-
رهائي از يك زندگي مشقت بار
با سلام خدمت دوستان عزير من به تازگي عضو تالار شده ام و بسيار خوشحالم از اينكه ميتوانم تجربيات خود را در اختيارتان قراردهم و بالعكس از تجربيات شما بهره مند گردم از ابتداي زندگيم برايتان مي گويم :
من مدت 9 ماه است كه از همسرم جدا شده ام و يك دختر 4 ساله دوست داشتني دارم سئوال من اين است آيا من ميتوانم دخترم را بدون مسائل و مشكلات روحي بزرگ كنم و فردي مفيد و سازنده تربيت كنم ؟ خيلي نگرانم كه اين جدائي باعث شود كه دخترم كمبود عاطفي داشته باشد چون در ابتداي جدائي دچار اضطراب گرديده بود ومرتب جيغ مي زد ضمناً من پيغام دادم كه همسرم حداقل دخترم را ملاقات كند ولي او گفت هيچ علاقه اي به ديدن دخترمان ندارد . لازم بذكر است او بدون دادن كوچكترين حق و حقوقي و خيلي راحت مرا طلاق داد من الان در شهري غريب بدون كمك خانواده با حقوق اندك زندگي مي كنم لطفاً مرا راهنمائي كنيد
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام دوست عزيز
مادر مهربون خوش اومدي... http://www.postsmile.com/img/emotions/222.gif
خانمي به نظر من شما براي اينكه بتوني به بهترين نحو دختر نازنينت رو تربيت كني بايد اول خودت با مسائل و مشكلات بعد از طلاق كنار اومده باشي...
تعادل روحيه خود شما در دخترت هم تاثير ميذاره...و همين طور آشفتگي شما باعث بهم ريختن دخترت ميشه...
در همين راستا بهت پيشنهاد ميكنم اول اين مقاله رو بخون بعد ببينيم دوستان و اساتيد سايت چه پيشنهاداتي ميدن؟
راه رسیدن به آرامش بعد از طلاق
http://www.hamdardi.net/thread-11229.html
بازنگری تأثیرات طلاق بر فرزندان طلاق یا یك زندگی پر تنش؟
http://www.hamdardi.net/thread-7464-post-80239.html#pid80239
پست من و نقاب همزمان شد http://www.postsmile.com/img/emotions/217.gif
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام عزیزم
به جمع دوستان تالار همدردی خوش آمدی .
بله که می توانی دختر نازنین ات را خوب و معقول به دور از فشارهای غیر استاندارد بزرگ کنی .
تو مامان خوب و بی نظیری هستی . نگران نباش . فرزند تو اولین و آخرین فرزند طلاق دنیا نیست . بچه های طلاق هم خدا دارند مثل همه ی بچه های پا ک و معصوم دنیا که فرشته ی نگهبان دارند او هم فرشته ی نگهبانی مهربان دارد . نگران نباش مامان مهربان .
بهترین ها در انتظا ر تو و دختر نازنین ات است و خواهی دید که دنیا با تمام زیبایی های موجود در آن به تو و دخترت لبخند خواهد زد اگر خودت بخواهی که می خواهی .
موفق باشی نازنین
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام
به تالار خوش اومدین
جمله های آنی عزیز رو چند بار بخون سرشار از امیدواریه دیدت رو مثبت کنی زندگی برات مثبت میآد
باید واقعیت رو بپذیری و فکر نکنی بدترین اتفاق دنیا فقط برای تو افتاده پس به خودت ایمان داشته باش
کاش میشد این انی یه دوره کلاس مثبت اندیشی و امید دهی تو تالار بزاره
اگه من جاش بودم اسم کاربریمو میزاشتم انرژی مثبت
من که همیشه با حرفاش شارژ میشم امیدوارم در مورد تو هم همین طور باشه عزیزم
فقط سعی کن تو گذشته زندگی نکنی برای آینده زندگی کن گذشته تموم شده رفته
:72::72::72::72:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
من سال 76 زمانيكه دختري 20 ساله بودم با همسرم كه فرزند طلاق بود و 27 سال داشت ازدواج كردم همسرم فردي بسيار خوش زبان و زيبا بود كه اين خصوصيات او مرا جذب نمود من هم دختري بودم با چهره معمولي ولي با هوش بالا كه هميشه نمونه و شاگرد اول بودم ما در تهران زندگي مي كرديم ولي همسرم همكار شوهر خواهرم در يك شهر ديگر بودند شوهر خواهرم او را فردي منضبط و دقيق معرفي كرد زمانيكه ما با هم ازدواج كرديم به شهر محل سكونت و كار ايشان نقل مكان نموديم همسرم به قول معروف گربه را دم حجله كشت چرا كه از روز اول سختگيري هايش شروع شد منهم چون دختر آرام و ماخوذ به حيا بودم و نمي خواستم از مشكلات زندگيم كسي حتي خواهرم خبردار شود حفظ ظاهر مي كردم و به كسي چيزي نمي گفتم او به من حتي يك ريال نمي داد و اگر چيزي براي خورد و خوارك درخواست مي كردم تا حدودي مي خريد ولي براي پوشاك و ... هيچ زحمتي به خود نمي داد او مرا كاملاً ترسانده بود آدمي عصبي مزاج ولي در بيرون بسيار خوش مشرب و خوش زبان بود من چون آخرين فرزند خانواده بودم و هميشه نياز داشتم كه تكيه گاهي داشته باشم بسيار وابسته عاطفي شده بودم ولي همسرم هيچ گونه محبتي نشان نمي داد حتي يكبار هم نشد كه با هم بيرون برويم من از صبح تا شب تنها در خانه منتظر مي ماندم تا از سركار بيايد او وقتي خانه مي آمد يا برنامه تلويزيون تماشا مي كرد يا مي گفت خسته است و مي خوابيد من تنهائي را با تمام وجود حس مي كردم من ازدواج كرده بودم كه تنها نباشم و ما شويم غافل از اينكه موجديت خود را به عنوان يك انسان و يك زن هم از دست داده بودم همسرم مرتب مرا تحقير مي كرد و به خانواده ام كه از لحاظ مالي در وضعيت متوسطي بودند توهين مي كرد همه را به جان مي خريدم و سكوت مي كردم چون توانائي جدائي از او را نداشتم پيش خود مي گفتم اگر به او كه محبت نديده محبت كنم حتماً روزي متوجه رفتار زشت خود مي شود وسر به راه مي شود زهي خيال باطل او نزد ديگران مرا جانم و... صدا مي كرد و كلي از نجابت - مهرباني و ... من تعريف مي كرد اما وقتي تنها مي شديم جز تحقير و توهين چيزي نمي گفت حتي عارش مي آمد با من بيرون برود من متعجب از اينكه او اگر مرا نمي خواست چرا با من ازدواج كرده است اما سئوالم همچنان بي جواب مي ماند تا اينكه دانشگاه قبول شدم او به خاطر اينكه پيش ديگران وانمود كند كه فردي است بسيار روشنفكر و مخالف تحصيل همسرش نيست موافقت كرد كه من ادامه تحصيل دهم ناچاراً به شهر ديگري كه قبول شده بودم رفتم و سه سال آنجا ماندم و همسرم در شهر محل كارش اين جدائي براي من بسيار سخت بود شديداً وابسته همسرم بودم و فكر مي كردم بدون او نمي توانم زندگي كنم با پول اندكي به من مي داد براي هزينه تحصيل برايش كادو مي گرفتم و با جملات زيبا برايش پست مي كردم هرچه من بيشتر محبت مي كردم او كمتر به من نزديك مي شد و از من دورتر و دورتر مي شد من سعي مي كردم در دانشگاه هم شاگرد اول شوم تا ذره اي محبت او را جذب كنم باوجوديكه او نزد ديگران از هوش و نبوغ من تعريف زياد مي كرد اما خود مرا قبول نداشت و رفتار بسيار زننده اي داشت همسر من دچار خودشيفتگي شخصيتي بود او مرا براي رسيدن به اهداف خود ميخواست من درس بخوانم تا بعدها سركار بروم و تمام حقوقم را در اختيار او بگذارم
دوستان ببخشيد مابقي را فردا برايتان مي نويسم چون الان بايد كارهاي اداره را انجام دهم منتظرم باشيد و از تجارب خود مرا بهره مند سازيد
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام رهایی
به جمع دوستان در تالار همدردی خوش آمدی
نقل قول:
سئوال من اين است آيا من ميتوانم دخترم را بدون مسائل و مشكلات روحي بزرگ كنم و فردي مفيد و سازنده تربيت كنم ؟
ضمن تشکر از آنی بابت ایجاد تایپیک بازنگری تأثیرات طلاق بر فرزندان طلاق یا یك زندگی پر تنش؟
سارا مك لین، پژوهشگر آمریكایی در این مورد میگوید: علت مشكلات روحی فرزندان طلاق، جدایی والدین یا زندگی كردن آنها با یكی از والدین نیست، بلكه تشنجها و درگیریهای خانوادگی و اختلافات والدین پیش از جدا شدن، باعث بر هم خوردن آرامش ذهنی آنها میشود و به دنبال خود معضلات رفتاری را به همراه میآورد
مگی گالاگر در كتاب "یك جدایی مسالمتآمیز" آورده است: معمولاً طلاق به عنوان راه حلی برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشها پیشنهاد میشود اما آیا واقعا طلاق موجب خاتمه یافتن درگیری بین زوجین میشود؟
آمارها نشان میدهد تنها 12 درصد از زوجها پس از طلاق رابطهای مسالمتآمیز و بدون درگیری با یكدیگر دارند و میتوانند برای تأمین خواسته فرزندشان یا ایجاد آرامش برای وی رابطهای نسبتاً آرام و دوستانه داشته باشند، اما 50 درصد از زوجها پس از طلاق با یكدیگر رفتاری تندتر دارند و مشاجرات و درگیریهای آنها با شدت بیشتر و اغلب در حضور فرزندان صورت میگیرد .
حال این سؤال پیش میآید كه آیا طلاق باعث كاهش درگیریها و تنشها در خانواده میشود و آرامش را به كودكان آن خانوادهها باز میگرداند؟
روشن است كه برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشهای موجود بین زوجین، جدایی و طلاق آخرین راه است، اما بدون تردید این درگیری و مشاجره دو زوج نیست كه باعث بر هم خوردن آرامش كودك میشود بلكه درگیری و اختلاف والدین كودك است كه امنیت را در محیط خانه از بین میبرد و او را موجودی ضعیف و افسرده میكند و طلاق نیز باعث كاهش این مشاجرات نخواهد شد پس تأثیر مثبتی روی فرزندان ندارد مگر اینكه والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندانشان عملكرد خود را تغییر دهند و كاری كنند كه هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود .
به گزارش ایونا ، در این شرایط، اغلب به منافع و مصالح فرزندشان یا نظریات كارشناسان توجهی ندارند و تنها با پرخاشگری و خشونت موجب سبك شدن بار مشكلات خود میشوند، اما این سبك شدن باعث تشدید اختلالات روحی و روانی فرزندان میشود كه شاهد این رفتارهای پرتشنج در محیط خانواده هستند .
یك طلاق خوب و مسالمتآمیز از دوام یك ازدواج پرتنش بهتر است
روزالیند بارنت، پژوهشگر استرالیایی میگوید: فرزندان خانوادههای پرتنش، مشكلات رفتاری بیشتری نسبت به فرزندان طلاق دارند، بنابراین اگر والدین به جای تلاش برای تداوم یك رابطه پر از درگیری و مشاجره اقدام به جدایی كنند و پس از جدایی یك رابطه سالم و مسالمتآمیز با همسر سابق خود كه پدر یا مادر فرزندشان است برقرار سازند، خواهند توانست به سلامت روان فرزندشان كمك كنند و باعث ارتقای شخصیت او شوند .
وی افزود : در بسیاری از موارد، طلاق باعث رها شدن زنان از تنش و افسردگی میشود. مادران سالمتر و شادابتر میتوانند فرزندانی آرامتر و فعالتر تربیت كنند و موجب تقویت اعتماد به نفس آنها شوند .
شادابتر شدن مادر و بازگشت وی به زندگی عادی باعث ایجاد انگیزه در فرزندان میشود و به آنها اطمینان میدهد كه در هر مرحله از زندگی میتوان با مشكلات مبارزه كرد و سربلند بیرون آمد .
اغلب والدین پس از جدایی، مقاومت بیشتری در برابر مشكلات پیدا میكنند و فرزندانشان را برای پذیرش شرایط سخت زندگی آماده میكنند. به همین دلیل اكثر فرزندان طلاق استقلال بیشتری دارند و در تصمیمگیریهای خود با اقتدار بیشتری حركت میكنند.
اندرسون، پژوهشگر آمریكایی در مورد دلیل این مسأله میگوید: زمانی كه یك زن خود را از زندگی پرتشنج رها میكند، از نظر ذهنی و روحی با مشكلات زیادی مواجه است كه برای از میان بردن آنها احتیاج به استقلال فكری و اقتدار شخصیتی دارد و به تدریج به تقویت این نیروهای درونی میپردازد و برای اینكه فرزندانش در شرایط مشابه آسیب كمتری ببینند، سعی میكند این نیروها را در آنها ایجاد كند .
بنابراین فرزندان این مادران مقتدر و توانمند، گامهای محكمتری در زندگی خود برمیدارند و موفقیتهایی مشابه با دیگر افراد جامعه خواهند داشت البته تنها در صورتی كه والدین پس از جدایی، رفتاری خشونتبار و كینهجویانه با یكدیگر نداشته باشند و محیطی نسبتاً آرام را برای فرزندانشان فراهم كنند .
پژوهشها نشان میدهد فرزندانی كه پس از جدایی والدین بتوانند با هر دو والد خود ارتباط نزدیك داشته باشند و در هر دو محیط احساس امنیت و آرامش كنند كمترین آسیب را میبینند
نقل قول:
اندرسون، پژوهشگر آمریكایی در مورد دلیل این مسأله میگوید: زمانی كه یك زن خود را از زندگی پرتشنج رها میكند، از نظر ذهنی و روحی با مشكلات زیادی مواجه است كه برای از میان بردن آنها احتیاج به استقلال فكری و اقتدار شخصیتی دارد و به تدریج به تقویت این نیروهای درونی میپردازد و برای اینكه فرزندانش در شرایط مشابه آسیب كمتری ببینند، سعی میكند این نیروها را در آنها ایجاد كند
بنابراین فرزندان این مادران مقتدر و توانمند، گامهای محكمتری در زندگی خود برمیدارند و موفقیتهایی مشابه با دیگر افراد جامعه خواهند داشت البته تنها در صورتی كه والدین پس از جدایی، رفتاری خشونتبار و كینهجویانه با یكدیگر نداشته باشند و محیطی نسبتاً آرام را برای فرزندانشان فراهم كنند .
البته باید مراقب باشد که صفحه سفید و پاک ذهنی فرزندان را با این ذهنیت که در اثر این نوع تجارب شخصی که برایش به وجود آمده خط خطی نکند .ناگفته نماند که مادر به علت دست و پنجه نرم کردن با مسائل مختلف به صورت عینی و عملیاتی بر خورد می کند و فرزندان به علت دور بودن از گود ومیدان ممکن است فقط سرو صدا و هیاهو را حس کنند .از این رو آرامش مادر بهتر ین تاثیر را بر روند مسیر طلاق وتاثیرات آن خواهد داشت زیرا به مرور زمان و بکار گیری تدابیر وراهکار ها از شدت مسائل و نا بسامانی ها و فشارها کاسته خواهد شد اما تاثیر و بار روانی موضوعات به جا خواهد ماند پس مادری که با حفظ آرامش خود و فرزندان این مسیر را می پیماید پس از گذشت چند سال اوضاع را بسامان خواهد کرد با کمترین فشار روانی .
رهایی عزیز گفته ای
نقل قول:
من مدت 9 ماه است كه از همسرم جدا شده ام
تو در دوره ای هستی که باید خودت رو باز سازی کنی !ترمیم و التیام شکست عاطفی
نقل قول:
دوستان ببخشيد مابقي را فردا برايتان مي نويسم
تو در دوره ی پس از طلاق قرار داری پس بهتر فعلا از پرداختن به دوره ی قبل از طلاق و اتفاقات آن خوداری کنیو به موضوعات و راهکار های پس از طلاق بپردازی !.عضویتت در این تالار و تحقیق و بررسی در این زمینه قدم خوبی ست . به مرور در این انجمن ها جستجو کن, اطلاعات و سپس باتمرین مهارت های خودت رو بالا ببر .
آگاهی ها و مهارت ها
آرامش
وبه مرور بقیه انجمن ها
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
با سلام و تشكر از همه دوستان بويژه آني عزيز و ستاره جان
دوستان عزيز من نميتوانم گذشته را رها كنم تا حدودي اين كار را كرده ام اما كلاً برايم سخت است كه به گذشته فكر نكنم چون همسرم يك روز به منزل آمد و گفت نمي خواهد به هيچ عنوان با من زندگي كند جداي از تمام مسائل و مشكلات طلاق پنهان ماندن علت طلاق مرا خرد كرده هنوز نمي دانم چرا همسرم مرا طلاق داد ؟ من در زندگي هميشه بهترينها را براي او مي خواستم اما او به من گفت هميشه به من فقط به چشم يك كلفت نگاه ميكرد نه يك زن و همسر . حرفهايش خيلي برايم سنگين بود چراكه من بخاطر او 13 سال از خانواده ام دور شدم و با حداقل امكانات با او زندگي كردم هيچگاه گله و شكايتي نداشتم همه به من مي گويند صبر من فوق العاده است ولي من فكر ميكنم صبر و گذشت زياد همسرم را وقيح كرد خيلي دلم مي خواهد بدانم چه چيزي پشت پرده بود و همسرم چرا مرا طلاق داد و حتي حاضر نشد حق و حقوقي به من و دخترم بدهد و يا دخترم را پس از طلاق ملاقات كند . دخترم خيلي حساس است وقتي بيرون مي رويم به مردان همسن پدرش اظهارعلاقه ميكند و دوست دارد با آنها حرف بزند بدون مقدمه ارتباط برقرار مي كند من اين حالات او را دوست ندارم ميترسم كمبود عاطفي باعث شود در آينده جذب محبت مرد يا پسري شود و مثل گذشته من بدون شناخت عاشق شود و نتيجه بدي عايدش گردد . دكتر روانشناس گفته بود كه بهتر است دخترم در كنار دائي و پدربزرگش باشد و محبت آنها را جايگزين محبت پدر ش نمايد ولي اين امر امكانپذير نيست چون اگر من به تهران بروم شغلم را از دست مي دهم نمي دانم چه كنم ؟ من تقريباً تمام مقالات و كتابهاي بچه هاي طلاق را خوانده ام اما هنوز هم نگرانم . چون تمام بار تربيت دخترم به دوش من است نمي خواهم اشتباه كنم نمي خواهم شخصيت وابسته داشته باشد اما دخترم خيي راحت جذب غريبه ها مي شود و اين امر مرا نگران مي سازد خواهش مي كنم كمكم كنيد ومرا از اين نگراني رها سازيد .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام رهایی عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه خانومی
رهایی عزیز یه چیزی رو به خودت یاد بده اونم این که به خودت بگی همسرم یه خانوم خوب و نمونه رو از دست داد پس اونه که باید ناراحت باشه نه من
در مورد فرزندتون باید بگم ایشون درسته که شما رو طلاق دادن ولی در قبال فرزندشون هنوز متعهد هستند چطور می تونه فرزندتونو نادیدیه بگیره چون من فکر نمی کنم قانون این اجازه رو بهش بده که از وظایفی که نسبت به فرزندتون داره شونه خالی کنه
می شه بگی چطور تونسته حق و حقوق شما و فرزندتونو نده در حالی که ایشون خواستار طلاق بودن؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهایی عزیز سلام
در مورد اینکه پنهان موندن علت طلاق ازارت میده باید بگم که تا وقتی به چرا فکر میکنی ،نمی تونی اینده رو به خوبی و روشنی ببینی
چون خیلی از چرا ها جواب ندارند ،واین سوال کردن جز هدر دادن وقت چیز دیگه نداره
بهتره به جای چرا ،از سوالهای که با چگونه ،چطوری ،چیکار شروع می شن استفاده کنی
اینا تو رو به راهکار هایی برای پیشرفت و رو به اینده بودن سوق می ده
در مورد فرزندت هم به نظرمن هم شوهرت نمی تونه از وظایف پدری شونه خالی کنه ،ولی خوب تا بیای قانونی عمل کنی که زمان رواز دست دادین
ولی اگر می تونی انتقالی بگیری یا تو شهر خودتون یه کار در همین سطح پیدا کنی خیلی بهتره که برگردین پیش خونواده تون
چون برای خودتون هم خیلی سخته تو یه شهر غریب تنها زندگی کنین
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام bloom مهربان
من و همسرم با هم مشكل داشتيم او بارها در شهر غريب مرا از خانه بيرون كرده بود ومن چون كسي را نداشتم كه به او پناه ببرم لاجرم به ناچار به خانه برميگشتم او چون فردي زيبا بود خود را از من بالاتر مي ديد هيچوقت با من بيرون نمي رفت به من پول نمي داد حتي حقوقم را هم بايد به او مي دادم در غير اينصورت او با من قهر مي كرد چون من خيلي عاشقش بودم هر كار مي كرد سكوت مي كردم يك بار حتي تمام كتابهاي مرا آتش زد چون من اهل مطالعه هستم يا اينكه يكماه قبل از جدائي به عمد در را قفل كرد و من و دخترم را در خانه حبس نمود من بارها مي خواستم از او جدا شوم ولي توانائي اين كا رنداشتم چون شديداً به او وابسته بودم دوستش داشتم و او هم مي ديد كه عاشق و واله دارد هر بلائي دوست داشت به سرم مي آورد و از من فقط سكوت و صبر و تحمل مي ديد بطوريكه روز آخر به من گفت هر بلائي به سرت آوردم تا بگذاري و بروي نرفتي خيلي سمج هستي من به تو علاقه اي ندارم اين ازدواج تحميلي بوده در حاليكه اصلاً اينطور نبود او خودش از طريق شوهر خواهرم به خواستگاري من آمد و من هيچ اصراري به ازدواج با او نداشتم اوهم برايم حكم يك خواستگار معمولي را داشت اما پس از ازدواج و فوت مادرم و غربتم در آن شهر نهايتاً به او وابسته شدم و او نيز چون شخصيت خودشيفته داشت بينهايت آزارم مي داد من سكوت مي كردم و به كسي از زندگيم نمي گفتم حتي او نمي خواست بچه دار شويم ده سال مانع بچه دار شدنمان شد و اخر سر پس از 10 سال به اصرار من تسليم شد اما از همان ابتدا هيچ مسئوليتي به عهده نگرفت همه امور بچه داري و خانه داري و خريد و... به عهده من بود من خيلي صبور بودم همه مي گفتند اگر ما جاي تو بوديم يك لحطه هم چنين مردي را تحمل نمي كرديم وقتي او به من گفت ميخواهد مرا طلاق دهد به اين نتيجه رسيدم كه بايد اين رابطه تمام شود چون دخترم در چنين محيطي بيشتر آسيب مي ديد و مادرش را مطيع بي چون و چراي پدرش مي ديد او قدرت مطلق خانواده ما بود و من يك حرف گوش كن تمام عيار كه حاضر بودم هر كاري بكنمتا او از من راضي باشد ولي هر كاري مي كردم او راضي كه نمي شد هيچ ؛ پرتوقع تر مي شد نهايت امر با حرفهائي كه روز آخر در منزلمان به من زد خيلي فكر كردم و خواستم كه من هم از او جدا شوم طلاق ما توافقي بود او حضانت دخترمان را پيش كشيد تا من هيچ حق و حقوقي نگيرم من هم براي اينكه دخترم هميشه از حمايت واحساس مسئوليت من برخوردار شود و طاقت جدائي از دخترم را نداشتم حاضر شدم طلاق توافقي بگيرم چون در اين شهر غريب توانائي مبارزه براي گرفتن حق و حقوق را نداشتم من زن آرامي هستم دوست نداشتم مرتب به دادگاه بروم ضمناً توانائي مالي براي گرفتن وكيل و .. را هم نداشتم اوحتي كمترين نفقه را به حساب دخترم واريز مي كند دوران خيلي سختي را گذراندم كسي حتي خانواده ام به من كمكي نكردند چون در توانشان نبود تنهائي بار مسئوليت را با افسردگي و دلمردگي به دوش كشيدم خانه اي اجاره كردم ؛ دخترم را به مهد سپردم و خودم به سركار برگشتم دوران خيلي سختي بود شبها تا صبح دخترم جيغ مي زد بارها با وجود مشكل مالي او را نزد روانشناس بردم تا بتوانم بهتر او را درك كنم و كمكش كنم اين دوران را به راحتي طي كند حتي يكبار به دستور روانشناس به پدرش پيغام دادم او را ببيند اما گفت حاضر نيست او را ببيند الان تاحدودي دخترم آرام شده خودم هم به آرامش رسيده ام و خوشحالم كه اين دوران سخت را پشت سر گذاشته ام اما هنوز نگران دخترم هستم بر سردوراهي قرار گرفته ام كه آيا تهران بروم يا نه ؟ اگر تهران بروم از اين نظر كه دخترم كمبود پدرش را با حضور پدر و برادرهايم كمتر احساس مي كند خوب است اما شغلم را از دست مي دهم من براي ثبات شغلي ام خيلي زحمت كشيدم در اداره هم همه من به عنوان رني صبور و سختكوش نگاه مي كنند زني كه مورد بي مهري همسرش قرار گرفت و روي پاي خود ايستاد و بسيار مسئوليت پذير بود . من مي دانم اكه اشتباه زندگيم اين بود كه خيلي به همسرم محبت مي كردم بي آنكه محبتي دريافت كنم . ترس از طلاق داشتم و تمام شرايط سخت را بدون اعتراضي با صبر زياد تحمل مي كردم اوهميشه با من قهر مي كرد يكماه - دو ماه و يا سه ماه بي آنكه من مرتكب اشتباهي شده باشم مثلاً سر اينكه چرا من آرام سلام كرده ام سه ماه با من قهر مي كرد و من هم چون غريب بودم و نيازمند محبت او ناچاراً معذرت خواهي مي كردم تا با من آشتي كند و براي خانه خريد كند چون قبل از اشتغال بارها مرا در خانه گرسنه نگه مي داشت و چيزي براي خانه نمي خريد من خيلي عذابها كشيدم به همين دليل من هم ميخواستم كه جداشوم اما علت اصلي جدائي ام را نمي دانم يعني نمي دانم او چرا مرا طلاق داد هرچند به من مي گفت من چهره زيبائي ندارم و حيف است كه در كنار انسان زيباروئي مثل اوباشم اما من فرد نازيبايي نيستم بلكه همه مي گويند من از او سرترم
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهایی عزیز
درسته که نبودن مرد تو زندگی شما ممکنه کمبودهایی رو برای فرزندتون ایجاد کنه ولی شما می تونید این کمبود رو جبران کنید
وجود یک پدری که هیچ محبتی نمی کنه و حتی برای دیدن فرزندش هیجانی نداره مممکنه مضرر تر از نبودنش باشه شما باید محیط شادی رو برای فرزندت درست کنی
خودت رو دست کم نگیر فکر نکن حتما باید زیر سایه یه مرد باشی باور کن خیلی از خانوما توانایی اداره یک زندگی رو بهتر از یک مرد دارند
همین که داری تنهایی زندگی میکنی و نگران فرزندت هستی و انقدر برات مهم یعنی اینکه خیلی مسئولیت پذیری
باور کن اگه فرزندت رو سرگرم کنی ومحیطی شاد براش فراهم کنی و سعی کنی ذهنت رو از افکار مخرب گذشته دور کنی و باور داشته باشی که خودت تنهایی میتونی خوشبخت بشی و وابسته به هیچکس نیستی می تونی از این حالت بیرون بیایی
برای این کار هم باید تمرین کنی
هروقت افکار مخرب اومدن سراغت به خودت بگو فکر کردن به اون روزها برای من چه دردری و دوا میکنه باید از این به بعد شاد باشم
سعی کن فرزندت رو ببری پارک و زمان هایی که خونه ای بیشتر باهاش سرو کله بزنی اگه بی حوصله باشی اونم بی حوصله میشه
میدونم دوست داری گاهی با خودت خلوت کنی سعی کن زمان هایی که اون خوابه این کارو بکنی
در مورد وظایف همسرتونم در قبال بچه اگه میتونی با یه وکیلی مشاور تلفنی بگیر
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام رهایی گرامی:72::72:
ورودت رو به خانواده گرم همدردی خوش امد می گویم
خانومی خیلی سختی ها و رنج ها تحمل کرده ای
خیلی با مشکلات دست و پنجه نرم کرده ای
کاملا می فهممت
احساس زیبا و قشنگ دخترت رو هم درک می کنم و حتی رفتارهایی که در جلب محبت مردها نشان می دهد را نیز لمس می کنم
...
نگران نباش با توکل به خدا و تلاش و سعی خودت می توانی از پس این مشکل نیز بربیایی
شما زنی صبور و سختکوش بوده و هستی
مطمئن باش خداوند در پس هر سختی ..اسایش و راحتی نیز برایت قرار می دهد
..
رهایی گرامی
عمق نیازت را به درد و دل کردن و گفتن درک می کنم ...چون سیزده سال با صبوری حرف هایت را در کنج خانه ی دلت نگه داشتی
..
خانوم رهایی
بگو
حرف بزن
از ناگفته هایی که با گفتنشون تسکین میابی سخن بگو و اونهایی رو که بیانشون باعث میشه دچار رنج و عذاب بشی را نگه دار ... راه مبارزه با این خاطرات بد را هم خواهی آموخت
..
گفتی تا حدودی ارام شده ای :104:
بسیار خوب هست بسیار عالی است
باز هم در بدست اوردن ارامش بیشتر بکوش
برای رفتن به تهران دیر نمی شود
شما که این همه مدت صبر کرده ای
پس حالا که با این تالار اشنا شده ای
با کمک و مشاوره و راهنمایی های دیگر اعضا می تونی بهترین تصمیم را بگیری
امیدوارم بتوانم به عنوان عضو کوچکی از همدردی با تو خوب همدلی و همدردی کنم:43:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
واقعا به وجود مادرانی مثل تو باید افتخار کرد:104::104::104:
مطمئن باش اون یه روزی سرش به سنگ میخوره ،ولی این مهم نیست
مهم اینه که تو حداقل به خودت ثابت کرده ای که می تونی روی پای خودت بایستی و روی مشکلات روکم کنی
این خودش عالی هست
تا حالا فکر کردی صبور بودن ،همت بالا ،اراده ،و خواستن نعمت هایی هستند که خدا در وجدت قرار داده؟
مطمئن باش خدا تا حالا کمکت کرده و بعد این هم کمکت خواهد کرد ،شک نکن
و انالله مع الصابرین
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
بالهاي صداقت عزيز سلام
از اينكه دوستان خوبي پيدا كرده ام بسيار خوشحالم :72:
خيلي دلم مي خواست شما تاپيك من را بخونايد و جواب بدهيد چون من اولين بار كه وارد اين تالار شدم بر حسب اتفاق تاپيك شما را خواندم زندگي شما شباهت زيادي به زندگي من داشت هر دو غريب و تنها در شهري ديگر زندگي مي كرديم
زندگي من سراسر درد و رنج بود من از درون خرد شدم اما به ظاهر ايستادم سكوت من پر از فرياد بود عشق من خالصانه بود اما طرفم لايق اين عشق خالصانه نبود او همه چيز را در تحقير و توهين مي ديد خودش فرزند طلاق بود كه با پدري خشن و غيرقابل انعطاف زندگي كرده بود حتي زمانيكه با من ازدواج كرد با پدر و مادرش قهر بود و در سال 8 ازدواجمان مادرش 10 ميليون به حسابش واريز كرد و اين پول او را به سمت مادرش كشاند در حاليكه اگر اين پول را مادرش به او نمي داد همچنان به قهر ادامه مي داد او با همه عالم و آدم قهر است ناكاميهاي دوران كودكيش او را افسارگسيخته نموده بود و عشق بالاي من به او باعث شد سوءاستفاده نمايد و از اينكه شخصي اينچنين و درهر شرايطي خواهانش است را عذاب دهد و لذت ببرد من خوشحالم كه توانستم اين جرات را پيداكنم و از اين شخصيت خودشيفته جدا شوم .
خودم را و توانائيهايم را بشناسم و عزت نفسم را برگردانم خوشحالم كه زني هستم قوي و با اراده كه در شهري غريب بدون كمك خانواده و فقط با كمك خداي مهربان توانستم بر روي پاي خود بايستم ميدانم بعدها دخترم به وجود من افتخار مي كند امام هنوز هم نگراني دارم . برايم دعا كنيد
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رهايي
من خوشحالم كه توانستم اين جرات را پيداكنم و از اين شخصيت خودشيفته جدا شوم .
خودم را و توانائيهايم را بشناسم و عزت نفسم را برگردانم خوشحالم كه زني هستم قوي و با اراده كه در شهري غريب بدون كمك خانواده و فقط با كمك خداي مهربان توانستم بر روي پاي خود بايستم ميدانم بعدها دخترم به وجود من افتخار مي كند .
:104::104::104::104::104:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
دوستان عزيز باورتان نمي شود وقتي اين همه مهر و محبت را مي بينم ناخودآگاه اشك شوق از چشمانم جاري مي شود فكر مي كردم خيلي تنها هستم اما الان اينطور فكر نمي كنم خاطرات گذشته را تجربه اي براي تصميمات فردا قرار مي دهم به دخترم بايد بياموزم اول ظرفيت طرف مقابل را بسنجد بعد به اندازه ظرفيت او به او محبت كند به او مي آموزم صبوري كند اما به اندازه صبر ميدانم كار سختي دارم همه چيز را بايد به او بياموزم . بياموزم اشتباهاتم را تكرار نكند خيلي كارها دارم خيلي آموزشها بايد به او بدهم من عاشق دخترم هستم ميخواهم موفق و شاد باشد و با آرامش زندگي كند تمام تلاشم را بكار خواهم بست . سعي مي كنم به او بياموزم نمي تواند كسي را شيفته خود كند اما ميتواند همه را دوست بدارد . من احساس خوشبختي مي كنم كه از اين زندگي جهنمي رها شدم . خيلي سخت بود اما اين اتفاق افتاد .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهايي عزيز
ميدونم سخته كه بي علت طلاق رو قبول كني اما همونطور كه خودت هم نوشتي اين علت كاملا واضح هست...همسرت علاقه اوليه رو از دست داده بوده و ديگه نميتونسته با تو زندگي كنه...
در مورد حقوق دخترت هم نبايد كوتاهي كنه...حتي اگه طلاق توافقي باشه بايد خرجي دخترش رو بده...
در اين مورد ميتوني دادخواست بدي...نيازي هم به هر روز دادگاه رفتن نداره...
ولي قبلش حتما با يه وكيل مشورت كن...چون طرز نوشتن دادخواست خيلي اهميت داره...چه برسه به مسائل ديگه....
ميتوني از سايتهاي مشاوره حقوقي هم كمك بگيري...
سايتهايي كه مشاور حقوقي پيدا كردم::
http://hamkelasi-moshavere.pib.ir/
http://saeednaghdi.blogfa.com/
http://hooghoogheto.blogfa.com/
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام عزیزم
واقعا از سرگذشت شما و دخترت ناراحت شدم
اما خوشحال از اینکه تمومش کردی
مشاوری میگفت کسی که طلاق گرفته مثل کسیه که داغداره و عزیزی رو از دست داده.اون عزیز رابطه ای بود که از هم پاشیده
ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س
اصلا خودتو نباز و سعی کن چرایی این رفتار همسرت آزارت نده.در هر حال کاری که نباید میشد شده و الان حتی دونستن دلیلش دردی از شما دوا نمیکنه و بدتر شاید آزارت هم بده
چیزی که مهمه اینه که از این به بعد سعی کنی زندگی خوبی داشته باشی.البته میدونم هیچوقت آسیبی که دیدی کامل از زندگیت پاک نمیشه اما سعی کن آثار منفیشو تو زندگیت به حداقل برسونی
بنظر من هم روحیات تو و دخترت خیلی مهمتر از بقیه مثائله.نمیتونی تو تهران شغلی دست و پا کنی؟حتی اگه درامدش کمتر از شغل الانت باشه و مجبور بشی برای مدتی سختی بکشی بازم ارزششو داره که کنار خانواده ت باشی و تنها نمونی
میدونی چیه؟قصد فضولی ندارم.اما اگه شرایطش پیش بیاد فکر نمیکنی بهتره ازدواج کنی؟البته مشکلی که هست دختر بودن فرزندتونه که میتونه در آینده در صورت ازدواج مجدد خطرساز باشه
آخه منم بابامو تو بچگی از دست دادم و مادرم با عموم ازدواج کرده.همه ما الان از زندگیمون بیشتر از اطرافیانمون راضی هستیم.خدا رو شکر.شاید اگه مادرم و من تنها میموندیم الان وضعیت خیلی بدی داشتیم.
اما در هر حال مهم اینه که از حق خودت و دخترت نگذری.در این مورد با دوست خوبم GH.SANA موافقم.
عزیز دلم مطمئنا شرایط سختی داری اما سعی کن از این شرایط برای پیشرفت استفاده کنی.باز بهتر از اینه که زیر دست شوهرت اذیت بشین.
به خدای مهربون بیشتر توکل کن گلم
:16: دل ما همیشه کنارته.تو تنها نیستی.:16:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
کم کم آرامش لازمه را پیدا می کنی البته با تلاش و کوشش خودت.
فقط به این موضوع فکر کن که همه فقط یکبار متولد می شویم و زندگی می کنیم پس قدر زندگیت را بدون و با فکر کردن به موضوعات بی ارزش خودت از لذت زندگی و زیبایی داشتن یک دختر قشگل و دوست داشتنی محرم نکن. به این فکر کن که شما مادر و دختر باید از لحظات با آرامش کنار هم بودن لذت ببرید. به کارت و پیشرفت کاریت فکر کن. و داشتن دوست های هم دل.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nastaran58
کم کم آرامش لازمه را پیدا می کنی البته با تلاش و کوشش خودت.
فقط به این موضوع فکر کن که همه فقط یکبار متولد می شویم و زندگی می کنیم پس قدر زندگیت را بدون و با فکر کردن به موضوعات بی ارزش خودت از لذت زندگی و زیبایی داشتن یک دختر قشگل و دوست داشتنی محرم نکن. به این فکر کن که شما مادر و دختر باید از لحظات با آرامش کنار هم بودن لذت ببرید. به کارت و پیشرفت کاریت فکر کن. و داشتن دوست های هم دل.
مسائل بیهود را رها کن تا انرزیت را صرف مسائل سازنده و مثبت بکنی.
همه ما دوستت داریم و می خواهیم خوشحال باشی.:46::43:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام سلام
مثل اینکه من دیر رسیدم و دوستان گفتنی ها رو قبلا گفتن
من فقط اومدم بگم شما خودت یه پا مردی خودت رو دست کم نگیر همین که تونستی تو این شرایط خودت رو آروم نگه داری و نگران فرزندت باشی یعنی اینکه یه خانوم نمونه ا
بلوم راست میگه شما چیزی رو از دست ندادی اونه که یه خانومه خوبو از دست داده
با اراده ای که داری مطمئن باش زندگیتو دوباره درست میکنی و فرزند خوبی هم تحویل جامعه میدی
زیاد نگران کودکت نباش بعد از مدتی عادت میکنه که فقط تورو کنار خودش داشته باشه پی سعی کن همیشه لبات خندون باشه تا وقتی بهت نگاه میکنه شاد بشه
من بازم می آم
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام رهایی عزیزم http://www.postsmile.com/img/emotions/221.gif
به جمع خانواده همدردی خوش آمدی http://www.postsmile.com/img/emotions/196.gif
همین امروز تاپیک شما را کامل مطالعه کردم و نتوانستم که پاسخ ندهم .
نمی دانم با چه زبان شما را به خاطر صبرتان و مادریتان تحسین کنم . واقعا به شما تبریک می گویم که علاوه بر صبری که داشتید با آن همه وابستگی به همسر ، امروز بسیار پرقدرت وشاداب هستید و در فکر پیشرفت فرزندتان . :104::104::104:
خیلی خوشحالم با این که در زندگی این همه سختی کشیده اید اما زندگی خود را مرور کردید و به اشتباهات خود نیز پی بردید یعنی همان عشق ورزیدن یک طرفه بدون انتظار پاسخ آن هم با وجود بد رفتاری های همسرتان ، که در واقع سکوت شما مجوزی شد برای بدرفتاری های بیشتر .
همسر شما روزی متوجه خواهد شد که با از دست دادن شما چه ظلمی درحق خود کرده .
به این فکر نکن که چه شد و چرا همسرت طلاقت داد مهم این است که شما هم از آن زندگی خسته شده بودی و خواهان طلاق بودی . و اینکه شما امروز پشیمان نیستی و پر انرژی تر از پیش هستی و فرزندی داری که دوستش داری .
با عشقی که شما به فرزندت داری میدانم موفق خواهی شد که خلا های عاطفی او را پر کنی .
در مورد این که او با مردها زود صمیمی می شود ، به نظرم به این دلیل است که هنوز مدت زیادی از جدایی شما نگذشته و او هنوز نتوانسته پدرش را فراموش کند و نبودش را هنوز نپذیرفته .
خدا را فراموش نکن و به او توکل کن که همیشه در کنار تو بوده و هست . فقط کافیست که صدایش کنی تا متوجه شوی که چقدر به تو نزدیک است .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام
به همدردی خوش اومدی
چقدر خوشحالم از صبر و متانتت .:104::104::72::72:
نگران نباش خدا حامی تو و دخترت خواهد بود .:72:
و اما رهایی عزیز ،
پیشنهاد می کنم درسهایی که از 13 سال زندگی گرفته ای را در اینجا قرار بدهی تا ره توشه بقیه دوستان باشه .
با اجازه ات من خودم نمونه هایی از این درسها را بیان می کنم .
1 - مدارای بیش از حد بد آموزی دارد ، رفتار متعادل می گوید در وقت لازم باید قاطع باشی و قاطعیت به معنای خشونت نیست .
2 - صبر بزرگترین سرمایه در راه موفقیت است ، از صبر در کنار قاطعیت و جرأتمند بودن ، می توانی بهترین نتیجه ها را بگیری .
3 - سازگاری مثبت بهرین وسیله برای تأثیر گذاری است ، اما باید از سازگاری منفی به شدت پرهیز کرد چرا که بد آموزی دارد و برای افرادی که رشد کافی نیافته اند و از نظر وجدانی هم ضعیف هستند عامل سوء استفاده از فرد سازگار خواهد بود .
4 - امید و صبر و توکل معجونی برای به دست آوردن آرامش و اطمینان است از اینها به تلفیق بهره بگیرید .
فعلاً من اینها رو در این لحظه حضور ذهن داشتم .
این موارد را ببین و بنگر که کدام ها را غفلت کردی و نداشتی ، اونها را از این به بعد در زندگی لحاظ کن و هر کدام را هم در این 13 سال در پیش گرفته بوده ای ، که حتماً ملکه شده برایت ، مثل صبوری پس خشنود باش .
رهایی عزیز:
کافیه یه سری مهارتهای زندگی را بیاموزی ، خواهی دید که چگونه زندگی برایت از این هم آرامبخش تر و روبراه تر خواهد شد .
به خدا هم اعتماد داشته باش و به او تکیه کن و امید داشته باش و در سایه توکل به حضرتش آرام و مطمئن باش ، که بهترینها برایت پیش خواهد آمد و پاداش صبر و محبتهایت را خواهی گرفت .
ان شاء الله
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام عزیزم
صبح قشنگ بهاری ات بخیر
امیدوارم که روز خوبی را آغاز کرده باشی .
آنچه که گذشته عزیزم گذشته و آینده هم هنوز نیامده . همه ی توان و انرژی خودت را بر روی زمان حال متمرکز کن .
از اینکه برای به دنیا آمدن دخترت پافشاری کردی و.....حس بد و یا چیزی به نام عذاب وجدان نداشته باش . به هر حال همه ی ما در مسیر زندگی اشتباه داشته ایم به اشتباه و درست بودن تولد دختر نازنین ات فکر نکن چیزی که مهم است این است که دختر نازنینی داری که باید زیر چتر حمایت خود بگیری و چه خوب که هست تا از عشق هم سیر آب شوید و در این لحظات تنها نباشید . تو روزی که اقدام به پافشاری بر تولد فرزندت کردی که نمی دانستی قرار است که کار تو و همسرت به جدایی بکشد و در آن شرایط زمانی فکر می کردی تولد فرزندت شاید به بهبود رابطه کمک کند . پس نسبت به شرایط زمانی و مکانی و احساسی به مسائل نگاه کن و خودت را اسیر افکار بد و پریشان نکن . این دسته افکار بعد از طلاق کاملا نرمال است .
عادت کن که به نیمه ی پر لیوان توجه کنی و نیمه ی پر لیوان خود را ببینی .
به نظر من به دختر ت در مورد پدرش دروغ نگو . تو با دروغ در مورد اینکه بابا ماموریت است و هر وقت برگشت می توانی او را ببینی ! دخترت را منتظر نگاه می داری .
بچه ها خیلی باهوش تر از آن چیزی هستند که فکرش را می کنی اگر مثلا دروغ تو را راجه به ماموریت برفتن بابا می پذیرد و باور می کند ذهنش به هزار تخیل و رویا و .... کشیده می شودو.... و در نهایت دختر تو خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنی خواهد فهمید اینها همه وعده سر خرمن بوده و... و برداشتهای ذهنی اش از تو شروع می شود و...
کاملا واضح و روشن زمانی که از تو پدرش را می خواهد و.....برایش با زبانی ساده که برایش قابل فهم باشد از مسئله جدایی خودت و پدرش بگو و اینکه علی رغم اینکه همدیگر را دوست دارید و به هم احترام می گذارید قادر به زندگی با هم نبودید و مامان و باباهای زیادی هستند که به همین دلائل نمی توانند با هم زندگی کنند و از هم طلاق می گیرند و ....( این مسائل را از جایگاه سالم و به دور از احساسات و اسیب های خودت بیان و اگر توان این کار را نداری از مشاور کمک بگیر )
از اینکه به دختر ت بگویی پدرش به ماموریت رفته نتیجه نمی گیری و در دراز مدت مشکلات تو با عدم پذیرش واقعیت در دخترت بیشتر می شود .
اگر پدر بزرگ دخترت به وی بی مهری می کند کاملا واضح و روشن به دختر ت بگو : بابا بزرگ تو رادوست دارد اما بعضی از آدمها شیوه و راه و رسم دوست داشتن را به شیوه ی من و تو بلد نیستند در نتیجه بابابزرگ برای همین تو را بغل نکرد و نبوسید ( این توضیحات زمانی باید داده شود که دخترت از تو توضیح بخواهد نه اینکه تو بر حسب توقعات و افکار و احساسات خودت ، برای او این حرف ها رابزنی )
به هیچ عنوان پدرش را کم رنگ یا پر رنگ تر از چیزی که واقعیت است برای او نکن . حتی اگر از پدرش خبری نباشد و سراغ او را نگیرد و به دیدنش نیاید .
با همسرت صحبت کن و از او بخواه که با مسئله بچه جدی تر و مسئولانه تر برخورد کند . او ترا طلاق داده بچه اش را که طلاق نداده اما این در خواست کاملا باید دوستانه و محترمانه باشد وتا جایی که ممکن است در نزد دخترت این مسائل عنوان نشود که تصویر ذهنی بچه از پدر و مادرش خراب نشود .
در ضمن دقت کن که سن دختر تو سنی است که آغاز گر نوشتن پیش نویس های کل زندگی است . پس باید خیلی بادقت عمل کنی تا انشالله دختر ت پیش نویسهای خوب و قوی داشته باشد .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
آني عزيز سلام
من با نظرات شما موافقم و ميدانم كه نبايد به دخترم دروغ بگويم اما حس ميكنم او خيلي كوچك است و درك درستي نمي تواند از طلاق و جدائي داشته باشد . وقتي به او مي گويم كه از اين به بعد من و تو با هم زندگي مي كنيم و بابا با ما زندگي نمي كند باز هم مي گويد خوب به بابا بگو بيايد پيش ما يا ما برويم پيش بابا . ضمناً پدرش يك مغازه نزديك منزل كنوني ما دارد باوجوديكه پدرش بارها او را ديده كه از خيابان رد مي شود اما سعي مي كند بي تفاوت باشد يا اينكه از محيط فرار كند اين مسائل مرا خيلي آزار مي دهد . درست است كه من و او نتوانستيم با هم زندگي كنيم اما او كه نبايد دخترم را كنار بزند . او خودش فرزند طلاق است مي داند كه يك كودك چقدر به وجود و محبت پدرش نياز دارد خصوصاً يك دختر . من فكر مي كنم پدرش مي خواهد مرا به ستوه آورد تا خودم براي درخواست ديدارش با دخترمان به نزدش بروم و التماس كنم اما من نمي خواهم چنين كنم با خودم فكر مي كنم اگر يك كودك پدر نداشته باشد بهتر از اين است كه يك پدر بي مسئوليت داشته باشد . يك بار دخترم در خانه در حال دويدن بود كه افتاد و سرش شكست با وجوديكه يكي از همكارانم از دوستان همسرم است و مرتب همه چيز را به گوش او مي رساند و اين خبر را هم به او رساند ولي او حتي نيامد ببيند چه اتفاقي افتاده است ؟ همسرم همه جا عنوان مي كند ميخواهد مرا تنبيه كند من نمي دانم به كدامين گناه نكرده بايد تنبيه شوم . فقط من دو ماه مانده به جدائي حقوقم را به همسرم ندادم البته پس انداز هم نكردم براي مخارج خانه ودخترم خرج كردم همسرم انتظار داشت من براي ساده ترين مايحتاج از جمله خريد يك جفت جوراب از او پول بگيرم و در نظر او زني كه حقوقش را خودش (( خودش )) براي مخارج خانه خرج كند مستحق عذاب است و زن خوبي نيست و بعني من بايد حقوقم را به او مي دادم مثل گذشته و براي گرفتن هزار تومان از او كلي منت مي كشيدم . من نمي خواهم به سمت همسرم بروم چون او همه جا گفته است كه من بالاخره به نزد او با پشيماني بر مي گردم . حتي وقتي كه يكماه بعد از جدائي پيغام دادم كه دخترمان را ببيند گفته بود حاضر نيست اين كار را بكند چون ممكن است با من روبرو شود و من ملتمسانه و با خواهش و تمنا دوباره با او ازدواج كنم . او در دنياي خيالي و مجازي خودش زندگي مي كند . واقعيت را نمي بيند . او خودش را به خواب زده و كسي كه خودش را به خواب زده باشد محال است بشود بيدار كرد. من اگر باز هم پيغام بدهم كه دخترمان را ببيند و يا خودم بخواهم حضوري او را ببينم اين تفكرات پوشالي در او تقويت مي شود و طاقچه بالا مي گذارد و جواب رد مي دهد .
من ميخواهم به او ثابت كنم كه من و دخترم حتي بدون حضور او هم مي توانيم زندگي آرامي داشته باشيم چه بسا كه با حضور او هميشه در استرس و اضطراب بوديم.
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
فعلا لازم نيست براي التماس و...براي ديدن دخترش بري به حل كارش...
رابطه همسرت با دخترت قبل از طلاق چه طور بود؟
سايت هاي مشاوره حقوقي رو ديدي؟
ميتوني براي گرفتن حق و حقوق دخترت اقدام كني؟منظورم خرجي ماهانه اس...
يه احتمال وجود داره اونم اينه كه دادگاه چون حضانت طفل رو براي هميشه به تو داده راي رو اين طور صادر كنه : حضانت طفل رو بر فرض اينكه مادر از عهده مخارج مالي طفل بر مياد بهش داده !!
اما بازم نبايد نا اميد شد...اگه اقدام كني ممكنه به يه نتيجه اي برسي...
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهایی عزیزم
متاسفانه تو و همسرت هر دو ، دخترتان را وسیله ی بازی ها و لجاجت ها و حتی انتقام جویی و تلافی کردن خود قرار داده اید و این کار درست نیست و در دراز مدت دود آن مستقیما به چشم شما خواهد رفت و با زندگی و سرنوشت و آینده نازنین دخترمان بازی می کنید .
کاملا از تو می خواهم تغییر وضغیت بدهی و روی حالات نفسانی مثبت خود کار کنی و آن ها را تقویت کنی تا زیر چتر درایت و صبر هر سه نفر شما بتوانید آینده ای روشن داشته باشید .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
آني جان سلام
همه مواردي كه گفتي درست است من ميدانم اين زندگي 13 ساله احساس ارزشمند بودن و اعتماد به نفس و آرامش و حس مثبت را از من گرفت. من دختر شادي بودم كه هميشه موفقيت و مهرباني و احساس مسئوليتم در برابر خانواده و پدر و مادرم زبانزد بود طوريكه در طول 5 سال بيماري مادرم من اكثر كارهايش را انجام ميدادم البته با لذت تمام چون من عاشق مادرم بودم . دوست دارم رابطه اي كه خودم با مادرم داشتم دخترم هم با من داشته باشد . راستش خودم حسم مي كنم بر اثر تحقيرهاي همسرم قدرت تشخيص تصميم درست و غلط را از دست داده ام نياز به ياد گرفتن درست زندگي كردن دارم دوست دارم درست تصميم بگيرم اما هميشه در تصميمهايم شك حرف اول را مي زند . من دوست دارم حتي يكبار هم كه شده همسرم به دنبال دخترم بيايد . ميخواهم دخترم حتماً حتماً پدرش را ملاقات كند چون از اينكه جذب غريبه ها شود شديداً مي ترسم اما در اين راه نمي خواهم بازهم دچار اشتباهات قبلي شوم و كار به منت كشي و التماس و ... بكشد . ميخواهم راه درست را انتخاب كنم . اما نمي دانم چه كنم ؟ شما كمكم كنيد. به نظر شما من چه كنم كه هم دخترم آسيب كمتري ببيند وهم خودم به التماس نيفتم و به حس خودشيفتگي همسرم دامن نزنم .
دوست داشتم از طريق يكي از دوستانم دخترم را به مغازه پدرش بفرستم اما ترديد دارم او را بپذيرد و اگر هم بپذيرد ممكن است دخترم دوباره آرامشش را از دست بدهد . نمي دانم كاملاً گيج هستم كمكم كنيد . باور كنيد حاضرم به خاطر دخترم تمام مسائل و مشكلات را با جان و دل بپذيرم فقط دخترم آسيب نبيند . او راحت باشد حس خوبي داشته باشد من زمانيكه دخترم يكساله بود براي پدرش كتابهائي مي خريدم در رابطه با رابطه پدر و دختر . هميشه دوست داشتم دخترم با پدرش رابطه نزديكي داشته باشد و از حمايت او بهره مند باشد تا راه را به بيراهه نرود و احساسي كه نياز دارد كاملاً ارضا شود ولي اينچنين نشد. شما بگوئيد من چه كنم ؟ باور كنيد من نمي خواهم دخترم بازيچه ما باشد به همين دليل هم بارها به نزد دكتر روانشناس كودكان رفتم تا جداي از مسائل بين من و همسرم بهترين تصميم را براي دخترم بگيرم چون خودم را شديداً مسئول شادي - زندگي خوب و زيبانگري دخترم به دنيا مي دانم اما همسرم به هيچ عنوان همكاري نمي كند او خيلي مغرور است در اين شهر همسرم به زيبائي و خوش تيپي معروف است مرتب سوار بر دوچرخه با يك دوربين عكاسي به دنبال شكار لحظه هاست وقتي مي شنوم كه از بچه هاي ديگر عكس مي گيرد اما حاضر نيست حتي دخترمان را ببيند خيلي ناراحت مي شوم . دكتر روانشناس به من چنين گفت كه اگر انسان دوست نداشته باشد بهتر از اين است كه يك دوست ناباب داشته باشد . او گفت دخترم اگر پدرش را كه خواهان ديدار او نيست ببيند ضربه محكمتري مي بيند چون حس مي كند كه پدرش او را دوست ندارد و او حس بدي پيدا مي كند.
رابطه دخترم با همسرم خوب بود من ساعت 30/7 صبح به اداره مي رفتم و همسرم به دخترم صبحانه مي داد تا ساعت 8 پرستارش بيايد ظهر هم من ديرتر از او به خانه مي رسيدم و او شربتهاي تقويتي دخترم را به او مي داد و او را بغل مي كرد و آهنگ هاي ملايم برايش مي گذاشت تا هر دو به آرامش برسند اما شبها وقتي همسرم به خانه مي آمد دخترم خوابيده بود و او را نمي ديد روزهاي جمعه هم همسرم با دوچرخه او را به گردش ( بدون من ) مي برد . دخترم تمامي اين خاطرات را درذهن خود دارد و وقتي دوچرخه مي بيند مي گويد بابا مرا سوار دوچرخه مي كرد . وقتي به او شربت مي دهم مي گويد بابا به من شربت مي داد . مامان آيا بابا بازهم مرا سوار دوچرخه مي كند ؟ من دوچرخه بابا را به دوستانم نشان خواهم داد و اجازه مي دهم آنها هم سوار دوچرخه پدرم شوند .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهائی عزیز
سلام ، موقعیت بسیار سختی است ، من تجربه مشابه رو ندارم اما تجربه زندگیم بهم میگه:
- به عکس اصرار و خواست شما ، بهتره دخترتون کمتر وکمتر پدرش رو ببینه اما خلا عاطفی پدرش باید با ارتباطات جدید و تعریف شده از طرف شما پر بشه. (فکر کنید بازیهای منحصر به فرد وجدیدی با خودتون ، ارتباط بیشتر با اقوام و آشنایان ، دوستان خصوصا مرد و...)
- این طبیعیه که یاد آوری کنه مواردی رو که با پدرش داشته ، بنابراین نباید خودتون رو خیلی نگران کنید. (درخصوص دارو ، دوچرخه سواری و..)
- درخصوص ارتباط دختر تون با پدرش هرچه قانون تعیین کرده انجام بده ، بیش از اون رو انتظار نداشته باش.
- درسته که دوست دارید رابطه عاشقانه خودتون با مادرتون ، بین دخترتون با شما برقرار بشه ، اما بنظر من این راهش نیست ، شما بیش از حد و قبل از موعد دارید نگرانی از خودتون بروز میدید.
بنظر من یه مرور کنید مادرتون چطور با شما رفتار میکرده که شما این عشق ورزی رو ازش یاد گرفتید.
توجه زیاد به فرزند و به تبع اون زیر ذره بین بردن تمام حرکات و ... واینکه احیانا آب تو دل دخترتون تکون نخوره و... اون نتیجه ای رو که میخواید ازتربیتش بدست بیارید رو بدست نمی ده:72:.
-
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهای عزیز اگر رابطه دخترتان با پدرش حسنه نبوده لزومی ندارد در حال حاضر دخترتان پدرش را ملاقات کند با توجه به مطلبی که شما از ایشان گفتید ممکن است رفتار نامناسبی داشته باشد که می تواند شما را ناراحت کند. فعلاً سعی کنید به خودتان و فرزندتان فرصت ترمیم آسیب های وارد شده را بدهید. سر فرصت مناسب وقتی شرایط روحی تان کاملاً عادی شدید می توانید در مورد نوع و نحویه رابطه فرزندتان با پدرش فکر کنید و تصمیم بگیرید.
سعی در اینجا در مورد مسائل روزمره خودتان و دخترتان صحبت کنید از کارهای که در طول شبانه روز انجام می دهید برایمان تعریف کیند و غیره . گذشته ها گذشته و نباید جز به دیده درس و تجربه بهش نگاه کرد.
:46:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام دوستان نكنه منو فراموش كرديد؟
ديروز برادرم زنگ زد و گفت تهران كاري برام جور كرده نمي دونم برم يا بمونم . آخه من بعد از جدائي مدت يك هفته مرخصي گرفتم براي كار رفتم تهران اما ديدم تهران ساعت كاري زياده اكثراً تا ساعت 5 يا 6 ؛ اما اداره اي كه من الان كار مي كنم ساعت 30/2 ميرسم خونه و وقت زيادي دارم به دخترم برسم. اولين مشكل من ساعت كاري و دومين مشكل من در تهران نداشتن استقلال است چون با هزينه هاي تهران مجبورم در منزل پدرم كه همراه برادرم زندگي مي كند بزندگي كنم پدرم پيرشده است و زياد حوصله بچه را ندارد ميترسم دخترم باعث ناراحتي او شود . در كل انساني هستم كه ميل ندارم مزاحم شوم و دوست دارم هميشه روي پاي خودم بايستم . از آنجائيكه خانواده ام در مسائل بعد از طلاق ( اجاره كردن خانه و... ) به هيچ عنوان كمكي به من نكردند من ميترسم در تهران هم به من كمك نكنند و من تنهاي تنها بمانم . نمي دانم چه كنم ؟ شرايطم در شهرستان تا حدودي ثبات يافته است . به شرايط عادت كرده ام تنها دلتنگي ام اين است كه در اين شهر به جز چند دوست مهربان كسي را ندارم . در اين شهر دوستانم كمكم كردند . نمي خواهم اين دوستان خوب را از دست بدهم. لطفاً شما نظر بدهيد جاي من بوديد چه مي كرديد ؟ شايد در نظرات شما نكته اي باشد كه من از آن غافلم.
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
رهایی جان این مسائل کاملا شخصی است و خودت بهتر از هر کسی می دانی که چه موقعیتی داری و باید چه بکنی .
به هر حال زندگی در هر شهری یک سری معایب و محاسن دارد تو باید معایب و محاسن ها را در نظر بگیری ( برای تمرکز بهتر ، روی کاغذ بیاور ) و بعد هم نسبت به آنچه که در نیمه های لیوان خود داری ( داشته ها و نداشته و فرض احتمالات ) ببینی میل شخصی و توان و منافع دخترت و خودت واقعا چیست ؟
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
اگه من جای شما بودم:
(اولویت رو دخترم و بعد از اون کار و... قرار میدادم)
- جسارت تغییر (تغییر درمکان زندگی ، تغییر در کار و... ) رو در خودم ایجاد می کردم.
- اطلاعاتی درخصوص موقعیت جدیدم کسب می کردم.
- ابتدا از استخدام در شرکت جدید اطمینان پیدا می کردم بعد اقدام به استعفا از کار قبلیم می کردم.
- یه فرصتی (یک هفته ، ده روز ....) بطور موقت در موقعیت جدید قرار می گرفتم ، و واقعیات موجود رو لمس می کردم ، این فرصت خوبی برا تصمیم گیریه
- اقدام می کردم برا تغییر
- با شرایط جدید - محیط جدید ، کار جدید و... - سازگار میشدم
و ....:72:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام خواهر بزرگترم تنهائي!:46:
شما انساني بيار صبور و با وقار و مادري بسيار مهربان هستيد ولي به معناي واقعي بگم از نظر مهارتهاي دفاعي و اجتماعي بسيار ضعيف . منفعل خورد شونده عمل كرده ايد .منو ميبخشيد كه اينقدر رك برخورد ميكنم چون به نظرم دوستان همه حرفهاي محبت آميز و اثر بخش را گفته اند:303:شما بدون اجبار خانواده ازدواج كرديد و همشه راه برگشتي وجود داشت حتي اگر موقت بود .سالها تنهائي و غربت و سختي و حتي گرسنگي را به خاطر غرور و خودشيفتگي يك مرد كه مشخصا از نظر روحي و رواني هم مشكل داشت تحمل كرديد حتي ادامه تحصيل داديد ولي هيچ وقت براي خودتان اين حق را منظور نكرديد تا از يك زندگي سالم و با احترام بهره مند شويد:163:
اين رفتارهاي اون همان 5 سال اول جوابي جز يك اقدام عملي كار آمد نداشت:160: ولي شما 13 سال و حتي با ورود يك دختر آنرا پذيرفتيد و تحمل كرديد براي يك طلاق بي جواب،بودن مهريه و نفقه و ...(من فقط كمي از قانون سر در مياورم ولي فكر نمي كنم مردي كه تقاضاي طلاق بدهد بتواند از مهريه و نفقه شانه خالي كند!)انهمه سكوت و انفعال هم در روحيه شما و هم در برداشتهاي آتي دخترتان از شما تاثير گذاري خواهد كرد.ولي به هر حال اين اتفاقي كه افتاده و تحمل انهمه درد بايد در شما اين تفكر درست را ايجاد كرده باشد تا لااقل با در ميان گذاشتن تجربياتتان ديگران را آگاه و روح خسته تان را آرام كنيد .:46:
من كه خيلي متاسفم شدم و براي شما و دختر گلتان آرزوي شادي وموفقيت ميكنم .اي كاش امكان انتقال به شهر پدري يا شهري ديگر را داشتيد تا اثر خاطرات بد گذشته كمرنگتر ميشد . به هر حال برايتان آرزوي موفقيت ميكنم و اميدوارم با همراهي دوستان همدردي و توكل به خدا روزهاي بهتر و آينده اي درخشان داشته باشد!:323:
موفق باشيد!:72:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
نيلوفر جان سلام
با تمام مواردي كه از شخصيت من برداشت كردي موافقم اما من زن سر به زيربودن - سازگار بودن را با ضعيف بودن اشتباه گرفته بودم . من ضعيف بودم اما بالاخره اين قدرت را پيدا كردم كه از اين فرد خودشيفته رها شوم . شرايط من در آن زمان مناسب جداشدن نبود . چون نه شغلي داشتم و نه تحصيلاتي اما الان مي دانم كه ميتوانم حداقل براي خودم كاري دست و پا كنم . ضمناً طلاق ما توافقي بود اگر شما كل تاپيكهاي مرا خوانده باشيد متوجه مي شويد كه من گفتم كه از او خسته شده بودم وقتي پيشنهاد طلاق داد من هم پذيرفتم و به خاطر بچه مجبور شدم حق و حقوقم را ببخشم. اما علت طلاق را نمي دانم . هر چند در اين شهر به تازگي به موضوعاتي در موردش پي برده ام اما برايم اينها مهم نيست فقط مهم اين است كه به آرامش رسيده ام . دختر گلي دارم كه همه عشق من است. بالاخره حتي در اين مدت كم تا حدود زيادي توانستم عزت نفس - اعتماد به نفس - استقلال فكري و روحي و آزادي ام را به دست آورم. ميدانم هنوز هم مهارتهاي زيادي را بايد ياد بگيرم . خيلي خوشحال و خيلي خدا را شاكرم.:323:
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
با سلام
سلام رهایی، از اینکه بر تعارضات خود فائق آمدی و دست به انتخاب گری و تصمیم زدی و بر انجام مسئولیت های پیش آمده قوی ظاهر شده بسیار خرسندم و شما را تحسین می کنم. تحسین من به خاطر این نیست که طلاق گرفته اید، تحسین من به خاطر اینکه خود را حاکم سرنوشت خود دانسته اید. چه تصمیمهایی که مبتنی بر تغییرات زندگی و تحمل و سازگاری بوده است، چه تصمیمی که برای جدایی داشته اید.
کسی که تصمیم می گیرد همواره قوی هست و خدا هم کمکش می کند.
همچنین از همه اعضایی که در این تاپیک وارد شده اند تشکر ویژه دارم، حقا که بهترین راهنمایی ها و مشورت ها را داده اند. و بسیار خوب عمل کرده اند که حاوی درسهایی برای خود من هست.
به خاطر جمعبندی از مسائل و تکمیل کردن مطالب، جسارتا چند مورد را در ذیل مورد توجه قرار می دهم.
یکم:
اولین و مهمترین مسئله: « التیام بخشی به خودتون» در مورد مسائل گذشته اتون هست. تا وقتی که متاثر از زندگی قبلی هستید، تصمیمات شما واکنش به مشکلات قبلی هست، نه لزوما بهترین تصمیم گیری. به این منظور باید دقیقا این مقاله التیام شکست عاطفی را مطالعه و به کار گیرید.
دوم:
همانطور که baby عزیز اشاره داشته اند، مسئله اصلی شما خودتون، بعد فرزندتون و بعد کارتون هست.
برای ترمیم مسئله قبلی نیاز به شبکه اجتماعی حمایت کننده و دلسوز و همراه دارید. که خانواده و دوستان نقش بسیار مهمی دارند. شما باید ارزیابی کنید اگر خانواده اتان حمایت کننده و همراه هستند آنها را در اولویت قرار دهید.
برای مسائل کاری گفته های baby نکات انعطاف بخشی را ایجاد می کند که شما هم بتوانید به شهر خودتون برگردید و هم کار خودتان را داشته باشید.
سوم:
پرهیز از واکنش های افراطی
ببین اینطور نباشه به خاطر اینکه در زندگی از آن طرف بوم افتادید، حالا از این طرف بیفتید. شما اکنون مستعد این هستید که برای نشان دادن قدرت خودتون و اینکه قوی هستید همه چیز را دستاویز قرار دهید و حتی به استهلاک بکشانید.
مثلا ممکن است فشار زیادی برای موفقیت خودتون و یا فرزندتون بگذارید تا بدین وسیله به همگان ثابت کنید که بدون همسر سابقتون می توانید موفق تر بشوید.
فراموش نکنید اگر فرزند شما فوق تخصص بگیرد، شما در زمینه شغلی رئیس شوید و از نظر تحصیلات عالی بشوید و سرمایه اتان اندازه کوه بشود، هیچ کدام نشانه موفقیت بعد از طلاقتون نیست. به عکس نشانه شکست بعد از طلاقتون هست.(اگر با آرامش از درونتان نبوده و واکنش به بیرون باشد.)
یعنی چون آرامش و رضایت از زندگی نداشته اید به صورت افراطی افتاده اید دنبال اینکه شاخص های هنجارهای اجتماعی را بالا بکشانید. در واقع از بیرون دیگران را می کشید از درون خودتون را.
خلاصه این بند اینکه:
آرام و صبور باشید. و انرژی خود را روی آرامش خود بگذارید نه تصور کنید که این آرامش را با کسب چیزی می توانید به دست آورید.
چهارم:
نسبت به ارتباط فرزندتان با پدرش حساسیت زیادی به خرج ندهید نه بزور او را دور کنید، نه بزور سعی کنید پیوند را برقرار کنید.
دست از تلاش در این زمینه بکشید، اما ممانعتی هم ایجاد نکنید.
پنجم:
صبور باشید و سعی نکنید خیلی سریع تصمیمات مهم را پشت سر هم بگیرید. در این فاصله انرژی خود را روی گسترش شبکه اجتماعی خود و ارتباط با خانواده ات، دوستان و فامیل قرار بده. و سعی کن محور توجهت را از مسائل قبلی زندگیت به مسائل زمان حال بکشانی. خیلی هم در این شرایط به فکر زمان آینده نباش.
ششم:
به نظرم برای سازگاری با شرایط جدید جلسات حضوری مشاوره با یک مشاور مجرب خانواده داشته باشید.
طلاق خواه ناخواه عوارضی دارد که به صفر نمی رسد. لیکن ممکن است بهترین راه برای فردی باشد و نسبت به «یک زندگی آشفته غیر قابل ترمیم» بسیار اثرات مثبت را در کنار خود داشته باشد.
سعی نکن واقعیت ها را پنهان کرده یا وارونه نشان دهید. وضعیت فعلی خود را بپذیر با همه نقاط ضعف و قوتش .
و حالت سیاه و سفید به وضعیت فعلی خود نده.
اینطوری می توانی بر اساس واقعیات تصمیم بگیری.
هفتم:
سعی نکن تمرکز زیادی روی فرزندت داشته باشی. شما برای اینکه جای پدر او به او کمک کنی، به اشتباه ممکن است مادر بودن خود را دو برابر کنی. دقت کن اگر می خواهی جای پدر او را تا اندازه ای جبران کنی. باید مردانه برخورد کنی. قاطعیت، عقل گرایی، مقداری خونسردی، و جسارت آموزی
خلاصه و نتیجه گیری:
اولویت یکم: التیام مشکلات زندگی قبلی
اولویت دوم: پرهیز از تصمیم گیری ها ی مهم تا پایان مرحله قبل
اولویت سوم: انرژی گذاشتن روی شبکه اجتماعی و حمایت گر خود از جمله خانواده
اولویت چهارم: عدم افراطی گری در کسب موفقیت برای خودت و فرزندت
اولویت پنجم: صبوری، خونسردی، و حساسیت زدایی نسبت به رابطه دخترت با پدرش، و بگذاری زمان نقش مهم خود را ایفا کند.
اولویت ششم: در مورد وضعیت فعلی از جمله کارت با انعطاف پذیری و آرام تصمیم بگیر. کار اولویت آخرت هست.
اولویت هفتم: برای اینکه جای پدرش را پرکنی باید نقشهای مردانه را ایفاء کنی نه دو برابر مادرانه رفتار کنی.
رهایی واقعی، رهایی از خویشتن است. رهایی از احساس های آزارنده ای هست که داریم. چه احساسهای تنفر آمیز، چه احساسهای شیفتگی چه احساسهای ناامنی، چه احساسهای تنهایی و ....
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
[b][color=#9400D3]سلام رهایی جان
با این راهنماییهای عالی آقای سنگ تراشان دیگه فکر نکنم جایی واسه راهنماییهای دیگران مونده باشه:104::104::104:
فقط ما رو از تصمیماتی که میگیری بی خبر نذار
موفق باشی دوست خوبم
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
مدير همدردي عزيز و مهربانم تشكر تشكر تشكر بينهايت تشكر
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
عزيزانم سلام
ديروز دوستم بدون اطلاع من دخترم را به مغازه همسرم برد . همسرم خيلي خوشحال شده بود و به دوستم گفته بود باز هم او را به ديدن من بياور . دخترم را در آغوش گرفته و كلي نوازشش كرده بود . دخترم هم بسيار خوشحال شده بود .
سئوال من اين است آيا اين كار دوستم درست بوده آيا باز هم دخترم را به ديدن همسرم ببرد.
من عقيده دارم او پدر است اگر واقعاً دلش تنگ شده باشد خودش اقدامي مي كند . يا اينكه چرا در روزهائي آغازين جدائي يمان گفته بود كه دوست ندارد دخترش را ببيند و هيچ سراغي هم از او نگرفت.
دوستم عقيده دارد دخترم بايد پدرش را ببيند هرچند كه او بيان نمي كند كه دلش براي دخترمان تنگ شده ( غرور بيجا ) . اما اين يك نياز طبيعي براي دخترم است كه پدرش را ببيند.
به من كمك كنيد . به نظر شما آيا درست است كه دوستم باز دخترم به به ديدن همسرم ببرد يا نه ؟
ميترسم همسرم فكر كند اين ديدار هدفي به دنبال داشته باشد ؟
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام عزیزم
چه خبر خوبی و چه دوست نازنینی داری . به نظر من دوست شما کار بدی نکرده و این اتفاق هم بسیار خوب و عالی است .
من عمیقا خوشحال شدم که دختر و پدری توانسته اند به این روش یکدیگر را ببینند مخصوصا که واکنش هر دو طرف خوب و در حد عالی بوده .
اگر همسر سابق شما یا به عبارتی پدر فرزندتان در ابتدای طلاق چنین حرفی زده و چنین واکنشی داشته یک لجبازی از سر خشم بوده . ما نباید تمام حرفها را در شرایط بحران جدی بگیریم و تمبر جمع کنیم و دائما آن تمبر را خرج کنیم .
به هر ترتیب شما باید باور بفرمائید که همانطور که شما از طلاق آسیب دیده هستید که هستید .همسر محترم شما هم آسیب دیده است و دلیل ندارد که شما فکر کنید ایشان فرزندش را هم طلاق داده . بعد از مدتی همه چیز به وضع عادی در میاید .
پدر فرزند شما پدر خوبی است به این دلیل که با آغوش باز و خوشحالی دخترش و دوست شما را پذیرفته و می توانست این کار را نکند و درست برعکس رفتار کند و شما در آن صورت نگرانی جدی تری از اتفاق دیروز و کاری که دوستتان کرده داشتید .
پس بی دلیل برای خودت نگرانی و فکر درست نکن . من مطمئن هستم که پدر فرزندت عاشق دخترتان است و او هم یادمی گیرد که با او لج نکند ( همانطور که دیروز با رفتارش نشان داد) . به رابطه و محبت پدر وفرزندی آنها احترام بگذار.
رهایی جان
درلحظات فشار و در شرایط بحران انسانها خطای دیدو شناخت پیدا می کنند . عادی است و مسئله عجیب و غریبی هم نیست . به همین دلیل نازنین مادر مهربان ، یک کم مثبت اندیش تر نسبت به پدر فرزندت باش .
بگذار فرزندت و پدرش برای دیدن هم زحمت بکشند و قدر همدیگر را بدانند .
من با توجه به وضع جامعه مخالف حذف پدران از صحنه ی زندگی بچه ها خصوصا دختران هستم . تو در بهترین حالت و توانمندترین شرایط نیاز داری که به واسطه ی دخترت از پدرش کمک بگیری . امروز دختر تو 4 سال دارد اما شرایط دختران در کودکی و سنین بلوغ کاملا رابطه ی گرم با پدر را طلب می کند و مانع احساس نیاز دختر تو به جنس مخالف را به حداقل می رساند و این نیاز زمانی که رابطه ی دختر و پدری با هم خوب باشد کم خطر تر سپری می شود . حتی اگر دختر اقدام به ارتباط با پسر بکند خوب می داند که باید از این ارتباط چه چیزی دریافت کند و چه چیز دریافت نکند .
من بر حسب تجربه خودم دیده ام پدرانی که نقش خود را در زندگی فرزندانشان درست ایفا کرده اند ( چه طلاق گرفته و چه در حال زندگی ) کاملا فرزندان دختر آرامتر و راحت تر هستند .
موافق این قضیه هستم که گاهی شرایط خاص هم ممکن است اتفاق بیفتد ولی درست مثل سایر بچه هایی که پدر و مادرشان با هم زندگی می کنند و ممکن است حرف و حدیثی و...در سیستم خانواده ایجاد چالش کند و رابطه ها دچار بحران شود نباید به بچه ی خودت تلقین ( احساسی - فکری - عملکردی ) بکنی که خاص است و بچه طلاق است .
بچه ی طلاق و یا کلا افرادی که طلاق را تجربه می کنند شاخ ودم اضافی که ندارند . دارند ؟!
آنها هم انسان هستند . احساس دارند . فکر دارند و عملکرد دارند . شاید کمی بی مهارتی در آنها مشاهده شود اما مطمئن باش بی مهارتی آنها کمتر از کسانی که با هم زیر یک سقف زندگی می کنند ولی از صبح تا خود شب جلوی چشم بچه در سرو کله ی هم می زنند نیست .
به فرزندت فرصت بده نسبت به پذیرش شرایط زندگی جدیدش بزرگ شود و واقعیت را همانگونه که هست درک کند .
به لحظه ای فکر کن که دخترت با دیدن پدرش خوشحال شده و همینطور پدرش از دیدن او .این احتمال هم هست که همدیگر را برنجانند اما مهم نیست تا زمانی که میزان رنجش جدی نباشد .
کم کم این رابطه شکیل تر هم می شود صبر کن . پدر دخترش را فریاد می زند و به سراغ او می آید و همینطور دخترت یاد می گیرد که باید برای ارتباط با پدرش زحمت بکشد . برنامه ریزی کند . درخواست کند . نه بگوید . و....اینها هر کدام به تنهایی یک تجربه ارزشمند است .خصوصا که فرزند تو شرایط تک فرزندی هم دارد . او امروز برای دیدن پدرش وابسته به عوامل بیرونی مثل مامان و خاله ( دوست تو ) و پدرش است اما به مرور که بزرگ تر شود خودش برنامه ریزی می کند ( مو طلایی هر چند که پدر و مادرش از هم جدا نشده اند ولی تجربه های خوبی در این زمینه دارد )
و یک مورد دیگر اینکه تو برحسب باورهای خودت از پدر فرزندت توقع داری و این به نظر من درست نیست . چرا فکر می کنی اگر او برای دیدن بچه در ابتدای طلاق پافشاری می کرد و به دیدن بچه می آمد این یعنی درست و خوب و بی آسیب ؟!!! شاید این مرد هم نیاز به ترمیم روح و روان آسیب دیده ی خودش را داشته و البته شاید درست عمل نکرده باشد ولی ما شرایط روحی او را که نمی دانیم و نمی دانیم دلائل وی از این رفتارها و افکار و احساسات چه بوده .
شاید دلیل ، تو و واکنش های تو بوده . همیشه سعی کن از مناظر و دیدگاه افراد مختلف به ماجرا نگاه کنی .
امیدوارم هر چه زودتر ترسهایت را دور بریزی و بدانی و به این باور برسی که کائنات صاحب شعوری خاص است که کافی است که تو پیامی به آن مخابره کنی .
برای کائنات
پیام ترس به معنای مهیا کردن شرایط ترسیدن و رسیدن به زمینه های آن ترس است . خواهش می کنم در ارسال پیامهایت دقت کن .
موفق باشی نازنینم .
-
RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار
سلام رهائي عزيز!:72:
خلي خوشحال شدم از اين خبري كه اينجا نوشتيد.من خيلي تند و صريح نظرم را راجع به زندگي قبل از جدائي شما نوشتم .چون عقيده تجربه شدم اينو نشون ميده شما اگه در همان مراحل اوليه يا بعد از اتمام تحصيلاتتون و در همون زمان با كمك از مشاوره و قانون ميتونسيد لااقل براي يه مدت كوتاه طعم ترك و تنهائي رو به شوهرتون بچشونيد شايد قدر شناس تر ميشدن و الان كارتون به اينجا نمي كشيد .ولي عنوان تاپيكتون واقعا برازنده موقعيتي كه داريد.:رهائي از ...
شما از اون زندگي جدا شدين وشايد هنوز مشكل شما با شوهرتون و يا اون با شما پا برجاست ولي
من با اينكه تجربه اي تو زندگي مشترك زير يه سقف ندارم ولي فكر ميكنم شما بعداز طلاق به نوعي خودباوري رسيده بودين ولي يكي از مشكلاتتون كه خيلي هم براش وقت و انرژي ميگذاشتيد دخترتون بود.چرا اين اتفاق را با ديد ترس و ترديد نگاه ميكنيد!:310:اين خودش يه موفقيته:104:
دخترتون نه از لحاظ ذهني و نه عاطفي از شوهرتان هيچ جدائي رو احساس نمي كنه و برخورد متقابل پدرش هم همين بوده(شايد اگه شما ميبردينش اينجوري نمي شد:303::316:) ولي اينو يه لطف خدائي بدونيد و اجازه بدين بدون هيچ ترسي يا فكراي ترديد آوري اين اتفاق تا مشخص شدن تكليف نهائيتون براي موندن يا رفتن به نوعي تكرار بشه:46:هيچ روانشناس يا جايگزيني به نظر من نمي تونه جاي مهر ومحبت واقعي پدري و دختري رو اونم تو يه همچين سني بگيره.پس جلوي اراده خدا رو نگيريد ولي تدبير رو هم از دست نديد.خيلي خوشحال شدم و در انتظار خبراي بهتر ي ازتون هستم:46:
موفق باشيد!:323: