-
مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)
سلام دوستان
خدا می دونه اگه به طور اتفاقی همدردی رو پیدا نمی کردم چه حال و روزی داشتم. از وقتی اینجا رو پیدا کردم بو دیدم خیلی ها مشکلشون از منم حاد تره و خیلی ها اینجا تونستن مشکلشونو حل کنن خیلی امیدوار شدم که با همفکری شما دوستان خوبم و مدیر همدری زندگیم بهتر بشه. وگرنه شبانه روز کارم خودخوری بود. من 27 سالمه و یه سال و نیمه نامزد هستم و خیلی شوهرم رو دوست دارم که کاش نداشتم و منم مثل اون راحت بودم. ازدواج من و اون سنتی بود و دو ماه قبل ازدواج با هم رابطه داشتیم که همدیکه رو بشناسیم . من تو این دوماه می دیدم این آدم اصلا یک کلمه و جمله محبت آمیز به زبون نمیاره و حتی یک بار هم به من خیره نمی شه و محبت آمیز نگاهم نمی کنه. فکر می کردم این رفتارهاش به دلیل متانتشه ولی بعدا درست می شه ولی درست نشد که هیچ بدتر هم شد.
قصدم تعریف از خود نیست ولی من از لحاظ تحصیلی خیلی موفق هستم و از لحاظ قیافه هم زود جلب توجه میکنم و بنابراین خیلی خواستگارها داشتم که الان که فکر می کنم میبینمی بیشترشونو به بهانه های واهی از دست دادم درصورتی که همه اشتیاق زیادی برای ازدواج با من از خودشون نشون می دادن و مطمئنم خیلی بیشتر از نامزدم منو می خواستن چون زیاد اصرار می کردند ولی نامزدم بعد تموم شدن دو ماه فرصتی که واسه شناخت بهمون داده شده بود دوماه دیگه فرصت خواست که من حماقت کردم و گفتم یا تموم کنیم و یا ازدواج،که ازدواج کردیم. البته بماند که انگار مادر شوهرم بیشتر تمایل به این ازدواج داشته تا نامزدم و اینو من اون روزها درک نمی کردم و فکر می کردم نامزدم خجالت می کشه خودشو بروز بده.
خلاصه ما عقد شدیم و بعد مشکلات ما شروع شد، مثلا نامزدم اوایل از لحاظ جنسی خوب بود ولی بعد دو ماه افت کرد و الان هفته ای یک بار یا بعضا ماهی یک بار ما رابطه داریم که بیشتر وقت ها با ارضا شدن ایشون خاتمه می پذیره و هیچ اصراری برای ارضا شدن من نمیکنه! اوایل اعتراض کردم و کار به جایی رسید که شوهرم به مادرش هم گفت و اونها هم چون خیلی سنتی هستند می گفتن دوره نامزدی رابطه جنسی نمی خواد! در صورتی که ما شب ها رو با هم می خوابیدیم و شوهرم به بهونه های واهی اتاقشو از من جدا می کرد و بعد ها گفت آره من اوایل عادت نداشتم دو نفری بخوابیم ولی الان عادت کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در صورتی که می دونید که اوایل بیشتر شور و شوق دارن که با هم بخوابن و این یه بهونه س یعنی چی عادت نداشتم؟> الان بعد گذشت یک و نیم سال و تلاش من باز هم امروز که خونه ماست اتاق بغلی خوابیده و من اتاق خودم و یک ماه بیشتره که من از لحاظ جنسی ارضا نشدم و یه هفته بیشتره که رابطه داشتیم!!
همونطور که گفتم رفتارهای مادرشوهرم برعکس شوهرمه و در مجالسی که اغلب از من تعریف می کنن برعکس مادرشوهرهای دیگه خیلی خوشحال می شه و میاد به نامزدم می گه و نامزدم تنها یه لبخند خشک و خالی تحویل می ده. من موندم که چطور ممکنه همه به من بگن زیبا غیر از نامزدم که حتی روز عقد که خیلی خوب شده بودم یه نگاه عاشقانه بهم نکرد چه برسه به تعریف و تمجید!!!! کار به جایی رسیده هر کی به من می گه خوشگلی شوهرت وقتی تو رو نیگا می کنه لابد ذوق می کنه من خیلی ناراحت می شم و تو دلم می گم شوهرم به من نگاه هم نمی کنه.
مشکل من و شوهرم به اینجا ختم نمیشه . شوهرم خیلی تنبل و بی مسئولیته، شش سال خارج درس خونده فوق لیسانس داره و دانشجوی دکتری بود که از بس پی گیر انتقالیش نشد اخراج شد. از مرداد 88 تا مهر 89 هم بیکار بود و با اینکه 35 سالشه هیج عجله ای در کارش نبود و اصلا فکر نمی کرد که مثلا زن گرفته و مسئولیت داره. الان هم یه چند واحد حق التدریس درس می گه که ماهی می شه نود هزار تومن و اونهم به زور من. جالب اینجاس که حتی این دو تا درس رو نمی تونه راس و ریس کنه و اوایل میاورد سراغ من که کمکم کن و درواقع از جزوه گرفته تا مثال هایی که باید سرکلاس می زد من براش پیدا می کردم و اگه یه بار کمک نمی کردم دادش در میومد که تو کمکم نمی کنی. کسی نبود بگه شوهر مردم از صبح تا شب جون می کنن ولی تو دو تا درس دو ساعته رو نمی تونی بگی؟
البته مادرشوهرم هم این میون بی تقصیر نیست و با محبت و خرید های افراطی برای من می خواد جای خالی شوهرم رو پر کنه، همه خرید های عید، قربان و حتی روز زنم رو اون خریده و شوهرم آورده و حتی خبر نداشته تو پاکت چی هست که داره میاره!!!
از طرفی رفتار نامزدم طوریه که خیلی با ادب و شخصیت هست و خانواده ش هم همینطور و همه فامیل ما فکر می کنن من خوشبختم در صورتی که هر روز خدا دارم زجر می کشم...
لطفا تا نرسیدم به مرز خودکشی کمکم کنید تو رو خدا
یه چیز دیگه هم هست خانواده شوهرم بهش پول تو جیبی می دن که کم هم نیست ولی تاحالا نشده که یه روسری ارزون قیمت یه جوراب یه گیره مو بخره بیاره که مثلا تو نامزد منی. امروز هم قبل از اینکه بره اونیکی اتاق بخوابه می گفت دارن پول حق التدریس ها رو واریز می کنن می خوام واسه اتاقم ماهواره بخرم. اصلا عین خیالش نیست که من یه سال و نیمه بیکاری اونو تحمل کردم یه چیزی واسه من بخره و اصلا پسری که یه سال ونیمه نامزده و بلاخره می ره خونه خودش ماهواره می خواد چیکار؟
اونروز گفت داشتم تشک طبی ها رو نگاه می کردم تو دلم یه لحظه خوشحال شدم که واسه خونه خودمون می گه ولی گفت می خوام واسه خودم بخرم.
تا حالا نشده بگه تو خونه خودمون ال می کنیم بل می کنیم و اصولا تا همین چند وقت پیش فراری بود از این بحث.وقتی من می گم از بچه ها خوشم میاد می گه آدم بچه به دنیا بیاره بدبختش کنه من بچه دوست ندارم!!!!
مادرم می گه از بس بی خود و بی جهت پسرهای مردمو رد کردی حالا گیر کسی افتادی که علاقه ای بهت نداره، بعضی وقتها هم می گه شما که طوریتون نیست زندگی مردمو ببین قدر زندگیتو بدون
من نمی دونم قدر چی شو بدونم بی مسئولیتی هاشو یا بی توجهی های حنسی و روحی شو؟!
-
RE: با نامزدم مشکل جدی دارم، احتیاج به همفکری فوری دارم ( جنسی، بی م
سلام
با توجه به سن ايشون، توصيه مي كنم حتما قبل از اينكه عروسي كنيد جلسات مشاوره حضوري در محل سكونت خود داشته باشيد.
سن بالا مخصوصا در آقايون (اگر دقيقا مشخص نشود كه در قبال اين سن، آنها چه امتيازاتي كسب كرده اند)، براي ازدواج جزء نقطه ضعف محسوب مي شود.
به نظر مي رسد شناخت شما نسبت به همسرتان ناقص باشد ، هر دو مشكل جدي هست. مخصوصا مسئله جنسي نياز به بررسي بيشتر به صورت حضوري دارد.
-
RE: با نامزدم مشکل جدی دارم، احتیاج به همفکری فوری دارم ( جنسی، بی م
سابینای عزیز
متاسفم که ابتدای ازدواجتون با این قبیل مسائل دست و پنجه نرم می کنید.
ضمن مطالعه مقالاتی که در خصوص دوران نامزدی در این سایت هست
http://www.hamdardi.net/thread-14282-post-127214.html#pid127214
پیشنهاد می کنم به یک مشاور خوب رفته و طرح موضوع نمائید.
-
RE: مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)
سلام دوست عزیز
نامزدتون تو یه اتاق میخوابه اونوقت عکس العمل شما چیه؟نمیگید چقدر تنها بخوابم بیا پیشم و از این حرفها؟
راستی تو چه خونه ای هستین؟خونه شما یا ایشون یا یه خونه مستقل؟
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
اوه.تا با ایشون در این رابطه صحبتی داشتین؟! بهتره مستقیم بشینین صحبت کنین با خودشون وخانوادش ! ممکنه کلا شخصیت ایشون دچار مشکل باشه حالا مشکلم که نگیم برای شما مشکل ساز شده! کاملا مشخصه شما از دو دنیای متفاوتین !
از نظر من اگه صحبت میستقیم و مشاوره جواب نداد حتما وقت هم رو تلف نکنید و به فکر خودتون باشیدو اجازه بدید هرکسی زندگی خودش رو پیش بگیره!
این بیتوجهی ها یجا شمارو توزندگی به بیراه میکشه!گاهی بعضی چیزها نه تنها بازمان دادن بهتر نمیشه بلکه بدترم میشه!
-
RE: مشكل جدي با نامزدم (مشكل جنسي و بي مسئوليتي)
اين ها همه علايم هشداردهنده اي هستند براي شما مبني بر اينكه همسر شما هنوز براي زندگي مشترك اماده و مهيا نيستند...بهتره بي گدار به اب نزني...تك روي در زندگي زناشويي (خريد براي خودش...به فكر خودش بودن و ...)سم مهلكه...
بهتره اين علايم رو جدي بگيري و قبل از ازدواج طبق نظر مدير با يه مشاور با تجربه صحبت كني...گاهي جدايي براي دو نفر كه براي هم ساخته نشدن بهترين راهه.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
بله خیلی صحبت کردم ولی منو به بهونه گیری و غر زدن بیجا متهم کردن و چون هر چی بینمون اتفاق میافتاد به مادرش می گفت اونها هم هی غیر مستقیم به من انگ غرغرو بودن می زنند.
دوست من جدایی از یه نامزد عقدی واسه من اینقدرها هم راحت نیست اونم بعد یک و نیم سال
سعی می کنم ریشه مسائل رو پیدا کنم و حل کنم آخرین راه جداییه
مهمترین سوال من اینه که با این اوصاف این اصلا منو دوست داره یا نه؟؟
فعلا سعی می کنم منم عین اون سرد باشم و تا اندازه ای موفق شدم چون انقدر تو ذوقم زده شده که دیگه دل نمی دم به این رابطه:302:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سلام
من دورادور نمی تونم هیچ حرفی در مورد شما و همسرتون بگم. اما به نظرم در مسایل جنسی شما داری زیاده روی می کنی بله 100% موافقم که در دوران عقد مسایل جنسی باید خیلی خیلی محدود باشه.
ولی اینکه نگاه هم نمی کنه و .... جای سوال داره که خودتون باید علتش و پیدا کنید شاید شما فرد دلخواهش نبودی:325:
در ضمن نامزدی به این طولانی هم معمولا مشکل ساز هست. شاید اگه مسوول زندگی بود و می بایست خرج خونه و زندگی و تامین می کرد بیشتر از این به خودش می جنبید.
الان داره ساپورت مالی می شه خب طبیعیه که تلاشی در این زمینه نمی کنه و همچنین می بینه خانوادش به اندازه کافی دارن به شما کادو می دن بازم طبیعیه که تلاشی برای خرید واسه شما نکنه.
بهتره ساپورت شدن از طرف خانوادش قطع و یا کم بشه. در ضمن تاریخی برای ازدواج مشخص بشه ببینید عکس العملش چیه؟ و همچنین یه صحبت منطقی و به دور از غر غر کردن و .... بینتون انجام بگیره و به قول معروف سنگاتون و با هم وابکنید و دلیل این رفتاراش و بپرسید و بهش فرصت و زمان بدید برای حرف زدن نه اینکه مدام در تیر باران چرا و چراها قرارش بدید. چرا جدا می خوابی چرا این کار و نمی کنی چرا اون کار و می کنی چرا و چرا ........
این نتیجه عکس خواهد داد.
موفق باشید:72:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سلام دوست عزیز
من می خواهم صرفا به این قسمت از صحبتهای شما بپردازم (چون در مورد کمی روابط جنسی در این زمان حدسهای مختلفی می شود زد که علت هرکدام از دیگری متفاوت است.) :
وقتی نامزد شما می گوید که می خواهم برای اتاقم ماهواره و یا برای تختم تشک بگیرم، خیلی جدی و در عین حال مودبانه با او صحبت کن و بگو فکر می کنی لزومی دارد در این شرایط که قصد آغاز زندگی مشترک را داریم، بجای پس انداز برای آن زمان سراغ این دست خریدهای غیرضروری و انفرادی بروی؟ دوستانه سر بحث را باهاش باز کن تا ببینی نظرش راجع به زندگی مشترکتان چیست.
مطلب دیگر اینکه از خانواده ات بخواه که با خانواده همسرت صحبت کنند و خیلی رسمی تاریخ و زمان مراسم عروسی را تعیین کنند. این حق خانواده شماست که از این مطلب آگاهی پیدا کنید. (یک و نیم سال برای شناخت کافیست و دوران عقد بیش از این مناسب نمی باشد.) همین که زمان عروسی مشخص شود، انشاءا.. نامزدت جدی تر به این قضیه نگاه خواهد کرد.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
با کمال تشکر از دوستای عزیزی که زحمت کشیدن و نظر دادن
سیسیلی عزیز
دوستم مشکل من در روابط جنسی اینه که ایشون کمتر کششی در این زمینه نشون می ده، نفس روابط مهم نیست و منو به شک می ندازه که نکنه منو دوست نداره، خودتون می دونید هر زنی از اینکه حس کنه شوهرش میخوادش چقدر لذت میبره
درمورد اینکه شاید من فرد مورد علاقه ش نبودم اینو بگم که خودش از من خوشش اومده بود و خواستگار فرستاده بود ولی این که مادر شوهرم خیلی ذوق کرده بود منو به شک می ندازه نکنه قبل من و در زمان اقامت در خارج یک موضوع عاطفی جدی بوده که هنوز حل نشده. به علاوه پسورد ایمیشو عمرا به من نمی ده هر چقدر هم اصرار کنم نمی ده و مطمئنم الان ریگی به کفشش نیست و هر چی هست متعلق به خاطرات گدشته س که نمی خواد روکنه
دوست دارم این نکته رو هم بگم که وقتی ایشون اومد سراغ من استرالیا دانشجوی دکتری بود و موقتا اومده بود ایران، بعد که به اصطلاح از من که برای یه مورد درسی آشنا شده بودیم خوشش اومده، به خودم هیچی نگفت و برای یه سری از تسویه حساب ها و چون بلیط برگشت داشت برگشت استرالیا، از اونجا به مادرش گفته بود و اینجوری شد که مادرش با خواهرش و یه دسته گل اومدن خونه ما. خیلی جالب بود اونروزی که ما چت کردیم و قرار بود فرداش مامانش اینها بیان حتی یک کلمه درمورد اومدن مادرش صحبت نکردیم و منم دیدم اون سر موضوع رو باز نمیکنه منم هیچی نگفتم. مادرش ار من خیلی خوشش اومده بود و بعد فرداش خودش با من تماس گرفت و تشکر کرد و بعد چند بار صحبت من گفتم موضوع رو می خوام با داداشام مطرح کنم، گفت باشه، من پرسیدم اگه داداشام پرسیدن کی برمیگردی ایران من چی بگم؟ گفت تو تصمیم بگیر بلیط گرفتن و اومدن یه هفته وقت می بره. من تاکید کردم که اگه داداشم بفهمن می خوان تو رو ببینن واقعا می تونی به این زودی بیای گفت آره، بعد که به داداشام گفتم ( پدرم مرحوم شده ) گفتند آدرس بگیر برای تحقیق، منم وقتی بهم زنگ زد ( تقریبا هر روز از استرالیا زنگ می زد ) ازش آدرس خواستم، یه شوخی کرد و گفت بابا عجب دردسری داره ازدواج، من به شوخی گرفتم نگو این جدی بوده، آدرسو داد و بعد تحقیق ازش پرسیدم خوب کی میای؟ یه هویی گفت من دو ماه اینجا کار دارم باید خونه رو خالی کنم و ...!
گفتم مگه تو نگفتی یه هفته ای میام گفت نمی شه و ال و بل
من موندم و داداشام که هر روز ازم می پرسیدن چی شد پس این خواستگارت؟ خدایی تو اون دوماه خیلی فشار کشیدم تا بلاخره بعد دوماه اردیبهشت 88 اومد ایران، من به یه چیزی شک کرده بودم و اون این بود که چرا مادر نامزدم هی از عقد و ازدواج می گفت و نامزدم حتی به روش نمیاورد قراره ما عقد کنیم! اگه نمی خواستن پس حرف های مامانش چی بود و اگر نه خودش چرا چیزی نمیگفت؟
جالب اینجا بود که درعرض این دوماه اصلا صحبتی درمورد ازدواج نمی کرد برعکس مادرش هی خونه ما زنگ می زد و صحبت از عقد می کرد! منم گفتم شاید خجالت می کشه و حماقت کردم و منم هیچ حرفی نمی زدم.
بعد دوماه اومد ایران و یه هفته بعدش با مادرش اومد خونه ما مثلا مامانمو ببینه، از هر دری صحبت شد الا عقد و ازدواج، برام عجیب بود چون ما که دوست نبودیم خواستگاری سنتی بود!!!! آخر مادرمن گفت برید اتاق صحبت کنید که رفتیم و گفت من می خوام دوماه دیگه باهم رابطه داشته باشیم! من گفتم عمرا اگه می خوای بری برو دوماه دیگه بیا ولی من تواین دوماه باهات هیچ ارتباطی نخواهم داشت! اینو گفتم چون زده بود زیرش و دیگه داداشای من می دونستن و هی می پرسیدن چی شد؟ گفتم تو اینو باید از اول می گفتی که من بدون اطلاع داداشام باهات رابطه برقرار می کردم و نه الان! خلاصه اینطور شد که بعله برون ما اتفاق افتاد و در روز بعله برون هم داییهای من به جای پدر مرحومم حضور داشتن، اینها اومدن و از هر دری صحبت شد الا مهریه و ازدواج ما ، بماند که یک ساعت هم دیر اومده بودن، آخرش دایی من گفت بریم سر اصل مطلب، مهریه من شد 200 سکه و تازه یه بار بابای نامزدم گفت صرف نمی کنه ما بریم بعدا بیایم! بعدش نامزدم نه تنها از من تشکر نکرد بلکه گفت تو مهریه می خوای چیکار دختر تحصیل کرده و امروزی!!!!
بعد هم که مشکلات ما به شرحی که گفتم شروع شد
سیسیلی عزیزم می بخشی سرتو درد آوردم ولی این تفکرات 5/1 ساله که منو رنج می دن و خواستم بگم ببینم نظرشما و سایر دوستان چیه.
درمورد کادو اینطوری بگم که مادر ایشون افراطی برای من کادو می خرن منم با شما هم عقیده ام که باید یه جوری جلوشو بگیرم ولی نمی دونم چجوری؟ نمی تونم مستقیم بهشون چیزی بگم چون خیلی سیاستمداره و یه جور دیگه به شوهرم حالی می کنه ، این کادوها هم منت می شه رو سرم و هم هر وقت صدام در میاد میگن ما که همه چیز برات می خریم!
هی می گن صبر کن پله پله ولی آخه نامزدم بچه که نیست 35 سالشه!
پدرشوهرم فرد منضبطیه و افراط نمی کنه هر کاریه از زیر سر مادرشوهرمه که به شوهرم پول می ده حتی برای مسافرت های ما!!!
درمورد نامزدی طولانی مدت ما ما قرارمون 2 سال بوده که 9 ماهش باقیه،بعضی وقت ها نامزدم در لفافه شوخی میگه 3 سال هم بشه که من به شدت مخالفت می کنم، مشکل اینحاس که پدرم مرحوم شده و برادرهام اصلا احساس مسئولیت نمی کنن میمونیم من و مادرم که مادرم هم خیلی ساده س و نمی تونه درست حسابی حرفشو بزنه .
واقعا اینها رو که می نویسم خیلی عذاب می کشم چون من دختری بودم که خیلی بهم توجه می شد و خواستگار زیاد داشتم الان طوری باهام رفتار می شه انگار خودمو قالب کردم! البته مادرشوهرم خوب متوجه هست گه چی به چیه و سعی می کنه منو از دست ندن به هیچ وجه ولی شوهرم نه
دوست خوبم بلو اسکای عزیز
از پاسخ شما هم استفاده کردم ولی لطفا با توجه به جزئیات نظرتونو برام بگین. چون در توضیحاتیکه برای سیسیلی دادم سوالهای شما رو هم جواب دادم
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
از مدیر همدردی و سایر دوستان که با راهنماییاشون منو روشن کردن تشکر می کنم
چشم ، حتما در اسرع وقت به مشاور خواهم رفت، همسرم هم کاملا با مشاور موافقه
بی بی عزیزم حتما الان می رم و این مقالات رو می خونم، خیلی ممنونم
باران عزیزم من اوایل ناراحت می شدم و عکس العمل نشان می دادم ولی بعدا وقتی دیدم حل نمیشه منم رغبت چندانی به خوابیدن با ایشون ندارم، تا حدی که ایشون الان بعضا از سردی من شکایت می کنه و گاهی برای یک یا دو روز رفتاراش بهتر می شه ولی بعد از دو سه روز برمیگرده سر رفتار اولش.
ما نامزدیم و جدا زندگی می کنیم، فرقی نمی کنه چه در خونه ما و چه خونه اونها این اتفاق افتاده
من بعضی وقت ها شک می کنم اتفاقاتی افتاده که مادرشوهرم از اونها خبر داره که اینقدر افراطی هوای منو داره
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سلام سابینا
به تالار همدردی خوش اومدی
تمام مطالبت رو خوندم
خیلی نکات هست که باید مو به مو روی اونها کار کرد >>>> که صد البته زمان بر هم هست
چیزی که خیلی منو جذب کرد به خوندن تاپیکت میل و رغبتی که توی وجودت دیدم برای تغییر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
سعی می کنم ریشه مسائل رو پیدا کنم و حل کنم آخرین راه جداییه
:104:
این خوبه که شوهرتون بارفتن پیش مشاور موافقند >>> نکته ی مثبت
(معولا مردها اونقدر خودشون رو قبول دارند که حرف هیچکسی رو قبول نمی کنند... پس شما یه گام جلوتری:72: )
این خوبه که مادرشوهر خوب و نازنینی داری که خیلی به فکرت هست و برای مراسم ها برایت هدیه میگیره و خیلی ازت تعریف می کنه حتی اینکه از نظر مالی هم ساپورتتون می کنه ---->> البته این حمایت ها اگر سازنده باشه مفید هست ... اگه باعث بشه همسرت از زیر بار مسئولیت زندگی شانه خالی کنه افت زا میشه
شماباید در این موارد با سیاست روابط و حمایت ها رو مدیریت کنی
ببین عزیزم خیلی ها توی همین تالار گله مند هستند از اینکه چرا خانواده ی همسرشون کمک نمی کنند و خیلی ها هم برعکس از اینکه خانواده ی همسرشون کمک می کنند و کم کم این کمک ها به دخالت رسیده اند شاکی
شما اینجا باید خیلی زیرک باشی
1- مادرشوهر شما این کارها را از روی علاقه ای که به شما دارد انجام می دهد (طبق گفته ی خودتون) اگه مستقیما ابراز ناراحتی کنی و بگی همسرم باید این هدایا را بگیره نه شما ... باید خرج مسافرت را او بدهد نه مادر شوهرم
باعث کدورت می شی و یه موقعی که کمک اونها میتونه سازنده باشه اون وقت دیگه نمی تونی روی کمکشون حساب کنی و اینکه احتمالا قدر نشناس هم میشوی
2- برداشتم من اینگونه هست
مردها همیشه برای روابط پیش قدم هستند و از اینکه همسرشون براشون ناز کنه و توی این موارد کمی سرسنگین باشه لذت میبرند
به نظر من همسر شما این گام رو به ارامی برمیداره ولی شما کمی شتاب زدگی از خودتون نشون می دهید
سابینای عزیز وقتی میاد به طرفت کمی اشتیاق نشون بده و بعد سرد شو ( تندی و بدخلقی نکنی ها :305: خیلی با عاطفه خودت رو بی میل نشون بده )
سر به سرش بذار ولی یه جوری که بخوای شیطونی کنی پا پس بکش
یعنی هوایی اش بکنی ولی به بهانه های عاشقانه نذاری
دلش رو ببر براش عشوه و ناز بیا وقتی اومد به سمتت فقط بغلش کن
اگر اون خواست ... تو سکوت کن و با شیطنت و ظرافت زنانه سعی کن عطشش بیشتر بشه و همین طور تشنه نگهش دار
عزیزم وقتی می بینی همسرت توی روابطتون سرده هدفت این باشه که همسرت رو به سمت خودت جلب کنی ... بعدا به دنبال رفع نیاز و ارضاء خودت باش
توی همین تالار خوندم که مردها با برقراری رابطه جنسی به همسرانشون وابسته میشن
هر چند وابستگی بده ولی توی این مورد خیلی این وابستگی کارسازه
اول شوهرت رو به خودت وابسته بکن بعد لذت ببر
این یادت باشه : هیچوقت سهل الوصول نباش حتی اگه بیست سال از زندگی مشترکتون گذشته باشه
==== ذات مردها اینگونه هست که وقتی برای بدست آوردن چیزی ، تلاش می کنن ، بیشتر براش ارزش و اهمیت قائلند و بیشتر خوششون میاد====
3- دوست عزیز
قبل از ازدواج با همسرتون تمام مردهای دنیا که چه عرض کنم تمام موجودات عالم و جهان هستی خواستگار شما بودند و همگی مجنون و و عاشق سینه چاکت ... شما هم یک لیلی به تمام معنا که از هیچ زیبایی کم نداشتی
ولی الان که دیگه انتخابت رو کردی تموم شد انتخابت رو کردی
دیگه اینکه مدام توی ذهنت خودت خواستگارهایت را زیر و رو کنی
که فلانی منو می خواست
اون دکتره عاشقم بود
معاون وزیر برام می مرد
اگه با اون پادشاه ازدواج می کردم الان ملکه بودم و از این قبیل حرفها
نه تنها دردی رو برایت دوا نمی کنه بلکه بدترش هم می کنه
خداییش به جز احساس ناراحتی و افسردگی چیز دیگه ای هم برایت دارد؟
وقتی مدام توی ذهن و فکرت خواستگارهایت را ردیف می کنی و همش اونها را با همسرت مقایسه می کنی ناخوداگاه روی رفتارت هم تاثیر می گذاره و این تاثیر اگرچه الان کم باشه ولی به مرور زمان زیاد میشه جوری که زمانی پشیمون میشی از این افکارت که خیلی دیر شده .... ما توی زمان حال زندگی می کنیم نه گذشته !
4- این هم کاملا نظر شخصی است و اصلا جنبه روانشناسی نداره
اگر من توی موقعیت شما بودم
وقتی همسرم می گفت می خوام تشک طبی و ماهواره بخرم
اولا کلی ذوق می کردم که
" وای عزیزم با اولین حقوقت یا مثلا با درآمد خودت داری برای خودمون خرید می کنی چقدر خوبه
چقدر احساس لذت دارم
اخ جون ماهواره می گیریم میشینیم با هم تماشا می کنیم
کلی خوش میگذره
(همه ی اینها مقدمه شد برای خواسته ی اصلی ات که : )
وای من چقدر لذت می برم از اینکه تو برام همه چیز رو مهیا می کنی
دلم می خواد با حقوق ماه دیگرت برایم ........ را بخری
به همین راحتی خواسته ات را برای خرید گفتی
سابینا ی محترم بهتره اول پیش یک مشاور بری و در مورد مطلبی که مدیر گفتند بررسی کنی اون وقت بیا از نکاتی که مشاور بهت گفت بگو بعدا با هم همفکری کنیم
:72::72::72:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سابینای عزیز
در این مدت 18 ماهه و بعد از این ، این حق شماست که درکمال عزت و احترام با شما رفتار بشه. عزت نفستون رو از دست ندید.
هیچ چیز در زندگی مهمتر ازاعتماد نیست. شما اگه الان نتونید اعتماد کنید بعدا نمی تونین رو این زندگی حساب باز کنید. تصمیمات مهمی هست در زندگی که پیش نیازش اعتماد هست.
هدایای افراطی رو که مادر شوهرتون برای شما تهیه می کنه ، این بار محترمانه به او بگوئید نمی توانید این هدیه را بپذیرید ، یه مادر شوهر تون بگید (در قالب درد ودل) دوس دارم یک دهم این هدایا رو از پسرتون بگیرم.
در ضمن شما باید بیشتر با نامزدتون در خصوص برنامه های آتی تون صحبت کنید و کم کم اثر مادر شوهرتون رو در زندگی کم رنگ تر کنید. چه که بعدها اگر این زندگی ادامه یافت باعث مسائل بیشتری برای شما و زندگی تون نشه.
بهرحال رفتارها و صحبتهای نامزدتون جالب نیست و این زندگی نیاز به تامل بیشتر برای ادامه داره. مشاوره حضوری فراموش نشه.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
بله خیلی صحبت کردم ولی منو به بهونه گیری و غر زدن بیجا متهم کردن و چون هر چی بینمون اتفاق میافتاد به مادرش می گفت اونها هم هی غیر مستقیم به من انگ غرغرو بودن می زنند.
دوست من جدایی از یه نامزد عقدی واسه من اینقدرها هم راحت نیست اونم بعد یک و نیم سال
سعی می کنم ریشه مسائل رو پیدا کنم و حل کنم آخرین راه جداییه
مهمترین سوال من اینه که با این اوصاف این اصلا منو دوست داره یا نه؟؟
فعلا سعی می کنم منم عین اون سرد باشم و تا اندازه ای موفق شدم چون انقدر تو ذوقم زده شده که دیگه دل نمی دم به این رابطه:302:
سابينا جان قطعا همين راه كه ميگي اول ريشه مسايل رو پيدا ميكني تا حلشون كني و ...خيلي خوبه...منظور من هم اين نبود كه فردا برين از هم جدا بشين...كاملا درسته كه طلاق اخرين راهه...منظور من هم اين بود كه گــــــــــــــــــاهي لزوما اخرين راه بدترين راه نيست همين
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
دوست عزیز طبق مطالعات نسبتا گسترده ای که من توی انواع مزاج ها و روحیات افراد داشتم و اینکه شما گفتید شوهرتون هم در مسائل جنسی سرده و هم نسبتا تنبله حدس میزنم شوهرتون دچار غلبه ی سودا و سرد مزاجی باشه که با درمان های خوراکی سنتی کاملا درمان میشه. به نظرم علاوه بر جلسات مشاوره و روانشناسی به یک دکتر طب سنتی هم مراجعه کنید.اگه دلت خواست یه خورده بیشتر از روحیات شوهرت و عادت های غذاییش بگو شاید بتونم کمکت کنم.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
[color=#0000CD]سلام سابینا
این خوبه که شوهرتون بارفتن پیش مشاور موافقند >>> نکته ی مثبت
(معولا مردها اونقدر خودشون رو قبول دارند که حرف هیچکسی رو قبول نمی کنند... پس شما یه گام جلوتری:72: )
:104: :104: :104:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
از همه دوستهای مهربون و خوبم تشکر می کنم که تو این شرایط سخت همفکری می کنن بامن
دوست خوبم بالهای صداقت: نکته به نکته پیشنهاد ها رو خوندم و ممنون از این همه دقت نظر، در زمینه مادرشوهرم و خریداش درسته ایشون خانوم خوبین ولی با توجه به شخصیتی که من می شناسم این احتمال وجود داره بخواد با هدیه و خرید نفوذشو تو زندگی من بیشتر کنه و بی مسئولیتی نامزدمو پوشش بده. چون حتی یه بار گفت که هر گله ای از نامزدت داشتی بیا به من بگو من بهش می گم به حرفم گوش می کنه
در زمینه دور از دسترس بودن برای مردها کاملا با شما هم عقیده ام
در زمینه آرام بودن گام های همسرم هم عقیده نیستم چون یک سال و نیم کافی نیست که ایشون به مرز ابراز احسات برسه؟ منم اول مثل شما فکر می کردم و منتظر بودم تا ایشون بلاخره به حرف بیاد ولی زهی خیال باطل!
در زمینه اینکه من بهش انگیزه بدم باید بگم حرف شما کاملا درسته فقط من به علت سردی های این یک سال دیگه انگیزه و حوصله ای برام نمونده که بتونم به ایشون انگیزه بدم، در زمینه جنسی هم من یک زمانی به رابطه یک طرفه رضا می دادم ولی ایشون جلب نشد که هیچی بدتر هم شد، بعد تصمیم گرفتم منم به این گونه رابطه غلط رضا ندم و الان به جایی تا ایشون اصرار نکنه من تن به رابطه نمی دم که صد البته ایشون اصرار زیادی هم نداره و تمایلی هم نداره و وابستگی جنسی هم به من نداره
بی بی عزیزم کاملا باهات موافقم الان درچنان حالت روحی هستم که اگه یکی بگه ( عزیزم ) ( عشقم ) اشک از چشام درمیاد و تشنه محبتم. درسته اینها حق منه وکسی که اینها رو نداشت که به من بده نمی بایست باهام ازدواج می کرد
ثنای خوبم منظور شما رو متوجه شدم مطمئنا به هر قیمتیی من این زندگی رو ادامه نخواهم داد
همسفر عزیز درمورد وضع مزاجی همسرم ایشون بسیار پرخور هستند و استعداد چاقی دارن و حرارت بدنش زیاده کلا. فرقی نمی کنه همه جور غذا دوست داره و یکی از علایقش برنامه های آشپزیه
خیلی زود عرق می کنه و بدنش خیلی ضعیفه قند خون بالا چربی خون بالا اسیداوریک بالا فشار پایینش بالاس و ...
بسیار می خوابه و به تحرک علاقه چندانی نداره
به هر حال همه در این امر توافق دارن که مشاور حضوری برای من لازمه
پس دوستان اگه در شهر تبریز مشاور خیلی حاذق سراغ داشتین میشه لطفا بهم بگید؟[b]
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
عزيزم
ببخشيد كه اين حرفو مي زنم چون اين مساله شخصيه و به خودتون مربوطه اما به نظرم شما كمي زود به رابط ي جنسي تن داديد به قول باربارا"قبل از اين كه كسي را در رختخواب ملاقات كني سعي كن او را عاشق روح خودت سازي" اگر به اين ارتباط تن نداده بودي حالا راحت تر به طلاق فكر مي كردي اما حالا هم رفتن پيش مشاور فكر خوبي است از صداي مشاور شهرتون كمك بگير اگر شمارشو نداري از 118 بگير صداي مشاور تلفني راهنماييت مي كنه و اگه مشكلت بايد به صورت حضوري حل بشه آدرس بهت ميده البته نمي دونم آيا همه ي شهرها دارند يا نه
ولي اين رو هم در نظر داشته باش كه "كساني كه دوست داشتنشان از همه سخت تر است بيش از همه به محبت نياز دارند" پس اينقدر همسرت رو با خواستگاراي قبلي مقايسه نكن.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
یاسای عزیزم
درست می فرمایید قبول دارم، صدای مشاور تو شهر ماهم هست ولی مشاورهاش زیاد خوب نیستن چند تا از دوستام امتحان کردن و راضی نبودن می ترسم سرنوشتمو بدم دست یه مشاور ناشی
درمورد رابطه درست می گید بعله من اوایل کلا در هرزمینه یه ذره خودمو ذوق زده نشون دادم و شاید بعدها تاوان اونو پس دادم چون همسرم کسی نبود که اینو درک کنه
مثلا اوایل من دلم می سوخت که این بیکاره اصلا پیشش نمی گفتم دوست دارم فلان چیز بخریم بهمان چیز بخر حتی چیزهای خیلی ارزون قیمت
حتی اوایل بهش پول هم می دادم گاهی ولی بعد دیدم این فکرکرد وظیفه منه و دیگه زیادی داره از مسئولیت شونه خالی می کنه الان گاهی ازش پول می گیرم و با راه درست بهش می گم فلان چیز دوست دارم بخرم یا شلوارم کهنه شده و ... که احساس مسئولیت کنه که البته این رفتارم بی تاثیر نبوده و چند درصدی بهتر شده
در زمینه جنسی قبلا شب هایی که پشت به من می کرد من گریه می کردم و عکس العمل شدید نشون می دادم الان اصلا توجهی نمی کنم من پشتمو می کنم می خوابم و تا اصرار زیادی نکنه باهاش رابطه برقرار نمی کنم
زیاد بهش زنگ نمی زنم و قبل اینکه اون بگه خداحافظ من می گم
این کارام نتیجه هایی هم می دن ولی متاسفانه وسط باز احساساتی می شم و می زنم زیر گریه و خودمو لو می دم و اون می فهمه که برام مهمه!!
مثلا امروز زنگ زد به زور اصرار کرد منو ببره برسونه کلاس منم بهونه میاوردم که نه هنوز ناهار نخوردم و...
خلاصه اومد وبرد و تو راه گفت شنبه مرخصی گرفتم برم تهران، این دو تا معنی داشت اولا می دونه که انتقالی و دکتراش برام مهمه و به این دلیل میومد تهران، معنی دومش این بود که بدون اینکه قبلا به من بگه یه هو تصمیم گرفته بود بره و از اونجایی که همیشه منو در جریان تصمیماتش می ذاره و اصولا من براش تصمیم میگیرم فکر کردم می خواد ببینه عکس العملم چیه
منم خیلی راحت گفتم برو کاراتو راس و ریس کن
بعد گفت هوا آلوده س می ترسم بمیرم!!! حلالم کن
مثلا شوخی می کرد
منم بیخیال گفتم حلالت کردم
تو ماشین یه لحظه احساس کردم بغض کرد و رفت تو فکر
ولی این عکس العملش هم انقدر خوددارانه بود که مطمئن نیستم درست دیدم یا نه ولی دیدم که ناراحت مانندی شد!!!
شب هم که زنگ زدم دیدم ذوق کرده
هی من می گفتم شب به خیر می گفت هنوز نرو هنوز نرو...
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
یعنی اینقد راحت آدم می تونه مشکلاتش را حل کنه. چقدر خوبه که اینجا هست و به همدیگه کمک میکنیم و از همدیگه یاد میگیریم و البته و صد البته که از نظرات تخصصی کارشناسان هم استفاده می کنیم و بعضی وقتها هم آقای مدیر یک نیم نگاهی به تاپیک هایمان می اندازد.
خوشحالم که روابطتون بهتر شده.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سابینای عزیز
یادت نره اومدی گفتی به دنبال تغییر و بهبود روابطت هستی:72:
از این تالار کسانی نهایت استفاده را می برند که به دنبال یادگیری باشند نه صرفا درد و دل کردن و توجیه رفتارهای خودشون و همسرشون
سابینای گرامی توی پست قبلی ام همدردی ام رو باهات نشون دادم حالا این پست رو هم با آرامش و مهربونی بخون باشه :43:
قول دادی ها... از من نرنج :72::72::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
درست می فرمایید قبول دارم، صدای مشاور تو شهر ماهم هست ولی مشاورهاش زیاد خوب نیستن چند تا از دوستام امتحان کردن و راضی نبودن می ترسم سرنوشتمو بدم دست یه مشاور ناشی
چرا اینقدر مغروری؟
دوستات امتحان کردند از کجا معلوم که راهنمایی های مشاوره ها درست بوده ولی دوستانتون درست استفاده نکردند
این چه دیدی هست که داری؟ "می ترسم سرنوشتمو بدم دست یه مشاور ناشی"
قرار نیست کسی برای شما تعیین تکلیف کنه و یا برات تصمیم بگیره
شما فقط راهنمایی می گیری و طبق زندگی خودت بعد از سبک و سنگین کردن راهکار درست رو انتخاب می کنی
نه کسی بهت میگه با این اقا ازدواج کن نه کسی می گه ازش جدا شو
فقط معایب و رفتارهای نادرست رو عنوان می کنن تا خودت تصمیم بگیری
من اوایل کلا در هرزمینه یه ذره خودمو ذوق زده نشون دادم و شاید بعدها تاوان اونو پس دادم چون همسرم کسی نبود که اینو درک کنه
یه خرده فکر کن
تاوان ذوق زدگی ات رو پس میدهی؟
یعنی از روی صداقتت با همسرت نبودی
خوب وقتی تو توی رفتارت مصنوعی باشی اتفاقا شوهرت درک می کنه
مثلا اوایل من دلم می سوخت که این بیکاره اصلا پیشش نمی گفتم دوست دارم فلان چیز بخریم بهمان چیز بخر حتی چیزهای خیلی ارزون قیمت
ببین سابینای عزیز
گام اول را خودت اشتباه برداشتی
شوهرت از روز ازل که اینگونه نبوده
به هرحال مزایایی داشته که شما نسبت بهش متمایل شدی وگرنه به قول خودت خواستگار زیاد داشتی
حتی اوایل بهش پول هم می دادم
دیگه بدتر
خدا را شکر که همین الان متوجه اشتباهت شدی
ولی بعد دیدم این فکرکرد وظیفه منه و دیگه زیادی داره از مسئولیت شونه خالی می کنه الان گاهی ازش پول می گیرم و با راه درست بهش می گم فلان چیز دوست دارم بخرم یا شلوارم کهنه شده و ... که احساس مسئولیت کنه که البته این رفتارم بی تاثیر نبوده و چند درصدی بهتر شده
ببین دختر خوب
مشکل را پیدا کردی>> پول دادن به شوهرت و عدم درخواست
راه حل را یافتی>>> گاهی ازش پول میگیری و ازش درخواست می کنی برایت چیزی رو مهیا کنه
و نتیجه را هم گرفتی>>> البته این رفتارم بی تاثیر نبوده و چند درصدی بهتر شده
در زمینه جنسی قبلا شب هایی که پشت به من می کرد من گریه می کردم و عکس العمل شدید نشون می دادم الان اصلا توجهی نمی کنم من پشتمو می کنم می خوابم و تا اصرار زیادی نکنه باهاش رابطه برقرار نمی کنم
این کارت اشتباهه
برو بغلش کن ... سر به سرش بذار... ناز و نوازشش کن ... اما الان انتظار بازخورد مثبت نداشته باش... اینها همش برنامه ریزی برای آینده است... شوهرت رو تحریک کن بعد کمی سرد شو نذار راضی بشه .... تشنه نگهش دار
زیاد بهش زنگ نمی زنم و قبل اینکه اون بگه خداحافظ من می گم
این کارام نتیجه هایی هم می دن
افرین خیلی خوبه ... ناامید نشو و دست از تلاش برندار
ولی متاسفانه وسط باز احساساتی می شم و می زنم زیر گریه و خودمو لو می دم و اون می فهمه که برام مهمه!!
سابینا وقتی احساساتت رو کنترل کنی و یاد بگیری زن باشی همه ی مشکلاتت رفع میشه
مثلا امروز زنگ زد به زور اصرار کرد منو ببره برسونه کلاس منم بهونه میاوردم که نه هنوز ناهار نخوردم و...
داری کم کم یاد میگیری
این اصرارهای اون خیلی خوبن.. اینها میشه در دسترس نبودن شما و عطش اون برای بودن با شما ... وگرنه اگه شما برایش بی تفاوت بودید این جوری دنبالت نمی بود
خلاصه اومد وبرد و تو راه گفت شنبه مرخصی گرفتم برم تهران، این دو تا معنی داشت اولا می دونه که انتقالی و دکتراش برام مهمه و به این دلیل میومد تهران، معنی دومش این بود که بدون اینکه قبلا به من بگه یه هو تصمیم گرفته بود بره و از اونجایی که همیشه منو در جریان تصمیماتش می ذاره و اصولا من براش تصمیم میگیرم فکر کردم می خواد ببینه عکس العملم چیه
تمام رفتارهای شوهرتون از همین کاری هست که باهاش کردید
" اصولا من براش تصمیم می گیرم "
سابینا مرد بودنش رو ازش گرفتی
قبل از شما مادرش این کار رو کرده و الان همسرش داره همون رفتارهای غلط رو ادامه میده
یعنی این اقا حتی نمی تونه برای کارش که به قول خودت برای تو هم مهم هست یه تصمیم جزعی بگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سابینا خوب گوش کن
یکم )
مردها ، مرد هستند
اونها باید این آزادی و اختیار عمل را داشته باشند که سکان زندگی در دستشون باشه ...مردی که اختیار برای زندگی و زنش رو نداشته باشه کم کم افسرده میشه ... غمگین میشه ... پر و بالش میریزه
>>> اون وقته که عشق براش از بین میره
>>> اون وقته که دیگه عشق بازی نمی کنه
>>> اون وقته که بی انگیزه میشه ، سرد میشه ... میشکنه
دوم)
مردها به حمایت زنها ، تشویق های زنها ، اطمینان زنها احتیاج دارند
این احتیاج مثل غذا خوردن میمونه براشون
با این چیزهایی که بیان کردی من مطمئنم همسرت عاشقت هست و تو را می پرستد ولی شما بلد نیستی چگونه رفتار عاطفی و عاشقانه نشون بدی تا بازخورد عاشقانه هم بگیری
ببین گلم
اینکه توی ماشین بهت گفته دارم میرم تهران ... ممکنه از آلودگی بمیرم
یعنی نوازش و عاطفه ی شما رو می خواسته
و چقدر اینجا که باید احساسات به خرج میدادی ، خسیس بودی
منم خیلی راحت گفتم برو کاراتو راس و ریس کن
بعد گفت هوا آلوده س می ترسم بمیرم!!! حلالم کن
مثلا شوخی می کرد
منم بیخیال گفتم حلالت کردم
تو ماشین یه لحظه احساس کردم بغض کرد و رفت تو فکر
ولی این عکس العملش هم انقدر خوددارانه بود که مطمئن نیستم درست دیدم یا نه ولی دیدم که ناراحت مانندی شد!!!
شب هم که زنگ زدم دیدم ذوق کرده
هی من می گفتم شب به خیر می گفت هنوز نرو هنوز نرو...
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سابینا جون با این مواردی که از وضع جسمی همسرت گفتی حتما علاوه بر مشاوره روانشناسی نیاز به مشاوره پزشکی هم داره، این و یادت نره جسم مرکب روحه اختلالات عمیقی میتونه ایجاد کنه. این حرفم و جدی بگیر حتما راضیش کن که پیش یه پزشک بره. من خودم شوهرم یه مشکل جسمی داشت که باعث شده بود بد اخلاق بشه الان که درمان کرده اخلاقش هم خوب شده.در ضمن طبق پست های جدیدت فهمیدم خیلی دوست داره فقط باید حس مردونش و تقویت کنی. موفق باشی[size=large]:72:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
آفرین بالهای صداقت:43::46:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سلام بالهای صداقت عزیزم
ممنون از دقت نظرتون که سطر به سطر نوشته هامو خوندید و روش دقت کردید
در زمینه مشاور من دوستی داشتم که با صدای مشاور تماس گرفت و با یه مشکل جزئی بهش خیلی راحت گفت چاره ت طلاقه درصورتی که منم رشته م نزدیکه به رواشناسی و می دونم مشاور هرگز با قطعیت جواب نمیده و به جای فرد تصمیم نمی گیره و دوستم به حرف ایشون توجهی نکرد و الان زندگش بهتر شده، این امر مسلمه که برخی از مشاورها تجربه و تخصص بیشتری دارن و برخی دیگه شتابزده و بی دقت جواب میدن و چون من زندگیم برام مهمه و همیشه به حرفهای مشاورم اهمیت می دم می ترسم برم پیش یه مشاور بی تجربه و می ترسم بدتر بشه، بنابراین دنبال یه فرد کارآزموده و دقیق هستم که شاید زندگیم از این وضع بحرانی بیاد بیرون. این هم که من زیاد اینجا حرف می زنم در واقع می خوام جزئیات رابطه مو شرح بدم و یه جوری خودمم خالی بشم چون حرفهامو به هیچکس نمی تونم بگم
خلاصه می بخشید اگه سرتونو درد میارم
در زمینه تصمیم گیری من زنی هستم که دوست دارم در تصمیمات زندگیم مشارکت کنم ولی دوست دارم مردم هم مرد باشه و بتونه تصمیمات درستی بگیره. شوهر من هروقت ازش می پرسی تو مثلا ادامه تحصیل تصمیمت چیه درحالیکه کنترل به دست به تلویزیون خیره شده و یا روزنامه می خونه خیلی سست جواب می ده نمی دونم می رم تهران انتقالی بگیرم. بالهای صداقت خوبم باورت می شه الان شش ماهه که می خواد بره تهران از بس امروز و فردا کرده از اردیبهشت تا الان که آذرماهه نرفته؟ حیلی تو کاراش تعلل و تاخیر داره خیلی زیاد. و اصولا خودش میگه تو میگی جیکار کنم و من اشتباه می کردم و اوایل به جاش تصمیم می گرفتم الان یا یه راه حل کلی می گم یا می گم والله نمی دونم ببین صلاحت در چیه. اتفاقا در همین تالار به خانومی برخوردم که مشکل بی مسئولیتی همسر داشت ( پاییز خزان 2 ) و فهمیدم که روش جدیدم بهتره و نباید به جاش تصمیم بگیرم. باید بذارم تصمیم بگیره و اگر هم دیر بشه سرش بخوره به سنگ و خودش متوجه اشتباهش بشه
در مورد عشق همسرم به من من زیاد مطمئن نیستم چون وقتی من میرم پیشش و نوازش می کنم به مرور می بینم از من دور میشه و برعکس وقتی سردم نزدیکتر میشه. ولی خوب همونطور که گفتید صد در صد هم بی تفاوت نیست درمورد من ولی با همسرهای دیگه خیلی زیاد فرق داره. یکی با خریدن محبتشو نشون می ده یکی با حرف یکی با عمل و همسر من مثل یه چاه تاریکه که باید توش کنکاش کنم تا محبت پیدا کنم.
گفتید همسرم از روز ازل اینطوری نبوده ولی متاسفانه از اول نامزدی ما همینطوری بود و الان چند ماهیه به دلیل تغییر رویه من ( بی محلی ) بهتر شده
من نمی فهمم چرا مردهای دیگه با محبت جذب می شن و شوهر من با بی تفاوتی. این منو افسرده و بیحال می کنه.
عزیزم اگه من تو ماشین می گفتم ای وای خدا نکنه طوریت بشه ایشون خیلی سرد صورتشو بر میگردوند اونور و باز می خورد توذوق من. از این تجربه ها زیاد داشتم تو این یک و نیم ساله
رفتار من با شوهرم تصنعی نبوده هیچوقت اتفاقا مشکل من اینه ظاهر سازی بلد نیستم ولی به گمونم ایشون هم عشق منو باور ندارن و فکر می کنم ایشون هم فکرمی کنن من دوستشون ندارم ولی مطمئن نیستم چون به قول مدیر محترم همدردی من شناخت ناقصی از همسرم دارم و انقدر تو داره که من زیاد نمی فهمم از چی خوشش میاد از چی خوشش نمیاد
همسفر عزیزم شوهر من بارها رفته آزمایش و دکتر و روزی یه مشت دارو مصرف میکنه من تنها کاری که می تونستم بکنم اینه که بردمش دکتر تغذیه و داره وزن کم می کنه که قند خون و چربیش بیاد پایین. متاسفانه خانواده ش همراهیش نمی کنن و مادرش همیشه می گه اینم تو بخور نمونه!! از طرفی هم تشویقش می کنم به ورزش که وقتی من می گم یادش میافته و بعدا یادش می ره منم دیگه کاریش ندارم
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سابینا جون شوهر منم اوایل ازدواج خیلی تو کاراش تعلل میکرد و من خیلی اذیت میشدم. ، خصوصیات دیگش هم این بود: بهانه گیری، نداشتن تصمیم گیری قاطع، غر زدن، احساس تنهایی و بی کسی و ... من احساس میکنم یکی از دلایلش این بود که کار درست و حسابی نداشت و خیلی از اوقات تو خونه و بیکار بود. شاید شوهر شمام اگه یه فعالیت ثابت و مورد علاقه داشته باشه رفتارش بهبود پیدا کنه[size=large]
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
نقل قول:
اگه من تو ماشین می گفتم ای وای خدا نکنه طوریت بشه ایشون خیلی سرد صورتشو بر میگردوند اونور و باز می خورد توذوق من. از این تجربه ها زیاد داشتم تو این یک و نیم ساله
سابینای عزیز مردان معمولا اینگونه اظهار محبت کردن را دوست ندارند و طبق نظر "باربارا نویسنده کتاب رازهایی درباره مردان" این دسته حرفها را نشانه بی کفایتی خود قلمداد می کنند.
توصیه می کنم حتما این کتاب را بخوانی.
نقل قول:
شوهر من بارها رفته آزمایش و دکتر و روزی یه مشت دارو مصرف میکنه
متاسفانه داروها در کنار تاثیرات مثبت خود، عوارض جانبی هم دارند و ممکن است که بی حوصلگی و سردمزاجی و سستی همسر شما بدلیل اثرات جانبی مصرف داروهایش باشد.
بنظرم شما با مطالعه اطلاعاتت را در هر زمینه هم نحوه ارتباط با همسر و هم اثرات جانبی داروها بیشتر و بیشتر کن. و با اطلاعات کامل ابتدا روی روش رفتاری و برخوردی خودت کار کن.
در ضمن اینکه مجددا روی پست قبلی ام هم تاکید می کنم که با تنوع لباس و آرایش، شادی را هم برای خودت و هم همسرت و در نتیجه کانون خانواده ات به ارمغان بیاور.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
سلام سابینای عزیز و محترم
راستش الان دو سه خط اول پستت رو خوندم
من اونچیزی که در توانم بود را برایت گفتم امیدوارم بتونی خودت زندگی ات رو در دست بگیری و مشکلت حل بشه
به عنوان آخرین نکته عزیزم
همش به دنبال توجیه و دلیل آوردن نباش سعی کن بیشتر فکر کنی
موفق باشی عزیزم :72:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
بالهای صداقت عزیز : من توجیه هیچ چیزی رو نمی کنم و فقط رفتارهای همسرم رو بیشتر باز می کنم چون هر چی باشه من یک سال و نیمه کنارشم و همه این بدرفتاریهارو من دیدم نه کس دیگه، بهتر بود به جای خوندن سه سطر اول اگه قصد کمک داشتید همه متن رو می خوندید چون من در سایر موضوعات هم دیدم که دوستان به مرور جنبه های دیگه ای رو از مشکلشون رو روشن میکنن تا همه بهتر بدونن چی به چیه، نباید انتظار داشته باشیم دیگران هر چی ما می گیم تائید کنند، یک همراه خوب یک شنونده خوب هم هست. درضمن با یک جمله خیلی زود بود قضاوت کنید که من مغرورم!!
ممنون که تا همین جا هم راهنمایی کردین و وقت گذاشتین، :46:
دوستان گرامی:
من می خوام ماجرای امروزمو براتون بگم با ذکر این نکته که منو همیشه برای نامزدم اولویت چهارم - پنجم هستم و اگه ایشون وقت باقیمانده ای از پدر، مادر=، خواهر خواهرزاده و برادر داشتن به امور من مرسن
مثلا چند بار شده که قرار با من رو بخاطر قرار با پدرش کنسل کنه
مثلا امروز صبح زنگ زد و گفت میام خونه شما
عصر من وقتی خسته از کلاس بر میگشتم گفتم برم وسایل سوپ رژیمی بخرم و نون تازه تا وقتی ایشون میان ازشون پذیرایی کنم
درضمن سی دی آفیس من دست ایشون بود و از دیروز چند بار خواهش کرده بودم که بیارن کلاس زبانم که در چند قدمی منزلشونه و بهم برسونن، که گفت امروز بابامو می برم عمه مو ببینه بعدا میارم، این چندمین بار بود که قرار خودمونو بخاطر یکی از اعضای خانواد ه ش ( که زیاد اورژانسی نبود ) کنسل می کرد. بعد خودش زنگ زد و گفت شب میام خونه تون و میارم. منم همونطور که گفتم تدارک دیدم و دیدم که ازش خبری نیست، زنگ زدم گفت من میارم سی دی رو میدم و برمیگردم چون بابام خونه تنهاس و عمه حالش بد بود. بماند که عمه 85 سالشه و مادرشوهرم هم رفته بود خونه داداش خودش برا تفریح و خواهر شوهرم تو خونه خودش بود و بنابراین باید شوهرم خونه میموند تا پدرش تنها نمونه و هم برادرش که میاد خونه شامشو بده، پس قرارشو به همین راحتی با من بهم زد و من موندم و وسایل سوپ و خودم!
این به هیچ وجه اولین باری نبود که اینجوری قرار ما بهم میخورد، مثلا یه بار خواهر و مادرش رفته بودن پارچه بخرن و خواهرزاده ش مونده بود پیش این و قرارمونو به هم زد
یه بار قراربود من برم خونه شون آخرین لحظه زنگ زد که با بابا میریم بیرون ( برای کاری نه چندان واجب ) و باش بعدا بیا
بارها هم رفتم خونه شون و دیدم با پدرش رفته بیرون و من موندم و مادرشوهرم!
بارها من خونه شون بودم و صبح کله سحر یا شب دو سه ساعت پدرشو برد برای میوه خریدن و من تنها موندم!!
کاش کسی میفهمید من چه زجری می کشم و غرضم به رخ کشیدن خواستگارام نیست و از درون دارم روز به روز و ذره ذره آب میشم و حتی گاهی سیگارهم می کشم با این که قبلا سابقه سیگاری بودن نداشتم اما احساس می کنم دلم داره آتیش میگیره با این کاراش!:320:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
مثلا وقتي در مورد ادامه تحصيل ازت مي پرسه ادامه بدم يا نه، نگو ادامه بده يا نده و براش تصميم نگير. :305:
بهترين و پرانرژي ترين جواب در اين مواقع براي يه مرد اينه كه زنش بگه: من خيلي دوست دارم زودتر ادامه تحصيل بدي تا بيشتر پز تو اين ور و اون ور بدم. مي خوام همه جا با افتخار بگم شوهرم دكتره. :305: اين به نظر من بهترين جواب در مقابل اون سوال شوهرتونه. :227:
اگه ديدي تو ادامه تحصيل هم كنده، بهترين كار اينه كه بهش بگي؛ من تا كي بايد صبر كنم تا بتونم پزت را بدم؟ :227::311:
ببينيد، همه ي مشكلات را يه جا نمي تونيد حل كنيد، بهتره كه اونها رو دونه دونه بيان كنين و حلشون كنين. :305:
تا يكي حل نشده سراغ ديگري نرين. ما هم اين جا هستيم تا دونه دونه حلشون كنيم. :303:
اول مشكلات جنسي و بعد مدرك دكترا و ... . :305:
اما شما دارين همين جوري از اون بيچاره ايراد ميگيرين و به نظر مياد فقط مي خواهيد در دل كنين و نه حل مشكل. :305:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
تسوکه برای اینکه خیلی ناراحتم و شب و روزم شده گریه
شاید واسه این میام اینجا همه چیزو می نویسم
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
اما شما دارين همين جوري از اون بيچاره ايراد ميگيرين و به نظر مياد فقط مي خواهيد در دل كنين و نه حل مشكل. :305:
موافقم :104::104:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
چرا اینقد همه این دختر را سرزنش می کنید.
همه هی می ګید مردها اینند، مردها این را می خواهند، مردها اینجورین.
خب زنها هم اینند. زنها هم یه سنګ صبور می خوان. زنها هم یه تکیه ګاه می خوان. هیشکی قدمهای مثبت این بنده خدا رو نمی بینه. الان رابطه این دو نفر جالب نیست. این زن داره همه کاری را که از دستش برمی آد و بلده می کنه تا درستش کنه. اما اون آقا بی تفاوت داره زندګی خودش را می کنه. انګار فقط ایشونه که مسوولیت زندګی مشترک را قبول کرده. اوشون هر کاری خواست بکنه و سابینا هم باید بګرده راه حل پیدا کنه واسه به راه آوردنش.
خب کمی تا قسمتی قبول. باشه. ایشون سعی می کنه که زندګیشون را درست کنه. اما هر قدم مثبتی که ایشون برمی داره خیلی خیلی ارزنده است. چون تنهایی داره این کار را می کنه. در حالی که مشکل دو نفر است. اینقد نزنید تو ذوقش و بهش بګید مقصری. اشتباه می کنی.
درد دل کردن هم یکی از راههای حل مشکله. حداقل واسه من. وقتی ازش حرف زدی، وقتی یکی دیګه به حرفت ګوش داد و نظر داد، فکر می کنی خیلی هم سخت نیست. یا حداقل یه کم از فشار مساله راحت می شی و به فکر حل کردنش می افتی.
همونقد که رفتار با آقایون ظرافتهای خاصی را می طلبه، رفتار با خانومها هم این نکات و دقت ها را لازم داره. ایشون داره یکطرفه انرژی می ده و دقت می کنه و ... اینقد بهش سخت نګیرید. راه حل بدید.
فکر نمی کنم پیشرفتش بد بوده.
اینهم برای اینکه دلګرم بشه و بیشتر تلاش کنه:72::72::72:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
تسوکه برای اینکه خیلی ناراحتم و شب و روزم شده گریه
شاید واسه این میام اینجا همه چیزو می نویسم
تو رو خدا گریه نکنین، منم گریم میگیره. :302:
نگران نباشید. ما شما تنها نمی گذاریم تا این مشکل حل بشه. :43: اصلا ما برای همین همه ی حرفای شما را می شنویم و به دردل هاتون گوش می کنیم. :43: بیان مشکل از شما و حل اون از ما. :325:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
بهشت عزیزم
نوشته هات اشک به چشمم آورد:302: ممنون از دست دوستیت
واقعا من تو زندگی عادی انقدر سرزنش میشنوم که اینجا دیگه دنبال همدردی می گردم[color=#FF4500]
مثلا این کاری که نامزدم امروز کرد انقدر دلمو به درد آورد که نمی تونم بگم و وقتی اینجا می نویسم می خوام بدونین چجوری می زنه تو ذوق من
بهشت خوبم من اینی هم نبودم که هستم، قبلا قدم های بیشتری بر می داشتم، همین امروز هم خواستم با درست کردن سوپ خوشحالش کنم که اصلا نیومد که ببینه و خوشحال شه
زندگی دوطرفه ست کاملا راست می گین
البته خانوم هایی هستند که جور زندگی رو یک تنه می کشن ولی من در این روحیه نیستم به علاوه مشکلم یکی دو تا نست که به سینه بکشم
این اتفاقی که امروز افتاد رو واسه این نوشتم که بدونید که من هرروز خدا از یه تلفن ساده تا یه شام ساده با مسائلی از این دست دست به گریبانم،
شوهرم انگار هر روز ابی می ریزه به آتش احساست من!
خیلی خوشحال شدم شماو تسوکه درکم کردید
اگه شما شوهر و یا زنتون هی قرارتونو به هم میزد برای کارهای جزئی خانواده ش چه احساسی پیدا می کردید؟
می خواستم بدونین از کجا به این نتیجه گیری می رسم که ارزشی براش ندارم
باور می کنید چند بار به خودکشی فکر کردم و آرزوی مرگ کردم؟
باور می کنید حتی به فکرم رسیده کاش پیشش به مردهای دیگه توجه کنم شاید به خودش بیاد؟؟ولی این کاررو در شان خودم ندونستم
بماند که دوبار اتفاق افتاده ایشون پیش من توجه ویژه ای به زن دیگه بکنن
تازه یه خانومی به نام نازنین در بحث من حساس نیستم اون بی مسئولیت همه درد دلشو کرده بود وخیلی هم با حرارت ولی هیشکی سرزنشش نکرده بود که چرا درددل می کنی مگه درد دل رو میشه از همدردی سوا کرد؟ مگه اگه درد دل گفته نشه درمونش پیدا میشه؟
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
من همه ی اینها را قبول دارم.
okey، تو درست میگی. شوهرت کارایی می کنه که نباید بکنه و کارایی باید بکنه که نمی کنه. :163:
اما توی این سایت زندگی های خیلی سخت تری الان تبدیل شده به یک رویای شیرین. (به عنوان مثال می تونی به زندگیمشکلات زندگی یکی از دوستان یه سر بزنی تا ببینی که حالا همون خانومی که توی اون تاپیک، دنبال طلاق بود، حالا شده یکی از اساتید تالار و به همه خوبی و عشق را یاد میده.) اون تاپیک را حتما بخوان. زندگی یکی از اساتید اصلی تالار است. وقتی اون تالار را بخوانی، می بینی که می تونی. من منتظرم تا 4 ماه کمکت کنم تا زندگی ات اونی بشه که خودت می خوای. بعد از اون 4 ماه، احتمالا شما هم میشی یکی از اساتید تالار که مشکلات بقیه را حل می کنی و میگی: اشکالی نداره، ببینید من تونستم زندگی ام را درست کنم، شما هم می تونین. پس سلام به یکی از اساتید 4 ماه دیگه. :72:
اگه بدونی که مثلا 4 ماه وقت می گذاری و بعد از اون، زندگی ات همونی میشه که خودت می خوای، آیا باز هم حاضر نیستی، 4 ماه خودت یک نفره، زندگی را یک تنه به دوش بکشی؟ :73:
نمی تونی فقط 4 ماه بیشتر انرژی بگذاری. :shy: فقط 4 ماه؟
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
حاضرم چرا حاضر نیستم
تصور روزی رو می کنم که همسر من هم صبح بره سرکار و عصر بیاد، وظایفشو انجام بده، به من عشق بورزه، وقتی نگاهم می کنه عشقو تو نگاش ببینم، بهم ارزش بده و باورش بشه که دیگه ازدواج کرده و شده مرد یه خونه نه اینکه فقط پسر خونوادشه
و شما واقعا خیلی مهربونی که قول میدی 4 ماه منو تنها نذاری، اجرتون با خدا:46::43:
( الان میرم اون تاپیکو می خونم )
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
بچه ها نمیدونید چقدر دلم گرفته
فردا دایی محمد از مکه میاد و مهمونی گرفته
من ومحمدم قهریم
فردا احتمال داره اصلا زنگ نزنه
من نرم مهمونی آبروریزی میشه همه می فهمن ما اختلاف داریم
برم چجوری برم؟؟
باید خودمو بشکنم تا عصر اگه زنگ نزد زنگ بزنم بگم بیا منو بردار بریم مهمونی
شب هم برگردم
انگار نه انگار
به نظرتون راه خوبیه؟
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
من در این زمینه ها خیلی تجربه ندارم.
اما اگه من بودم (چون قهرهام مث بچه هاست و خودم اولین کسی هستم که یادم می ره قهر بودم، به نوعی می شه گفت اصلا قهر نمی کنم. اون لحظه ناراحت می شم و مثلا می رم تو اتاق یا ... بعد که می آم بیرون شروع می کنم به حرف زدن ) فردا زنگ می زدم و می گفتم به نظرت من اگه مثلا اون دامن قهوه ای را بپوشم خوبه؟ زیاد کوتاه نیست؟ بعد هم اون یا می گه کوتاهه یا می گه خوبه. بعد هم بقیه ماجرا دیگه ...
البته نمی دونم این باعث می شه که زشتی بدقولی امروزش را فراموش کنه یا اینکه متوجه بشه که شما لطف کردی و بخشیدی اما معنیش این نیست که ایشون می تونه باز تکرار کنه.
به نظرم به جای قهر و دعوا بهتر بود در فرصت مناسبی باهاشون صحبت می کردین. توضیح می دادین که این رفتارش و رفتارهای مشابه این شما را ناراحت می کنه. بگین که وقت گذاشته بودین و بخاطر ایشون سوپ درست کرده بودین و بهتر بود از قبل به شما اطلاع می دادن تا شما هم وقتتون و برنامه تون را جور دیگه ای تنظیم کنید. طوری که متوجه بشن شما بیکار نیستید که هر وفت ایشون مایل بودند بیان و هم وقت هم نخواستند نیان. شما کارهای دیگه ای داشتید که کنار گذاشتین به خاطر ایشون. پس باید برای این وقت گذاشتن ارزش قایل بشن.
اصلا می خوای فردا این کار را بکن. قضیه دامن قهوه ای را مطرح کن. بعد توی ماشین توی راه که دارین می رین بهش بگین که دیشب ناراحت شدین و اصلا انتظار نداشتین که ایشون این کار را بکنن.
اگه نظرم اشتباهه خانمهای متاهل با تجربه یا کارشناسان تالار یا آقایونی که می دونن مردها در اینگونه موارد عکس العلمشون چیه زودتر بگن تا فردا ایشون راه درست را انتخاب کنه.
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
بهشت گلم با این که بارها بهش توضیح دادم و به اصطلاح شیرفهم کردم ولی خوب این رفتارها ادامه دارند، ولی راست می گین من باید خیلی خونسرد می گفتم من برات سوپ درست کرده بودم که لااقل بفهمه وقتمو هدر داده
می گه قرار ما مگه قرار دوتا رئیس جمهوره که نتونه کنسل شه؟
بهشتم بعضی وقت ها رفتارهای تکانشی دارم که از حستگی روحیم نشات می گیره
با وجود مشکلات مالی باید در اسرع وقت برم مشاور
فقط نمی دونم چرا می ترسم
می ترسم آخرش مشاور بگه زندگی شما فایده ای نداره ...:323:
-
RE: نیاز به کمک فوری دارم ( بی توجهی، مشکل جنسی و بی مسئولیتی نامزدم )
مثل اینکه من اینجا هم تنهام..