثل کراک و... مصرف میکنه به غلط بودن کارش اعتقاد داره میخواد بیاد بیرون اما اراده اش اونقدر سست شده که برای ادامه اعتیادش مجبور میشه تن به هر خفتی بده. خفت ادامه اعتیاد شما زمانیست که به رابطه ... باهاش تن بدی! نه؟ بهت پیشنهاد صیغه یا همسر دوم شدن بده و هزار تا وعده و وعید پشتش!
تازه فکر میکنی اگه زنش رو طلاق بده بیاد با شما ازدواج کنه ( بر فرض محال!) عقبه اون زندگی و این آدم با وجود بچه اش که پل ارتباطی بین مامان و باباست بذاره طعم خوشبختی را حس کنی؟
برات مثال بزنم چه مردان موفقی چه ازدواجهای دومی را با عشق شروع کرده اند با چه وعده و وعیدهایی اما از همان یکی دوشب اول زندگی مشترک یادشان افتاده که ای وای چقدر همسر اول مظلوم بوده و اختلافشان در واقع فقط یک سو تفاهم بوده و بچه هایشان چقدر عزیز بابا هستند و حالا این عزیز بابا چقدر دلش میخواد بابا با مامان یه جا باشند و.... آنوقت این بابای مسئول رفتاری را با شما خواهد کرد که امروز با خانم اولش دارد تمرین میکند. در کوتاهترین زمان همون ماهها یا سالهای اول وقتی بهش اعتراض کنی میگه: تو که میدونستی من زن دارم چرا قبول کردی زن من بشی؟ حالا که قبول کردی زن من بشی من هم زن و بچه دیگری دارم که باید به آنها هم برسم.
اونوقت دردت رو جز با گریه کردن توی تنهایی خودت و دو دستی تو سر خودت زدن نمیتونی تسکین بدی. پیش قاضی دادگاه هم بری بدون کوچکترین تاسفی حکم طلاق تو را خواهد داد. پیش روانشناس بری پیشنهاد ادامه زندگی با توجه به حق و حقوق همسر اول یا طلاق را به شما خواهد داد. خلاص هیچکس شما را حتی در سطح همسر اول اون آقا و با حق و حقوق قانونی و عرفی یک زن به رسمیت نخواهد شناخت.
چطور عاشق مردی شدی که بودنش از هر زهری برای زندگیت کشنده تره؟
حق تو نیست که با یک پسر مجردی ازدواج کنی که مادرش آرزوی داماد کردن پسرش و آرزوی عروس دار شدنش رو در سر داره؟ و بهترین و قشنگترین روزهای نو عروسی رو در کنار یک تازه داماد تجربه کنی؟
حق تو نیست که نوزادی رو به دنیا بیاری که همسرت با اومدن اونه که بابا میشه و روزی هزار بار مهرت رو توی دل اینمرد بیشتر و بیشتر کنه و زندگیتون رو هر لحظه شیرینتر؟
حق تو نیست که با افتخار سرت رو بالا بگیری و توی کوچه و خیابون، توی جمع های فامیلی، توی دوست و همکار دوشا دوش همسرت راه بری بدون اینکه ترس آبرو و یا دیده شدن توسط خانواده اول و... داشته باشی؟
خیلی دلت میخواد مسئولیت اختلافات ریشه دار یک زن و شوهر را به عهده بگری و فردا که فراموشی اومد سراغشون و یادشون رفت که اصلا اختلافی داشته اند تبدیل بشوی به تنها عاملی که خوشبختی یک زوج را نابود کرد و روی سر یک خانواده خوشبخت آوار شد؟
یه خورده فکر کن! ببین سهم تو از خوشبختی همینه؟ ببین مردای دیگه وقتی سر راهت قرار گرفتن حرفهای از اون قشنگتر نمیتونن بهت بزنن؟ یا احیانا باهات تفاهم داشته باشن؟ مردهای مجرد قدرت خوشبخت کردن تو رو قدری بیشتر از اون ندارند؟
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
بچه ها
فرزند این آقا تازه سه ماهه س نه سه ساله
فکر کنم دوران بارداری همسرش بی تاثیر نبوده در دورتر شدن این زن و شوهر از هم و تمایل آقا به رابطه جدید
نمیدونم
بهر حال با تائید گفته دوستان ازتون میخوام اراده کنین تمومش کنین
طبعات بدی خواهد داشت این رابطه:72:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
راستی 3 ساله قهرند بعد یه بچه 3 ماهه دارن.
چجوری با هم قهر بودند؟ :cool:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
راستی 3 ساله قهرند بعد یه بچه 3 ماهه دارن.
چجوری با هم قهر بودند؟ :cool:
احتمالا باهم قهر بودند ولی صحبت میکردند . :311:
خانم همزبان شما دارید این رابطه نادرست را با آگاهی و با اراده خودتون ادامه میدید و این یعنی شما مسئول عواقب این رابطه هستید عواقبی که ممکنه آینده شما رو تباه کنه و تاثیرات بسیار بدی در زندگی همسر و فرزند اون آقا بزاره .
زندگی خودتون رو روی ویرانه های زندگی دیگران بنا نکنید .
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
راستی 3 ساله قهرند بعد یه بچه 3 ماهه دارن.
چجوری با هم قهر بودند؟ :cool:
اون موقع که متوجه شدن این اقا متاهل هستن ،بچه 3ماهه داشتن ،نه الان
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
بابا حالا اين مهم نيست كه چرا گير دادين به سه سال قهر و بچه سه ماهه...سه سال قهر خيلي عاديه در واقع از مصاديق "طلاق عاطفي" يا طلاق زير يك سقف....
مهم اينه كه اين دوستمون به اشتباهش پي برده و ميخواد از زندگي اين خانواده بياد بيرون...
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
قبل از اينكه ضربه هاي اخر رو به ريشه زندگي اين زن و بچه اش بزني از اين رابطه خارج شو...
چرا همیشه شخص سوم رو مقصر می دونید.من شروع کننده این رابطه نبودم هر چند نباید وارد این رابطه می شدم ولی شما می دونید من چقدر بی محلی کردم و چقدر مقاومت کردم در مقابل ابراز علاقش؟چرا فقط منو مقصر می دونید.اگه اون زندگیشو دوست داشت باید براش تلاش می کرد،در اون صورت حتی اگه شروع کننده من بودم قبولم نمی کرد.البته من نمی خوام اشتباهم رو توجیه کنم.من چوب بی تجربگی و ناپختگیم رو می خورم.فقط می خوام انقدر راحت قضاوت نکنید.الانم هر وقت من پیشنهاد جدایی میدم اون اصلا قبول نمی کنه.میگه من دیگه نمی تونم به زندگیم ادامه بدم فقط میترسم پیشنهاد جدایی بدم،به خانوادم چه جوری بگم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
چرا این آقا سه سال است که با خانمش قهره؟ اصلا میشه همچین چیزی؟ میشه دو نفر زیر یک سقف باشند و سه سال با هم حرف نزنند؟
منظورم این نبود که اصلا حرف نمی زنن.منظورم این بود که رابطه بسیار سردی دارند.اصلا با هم مهمونی یا عروسی یا مسافرت نمیرن.هر کی جدا خونه خانوادش میره.باهم درد و دل یا محبت ندارن.فقط به خاطر بچه هم خونه ان.حتی خانومشم علاقشو از دست داده.البته حق داره.
از مدیر هم دردی هم به خاطر جواب دلگرم کننده و پر از حسن نیتشون تشکر می کنم و این حرفشونو که من معتاد و وابسته شدم 100% قبول دارم.من با وجود علم به اشتباهم نمی تونم از این رابطه خارج شم چون همه زندگیم شده اون.
گاهی فکر می کنم یه عامل یا نیروی خارجی باید کمکم کنه.چندبار به ذهنم رسیده با زنش یا یکی از خانواده خودش یا زنش صحبت کنم شاید اونها بتونن عامل جداییمون شن.ولی جراتشو ندارم و حتی می ترسم همه چی بدتر شه.خیلی عاجزم.هزاران احساس مختلف رو در درونم با هم تجربه می کنم ولی نمی تونم به هیچ کس بگم.یه ماسک دختر شاد و خوشبخت زدم به صورتم ولی در درونم غوغاست.
خواهش می کنم بهم راه حل بدید.راحت قضاوت نکنید،راحت حکم ندید.انقدر اون آقا رو هم بد نبینید.اون کفه خوبیهاش خیلی سنگینتر از بدیهاشه.واسه همین من تا این حد دوستش دارم.شاید پاش لغزیده باشه و در رابطه با من اشتباه کرده باشه ولی آدم بدی نیست.عاشقی خیلی بده.زمان و مکان و پیر و جوان نداره.هر لحظه و هر جا ممکنه سراغ آدم بیاد.خوش به حال اونهاییکه آدم درست رو در زمان درستش پیدا می کنن.بد شانسی من و اون اینه آدم درست رو در زمان نادرست پیدا کردیم.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
گاهی فکر می کنم یه عامل یا نیروی خارجی باید کمکم کنه.چندبار به ذهنم رسیده با زنش یا یکی از خانواده خودش یا زنش صحبت کنم شاید اونها بتونن عامل جداییمون شن.ولی جراتشو ندارم و حتی می ترسم همه چی بدتر شه.
با سلام
اينكه يه عامل يا نيروي خارجي مي تواند كمكت كنه درسته... اما اگر اين عامل چيزي باشه كه مربوط به زندگي اين آقا باشه حتما اوضاع بدتر مي شه و بيشتر شما درگيري ذهني و عملي برايتان ايجاد مي شود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
خواهش می کنم بهم راه حل بدید.راحت قضاوت نکنید،راحت حکم ندید.....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
اين مهارتها را هم مي تواني با مراجعه به مشاوره حضوري ياد بگيري و تمرين كني. هم مي تواني همين جا جستجو كني.
سعي مي كنم در ادامه مختصرا روي اين محورها پست بزنم.
فراموش نكن. كه يادگيري كافي نيست. بايد اين تكنيك ها به كار گرفته شود.
مثل سوزني هست كه پزشك تجويز مي كنه. از دكتر و تزريقات كه نمي ترسي؟؟؟!!! :305:
ضمنا بحث يك عامل بيروني كه روي شما تاثير بگذارد در 3 مهارت از مهارتهاي 6 گانه فوق مورد تاكيد قرار گرفته هست.
يعني در:
تمركز زدايي
بستر زدايي
تغيير شبكه اجتماعي نگهدارنده
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
اين مهارتها را هم مي تواني با مراجعه به مشاوره حضوري ياد بگيري و تمرين كني. هم مي تواني همين جا جستجو كني.
سعي مي كنم در ادامه مختصرا روي اين محورها پست بزنم.
فراموش نكن. كه يادگيري كافي نيست. بايد اين تكنيك ها به كار گرفته شود.
مثل سوزني هست كه پزشك تجويز مي كنه. از دكتر و تزريقات كه نمي ترسي؟؟؟!!! :305:
از توجه و پاسخ های مفیدتون ممنونم.من هم تنها و هم با اون آقا جلسه های متعددی پیش 3تا مشاور مختلف رفتیم.ولی باور کنید فقط حرفامونو می شنوند و مدام میگن چه تصمیمی داری؟خب من چون مشکل تصمیم گیری داشتم می رفتم پیش مشاور اگه می دونستم چی میخوام که نمی رفتم.وقتی میگن رابطت رو قطع کن گفتنش راحته ولی من میام بیرون برام غیر قابل تصوره که دیگه اون رو نبینم یا ازش بی خبر باشم.اون لحظه دلم می خواد از ناتوانی و غصه بمیرم.اگه شما مشاور خوبی تو تهران میشناسین لطفا بهم معرفی کنید.حتما میرم و ازش کمک می گیرم.ممنون
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام ...دختر گل....تمام نوشته هاتو خوندم ...خیلی خوبه که امدی اینجا و مطرح کردی ...و حداقل اینه که میتونی خودتو تخلیه کنی .....اما میدونی ..عزیزم تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه خودتی ...اینجا هر کسی از دیدگاهه خودش مطالبی رو عنوان میکنه ..اما در مسائل احساسی فقط و فقط خود شخص است که میتونه بهترین راه رهایی را برای خودش پیدا کنه ....من نمیدونم رابطه ی شما در چه حدی پیش رفته است ...اما تو اینجور روابط بازنده ی اصلی زن است ..مردها ذاتا خیلی زود وابسته میشن ..و خیلی زود هم فارغ ...اما تو هنوز زندگیتو جلوی روی خود داری ....و تباه کردن زندگی جوانی که پیش رو داری باید ببینی طرف واقعا ارزش و لیاقت این از خود گذشتگی رو داره یا نه .....در ضمن ایشون هم باید انتحاب بکنه ..من از الان پیش داوری نمیکنم اگر شما با هم زندگی مشترکی شروع کنید ..به شکست منتهی میشه....اصلا و ابدا ...اما فکر کن تا کی میتونی اینطوری بلا تکلیف و در خفا با هم باشید ...تا کی ؟...تو هنوز ازدواج نکردی ...و اینطوری وقت ازدواجت هم یواش یواش میگذره ... بدون اینکه امیدی به آینده ی حتی با او بودن داشته باشی ..............
اونوقت چه کسی رو شماتت میکنی ؟...او را ؟...خود را ؟؟.......و یا ...وازه ی مقدس عشق را ؟........نگذار از همه چیز بیزار بشی ......با هم در ارتباط با آینده و بر نامه های آینده صحبت کنید ....بلاخره چی ؟...
چشمتونو نمیتونید به روی آینده و زندگیتون ببندید...و در رویا زندگی کنید ......اینکه همسر ایشون هم در این رابطه و اینکه همسرش بسوی کسی دیگر تمایل پیدا کنه ..مقصر است شکی درش نیست ...اما خوب به نظر من باید طرف مرد و مردونه با همسرش صحبت کنه ...و اگر واقعا نمیتونن با هم زندگی کنن ..جدا بشن ...مثل هزاران زوجی که با هم نمیتونن زندگی کنن و جدا میشن.....بچه را بهانه قرار دادن ...یک ...بهانه ی با عرض معذرت ...ابلهانه و حقه بازی بیش نیست برای سر پوش گذاشتن به عدم توانایی در تصمیم گیری و روراست بودن با خود و اطرافیان ..مطمئن باشید بچه ای که در خانواده ای سرد و بی روح که پدر و مادر با اجبار کنار هم مانده اند بزرگ بشه بیمارتر و مشکل دارتر از بچه ایست ..که واقعیت جدایی پدر و مادر را در زندگی تجربه میکنه و تکلیف خودشو میدونه .....پس مطمئن باش بچه بهانه ای بیش نیست ...برای ترس از جدایی ..کسی که به خودش اجازه میده ...علیرغم تعهدی که به همسر و فرزند داره میره و عاشق یکی دیگه میشه ....باید اینقدر شهامت داشته باشه که با واقعیت روبرو بشه ...همش حقه بازی بیش نیست این ادای عاشقها رو در اوردن ..اگر واقعا کسی عاشق باشد اصلا نمیتواند در کنار دیگری زندگی کند ....و با عرض معذرت ...با دیگری ..هماغوش شود هر چند او همسر قانونی و شرعی اش باشد .....پس به خودت بیا ........و به حرفهای مفتی که از زبان اغلب مردها اینروزها به راحتی جاری میشود......دل نبند.....برای امتحان دوست داشتنش ....بیا و ازمایشی انجام بده ....ببین واقعا میاد تکلیف تو رو مشخص کنه ؟؟؟...........
اینگونه موارد این روزها زیاد شده ...اغلب مردها در بیرون خانه دنبال مرحمی برای کمبودهای ..عاطفی و یا جنسی خود که گاها نا بجا هم هستند میگردند ...و با سوئ استفاده ...اگاهانه یا نا آگاهانه از دیگران ...مرحمی بر کمبود های خود میگذارند ....و اینطوری هم به زندگی زناشویی ناقص خود ادامه میدهند .....بدون اینکه حتی شهامت و مردانگی آنرا داشته باشند که با کسی که نرد عشق میبازند ...رو راست باشن ....و بهانه تراشی نکنند ...........
.......و همینطور زمان میگذرانند ....ببین عزیزم ...در اینکه باید خودتو از این رابطه بیرون بکشی شکی نیست ....
اما من میدونم که با توجه به میزان بالای وابستگیتون به هم مشکل است ...اما باید شروع کنی ...به سوال کردن ...و به زیر سوال بردن اصل مطلب .......آرام آرام پروسه ی رهایی را طی کنی ......که آماده هم بشی برای شروعی دیگر با شخص مناسبی ...........دوباره برات خواهم نوشت ..
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
.اگه شما مشاور خوبی تو تهران میشناسین لطفا بهم معرفی کنید.حتما میرم و ازش کمک می گیرم.ممنون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
شما می توانید به مراکز ذیل در تهران مراجعه فرمائید:
مرکز مشاوره پویا
تهران خيابان انقلاب، ابتداي خيابان وصال شيرازي، جنب بيمارستان البرز، پلاك 23
تلفن 66963946 ، نمابر 66963947
مرکز مشاوره توحید
تهران خیابان نصرت شرقی - روبروی دانشکده پرستاری شماره تلفن66938833
مرکز مشاوره راه بهتر
چهارراه پاسداران خیابان دولت خیابان شهید کلاهدوز- خیابان شهید یارمحمــــــدی بن بست بهار تلفن 22541434
این مراکز متخصصین برجسته ای در مورد مشاوره خانواده دارند به خصوص مرکز مشاوره پویا.
در ضمن بنده خانم دکتر اسماعیلی که از اساتید برجسته دانشکده هستند و از نظر سابقه و تخصص بسیار حاذق بوده، را در مراکز فوق می شناسم و به شما معرفی می کنم.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
ترك هر نوع اعتيادي اولش كشنده و عذاب اوره اما خودت هم ميدوني كه اين رابطه اخر و عاقبتي نداره و در واقع اين ره كه تو ميروي به تركستان است!!
مشاوري هم كه رفتي بهت گفته كه چي كار بايد بكني ، مشكل از مشاور نيست مشكل از شماست كه نميتوني تجويز مشاور رو اجرا كني...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
فراموش نكن. كه يادگيري كافي نيست. بايد اين تكنيك ها به كار گرفته شود.
مثل سوزني هست كه پزشك تجويز مي كنه. از دكتر و تزريقات كه نمي ترسي؟؟؟!!! :305:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
قبل از اينكه ضربه هاي اخر رو به ريشه زندگي اين زن و بچه اش بزني از اين رابطه خارج شو...
چرا همیشه شخص سوم رو مقصر می دونید.من شروع کننده این رابطه نبودم هر چند نباید وارد این رابطه می شدم ولی شما می دونید من چقدر بی محلی کردم و چقدر مقاومت کردم در مقابل ابراز علاقش؟چرا فقط منو مقصر می دونید.اگه اون زندگیشو دوست داشت باید براش تلاش می کرد،در اون صورت حتی اگه شروع کننده من بودم قبولم نمی کرد.البته من نمی خوام اشتباهم رو توجیه کنم.من چوب بی تجربگی و ناپختگیم رو می خورم.فقط می خوام انقدر راحت قضاوت نکنید.الانم هر وقت من پیشنهاد جدایی میدم اون اصلا قبول نمی کنه.میگه من دیگه نمی تونم به زندگیم ادامه بدم فقط میترسم پیشنهاد جدایی بدم،به خانوادم چه جوری بگم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
چرا این آقا سه سال است که با خانمش قهره؟ اصلا میشه همچین چیزی؟ میشه دو نفر زیر یک سقف باشند و سه سال با هم حرف نزنند؟
منظورم این نبود که اصلا حرف نمی زنن.منظورم این بود که رابطه بسیار سردی دارند.اصلا با هم مهمونی یا عروسی یا مسافرت نمیرن.هر کی جدا خونه خانوادش میره.باهم درد و دل یا محبت ندارن.فقط به خاطر بچه هم خونه ان.حتی خانومشم علاقشو از دست داده.البته حق داره.
از مدیر هم دردی هم به خاطر جواب دلگرم کننده و پر از حسن نیتشون تشکر می کنم و این حرفشونو که من معتاد و وابسته شدم 100% قبول دارم.من با وجود علم به اشتباهم نمی تونم از این رابطه خارج شم چون همه زندگیم شده اون.
گاهی فکر می کنم یه عامل یا نیروی خارجی باید کمکم کنه.چندبار به ذهنم رسیده با زنش یا یکی از خانواده خودش یا زنش صحبت کنم شاید اونها بتونن عامل جداییمون شن.ولی جراتشو ندارم و حتی می ترسم همه چی بدتر شه.خیلی عاجزم.هزاران احساس مختلف رو در درونم با هم تجربه می کنم ولی نمی تونم به هیچ کس بگم.یه ماسک دختر شاد و خوشبخت زدم به صورتم ولی در درونم غوغاست.
خواهش می کنم بهم راه حل بدید.راحت قضاوت نکنید،راحت حکم ندید.انقدر اون آقا رو هم بد نبینید.اون کفه خوبیهاش خیلی سنگینتر از بدیهاشه.واسه همین من تا این حد دوستش دارم.شاید پاش لغزیده باشه و در رابطه با من اشتباه کرده باشه ولی آدم بدی نیست.عاشقی خیلی بده.زمان و مکان و پیر و جوان نداره.هر لحظه و هر جا ممکنه سراغ آدم بیاد.خوش به حال اونهاییکه آدم درست رو در زمان درستش پیدا می کنن.بد شانسی من و اون اینه آدم درست رو در زمان نادرست پیدا کردیم.
عاشقی بد دردیه بله ،ولی بدتر از اون اینه که عشق انقد خودخواهی بیاره که فقط و فقط خودت برا خودت مهم باشی ،نه زندگی یه زن و یه بچه ،هرکسی اختیار خودش و دلش باید دست خودش باشه ،نه دیگران
شما نمی تونی نقش خودت رو تو این رابطه کم رنگ کنی ،شاید رابطه اون اقا با شما باعث شده که انقد رابطشون با خانمشون بد بشه
اون اقا اگه هوای عاشقی به سرش زده ،بهتره قبلش تکلیف خانمش رو روشن میکرد بعد دنبال عشقش میرفت ،
شما کفتین یه کم خودمون رو جای شما بذاریم ،حالا من از شما یه خواهش دارم ،شما یه کم خودتون رو جای اون خانم بذارین ، خودتون دوست دارین یه نفر بین شما و همسرتون فاصله بندازه؟
اگر میخواید عشقتون واقعی باشه ،به گناه الوده اش نکنید:300:
هر چه زود تر (اگر واقعا میخواید ازشون جدا بشید) تمام راههای تماسی رو از بین ببرین و خودتون رو زندگیش بکشین کنار
ببخشید حرفام اگه تند بود ،ولی گاهی وقتا تلنگر هم لازمه
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام همزبان عزیز
لینکی رو که دوست خوبم گل مریم تو صفحه اول تاپیک شما گذاشته مطالعه کردی؟
فکر نکنم شرایطت سخت تر از اون خانم باشه
فکر کنم تاپیک خانم دانه هست.نه؟
مطمئنا" تحملش سخت خواهد بود.اما ببین با تحمل این سختی چی بدست میاری؟
خانم همزبان عزیز
اینطور نیست که دوستان شخص سوم که شما باشید رو مقصر بدونن.درسته کوتاهی از شما هم بوده.
در این رابطه اشتباه شما مخاطب ما هستین.کسی منکر اشتباه اون آقا نیست.
الان این شما هستین که طلب کمک کردین و بخاطر همین، دوستان اشتباهات شما رو گوشزد میکنن و راهنمایی میدن.
همه میدونیم که خیلی اراده میخواد تا بتونین خودتونو نجات بدین.
به شخصه افراد زیادی رو تو همین تالار دیدم که به مشکل شما دچار بودن.
خانمهایی که طلاق گرفتن،کسانی که از دوست و نامزدشون در حالیکه به ظاهر عاشقشون بودن جدا شدن.
و چقدر حس خوبی داره وقتی میبینی همه چیز تموم شد و دوران رهایی رو سپری کردی.
بقول آقای مدیر معلومه قوی و با اراده هستین و از پسش برمیاین.
این آقا بخاطر کمبودی که در رابطه با خانمشون داشتن بطرف شما جذب شدن تا کمبود شون رو جبران کنن.اگه رابطه درستی داشتن مطمئنا بقول خودتون حتی اگه شما هم پیشنهاد میدادین قبول نمیکردن.شما هم دقیقا در سنی هستین که نیاز به همدم دارین.
تو اون لینکی که دوستمون دادن میبینین که ازدواج با فرد جدید و قبول اون شخص بعنوان همسر شاید اولش سخت باشه ولی بعد از مدتی خدا رو شاکر خواهید بود که نجاتتون داد.
موفق باشین:72:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
gole maryam عزیز،من از حرفاتون ناراحت نشدم ولی تلنگری هم بهم نخورد.چون قبل از اینکه شما بخواید این حرفارو بهم بزنید یا بهم بگید خودمو جای اون زن و بچه بذارم خودم این کارو کردم.شما حرفای منو خوب نخوندید.من نگفتم خودتون رو جای من بذارید.گفتم هرکس با توجه به شرایط روحیش یه چیزایی رو تجربه می کنه.چون شما شرایط منو نمی دونی نمی تونی حکم بدی.شما فقط دوست داری سرزنش کنی و مثل والدین همش احساس گناه به وجود بیاری(البته من خودم این احساس رو دارم)
من می دونم رابطم از اولش اشتباه بوده،1000بار اینو گفتم.ولی الان که تا این حد به هم علاقمند شدیم نمی دونم چه جوری جدا شم؟چه جوری پا رو دلم بذارم با وجود تمام خوبیهاش.برام تصوره نبودش غیر ممکنه.از طرفی این رابطه مخفیانه و احساس گناه هم غیر قابل تحمله.من فقط گفتم راحت قضاوت نکنید.من هم قبل از این رابطه خیلی راحت واسه دیگران نسخه می پیچیدم و هر رابطه ای که به نظرم غلط بود می گفتم تمومش کن.ولی فکر کنید من 4سال درست یا غلط این عشق رو آبیاری کردم،لحظه لحظه باهاش نفس کشیدم.تمام زندگیمو بهش بستم.تو همه لحظه هام به فکرش بودم و همه جای زندگیم اثرش هست.ما 3ساله نتونستیم مسافرت بریم چون مجبور بودیم از هم چند روز دور بشیم.ما حتی از کوچکترین فرصت برای دیدن هم استفاده کردیم حتی تو تعطیلات ولو برای 5 دقیقه،با اینکه فاصله خونه هامون خیلی دوره.هر روز به عشق این از خونه اومدم بیرون که عصر بعد از کار 2ساعت ببینمش،صداشو بشنوم.ازتون می خوام اول احساس منو درک کنید بعد راهنماییم کنید.ممنونم
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
gole maryam عزیز،من از حرفاتون ناراحت نشدم ولی تلنگری هم بهم نخورد.چون قبل از اینکه شما بخواید این حرفارو بهم بزنید یا بهم بگید خودمو جای اون زن و بچه بذارم خودم این کارو کردم.شما حرفای منو خوب نخوندید.من نگفتم خودتون رو جای من بذارید.گفتم هرکس با توجه به شرایط روحیش یه چیزایی رو تجربه می کنه.چون شما شرایط منو نمی دونی نمی تونی حکم بدی.شما فقط دوست داری سرزنش کنی و مثل والدین همش احساس گناه به وجود بیاری(البته من خودم این احساس رو دارم)
من می دونم رابطم از اولش اشتباه بوده،1000بار اینو گفتم.ولی الان که تا این حد به هم علاقمند شدیم نمی دونم چه جوری جدا شم؟چه جوری پا رو دلم بذارم با وجود تمام خوبیهاش.برام تصوره نبودش غیر ممکنه.از طرفی این رابطه مخفیانه و احساس گناه هم غیر قابل تحمله.من فقط گفتم راحت قضاوت نکنید.من هم قبل از این رابطه خیلی راحت واسه دیگران نسخه می پیچیدم و هر رابطه ای که به نظرم غلط بود می گفتم تمومش کن.ولی فکر کنید من 4سال درست یا غلط این عشق رو آبیاری کردم،لحظه لحظه باهاش نفس کشیدم.تمام زندگیمو بهش بستم.تو همه لحظه هام به فکرش بودم و همه جای زندگیم اثرش هست.ما 3ساله نتونستیم مسافرت بریم چون مجبور بودیم از هم چند روز دور بشیم.ما حتی از کوچکترین فرصت برای دیدن هم استفاده کردیم حتی تو تعطیلات ولو برای 5 دقیقه،با اینکه فاصله خونه هامون خیلی دوره.هر روز به عشق این از خونه اومدم بیرون که عصر بعد از کار 2ساعت ببینمش،صداشو بشنوم.ازتون می خوام اول احساس منو درک کنید بعد راهنماییم کنید.ممنونم
هم زبان عزیز تا حدی احساستون رو میفهمم ،ولی اون لینکی که من گذاشتم رو خوندین؟
اون خانم که اسمش دانه بود ،شرایطش از شما خیلی وحشتناک تر بود ،از 13سالگی عاشق پسر همسایه شده بود ،تازه اون موقعی که با هم اشنا شدن و رابطه رو شروع کردن ،جفتشون هم مجرد بودن
هر دوی اونا هم عاشق هم بوده ،پسره چند بار از بد حالی کارش به بیمارستان کشیده شد ،ولی اون دختر خانم تونستن از اون قضیه خودشون رو موفق بیرون بکشن
الان هم ازدواج کرده و سر خونه زندگیشه ،
رو این تمرکز کن که تو داری به آینده یه کودک سه ساله کمک میکنی ، اون بچه هم به پدر احتیاج داره ،هم به مادر ،میدونم دلت نمیاد ، ولی شاید این هم یه امتحان از طرف خدا برای سنجیدن ارزش های وجودیت هست
از کجا می دونی خدا بهترش رو برات کنار نذاشته؟
من مطمئن هستم با کمک خدا و همین دوستانی که اینجا هستن میتونی ، تو واقعا می تونی:104::104::104::104:
چون اولین نفر نیستی که تونسته
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام همزبان گرامي
ببينيد شما مي گوييد قبول داريد اشتباهي را در زمان ماضي كرده ايد. من هم روي اين اشتباه كاري ندارم چون هم مي داني و هم پشيمان. و اكنون نبش قبر نمي كنيم و كاري به اين ماجرا نداريم. تمام
و اما تاكيد روي زمان حال و روي همين لحظه دارم ، اكنون چه قصدي داري؟
من به هم اكنون كار دارم. يعني آيا شما هم اينك قصد داري اشتباهي را مكررا در هر ثانيه انجام دهيد؟ و اينكار با قصد انجام مي گيرد. نه از روي اشتباه و خطا. (سپر و بهانه نتونستن را زمين بگذار و از تكنيك هايي كه در پستهاي قبلي گفتم به كمك يك مشاور استفاده كن.)
ارزش احساس گناه فقط وقتي هست كه نسبت به گناه تنفر و بازگشت ايجاد كند. در غير اين صورت فقط ماكتي از احساس گناه هست.
چون تصور مي كنيد برايتان سود دارد قصد داريد اين اشتباه را بكنيد. تا سود را ببريد. لذتش را دوست داريد و هزينه هاي آنرا ناديده مي گيريد.
اشتباه فعلي شما اينست كه قصد داريد بدون تبعات، بدون هزينه ، بدون سختي، بدون فشار و به سادگي اين مسئله را حل كنيد. و از طرفي چون لذت هاي آني اين رابطه شما را برانگيخته هست،قصد نداريد استارت كاري را بزنيد و دنبال يك معجزه مي گرديد.
به نظرم اين معجزه مي تواند صورت بگيريد. با دستان پر توان شخص خودت.
افتادن در چاله شايد گناه نباشد،اما ماندن در آن قطعا به هر بهانه اي باشد گناه هست.
انسان بودن= همين رنج تغييرها و شدن هاي سخت هست.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام همزبان گرامي
ببينيد شما مي گوييد قبول داريد اشتباهي را در زمان ماضي كرده ايد. من هم روي اين اشتباه كاري ندارم چون هم مي داني و هم پشيمان. و اكنون نبش قبر نمي كنيم و كاري به اين ماجرا نداريم. تمام
و اما
تاكيد روي زمان حال و روي همين لحظه دارم ، اكنون چه قصدي داري؟
من به هم اكنون كار دارم. يعني آيا شما هم اينك قصد داري اشتباهي را مكررا در هر ثانيه انجام دهيد؟ و اينكار با قصد انجام مي گيرد. نه از روي اشتباه و خطا. (سپر و بهانه نتونستن را زمين بگذار و از تكنيك هايي كه در پستهاي قبلي گفتم به كمك يك مشاور استفاده كن.)
ارزش احساس گناه فقط وقتي هست كه نسبت به گناه تنفر و بازگشت ايجاد كند. در غير اين صورت فقط ماكتي از احساس گناه هست.
چون تصور مي كنيد برايتان سود دارد قصد داريد اين اشتباه را بكنيد. تا سود را ببريد. لذتش را دوست داريد و هزينه هاي آنرا ناديده مي گيريد.
اشتباه فعلي شما اينست كه قصد داريد بدون تبعات، بدون هزينه ، بدون سختي، بدون فشار و به سادگي اين مسئله را حل كنيد. و از طرفي چون لذت هاي آني اين رابطه شما را برانگيخته هست،قصد نداريد استارت كاري را بزنيد و دنبال يك معجزه مي گرديد.
به نظرم اين معجزه مي تواند صورت بگيريد. با دستان پر توان شخص خودت.
افتادن در چاله شايد گناه نباشد،اما ماندن در آن قطعا به هر بهانه اي باشد گناه هست.
انسان بودن= همين رنج تغييرها و شدن هاي سخت هست.
:104::104::104::104::104:
فکر کنم اقای مدیر با این پست حجت رو دیگه تموم کردن
و از این به بعد به دنبال راهکار ها و ترمیم روحیه و بازیابی وجودتان باشین
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
ما 3ساله نتونستیم مسافرت بریم چون مجبور بودیم از هم چند روز دور بشیم.ما حتی از کوچکترین فرصت برای دیدن هم استفاده کردیم حتی تو تعطیلات ولو برای 5 دقیقه،با اینکه فاصله خونه هامون خیلی دوره.هر روز به عشق این از خونه اومدم بیرون که عصر بعد از کار 2ساعت ببینمش،صداشو بشنوم.
چرا دقیقا 3 سال هم هست که این آقا با خانومش قهره؟
ببین همزبان جان هیچکس نمی تونه احساس تو رو عوض کنه، به غیر از خودت.
یه نگاه بنداز به سایر موضوعات مشابه در این تالار. بچه های کم سن تر از شما که اولین تجربه عاشقی رو تو سنی کمتر از شما کردند و شکست خوردند، اما بالاخره به حسشون فائق شدند و فراموش کردند. شما که کمتر از اون بچه ها نیستی.
فقط باید اراده کنی. هیچکس نمی تونه زن و بچه این آقا رو حذف کنه تا شما با وجدان آسوده با اون ازدواج کنی.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
اول >>>باید جدی بخوای که کنار بکشی ( چون هنوز دلت نمیخواد کنار بکشی ) پس قدم اول ، بخواه ( جدی و صادقانه ) که جدا شوی .
دوم >>> روی خواسته ات قاطع بایست ( هیچ تزلزل و سستی به خود راه نده )
سوم >>> روش معکوس یا لج بازی با خود برای دفع وابستگی را در پیش بگیر ، یعنی هروقت مثلاً مایل بودی ببینیش ، به خودت بگو چون دلم میخواد ببینمش نمیخوام ببینمش . یا مثلاً تماس می گیره و شما دلت پر میزنه که گوشی رو برداری و صداش رو بشنوی ، به خودت بگو چون دلم میخواد صداش رو بشنوم ، عمراً اگه گوشی رو جواب بدم . و.....
چهارم >>> اینهمه عشق رو برای خودت پر رنگ نکن ، به خود بگو این عشق نیست وابستگیست که باید از بین ببرمش .
پنجم >>> عیوب این آقا رو در نظر آور خصوصاً ناتوانی در مدیریت کردن زندگیش و وارد کردن عشق دیگری به قلبش با وجود داشتن همسر و روشن نکردن تکلیف او ، و دیگر این که این آقا بسیار خود خواهه چون شما را به خاطر خودش میخواد نه به خاطر خودت ، اگر به خاطر خودت دوستت داشت ، وقتی رابطه رو رد می کردی اصرار نمیکرد و یا اصرار نمیکنه تو رو نگه داره برای خودش ، همچنین این آقا با تهدید به خودکشی یا بسیار ضعیفه یا نیرنگ باز که هردوش منفیه و.... اینا نمونه هایی از اشکالاتشه ، که باید تو ذهنت پررنگش کنی و این همه خوبیهاش رو متمرکز نشی .
ششم >>> روش متمرکز نشو و رؤیا پردازی نداشته باش ، و توقف فکر را وقتی یاد او در ذهنت میاد را در پیش بگیر و برای ثبات در توقف فکر همینکه جلوی ذهنت رو گرفتی که طرف اون نره به کاری چیزی که حواست را مشغول خودش میکنه مشغول شو و یا با کسی وارد گفتگو در یک زمینه کاملاً متفاوت از این موضوع شو .
هفتم >>> تو این ماه رمضان با معنویت درمانی از خدا کمک بگیر ، با نظر به روزه داری همه جانبه و ارزشش پیش خدا ، قصد کن که اصلاً وارد صحبت و تصور و ملاقات با این آقا نشی که خدا راضی نیست چون محرم تو نیست و بینتون هم احساس هست . ماه رمضان شیطان دوره پس از این فرصت استفاده کن .
میدونم سخته ، اما مطمئنم میتونی و موفق میشی .
موفق باشی :72:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام،از راهنمایی همتون ممنونم.
فرشته مهربون خیلی راهکارهاتون خوبه.ممنونم.راجع به فکر کزدن به عیبها خودم هم به این نتیجه رسیدم.کاملا درسته.البته اون آقا اصلا تهدید به خودکشی نکرده.ولی راجع به عدم مدیریت کاملا موافقم.
در رابطه با سوال جناب مدیر همدردی باید بگم تا چند ماه پش حتی نمی خواستم به جدایی فکر کنم ولی الان حداقل می تونم کم کم به این فکر نزدیک شم و دیروز بعد از معرفی مشاور زنگ زدم و نوبت گرفتم.واقعا دارم سعی می کنم.ولی چندتا مشکل دارم.اولش اینکه چه جوری اون آقا رو راضی به همکاری کنم؟چون اصلا جدایی رو قبول نمی کنه.حتی همین دیروز هم باهاش حرف زدم.گفتم از اول اشتباه کردیم.ولی از هرجای این اشتباه برگردیم ضررش کم تره.میگه اصلا حرفشم نزن.بالاخره به زودی از زنم جدا میشم.البته من اصلا حرفشو باور نمی کنم.چون به نظرم جرات این کارو نداره.مدتهاست به این نتیجه رسیدم.می دونم که راست میگه و رابطش با زنش خیلی بده.چون خیلی اوقات که با هم بودیم خانوادش زنگ می زنن راجع به این موضوع باهاش حرف می زنن.ولی نمی تونه جدا شه.همش میگه به خانوادم چی بگم.خلاصه اینکه نه واسه جدایی با من همکاری می کنه نه تکلیف زندگیشو معلوم می کنه.
مشکل دومم اینه من تمام روزم با تلفن زدن و دیدن اون می گذره.حالا چه جوری واسش جایگزین پیدا کنم؟چون اکثر دوستهام ازدواج کردن یا خیلی بینمون فاصله افتاده.دوست صمیمی هم ندارم.منظورم اینه که بالاخره باید وقتم رو پر کنم.کلاس و ورزش و ... دو سه بیشتر ساعت وقت نمی گیره،خلاء نبودشو چه جوری پر کنم؟این از همه برام سخت تره.خیلی دلم می خواست با خواهرهام صمیمی بودم می تونستم پیششون درد دل کنم،این کار خیلی کمکم می کرد.ولی نمی تونم.چون اگه بفهمن از چشمشون می افتم.
راستش این دوتا مشکل خیلی اذیتم می کنه.اگه تونستید لطفا بهم راهکار بدید.ممنون
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
خانم همزبان عزیز
تصور کن من اعتصاب غذا کردم. نسبت به موضوعی اعتراض دارم و از این راه می خوام حرفمو به کرسی بنشونم. هرچی بقیه خواسته های منو قبول می کنن من خواسته دیگه ای ازشون دارم و همچنان به اعتصاب غذا ادامه می دم. چرا؟ چون یکی رو دارم که یواشکی بهم غذا می ده. یکی داره منو تامین می کنه. اصلا اعتصاب غذا فلسفه اش الکیه چون من هیچ مشکلی در گرسنگی ندارم! !
اون آقا نقش همون کسی رو بازی می کنه که در مقابل خونوادش دست به اعتصاب غذا زده و شما همون غذای یواشکی هستی. معلومه با زنش مشکل داره! اگه نداشت باید شک می کردی. تو داری بخش مهم نیاز زناشویی که عاطفه و حمایت هست برای اون تأمین می کنی. معلومه زندگی زناشوییش زندگی بشو نیست.
تمام زندگی های متاهلی اولش خیلی اصطکاک داره. دو طرف انگیزه لازم برای رفع مشکلاتو باید داشته باشن تا تلاش کنن اما حضور شما این انگیزه رو از اون آقا گرفته.
مطمئن باشید هرگز تاکید می کنم هرگز با این شرایط گل و بلبلی که شما براش درست کردید زنشو ول نمی کنه بیاد سراغ شما. چرا باید اینکارو بکنه؟وقتی می تونه همینطوری شما رو داشته باشه و با واژه عشق خامتون کنه؟
مردها موجودات حسابگرین و جای نمی خوابن که زیرش آب بره. اون جوونای 18 تا 23 هستن که عشقشون آتشیه و گرنه هرچی سن طرف بالاتر باشه از این مدل عشقهای من برات بمیرم توش خیلی خیلی کمتر هست. اگه مرد متاهلی چنین حرفهایی بهت می زنه بدون ابزارش برای رسیدن به خواسته شومشه و بس.حالا شما هرچی می خوای بهش رنگ و لعاب بزن!
بهش اعتماد نکن. سرمایه عاطفی خودتو برای کسی که متعلق به تو نیست خرج نکن.اونوقت دیگه برای فرد اصلی زندگیت رمقی نخواهی داشت. می گی چیکار کنی وقتای بیکاریتو؟ چیکار کنی که همه وقتت با اون میگذشت؟ فقط تحمل! به قیمت اینکه از خودت مراقبت کنی. به قیمت اینکه شاید حداکثر یکسال زندگیت سرد و بیروح بشه اما خودتو پیدا میکنی. شریک واقعی زندگیتو پیدا می کنی و بخاطر این روزها خودتو لعنت می کنی.قیمت انسانیت بالاست خانم همزبان!
دلت برای اون 4 سال نسوزه. دلت برای 96 سال آینده ای بسوزه که از الان داری تباهش می کنی.
اینا رو بهت گفتم تا دلیل پیدا کنی برای اتمام رابطه.
دفعه دیگه بهش بگو اول تکلیفتو با زندگیت روشن کن بعد بیا سراغم! تازه اون موقع باید بشینم فکر کنم می تونم با مرد طلاق گرفته ای که یه بچه هم داره زندگی کنم یا نه.
حواستو جمع کن. انقدر پسر خوب و با مسئولیت دوروبرت هست که این آدم پیش اونا گمه. اما تو نمی ذاری اونا دیده بشن.
پس به خودت رحم کن
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
اولش اینکه چه جوری اون آقا رو راضی به همکاری کنم؟چون اصلا جدایی رو قبول نمی کنه.حتی همین دیروز هم باهاش حرف زدم.گفتم از اول اشتباه کردیم.ولی از هرجای این اشتباه برگردیم ضررش کم تره.میگه اصلا حرفشم نزن.
شما گذشته از وابستگی عاطفی تبعیت از این آقا هم داری که باید قاطع از این وضعیت بیرون بیایی . این شمایی که باید برای خودت تصمیم بگیری . حالا که تصمیمت اینه که این رابطه را تمام کنی اصلاً نباید دنبال رضایت اون باشی ، چون معلومه که اون راضی نمیشه گفتم که خودخواهانه شما را برای خودش و تامین عواطف خودش میخواد ، شما کار خودت رو بکن ، خیلی جدی و قاطع و محکم بگو من با ادامه این رابطه موافق نیستم و ادامه نمیدم حتی اگر شما غیر این را بخواهی ، من آدم مستقلی هستم و میخوام خودم برای خودم تصمیم بگیرم و تصمیمم هم اینه که این رابطه را قطع کنم و دیگه ادامه ندهم و بگو دیگه اجازه نداری هیچ گونه تماسی با من داشته باشی . راه های ارتباطی را قطع کن (بستر سازی )
اتفاقاً این که شما قاطع ارتباط را قطع کنی حتی بدون میل و رغبت اون برای شما و قوتتون بهتر چون کمک به قوت اعتماد و عزت نفستون می کنه ، و به قطع وابستگی در یک دوره زمانی کوتاهتر بیشتر کمک می کنه .
در مورد اوقات آزاد و جایگزین و پر کردن اون ، با خدا ارتباط برقرار کن و از او یاری بخواه ( معنا درمانی ) . و توصیه می کنم مطالعه در زمینه مهارتهای زندگی را در پیش بگیری که هم وقتت رو پر می کنه هم به بازسازی روحی و رشد شخصیتت کمک می کنه همچنین تفریح و گردش بخصوص در دل طبیعت ، از میان ورزشها هم شنا را توصیه می کنم ، به تمرینات ریلکسیشن هم بپرداز . و به خودت تلقینات روحیه بخش داشته باش .
موفق باشی
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام .سعی کن تا ده روز از هم به طور کامل جدا باشید وهیچ رابطه ی با هم نداشته باشید این ده روز زمان بسیار خوبی برای فکر کردن است تا خود را از این مخمسه نجات دهید.شما خوب میدونید که خانوادهی این اقا چقددر عذابند..اون ها قطعا دنبال یه راه حل میگردند اگه شما بخواید به این رابطه ادامه بدید واون ها بفهمند این عذاب چند برابر میشه.میدونم خیلی سخته اما ممکنه فراموشش کنید.سعی کنید تو این ده روز احساسات را کنار بذاری وعاقلانه تصمیم بگیری هرچند تو این مواقع احساس بر عقل چیره میشه.ولی در هر صورت عقلتو از دست ندادی وهنوز و همیشه میتونی ازش کمک بگیری فقط باید از زیر بار احساس بیرون بکشیش.ضمنا به خدا توکل کن و امیدتو از دست نده.البته یه چیز برام جالبه چطور اون ها سه سال باهم قهرند ویه بچه ی سه ماهه دارند؟
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط imafshin69
البته یه چیز برام جالبه چطور اون ها سه سال باهم قهرند ویه بچه ی سه ماهه دارند؟
ممنون از همه راهنماییهاتون.
فکر می کردم موضوع سن بچه حل شده ولی مثل اینکه نامفهوم توضیح دادم.زمان آشناییمون بچه 3ماهه بود.الان 5/4 سالشه.
در ضمن این آقا قبل از آشنایی با من با خانومش مشکل نداشت.یا حداقل تا حالا به من چیزی نگفته.چون خیلی توداره.هیچ وقت از زنش بد نمیگه.فقط میگه 100 جا رفتم خواستگاری،دیگه خسته شده بودم.گفتم همین بشه.حتی میگه تا موقع عقد هم مطمئن نبودم تصمیمم درسته یا نه؟البته نمیگه به این دلیل حق دارم بهش خیانت کنم.میگه چیکار کنم وقتی نگاش می کنم یاد تو می افتم.میگه اون خوبه ولی تو نیست.میگه خیلی سعی کردم به زندگیم بچسبم و تو رو فراموش کنم ولی نمی تونم از ته دل بهش محبت کنم.خلاصه اینکه دروغه اگه بگم زمان آشنایی با من با زنش مشکل داشته.شاید در درون رابطشون و لایه های زیرینش مشکلی بوده(که مطمئن نیستم و خودشم چیزی نگفته) ولی به طور واضح چیزی نبوده.فقط اینو می دونم که از اول با خانواده هم خیلی مشکل داشتن.هر دو خانواده خیلی دخالت می کردن.اینا رو نگفتم چیزی رو توجیه کنم فقط شرایط زندگیشونو گفتم.چون نمی دونم اینا میتونه نشون دهنده اتمام ازدواج باشه یا نه؟ولی می دونم از بعد از آشناییمون رابطشون سرد شد و تا الان به اوجش رسیده.چندبار هم خانومش قهر کرده و به همه گفته حتی رابطه زناشویی هم نداریم.
در مورد قطع رابطه یکباره هم امتحان کردم،ولی یکدفعه خیلی احساس ضعف کردم.به نظرتون کم کم بهتر نیست.مثلا دیدارهامون کمتر شه و کمتر در دسترس هم باشیم تا به صفر برسونیم؟فکر می کنم اینجوری تحملش راحت تره.
بازم از همدلیتون ممنونم.راستش یه کم خودمو قویتر احساس می کنم.مرسی از کمکهاتون.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
:72:خانم همزبان
مطمئن باشن اینطوری که میگین نمیشه رابطه رو قطع کرد
باهاش قاطعانه صحبت کنین
هیچ چیز بی زحمت بدست نمیاد
شما انتظار دارین بدون تحمل هیچ سختی به نتیجه برسین؟
این درست نیست عزیزم
باید سختی بکشی.کاملا طبیعیه
زن و شوهری که از هم سیر شده باشن و طلاق بگیرن هم یه مدت اذیت میشن
چه برسه به شما که الان علاقه تون طوریه که ایراد همو نمیبینین و اگرم ببینین توجه نمیکنین
چون بهم نرسیدین هنوز
آقای دهنوی خوب میگه:وصال مدفن عشق است
لیلی مجنون اگه بهم میرسیدن که دیگه لیلی مجنونی نبود
باور کنین ادامه رابطه در هرصورت(ازدواج یا عدم ازدواج) آسیبزا خواهد بود براتون
هم برای این دنیا هم آخرت
خودتونم میگین تا فبل از شما مشکلی حداقل در ظاهر با همسرشون مشکلی نداشتن
پس دیگه بدتر
یعنی وجود شما باعث شده اون خانم و بچه معصومش زندگی به کامشون تلخ بشه
ظاهرا" اول زندگیشونم بوده،میدونین آدم برای بچه اولش چه آرزوها که نداره
خیلی دلم به حال خانواده ش میسوزه
قصد تخریب یا سرزنش شما رو ندارم
فقط وجدانتونو قاضی کنین
دوستان گفتن
اون آقا برای شما مهربون و خوب و دست و دلباز و صبور و... هرچی صفت خوبه هست.چون بهتون نرسیده.
کسی که به این راحتی زن و زندگیشو میخواد ول کنه.چه امیدی به وفاداریش به شما هست؟
درسته سخته
اما سعی کنین.نمیگم صرفا" منطقی و عاقلانه فکر کنین.چون الان در شرایطی نیستین که احساساتتون اجازه اینو بهتون بده.حتی اگه بتونین اینطور فکر کنین عمل بهش بازم سخت خواهد بود.
اراده کنین.یک بار برای همیشه قطع کنین رابطه رو.ان شاا... ایشون هم برمیگیرده سر زندگیش.چون از شما قطع امید میکنه و دیگه بهانه ای نداره.همین الانشم در طلاق دادن زنش مردده،چه برسه به وقتی که امیدی به شما نداشته باشه.
ان شاا... خدا خودش کمک میکنه تو این ماه پر خیر و برکت که میگن شیاطین قل و زنجیر میشن،شما هم راحت تر رها میشی.
پیشنهادم همینه.
ماه رمضان وقت خوبیه برای شما تا بتونین پروسه رهایی رو توش طی کنین.
استفاده کنین از این فرصت طلایی و از خدا کمک بگیرین.
دعا گو هستیم:72:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام
چند جمله مینویسم راجبش فکر کنید .
این آقا که اینقدر دوستون داره یه روزی همسر قبلیش رو اینقدر دوست داشته !
بهش کمک کردید که از همسر قبلیش فاصله بگیره و اونو بیخیال بشه !
چجوری میخوای جای خالی مادر اون بچه رو براش پر کنی ؟
بنظرتون این آقا به همسر قبلیش خیانت نمیکنه ؟
بنظرتون شما در حق اون خانم ظلم نمیکنید ؟
<strike>
مطمئنی مهندس هستی و دانشگاه تهران درس خوندی ؟
و خیلی سوالای دیگه که موند و پشیمون شدم از هم صحبتی با شما . . .
ببخشید وقتتون رو گرفتم . من هیچ نظری ندارم و نباید وارد یه همچین بحثی میشدم ! </strike>
ویرایش توسط مدیر همدردی
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
واي چه جالب منم گرفتار يه چنين اتفاقي شدم ولي يه كم متفاوت اصلا واسه همين تو اين سايت اومدم !دختر جون واقعا دركت مي كنم چون منم مثل تو هستم اما يه كم متفاوت !فرق من و تو اينه كه من از اول عاشق يه ادم متاهل نشدم
بلكه اون ازدواج كرد و رفت !به خاطر اينكه ما با هم نمي تونستيم ازدواج كنيم آره الان هم با هم در ارتباط كلامي هستيم من نتونستم ازش دل بكنم دارم سعي مي كنم رابطمونو تموم كنم آخه دلم به حال زنش مي سوزه
اون مي گه ما با هم مثل يه دوست بمونيم !با خودم فكر كردم دوست يعني جه؟
تو كشور ما اين جور دوستي ها معني نمي ده !منم هزار بار فكر خودكشي كردم و همون دليلي كه تو آوردي !اين روزا كارم شده گريه كردن به حال و روز خودم آره گريه ! الان هم اومده ولي من نمي خوام باهاش صحبت كنم !دلم مي خواد بلند بلند گريه كنم
آخه چه جوري من اونو فراموش كنم
هزار بار گفتم خدايا چرا ؟
چرا؟
چرا؟
مي دوني بايد به اين فكر كنم چه بلايي سرم اومده !بايد بگم اون باعث شد تو هميشه تو زندگيت گريه كني
نه اينكه اون مهربونه و....
اين جوري فكر كن
دلتو ثل سنگ كن
سنگ
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
سلام همزبان محترم
دقت کن.
شما به خاطر احساساتت در گیر این اشتباه شدی و ادامه هم دادی.
حالا لطفا با همین احساساتت مزاحم برون رفتت از این مشکل نشو.
برای اینگونه مرثیه سرایی های عاطفی بعدا هم وقت هست. اکنون وقت عمل هست. از نوع منطقی و مهارتی.
وقتی یک بیمار در اورژانس هست نیاز به مداخلات فوری و سریع پزشکی هست. بستگان باید به سرعت داروها را تهیه کنند و ....، لذا اگر در این موقع افراد همه شروع کنند به گریه و توی سرخودشان بزنند نه تنها مشکل حل نمی شود بلکه زمان هم از دست می رود.
در تکنیک هایی که به شما گوشزد کردم یکیش هم قطع آبياري ذهني و خيالي بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
در این تکنیک باید از هرگونه آبیاری احساسی دخیل در این رابطه پرهیز کنید. به خوب و بد این آقا ، به ورودتان به این رابطه و .... نباید مرتب فکر کنید.
همچنین احساسات آسیب زا و ... نیز به شما کمکی نمی کند.
ما همه اینجا مطمئن هستیم که شما نسبت به مشکلتان به بینش صحیحی دست یافتید و همه انرژی خود را برای رهایی آن گذاشته اید.
انشاء الله به مرور جشن پاکی و رهایی ات را از این مشکل خواهیم گرفت.
لطفا توجه کنید ، شما به واگویه های مثبت نسبت به خودتان نیاز دارید. همچنین سایر اعضاء هم اگر می خواهند کمک کنند، لطفا در کنار همزبان قرار بگیرند و نقاط قوت او را تشویق کنند و همراهی کنند. مقابله کردن انرژی او را می گیرد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
بازم از همدلیتون ممنونم.راستش یه کم خودمو قویتر احساس می کنم.مرسی از کمکهاتون.
:104::104::104::104:
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
همزبان جان خوشحالم از اينكه متوجه شدي كه اشتباه كردي فكر نمي كني بهتر باشه از اين علاقه دست بكشي و اجازه بدي اين بنده هاي خدا به خاطر علاقه اي كه به هم دارن و بخاطر اون طفل معصوم به هم بركردند؟عزيزم مطمئن باش يه روزي مي رسه به اين نوشته هات مي خندي
آخه فدات شم نه تو قراره اين آخرين عشقت باشه و نه اون تا ابد مي تونه به دوستي فكر كنه.خواهر من تا حالا به اين فكر كردي كه اكه يه كم زودتر اين موضوع رو تموم كني مي توني جاي خاليشو با يه عشق ابدي و موندكار عوض كني؟؟عشقي كه واسه هميشه داشتنش خوشحال باشي؟عشقي كه نتيجه ي يه ازدواج موفق باشه؟عزيز دلم من مطمئنم اون همون طور كه دل خانمش رو شكست يه روز هم دل تو رو ميشكونه(البته اميدوارم اينطور نشه و برد با تو باشه كه با رها كردنش اونو به سزاي اعمالش برسوني....)در ضمن از قديما كفتن زن و شوهر دعوا كنن ابلهان باور كنند...دعواي اونا هم 2 روز ديكه تموم ميشه.
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام خانوم مهندس،:82:
به این داستان توجه کن::324:
یه زن و مرد، عاشقانه با هم ازدواج میکنن، احتمالا چون همدیگه رو خیلی دوست داشتن، بچه دار هم میشن، بعد از مدتی آقای محترم، بطور اتفاقی، با خانوم مجردی دوست میشه و یک رابطه جدید رو آغاز میکنه که پر از احساس هست، در نتیجه توجهش به همسرش و فرزندش کم میشه، نا سازگاریها شروع میشه و او که دل به داشتن و رسیدن به دختر مجرد بسته تصمیم میگیره، همسرش رو طلاق بده و همسر و فرزندش رو رها کنه...
سر انجام زن و مرد از هم جدا میشن و مرد و دختر جوان با هم ازدواج میکنن...
فرزند مرد، پس از سالها بزرگ میشه، البته در بهترین حالت تنها بدون پدر، و در حالت بد، بدون داشتن پدر و مادر، تنهای تنها...
و اگر، در همه این کشمکشهای پدر و مادر ضربهای نخورده باشه، که بسیار بعیده،
احتمالا، عامل همه این بدبختیها رو، پدرش میدونه، پدری که روزی او و مادرش رو به خاطر دختری ترک کرده، حالا فرقی هم نمیکند، از روی هوس یا عشق، مهم این هست که ترک کرده...و البته این فرزند همیشه در طول این سالها از همه بیشتر، دختری رو مقصر دونسته که، باعث به هم خوردن آرامش زندگی آنها شده...برای همین هم او را هیچوقت از دعای خیر بی نسیب نگذاشته!:163:
اگرچه واقعیت اینه که، حتی پدر و همسر دوم او هم زندگی آرامی نداشته اند، در حقیقت هیچکدام از افرادی که وارد این بازی شده اند، هیچوقت رنگ آرامش را به خود ندیده اند...
پدر، مادر، فرزند، همسر دوم پدر...همیشه کشمکش داشته اند...
حالا، این فرزند که بزرگ شده و اتفاقا دختر هم هست، سرشار از تنفر هست، هم از پدر و هم از آن دختر که حالا همسر دوم پدر هست...به هیچ مردی هم نمیتواند اعتماد کند...نه او، نه مادرش که حالا به خاطر آن ترس قدیمی موافق ازدواج دخترش با هیچ مردی نیست...
خوب، این داستان یک داستان واقعی بود،
نقش اصلی فرزند را، اینجا دختری بازی میکنه، که پدرش ۲۰ سال پیش، وقتی ۲ سال بیشتر نداشته، او و مادرش رو به خاطر خانوم دیگری ترک کرده...و امروز، یکی از دوستان من، خواستار ازدواج با این دختر هست، دختری که، بسیار طول کشیده تا به او اعتماد کند و حالا، دوست من باید از سد مادری بگذرد که راضی به ازدواج فرزندش با هیچ مردی نیست...:325:
خوب خانوم مهندس،
این یک داستان تلخ هست، یک واقعیت تلخ، داستانی که، اگر از این رابطه خارج نشی، ممکن هست دوباره تکرار بشه، و شما هم، نقش یکی از شخصیت هاش رو قبول کنی...
اما، راستش، در مورد شما، یک فرق اساسی وجود داره، و به همین دلیل، فکر نمیکنم، این داستان در مورد شما تکرار بشه،
میدونی فرق اساسی شما با همسر کنونی پدر این دختر چی هست!؟
این فرق اساسی، همان چیزی هست که شما رو به اینجا، به جمع ما کشانده، در حقیقت، این فرق اساسی همان منطق و وجدان انسانی بیدار شماست...:104::104::104:
که حالا داره با احساسات شما مقابله میکنه و سبب تعارض در وجود شما شده...
از همین فرق اساسی استفاده کنین،:300:
جملهای رو از دوستی به یادگار دارم، که هیچوقت فراموش نمیکنم:
"کامران، احساسات رفتنی هستند، گذرا هستند، اما نتیجه و آنچه از منطق ما میماند، همیشه ماندنی هست..."
راستی، خانوم مهندس، میدانی، خداوند، چطور، برای ادمهایی که به خاطر او میگذرند، چک سفید امضا میکشد و جبران میکند؟
در پناه حق باشی،:72:
کامران
-
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام دختر خوب...الان که وقت زاری کردن و سرزنش کردن نیست. به قول آقای مدیر، تو مثل یک مریض اورژانسی باید به روحت دوا و درمون برسونی.
اشاره می کنم به صحبت نیلوفر آبی که میگه این دوستی ها در کشور ما جایی نداره...در جواب فرمایش این دوست عزیز،"این دوستی ها هیچ جای دنیا جایی نداره!"چیزهایی هم که میگیم فقط از روی اعتقادات مذهبی یا عرفهای اجتماعی نمی گیم. خیانت یک صفت ناپسند اخلاقیه و اخلاق در بین همه انسانها مشترکه. پس این قضیه ربطی به جامعه ما نداره...نادرستیش توی ذات عمله.
خانم همزبان.منم مثل شمام.تحصیلکرده مهندسی از دانشگاهی در تهران.آیا همه ما موردهای آنچنانی برای ازدواج سر راه ما سبز شده و کاملا خوشبخت بودیم؟نه. آیا همه ما بخاطر فرار از تنهایی می تونیم این حقو به خودمون بدیم که با مرد متاهلی رو هم بریزیم؟نه. می بینی که دوستای زیادی داری که شرایطشون مثل توئه اما دارن زندگیشونو می کنن. این درسته ما هرکاری نادرستی می کنیم بندازیمش گردن خدا؟ خدا بزرگترین رهبر رو بهت داده که همون عقلته و اگه بهش رجوع کنی با یه تجزیه تحلیل ساده قضیه رو برات موشکافی می کنه.
خانم همزبان اصلا نگران نباش. انقدر خودتو ناراحت نکن.به قول ما مهندسها اینا نشون میده شما یه بیت، یه اپسیلون پیشرفت کردی.آه و ناله نکن بلکه یه اقدامی بکن. اقدامی برای بیرون کشیدن خودت از این وضعیت. تو چه بخوای چه نخوای اون زندگی مال تو نیست. عواطف اون آقا مال تو نیست. پس زودتر اینو درک کن.
باربارا دی آنجلیس مثال جالبی در این زمینه داره. میگه زن و شوهر مثل دو تا ظرف آب می مونن که از طریق یک لوله به هم متصل هستند. اگه فقط دو تاشون باشن فشار روی هرکدوم ارتفاع آب روی اون یکی رو بالا پایین می کنه. اما وقتی شخص سوم یا چهارم(مثلا مرد با کسی دوست می شه زن هم با کسی) وارد رابطه میشن اونها هم با یک ظرف پرآب و لوله بهشون متصل میشن. در اینجاست هر فشاری که روی این نفر سوم یا چهارم بیاد به زن(شوهر) و به طبع اون به شوهر(زن) هم میاد و بالعکس. چه چرخه پیچیده و رقت آوری می شه. مطمئن باش شما هم همین الان از بالا پایین شدن سطح فشار همسر این آقا در امان نیستی و اونم از شما در امان نیست.
ببخشید طولانی شد. اما من فکر می کنم تنها چیزی که شما احتیاج داری یه ذره همته. چون یه اپسیلون پیشرفت کردی می تونی هی زیادش کنی تا موفق بشی.خوشبختانه گام اول رو که تصمیم هست برداشتی.
یه توصیه دیگه اینکه اگه بخوای کم کم کمش کنی تشنه تر می شی. اونم تشنه تر می شه. پس یک روز تکلیفتو روشن کن و همه چیزو تموم کن. اینجوری دردت شاید یهو خیلی زیاد شه اما زودتر فروکش میکنه.
برات آرزوی موفقیت میکنم تا زودتر خودتو از این وضعیت خلاص کنی و دنبال یه زندگی نو بری که شایسته اون هستی. دیگه هم اشتباهاتتو گردن خدا ننداز خوب؟
:72: