-
واقعيت هاي سخت زندگي
عرق تمام وجودمو گرفته بود قلبم يك لحظه آرام نميگرفت انگار جاش توي سينه ام تنگ است هر روز كه ميرم توي اتاقش همين حس بهم دست ميده مدام نگران اين هستم كه اتفاقي بيفته يعني ميشه اتفاقي بيفته ؟ ميام سمتت نگاهت ميكنم ' باهات حرف ميزنم ' گريه ميكنم اما تو فقط نگاه ميكني يك نگاهي كه وجود نداره . سال هاست كه اينطور افتاده اي روي تخت ' دقيقان نميدونم توي كما رفتن يعني چي؟ انگار هيچكس نميدونه يعني چي؟ نيستي و تنها چشمانت به سمت ما باز است چشمانت را در اين دنيا جا گذاشته اي انگار !
مثل هميشه لجبازي كرد و با اون موتور لعنتي رفت رفت و كاش هيچ وقت نميرفت بعد از چند ساعت خبر تصادفشو به ما دادن لباساش پر از خون بود صورتش ورم كرده بود و اما چشماش بسته بود هيچ كي نميدونست چه اتفاقي واسه ي برادر نازنينم تنها برادر خوبم و مرد خونمون افتاده بود بردنش اتاق عمل نميدونم چند ساعت پشت در اتاق عمل بوديم اما اون ساعتها خيلي لحظات بدي بود يادمه 21 ماه رمضان بود شب عزيزي بود خيلي دعا كردم همه واسش دعا كردن بلخره از اتاق عمل آوردنش بيرون رفتم سمتش داد زدم صداش زدم اما انگار هيچ صدائي را نميشنيد اون شب هر جور بود تمام شد والان 7 ساله توي كما هستي يعني شدي 25 ساله و اما هنوزم كه مييام سمتت وباهات
حرف ميزنم فقط نگاه ميكني نگاهي پاك و بيصدا من و مامان دلمون تنگه واسه حرفات واسه خنده هاي بلندت و حتي واسه ي دعوا كردنمون توي اين 7 سال اتفاقات زيادي افتاد اما تو از همش بيخبري
ما همه اميدواريم كه خداي بزرگ به تو فرصت زندگي كردن بده و فرصت اينو بده كه تو هم مثل همه ي جوان ها جواني كني و شاد باشي
فقط و فقط براش دعا كنيد
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام نگار، چه عنوان جالبی برای این درد دلت قرار دادی: واقعیت های سخت زندگی
بعضی واقعیت ها درک و اعتقاد و انگاره های انسان را به زندگی و هدف زندگی تغییر می دهد از آن جمله درد ، مرگ عزیزان و بیماریست . واقعا هیچکس نمی تواند حال تو یا خانواده ات را درک کند. حتی کسی که چنین اتفاقی برای خودشان افتاده باشد. چون منحصر به فرد بودن در آدمها ، موقعیت ها ، عاطفه ها و ... وجود دارد.
اما واقعیت زندگی اینست که هر لحظه مسئله ای برای حل کردن داریم و جالب که برای هر کس متفاوت است و توان تقلب کردن را از هر کس می گیرد. هر حادثه ای در دل خود آزمون افراد زیادی را در دل خود جای می دهد. به عنوان مثال حادثه تصادف برادرت می تواند چنین آزمون هایی را در پی داشته باشد
- آزمونی اصلی برای خود برادرت
- آزمون برای کسانی که با برادرت تصادف کرده اند.
- آزمون برای خواهر و برادر و پدر و مادرت که چگونه با این مسئله برخورد خواهند کرد.
- آزمون برای دوستانش که چگونه ارتباطشان را با او پیگیری می کنند
- آزمون برای فامیل که چقدر در ارتباطاشان نسبت به شما تاثیر گذاشته است.
- آزمون برای تو که چگونه درد دلهایت را انعکاس می دهی و به دیگران تجارب خود را رایگان می بخشی
- آزمون برای من که چگونه از کنار درد دلهای تو خواهم گذشت
- آزمون برای هر بازدید کننده ای که این مطالب را می خوانت و با پیامش درسهای این واقعیت سخت زندگی را از منظر خود برای من و تو بازگو میکند
و هزاران آزمونی که به قلم من نیاید.
اما درکنار این آزمون سخت برای تو ، اگر خوب بنگری میلیاردها اتفاق زیبا در این جهان هر روز اتفاق می افتد که گسترده کردن دیدت از نقطه تیره به دنیایی از روشنایی قدرت تحمل و مدیریت این رنج را برایت آسان خواهد کرد.
به هر حال یا باید تغییر دهیم، یا سازگاری کنیم و یا تسلیم شویم. که من نظرم اینست همواره برای تغییر راه باز است.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
نگارجان سلام:
من خودمرامي گويم ؛ادم وقتي سرش را از لاك خودش بيرون مياورد وغم وغصه ديگران رامي بيبند غم خودش را فراموش ميكند.خيلي خوب احساست رابيان كردي و مدير سايت نيز خيلي خوب همدردي كردند .ارزوي شفاي برادرت راباتمام وجودم ميكنم خدايابه حق اين ماه عزيز به حق خوبانت وبه حق انهايي كه پيش تو ابرو دارند به حق شب زنده داران اين ماه قسمت ميدهم همه مريضها راشفا ي عاجل دهي به خصوص برادر نگار عزيز.نگارجان خيلي مراقب مادرت باش.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام نگار جونم ،
گاهی وقتی تو یک غم بزرگ داری ، بزرگ به اندازه یه بغض غریب توی گلوت که با کوچکترین تلنگری همه وجودت رو به لرزه در میاره و احساس دلتنگی ، دنیا رو برات یه ذره می کنه . دنبال یه چیزی می گردی که تسکینت بده ، یه چیزی که آرومت کنه و فضای تازه ای برای نفس کشیدن بهت بده ....
نمی دونم اون چیز و اون فضا واسه تو چی می تونه باشه اما می دونم که حتما وجود داره و حتما پیداش می کنی ...
برای من ، صبوری و یک غم خیس و کهنه ، بخشی از اون حادثه و بعد فقدان تلخ بود ،....
آره ، واقعیت های سخت زندگی همیشه وجود دارن اما ...
یه نگاه تازه ... ، شاید بتونه همه چیز رو زیرو رو کنه ....
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام .
غم انگیز بود . اما باید یادمون باشه : ما رایت الا جمیلا .
این جمله ی بزرگترین مصیبت کش تاریخ یعنی حضرت زینب کبری است در زمانی که فرزندان 12 و 13 ساله اش غرق در خون شدند و در زمانی که دست های برادرش را قلم شده دید و در زمانی که سر بریده ی برادرش رو بالای نیزه ها دید و در زمانی که به خاطر برادرش مجبور شد از شوهرش طلاق بگیره و در زمانی که رقیه ی 3 ساله در آغوشش دق مرگ شد و علی اصغر 6 ماهه با تیر 3 شعبه تکه تکه شد و در زمانی که در بین اسرا و در بین دشمنان حجابی نداشت برای پوشوندن خودش و نوامیس امام حسین ( ع ) و .....
اما وقتی ازش پرسیدن نظرت درباره ی این همه مصیبت چیه فرمود : ما رایت الا جمیلا یعنی من چیزی جز زیبایی ندیدم .
واقعیت های زندگی اینه که ما راضی باشیم به قضا و قدر هایی که از طرف معشوقمون به سمتمون میاد چون ما میدونیم که خیرمون رو اون بهتر میدونه .
در هر حال موفق و پاینده باشید و در پناه حق . ما رو هم دعا کنید .
یا علی مدد .
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
نگاه « Mashoogh Haminjast » نگاهی بسیار عرفانی و قشنگ است. استفاده از الگوه ها و اسوه در بسیار مواقع به ما روش برخورد می دهد. البته الگوها همیشه کامل و بدون عیب و نقص هستند و احتمال اینکه ما دقیقا مثل آنها بشیم کم است. اما به اندازه توان می تواند برای ما سرمشق باشند.
علاوه بر اینکه پاسخ «Mashoogh Haminjast » به الگوها اشاره قشنگی کرده است. به نکته جالبی نیز اشاره کرده است. و اینکه نگاه متفاوت حتی به مصیبت ها چقدر می تواند رشد دهنده باشد. وقتی ما با آفریدگار هستی یکپارچه می شویم و معناها و خواسته هایمان را با خواست هایش عجین می کنیم، رنجهای کودکانه زمینی برایمان حل می شود و درد و رنج هجران او جایش را می گیرد.
واقعا مولانا چه خوب حق مطلب رو اد کرده که:
من که صلحم دائما با این پدر
این جهان چون جنتستم در نظر
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
واقعا متاسف شدم
کاش دروغ باشه
فقط میتونم براش دعا کنم...
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
دلم گرفته ، احساس غم عجیبی می کنم .احساس خالی بودن ، احساس سرگشتگی ....
گاهی بی اختیار می شم . و به شدت دلتنگت . لبریز بیقراری و درمونده نوازشت . ملتمس آهنگ صدات و .... و عشقت و مهربونیت و ....
مثل امشب ... که احساس تنگی می کنم . دنیا برام کوچیک شده ، نفسم تنگ شده ، یه بغض سنگین که باز شدنش هم دردی از فقدان تو کم نمی کنه راه گلو مو بسته ...
اشکهام موندن پشت پلک های ناتوانم رو بلد نیستن و.... من باید زار بزنم . فقط زار بزنم ... نبودن تو رو با سکوتم فریاد بزنم و با تمام وجود تو رو طلب کنم .... تو که خود عشقی . خود خود عشق . ...اما بازم تو نیستی . نیستی که با آغوش محبتت گرمم کنی و من همچنان از سرما می لزرم....
بی تو تنهام و خالی . خسته و غریب . ....
اگر چه رفتی ، اما هستی . با من و در من . یاد تو ، خاطره های قشنگ تو و نام مقدس تو در لحظه لحظه های زندگیم جاریه . حتی اون لحظاتی که می کوشم بی تو سپری کنم .... و بی تو زندگی رو تجربه کنم ...
... که چاره ای جز این ندارم...
..... ناتوانی حس بدیه ... وقتی تو نمی تونی عزیزت رو از چنگال مرگ بیرون بکشی و او براحتی بارش رو
می بنده و بی تو همگام مرگ می شه ... احساس ضعف می کنی و احساس بیچارگی ...
حالا سالهاست که از عروج فرشته وارت می گذره و من یاد گرفتم بی تو ، اما پرچمدار یاد تو باشم ... اما چه کنم که ناتوان تر از اونم که غم نبودن تو رو فراموش کنم ...
مامان گلم ، دخترت دیگه بزرگ شده و از یک آدم بزرگ ، انتظاری جز بزرگی نیست ... اما چه کنم که ناتوان تر از اونم که ادای بزرگترا رو در بیارم ...
من هنوز دختر کوچولوی نازنازی توام و محتاج یه بوسه تو .....
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
بازم يه قلب خسته
بازم درهاي بسته
بازم چشاي خيسم به انتظار نشسته
شباي بي ستاره
يه حسرت دوباره
نگاهي كه هميشه چشماتو كم مي اره
ترانه هاي من بدون تو رنگي نداره
بيا كه سازاين جو زده اهنگي نداره
********
زندگي رسم خويشاوندي است
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،پرشي دارد اندازه عشق
زندگي چيزي نيست ،كه لب طاقچه عادت از ياد من وتو برود
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند
***
زندگي خالي نيست
مهربان هست ،سيب هست ، ايمان هست
اري تا شقايق هست زندگي بايد كرد
***********
دوست خويم سلام
متاثر شدم . جدايي واي از جدايي.در غمت شريكم. برايت ارزوي صبر جميل دارم كه اجري نيكو خواهي داشت.
التماس دعا
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
آه از وقتی که قلم هم بغض می کنه و حرفها در گلویش می مانند.....
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام .
امیدوارم این شعر زیبا از استاد ایرج جنتی عطایی مرهمی باشه به قلب های هممون که هر کدوممون به نوعی داغدار عروج عزیزی هستیم که برامون حکم یاور همیشه مومن رو داره .
^^^^^^^^^
ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی
یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم
وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه ی شب تپش حراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده ی شبو دریدی
یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دور ی
برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
بسلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق دست بی ریای من بود
یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
موفق و پاینده باشید و در پناه حق .
www.a-sepehri.blogfa.com
یا علی مدد .
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
بادرود به تو نگار خوشنگار و تو طاهره پاکیزه خوی؛وجودم برایتان بغض کرد اما چه باک از پستی روزگار که نزدیکید به پروردگار و او شما را میبیند دوست دارد در آغوشتان گرفته حس نمی کنید نیرو داده که اندوهتان را بگویید شکیبایی داده که زندگی کنید درد داده که با او معاشقه کنید راز و نیاز کنید خاک بر سر منی که مادر و برادر دارم و نعمت بودنشان را درک نمیکنم وای بر منی خدا ندایم میدهد و نمی فهمم شاد باشید که خویشان من و شما امانتند و میروند ولی شما دو محبوب الله محک می خورید و سود معنوی میبرید.در ظاهر غم دارید درد دارید ولی می دانید که آموزگار روزگار شما شاگرد اولاشو سخت تر امتحان میکنه..
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
دورم از تو
اما باتو
لحظه ها رو زنده هستم
بالم از توست
پرم از توست
واسه تو ،رويا ي خسته ام
خوبِ ديروز
با تو هر روز
از تو با خدا مي خونم
تو خيالت توحالت
بازتو كُمامي مونم
دورم ازتو اما باتو
لحظه هارو زنده هستم
تا وقتي كنارمي، مي دونم
تازقتي بهارمي ،مي دونم
ديگه طاقت دوريتو ندارم
ديگه نمي تونم ،ديگه نمي تونم....
غربت لحظه ي خسته
راه خنده هاموبسته
كمرگيتار عشقمو
زير بار غم شكسته
شب يلدا م ،ساكت و سرد
حسرتِ شبِ خالي ازدرد
تا كه دق نكرده رويا
تو رو جون لحظه ،برگرد ....
**********
بازم فراق و چشم انتظاري
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
خیلی متاسف شدم از خوندن این مطلب...
امیدوارم خدا صبرتون رو زیاد کنه.
هرچند از ته دل ایمان دارم به این جمله که:
لا یکلف الله نفسا" الا وسعها...
خدا روی دوش هیچ کس باری رو نمی ذاره که طاقت کشیدنش رو نداشته باشه.
اگه خدا مصیبتی رو به آدم میده ، مطمئن باشید قبلش ظرفیت و صبر اون رو هم داده .
از ته دل برای داداشتون و خودتون دعا می کنم.
شما هم من و مامانم رو از دعای خیرتون بی بهره نذارید...
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام .
کاش من هم میتونستم مثل نیما واقعیت های سخت زندگی رو بیان کنم :
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^6
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون گاه سر گه پا
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
" آی آدم ها .. "
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آبهای دور یا نزدیک
باز در گوش این نداها
" آی آدم ها...
^^^^^^^^^^^^^^^^^
دوستان عزیزم عید بزرگ فطر رو به همتون تبریک میگم . من دارم دعاتون میکنم شما هم فراموشم نکنید .
^^^^^^^^^^^^^^^^^
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
از بيست روز پيش كه بابايم را بعد از فقط يك ماه بيماري ازدستم دادم...از خودم متنفر شدم ....از اينكه من را حت مي خورم و مي خوابم ولي بابايم در خاك است از خودم بدم مي آيد ...بارها از خودم پرسيده ام چرا ايستادم و تماشا كردم تا بابايم را در خاك بگذارند.....اين سرطان لعنتي از كجا آمد كه به اين زودي بابايم را از ما گرفت؟
نمي توانم يك دل سير گريه كنم ...فقط عصباني هستم از خودم از همه حتي گاهي از خدا....
از اينكه مي بينم ديگران بابا دارند و من ندارم عصباني هستم....احساس مي كنم پشتم خالي است...ديگر حامي ندارم........
از تمام كساني كه در زمان زنده بودن بابايم ، رفتار بدي با او داشته اند از جمله پدر شوهرم متنفرم و نمي توانم تحملش كنم.........
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام سارا جان .
متاسفم و برای پدرت طلب آمرزش از درگاه مهربان پروردگار محبت و عشق آرزو میکنم .
یادت باشه همین مهری که تو نسبت به پدرت داری رو چه کسی در وجودت نهاده .
در هر حال مرگ شتریه که در خونه ی هممون یه روز می خوابه . خدا کنه بعد از مرگمون یادگاریه خوبی توی این دنیا کشیده باشیم .
راستی پست های بالا درین موضوع رو بخون مطالب جالبی هستند .
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام نگارجان
من دركت مي كنم 7 سال انتظار سخته
من بابايم فقط يك ماه بيماربود .حالش خوب بود سركار مي رفت ....دكترها گفتند يك ماه زنده مي ماند.. ….روزهاي سختي بودخيلي سخت .......عزيزترين فرد زندگيت بيمار است و نمي تواني كاري برايش كني ناتوان و ناتوان.....در عرض يك ماه سي سال پير شد .........ولي من اميدم را ازدست ندادم شب و روز دعا كردم قرآن خواندم......حتي شبي كه در حال احتضار بود نماز استغاثه به حضرت زهرا(ع) راخواندم.......اگرچه با خاموش شدن بابايم، اميدم نااميد شد................ولي تا وقتي اميد هست دعا كن صدقه بده (هر صبح وشام)........اميدوارم برادرت زودتر از خواب هفت ساله اش برخيزد.......
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
چون تو با نهایت وجود دوستش داری
توی یكی از این هزار شب وقتی سرت رو بلند میكنی می بینی بین میلیونها ستاره ، یكی از اون ستاره های خیلی قشنگ و فروزان نظرت رو به خودش جلب می كنه.
بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند می كنی و اون ستاره رو اونقدر تماشا
می كنی تا بالاخره به خواب می ری.
اما یك شب كه سرت رو رو به آسمون بلند میكنی دیگه هیچ اثری از اون ستاره نیست.
و اون موقعی است كه تموم غمای دنیا هری میریزه تو دلت.
بعد از اون شب تا مدتها دیگه سرت رو رو به آسمون بلند نمی كنی. تا بالاخره بعد از مدتها می فهمی با رفتن اون ستاره باز هم زنده ای..
باز هم زندگی می كنی..نفس می كشی و دنیای پیرامونت هنوز وجود داره.
پس دلیلی نداره كه نخوای به اون میلیونها میلیون ستاره دیگه نگاه نكنی.
بعد از اون تصمیم هر شب میری و یكی از اون ستاره های خیلی قشنگ رو تماشا میكنی و باز هم یه شب می ری و ..... می بینی اثری از اون ستاره نیست.
اما دیگه مثل دفعه قبل نا امید نمی شی و باز می ری سراغ یه ستاره زیبای دیگه.
......
همشون می رن تا اینكه نوبت می رسه به آخرین ستاره ای كه توی آسمون وجود داره.
اما آخرین ستاره هرگز از بین نمی ره...چون تو با نهایت وجود دوستش داری.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام .
کشاورزي الاغ پيري داشت که يه روز اتفاقي ميفته تو ي يک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعي کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بيرون بياره . براي اينکه حيون بيچاره زياد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زود تر بميره و زياد زجر نکشه .
مردم با سطل روي سر الاغ خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش رو مي تکوند و زير پاش مي ريخت و وقتي خاک زير پاش بالا مي آمد سعي ميکرد بره روي خاک ها .
روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه ي چاه رسيد و بيرون اومد .
مشکلات زندگي مثل تلي از خاک بر سر ما ميريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم . اول اينکه اجازه بديم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود .
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام سارا
اشک آرامم کرد، هنگامی که بدون هیچ فکر تفسیر گری با خودم خلوت کردم...................
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام سارا ؛
حتما الان تو هم مثل طاهره میگی این چقدر پر حرفه !!!؟
ولی چیکار کنم که دوست دارم بیشتر منو در مشکلاتت همدرد بدونی .
^^^^^^^^^^^^^
دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست .
هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد .
ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . لذا پس از مدتي از او پرسيد :
- چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي کنيم . چون ايمانمان کم است .
ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک تابه بزرگتر بود مي خنديم ، اما نمي دانيم که تنها نياز ما نيز ، آنست که ايمانمان را افزايش دهيم .
خداوند هيچگاه چيزي را که شايسته آن نباشي به تو نمي دهد .
اين بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار مي دهد استفاده کني . لابد می پرسی این چه ربطی به از دست دادن عزیزان داره !!! نه ؟ با کمی دقت میشه از این داستان نکات خوبی رو برداشت کرد ما اگه به این ایمان برسیم که خدا در هر حال نمیتونه جز خیر داشته باشه پس همه چیز رو در این دنیا خیر میبینیم . یه وقتی نعمت خدا دادن پدر و مادر و همسر خوب و خونه و ماشین و ... هست یه وقتی هم نعمت خدا در گرفتن این چیزاست . در هر حال زندگی با این چیزاست که آدمو میسازه .
با تقویت ایمان و بزرگتر کردن تابه ی ماهیگیریمان میتوانیم از همه ی نعمت های خداوند استفاده ی حداکثری ببریم .
بازم متوسل میشم به یک جمله ی طلایی از حضرت زینب کبری ( س ) : " ما رایت الا جمیلا "
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام Mashoolgh Haminjast
بسیار از این پست غنی و به جای شما تشکر می کنم. این جنبه مسئله واقعا برای خود من آموزنده است.
ظرفیت سازی و یادگرفتن قوانین زندگی کمک می کند که هم ما آماده پذیرش شویم و هم بتوانیم با بدیهیات زندگی سازگاری حاصل کنیم.
سارا
مقاله ای با عنوان <a href="http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 181" target="_blank">داغ عزیزان، روانشناسی مرگ</a> در سایت همدردی قرار داده ام که می توانید <a href="http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 181" target="_blank">اینجا کلیک فرمائید</a> و مطالعه فرمائید.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام ساراي عزيز
بابت مرگ عزيزت واقعان متاسفم ساراي عزيز منم مثل تو پدرمو موقع تولدم از دست دادم و از كوچكي بدون حضور پدر بزرگ شدم و تنها برادرمم كه.../ سارا جان مرگ حقه آدما يك روز متولد ميشن و يك روزي هم از اين دنيا ميرن و ما واقعيت هاي سخت زندگيرو چه بخوايم و چه نخوايم بايد بپذيريم .ساراي عزيز برات آرزو ميكنم كه خدا بهت صبر بده . مراقب خودت باش عزيز
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
دوباره سلام به همگي از همه ي دوستاي خوبم كه واسه ي برادرم دعا كردن ممنونم و بابت حرفاي قشنگي كه همتون زدين هم متشكرم
با آرزوي موفقيت براي تك تكتون.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام معشوقه
موضوع خيلي قشنگي رو مطرح كردي اميدوارم مشكلات من هم منو به صعود برسونه
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام:
همانطور كه اقاي مدير سفارش كردند پست 19 و 22 خيلي برايم جالب بود نمي دونيد اين مطالب اين چنيني راچقدر دوست دارم . اززحمتي كه كشيده ايد ممنونم.
********
زني كه تنها پسرش راازدست داد ه بود اندو هگين وافسرده نزد پدر روحاني رفت و گفت :شما چه دعايي پيشنهاد مي كنيد تا پسرم به زندگي برگردد؟ مرد روحاني
به جاي اينكه اورا ازخود براند يا برايش دليل بياورد گفت : برو براي من دانه خردلي، ازخانه اي بياور كه صاحبانش هرگز اندوهگين نبوده اند .ما از ان استفاده مي كنيم تا اندوه را
از زندگي توبرانيم .زن به جستجوي دانه خردل جادويي رفت. ابتدا به يك خانه اي مجلل اعياني رسيد ودر خانه را زد و گفت : من در جستجوي خانه اي هستم كه هرگز غم واندوه رانمي شناسد
. ايا غم واندوه رانمي شناسد .ايا غم و اندوه دراين خانه جايي دارد ؟ انها گفتند :مطمئنا اشتباه امده اي وتمام اتفاقات اسف باري را كه اين اواخر برايشان رخ داده بودرا تعريف كردند وزن كه خودنيز غمگين بود
انها را تسلي داد و سپس به جست و جوي خانه اي رفت كه هرگز اندوه را نمي شناسد .اما به هرخانه اي كه مي رسيد داستان هاي غم انگيزي مي شنيد .زن انقدر
درگير كمك به ديگران شد كه اندوه خودش رافراموش كرد وبدين تربيت راز خردل جادويي را متوجه شد.
*************
ايا هرگز دقت كرده اي كه كودكان چگونه ناگهان از گريه باز مي ايستند و بي توجه به انچه كه برايش گريسته اند به خوشي هاي زندگي مي پردازند . يقين داشته باش كه حتما چيزي حواس انها را ازگريه پرت كرده است .
چيزي كه انها را به ماجرا يجويي بعدي براي كشف بهترين هاي زندگي فرا مي خواند.« كودك درون خود را سرزنده نگه داريد»
***********«
اميد درد را شفا نمي دهد ولي تحمل ان را اسانتر مي كند.»
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام:
روزي مردي ناراحت و غمگين ونا اميد نشسته بود و دست ازهمه چيز كشيده بود همسر وي كه زن با درايتي بودرفت و لباس سياهي پوشيد. مرد به اوگفت : چرا لباس سياه پوشيده اي ؟؟؟؟زن گفت:براي اينكه خدا مرده .مرد عصباني شدوگفت : چه مي گويي مگر خدا مي ميده؟؟؟!!!!زن گفت : تو طوري دست از همه چيز كشيده اي ونااميد شده اي كه گويا خدا مرده است .مرد كه پي به اشتباه خود برد با توكل برخدا درپي مشكلش روانه شد.
خدايا توكل مارا زياد كن.امين
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام:
روزي پدرم درحق كسي كه درحق من ظلم كرده بود ، نفرين مي كرد كه فلان و فلان شود. گفتم : درست است كه پدر تاب ناراحتي فرزندش را ندارد اما پدر جان نفرين تو براي من منفعتي ندارد
دوست دارم حال كه نفست حق است اينگونه دعايم كني كه خدا هرانچه كه او دريغ كرد و هرانچه كم گذاشت خودش از خزانه بي كرانش و سفره رنگارنگش عطايم كند
پدرم دستهايش را بالا بردو اينگونه دعايم كرد: خدايا هرچقدر او به زمينش زد تودستش را بگير و بلندش كن و به افاقش برسان . گفتم پدر جان دعاي تو باارزش ترين سرمايه برايم خواهد بود
خدايا نعمت پدرو مادر را ازما نگير و انها را از ما راضي گردان.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
با درود؛شیفته معشوقی بودم،می سوختم و انگشت نمای همه بودم. . . . . نخواست،نشد و من همجنان می سوختم و می سوختم و پس آنگاه خاکستر شدم. . . . . . بی عشق و با درد. . . . . . . هنوز در دل دوستش دارم،او را می بینم و ناگهان واقعیت نبود او با نیروی هرچه تمامتر به گونه ام سیلی می زند و منم می مانم عریان و تنها. . . . . . جهان در چشمم یکنواخت شده و من در تارهای ترسناک تنهایی ام،گرفتار. . . . . . با دیدگاهی تاریک به زندگی و اندک گرمای آن خاکستر وجودم نیز چند سالی است که سرب سرد سنگینی شده. . . . . باری شده بر دوشم،کو امیدی؟کجاست معشوقی خورشیدوار که بر من بتابد؟ طلسم عفریت شوم روزمرگی مرا در بر گرفته و بیشتر مردمان نیز طلسم شده اند و ستیزشان هم در راه مادیگری برقرار و صد البته ناآگاه؛ آهاااااااااااااااای صادق. . . .صادق جان،کجایی که بگویی:**در زندگی زخمهایی استکه مثل خوره روح را آهستهدر انزوا می خورد و می تراشد.این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد،مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کممد که آن را با لبخند شکاک و. . . . . . . . . . **؛؛؛بدرود.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام گردآفرید
رنج وغمت را خواندم و برایم شعر سهراب تداعی شد که :
آدم اینجا تنهاست ، تنهاست
و در این تنهایی
سایه نارونی تا ابدیت جاریست
به سراغ من اگر می آئید
نرم آهسته بیایید
که مبادا ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
----------
به هر حال نمی توانیم تنهایی بدون او را تجربه کنیم. همیشه در زندگیمان جاریست و اینست روح زندگی....
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
روزی روزگاری در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند؛غم,شادی,غرور,ثروت,عشق و... .
روزی خبر رسید که قرار است تمام جزیره به زیر آب برود؛ پس تمام اهل جزیره قایقهای خود را مرمت کردند تا راهی شوند. اما عشق راضی به ترک جزیره نشد !چرا که او عاشق جزیره بود!
آن لحظه فرار رسید و تمام جزیره به زیر آب رفت!عشق ازغرور که با کرجی زیبا عازم مکانی امن بود کمک خواست و گفت:غرور ممکن است مرا با خود ببری؟
غرور گفت:نه تمام بدنت خیس و کثیف شده است و قایقم را کثیف می کنی!
غم در نزدیکی عشق بود؛عشق به او گفت.غم؛آیا تو مرا با خود می بری؟
غم با صدایی حزن آلود گفت:آه عشق من خیلی غمگینم و احتیاج دارم تا تنها باشم!
پس اینبار عشق به سراغ ثروت رفت و به او گفت:آیا می توانم با تو همسفر شوم؟
ثروت گفت:قایق من پر از طلا و جواهر است و دیگر جایی برای تو نیست!
عشق اینبار از شادی کمک خواست.اما شادی آنقدر غرق در شادی و نشاط بود که حتی صدای عشق را نیز نشنید.
ناگهان صدایی مسن و خسته گفت:بیا عشق من تورا با خود خواهم برد!!!!
عشق از خوشحالی فراوان خود را به داخل قایق انداخت.عشق آنقدر خوشحال بود که یادش رفت حتی نام یاریگرش را بپرسد!
آنها به خشکی رسیدند و پیره مرد به راه خود رفت!وتازه عشق فهمید که حتی نام آن پیرمردرا هم نمی داند.
از پیر دیگری پرسید آیا تو او را می شناسی؟گفت :آری او زمان است!
عشق با تعجب گفت:زمان؟!!!!
پیرمرد گفت:آری زمان؛چراکه تنها او قادر به درک عظمت عشق است!!!!!
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام دوستان
و سلام به آدمهایی که همیشه در جمعند.....ولی تنهایند!
بازم یه سوال...
چرا همیشه عشق با غم همراهه؟؟
درهر نوع آدمی و در هر کسی ،وقتی نشونه عشق پیدا میشه،نشونه های غم هم به دنبالش میان....واقعا چرا؟؟
فقط خواهشا نگین این جور عشقها ،عشق نیستند...
با نوشته گرد افرید دلم گرفت ...مخصوصا بادوباره خوانی اون جمله معروف هدایت ....
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام وتو وتو
اگر کسی غم عشق را تجربه کرده باشد حاضر نیست آنرا حتی به شادیهای بیخبران از عشق هم عوض کند، اینطور نیست وتو وتو، اینطور نیست گردآفرید؟! عاشق هرگز غم شیرین و نمکین عشق را با چیز دیگری سودا نمی کند و گفت و گو در مورد این غم را نیز شیرین می داند...
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام
بشنو اين ني چون حكايت مي كند از جدايي ها شكايت مي كند
كز نيستان تا مراببريده اند در نفيرم مردوزن ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق
هركسي كودور ماند اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش
من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هركسي از ظن خود شد يار من ازدرون من نجست اسرار من
سرمن ازناله من دور نيست ليك چشم وگوش راان نورنيست
تن زجان و جان ،زتن مستورنيست ليك كس راديدجان دستور نيست
اتش است اين بانگ ناي ونيست باد هر كه اين اتش ندارد نيست باد
اتش عشق است كاندر ني فتاد جوشش عشق است كاندر مي فتاد
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام ستاره
خیلی به جا بود.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
با درود؛همراهان گرامی،من دلگفته ای دارم که می خواستم با شما در میان بگذارم. . . . . . بنده مدتهاست که دچار گونه ای بی تفاوتی و افسردگی شده ام،با نگریستن به اوضاع جهان و ستمها و جنایات و جنگهایی که در آن است،خوی و رفتار مردمان و کردارهای ناپسندشان و آدمکشیها و معضلات جامعه,اوضاع و احوال اطرافیان،وضع هم اکنون کشور و موقعیت و حال خودم و خانواده ام و نابهنجاریها و و و . . . . . . . از جهان و مافیها بیزار شده ام؛احساس می کنم که گلویم را می فشارند!احساس خفقان می کنم(هرچند که به ظاهر زندگی عادی را با کارهای عادی می کنم)از زمان جنایات صرب ها در بوسنی و هرزه گوین که به شدت مرا متأثر کرد و با مطالعه تاریخ آدمی و مشاهده اعمال انسانها و حتی تاریخ روانشناسی که دیدم در آن به انسانیت انسان کاری نداشته و همانند یک ماشین به او می نگرند و باز در سطح جامعه بچه های لاغر روزنامه و گل فروش سر چهارراه ها که من و ماها از کنارشان با آسودگی و شکمی سیر می گذریم یا این دوستیهای پوشالین میان خودمان و و و . . . . ،دچار این حالات شده ام؛کاش همراهانی که در انجمن می پندارند من یک ضدمذهبم،می دانستند که آرزویم بودن در زمان علی یا همین دفاع مقدس خودمان و داشتن جرأت و فهم برای رفتن و شهید شدن بود،ولی حالا چی؟؟؟؟خوابیدن و خوردن و مثلا نیایش کردن و رفتن و آمدن و پول در آوردن و حرف و حرف و. . . . . ای وای خدا. . . . . . . . . دوست دارم بمیرم دیگر خسته شده ام از خستگی هم خسته شده ام. . . . . از همه چی و همه کس؛؛؛مرا به خوبی خود ببخشایید که حال خوشی ندارم؛؛؛بدرود.
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
سلام :
هر کدوم ما مشکلی یا بهتر بگم مسئله ای تو زندگیمون داریم و با اون دست و پنجه نرم می کنیم و فکر می کنیم که مشکلمون بزرگتر از بقیه هست. من تا وقتی حواسم به این مطلب زیباست خوب ،اروم می شم اما به محض اینکه حواسم پرت می شه تمام وجودم می لرزه و درد شدیدی احساس می کنم.«به خدا نگو، خدایا! من یه مشکل بزرگ دارم ،به مشکل بگو من یک خدای بزرگ دارم.»
الله تویی وزدلم اگه توی درمانده منم دلیل هرراه تویی
گر مورچه ای دم زند از ته چاه اگه ز دم مورچه در چاه تویی
ای گره گشا گره از کار همه ما بگشا «امین»
********
اقای گرد افریدگرامی: این حس همدردی شما تحسین برانگیزه اما نباید یاس و نومیدی برای شمابه ارمغان بیاره.یه روزی توی بانک خانمی حرف قشنگی زد .اون خانم در جواب خانمی که می گفت هنوزهم انگار ادمهای خوب پیدا می شه گفت دنیا داره روی پایه خوبامون می چرخه اگه خوب تو دنیا نبود که دنیا ویرون می شد .پس بهتره با زمانه بسازیم و نیمه پر لیوان را نگاه کنیم.
«زندگی در چشم بی نیاز امیدواران زیباست» با همه خوب و بدش
اری زندگی زیباست
زندگی اتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیافرزیش
رقص شعله اش درهر کران پیداست
ورنه خاموش است و
خاموشی گناه ماست
هیچ وقت افسرده نباشید شاد و پایدار باشید
-
RE: واقعيت هاي سخت زندگي
با درود؛ستاره گرامی،با ابراز خرسندی از بودن دوباره شما از پاسختان دیده ام روشن گشت؛؛؛بدرود.