با سلام و احترام خسته نباشیدسوال این است یک بیت شعر زییا بنویسد موفق وشاد باشید[/size]
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام و احترام خسته نباشیدسوال این است یک بیت شعر زییا بنویسد موفق وشاد باشید[/size]
دوش مرغی به صبح می نالید عقل صبر ببرد صلاقت هوش
چه آغازی چه انجامی چه باید بود و بایدشددراین گرداب وحشت زا
چه امیدی ،چه پیغامی، کدامین قصه شیرین برای کودک فردا
یک جام شراب دستت باشد
تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب تنهاییست
ای یار فقط حساب دستت باشد:16:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد ...
تو كه آهسته ميخواني قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
پیش تو سرو قامتم خم شد و گرنه
سیب دلم آنقدر ها در دسترس نیست
(خلیل جوادی)
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خويش به منزل برساند
آنكس كه بداند و نداند كه بداند
بيدارش نماييد كه بس خفته نماند
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب شرف از گنبد گيتي بدواند
گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هرچه هست فراموش می کنم
(فریدون مشیری)
مرا یکدم دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف که در یاران وفا نیست
من ندانم که کی ام
من فقط می دانم
که تویی،
شاه بیت غزل زندگی ام
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
- هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز
کشت
در وفا كس نيست تمام استاد، پس وفا از وفا بياموزم
گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشقو رندو مست عالم سوزیم
با ما منشین و گر نه بدنام شوی
من اسير لحظه هام
لحظه هاي بي تپش
تشنه محبتم
به سرم دستي بكش
گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بد نام شوی
به گورستان سفر كردم كم و بيش
بديدم حال دولتمندو درويش
نه درويش بي كفن در خواب خفته
نه دولتمند برده يك كفن بيش
سلام ***
از حقوق پایمال خویشتن کن پرستشی
چند می ترسی زهر خان و جناب ای رنجبر (( پروین اعتصامی ))
باسلام
دوستت دارم و دانم كه تويي دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
متا سفانه نمي دونم شاعرش كيه
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبی بگذشت توهنوز بی خبری
خداوندا اگر داشتم ذلیل داشتنم می کند ندارم کن
خداوندا اگر کاشتم اسیر چیدنم می کند بیکارم کن
اگر اندیشه خیانت به یاران برسرم افتاد بر سر دارم کن
اگر به لحظه غفلتی در افتادم پیش از سقوط هوشیارم کن
اگر رنج بیماران لحظه ای از دلم بیرون رفت سخت و بی ترحم بیمارم کن
خداوندا خارم کن اما مردم آزارم نکن
که صیدم به کمند است ؛؛ افتادگی آموز گر طالب فیضی
از همت داوود نبی بخت بلند است ؛؛ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
امیدی که دارم به فضل خداست
که بر سعی خود تکیه کردن خطاست
****
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
قومی متفکرند اندر ره دین؛قومی به گمان فتاده درراه یقین,
میترسم از انکه بانگ آید روزی,که ای بیخبران,راه نه ان است و نه این
چون من خیلی وقته اینجا پست نزدم ، 3 بیت زیبا می نویسم:
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا درآب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته به تن بازرسان
مارا چه غم ار باده نباشد که دمی نیست
از عمر که با ناله مستانه نباشیم
من این بیت را هرچند تکراریست ولی چون خیلی دوست دارم می نویسم:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
من ........................
تا تو نگاه می کنی ، کار من آه کردن است
ای من فدای چشم تو ، این چه نگاه کردن است
نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنی ست
لاجرم هر کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
دلا خو كن به تنهايي
كه از تن ها بلا خيزد
ای نام تو بهترین سرا غاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
فرمودید یک بیت
ما هم خراب میکده عشق و حیرتیم
ته جرعه های حافظ و خیام خورده ایم
سلام
گر کیمیا دهندت بی معرفت فقیری...................گر معرفت خریدی بفروش کیمیا را :305:
اه دست پسرم يافت خراش
اخ پاي پسرم خورد به سنگ
خواب ديدم كه خدا بال و پري داده مرا
در هوا قوت سير و سفري داده مرا
همچو شاهين به هوا جلوه كنان مي گذرم
تيزرو بالي و تازنده پري داده مرا
ز شهر عشقم و آوراگی نشان منست
در این ره آنچه بی قیمت است جان منست
هر امتحان که از آن سختر به وادی عشق
تصورش نتوان کرد امتحان منست
چنان به عشق شدم شهره هرکجا گذری
ز شهر و کوچه و بازار داستان منست
اقا ارش صندوق پیام خصوصی ات رو خالی کن:300:
ای عاشق به انتظار چه نشسته ای
بادهای پاییزی ...بارانهای بهاری.....و یا شکوفه های ارغوانی
انتظار بیهوده ست
پنجره را بازکن
جدار را بشکن
غبار را بشوی
و
خاطره ها را به خاطره ها بسپار
این هست زندگی این هست روزگار