-
" خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
سلام
می خواستم بدونم به عنوان یه زن شما زن ها کی می فهمید که واقعا شوهرتون عاشقتونه. مثلا کی و با چه حرکتی از طرف شوهرتون بیشترین کیف را کردین؟
مثلا خانومی در این سایت نوشته بود که من وقتی همسرم شب قبل از فارغ شدنم از بارداری به گریه افتاد و گفت نمی تونم بدون تو باشم. بهترین روز عشقی ام بود.
دونستن این بهترین خاطره عشقی به ما کمک می کنه تا بدونیم همسرمون که مثل بقیه ی آدم هاست چطوری خیلی شاد میشه؟
مثلا برادرم وقتی خانومش را عقد کرده بود. یه بار وقتی خانواده ی خانومش می خواستن به مسافرت برن خانومش بهش زنگ زد و گفت اجازه میدین منم با خانواده به مسافرت برم؟
برادرم میگه اون روز تو زندگی یکی از قشنگ ترین خاطراتم است.
منم اگه خانومم از من اجازه بگیره خیلیحال می کنم و برام یه خاطره ی دائمی میشه.:311:
مثلا دونستن این خاطره به خانوما کمک می کنه تا بدونن شوهرشون از چی خوششون میاد.
خب پس بهترین خاطره ی عشقتون را بنویسین.:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
مامانم میگفت هم اتاقی مریض ما خانمی بود که زایمان داشت
میگفت خانمه رو برده بودن اتاق عمل و همسرش با 3-4 تا بچه قد و نیمقد اونجا منتظر بودن
این زن و شوهر از یکی از روستاهای اطراف اومده بودن
خودم هم خیلی تعجب کردم وقتی شنیدم
شوهر این خانم همونجا تو اتاق لباسهای همسرشو بو میکرد،میبوسید، بغلشون میکرد و زار زار میگریست
فکر نمیکردم مردی مخصوصا یه مرد روستایی بعد از چندین سال زندگی مشترک و چند بچه بازم اینچنین عاشقانه برای همسرش اظهار دلتنگی کنه،کاری که 90% آقایون در انجامش همیشه خانمشونو ناراضی میذارن و زحمت زیادی هم نداره چون خانمشون به یه ابراز زبانی قانع هست.
:72::72::72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
همسرم خاطره خوب برام زیاد ساخته.. اونقدر که نمیتونم در موردش صحبت کنم، یک نمونه کوچیکش اینه که هر روز صبح طوری از خواب بیدار میشه و کاراشو می کنه که نکنه منو از خواب بیدار کنه. بهش گفتم دوست دارم صبح ها ببینمت برای همین آروم منو می بوسه و خداحافظی می کنه..
اگه یه شب دیر بیاد حتما یه شاخه گل برام میخره که دیر اومدنش رو جبران کنه..
حتی اگه از خستگی نتونه چشماشو باز کنه، منتظر میمونه تا من خوابم ببره..
هر از چند گاهی برام نامه مینویسه و غافلگیرم می کنه..
تمام چیزهایی که متعلق به خاطراتمون هست رو نگه می داره، مثل یه بلیط سینما یا تئاتر و روش تاریخ می زنه..
بزرگترین خاطره ای که توی ذهنم ساخته، سالگرد ازدواجمون بود، که وقتی شب برگشتیم خونه، دیدم کل خونه رو پر از گل کرده، از جلوی در گلها رو چیده بود تا توی سالن و اتاقها... هیچ وقت اون روز رو فراموش نمیکنم..
خدا رو به خاطر وجودش شکر می کنم وامیدوارم لیاقت این عشق رو همیشه داشته باشم..
:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام همسر من خیلی سخت احساساتش و ابراز می کنه به همین خاطر کوچکترین چیزی که همسرم فقط بهش اشاره بکنه هم برای من لذت بخشه. وقتی من و برای زایمان به بیمارستان بردن نگرانی از سر و صورت همسرم می بارید وقتی و من و از اتاق بیرون اوردن در حالی که کوچولومونم پیشم خوابیده بود فقط بهم گفت درد و تو کشیدی اما تمام لحظات تو درد شریکت بودم.:310: انگار این حرفش روحم و تازه کرد. پسرمون و خیلی دوست داره و گاهی به من می گه خیلی دوستت دارم چون تو حسین و برای من اوردی. خدا رو خیلی شکر می کنم که این همسر و به من داد با همه کم کاستیهاش .
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
همسر من الان که فوق العاده ست! اما توی اون بحران و دوره ای که زندگی مون نه خیلی خوب بود و نه خیلی بد، و من خیلی سخت می تونستم سیگنالهای عشق رو از وجودش دریافت کنم، البته خوب یه کم مشکل از منم بود، بگذریم... یه روز که مریض بودم و حالم بد بود، در صورتی که روی دستش دراز کشیده بودم و داشت باهام حرف میزد، یه لحظه چشمام رو هم رفت و نتونستم جوابش رو بدم، همون لحظه با یه حالت خیلی مضطرب گونه و پریشونی تند تند تکونم می داد، وقتی یه لحظه ی کوچیک چشمامو باز کردم، حلقه ی اشک و نگرانی رو توی چشماش دیدم، و قشنگی عشق رو توی چشماش درک کردم، اون لحظه بهم گفت: وقتی یه لحظه جوابمو ندادی داشتم دیوونه می شدم، دیگه هیچ وقت این کار رو نکن!
باور می کنید درسته که الان زندگیم خدا رو شکر خیلی خوبه! اما هیچ وقت نوع نگاه عاشقانه ی اون روزش رو از یاد نمی برم!
خدایا! دوستت دارم و خدایا! کمکمون کن که چشمهای من و همسرم تنها برای همدیگر باشد!:43:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
وقتی فکر میکنم میبینم ابراز احساسات مردونه هم در نوع خودش با مزه ست . ماههای اول بارداریم استراحت مطلق بودم وهر وقت مشکلی واسم پیش می اومد همسرم خیلی به هم میریخت و سردر گم و کلافه میشد اون که در طول عمرش یه لیوان رو از روی زمین جابجا نمیکرد ظرف میشست غذا میپخت حتی دستشویی و توالت هم میشست .من هم بعضی وقتا سوء استفاده میکردمو واسش ناز میکردم. اون لحظه ها خیلی واسم شیرینه. البته لحظه های خوب زیاده ولی این یکی واسم بیاد موندنی تر بود:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عشقم
سلام دوستان ،آقا !!! فکر ما مجرد ها رو هم بکنید ،دلمون رفت:310:
گذشته از شوخی ، از خدا میخوام که زندگیتون سرشار از این لحظات قشنگ باشه
با این که من در عرض چند ماه ،فقط چند باری شاهد این لحظات بودم هیچ وقت این خاطرات از ذهنم پاک نشدن
البته نه اینجا که بارها و بارها با دیدن و شنیدن خیلی چیزا خاطراتم زنده میشن
با خوندن این تاپیک خاطره یک روز بیش از همه خاطراتم برام پر رنگ شد.نمیدونم چرا،ولی تصمیم گرفتم براتون بگم:
یه روز به پیشنهاد دکترم آزمایش چکاپی دادم،وقتی که برای برای گرفتن جواب رفتم بعد از 1 ساعت معطلی می دیدم که پرسنل اونجا درگوشی صحبت میکنند و به من نگاه میکنند،در آخر گفتن که جواب آزمایش شما دست دکتر آزمایشگاهه و میخواد باهات صحبت کنه،منم از همه جا بیخبر رفتم پیشش ،کلی سوال که متوجه میشدم مربوط به بیماریهای مغزی بود ازم پرسید و منم داشتم سکته میکردم که چرا این سوالا رو میپرسه!!!
بهم گفت تماس بگیر بیان دنبالت و همین امروز برو پیش دکترت
خلاصه دو تا از پرستارها منو همراهی کردند ،غم از چشاشون می بارید و با تاسف بهم نگاه میکردن.هرچی میپرسیدم چی شده میگفتند هیچی ....
خلاصه گفتن باید سی تی اسکن و... بدم.به نامزدم گفتم که همه چیز مشکوک بوده و سعی کردم که بی تفاوت بگم ،میخواستم ببینم چقدر منو دوست داره! دیدم که با قاطعیت گفت که تا همیشه پیشت هستم نگران نباش. پرسیدم حتی اگر مشکلم جدی باشه ،گفت آره مطمئن باش... با هم دیگه حلش میکنیم
چه لحظه ای بود.....هر چی نگرانی داشتم از بین رفت،فقط دوست داشتم کنارش باشم، یه احساس امنیت خاص ...فارغ از نتیجه آزمایش.
جالب اینجا بود که در آخر متوجه شدن به لطف خدا هیچ مشکلی ندارم و آزمایشگاه اشتباه کرده بود
بعد از این ماجرا و چند مورد دیگه بهش تکیه کردم و ادامه دادم ولی..
حالا دیگه این دل من هرچی تکیه گاهه شک کرده و ...
آخ... ببخشید بقیه ماجرا مربوط به این تاپیک و حال و هوای قشنگش نیست
خدایا شکرت به خاطر هرآنچه که دادی و ندادی و یا به مصلحت خودت گرفتی:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
بابا مدیر این سایت کجاست؟
به من به خاطر راه انداختن همچین تاپیک باحال و پرطرفداری باید امتیاز ویژه بدین.:311:
دمت گرم tesoke با این تاپیک باحالت:227:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
خیلی به مخیله ام فشار آوردم.مخیله درد گرفتم.اما بلاخره نتیجه داد.:303:
به این نتیجه رسیدم که چقدر ما انسانها فراموشکاریم.این خوبه که گذر زمان باعث فراموش شدن یه سری ناراحتی ها و دردها و تلخی ها میشه.اما چه خوبه که بدیها و کدورتها رنگ خوبی ها رو کمرنگ نکنه...
......................................
شبی که قرار بود بعد از زایمانم توی بیمارستان بخوابم خیلی احتیاج داشتم که شوهرم کنارم باشه حتی ترجیح میدادم او باشه تا مادرم اما بیمارستان اجازه نداد.شوهرم رفت خونه.فردای اون شب وقتی اومد دیدنم اول اومد پیش من و دستام رو گرفت اشک تو چشماش جمع شده بود.شب گذشتش اولین شبی بود که شوهرم تنها توی خونه مونده بود.بهم گفت اصلا نتونستم تا صبح چشم روی هم بذارم.خونه بدون تو نمیشه.همش فکرم پیش تو بود.
بعدا وقتی فیلمی که پرستار از اتاق عمل گرفته بود و دیدم وقتی که شوهرم وارد شد و البته بی توجه به دوربین بود اول پرسید حال مادر بچه چطوره...
اولین صبحی که خونه بودم یه صبحونه مفصل با وجود حضور مادرم برام تهیه کرد و تا مدتها غذاهایی رو که دکتر گفته بود خوبه برام آماده میکرد.
ماه اول بعد از زایمانم با وجود همه سختی هایی که برام داشت حضور و رفتار شوهرم به من انرژی مضاعف میداد.
.................
خب این خاطرات رو که الان یادم میاد برام خیلی ارزشمنده.
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
جالبه چرا همه ی خاطرات خوب شما خانومها در حین بارداری است. البته حق دارین بعد از کلی رنج و سختی یه برخورد خوب از همسر بهترین پاداشه.:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tesoke
بابا مدیر این سایت کجاست؟
به من به خاطر راه انداختن همچین تاپیک باحال و پرطرفداری باید امتیاز ویژه بدین.:311:
دمت گرم tesoke با این تاپیک باحالت:227:
سلام tesoke گرامي
:104::104::104:
حقاً و انصافاً تاپيك مفيدي را راه اندازي كردي. رتبه كه جاي خود دارد.
حساب كاربري شما به مبلغ 40000 ريال (مدت يكماه شارژ گرديد.)
البته ارزش كار شما مادي نيست و فراتر از اينها هست. اما اين فقط به خاطر يادآوري ارزشمندي كار شماست:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
بعضي وقتها ما مردها بلد نيستيم چجوري ابراز احساسات بكنيم!
فكر كنم اول ازدواج يه دوره چندساعته خانمها براي آموزش براي مردها بذارند البته خيلي شديشو نگند تا مردها از كوره در نرند!!
ولي هميشه يادمه در روزهاي سخت زندگي هردومان غرور و تعصب و .... را ميذاريم كنار و به اصطلاح گل ميگيم و گل ميشنويم
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اميرپارسا
بعضي وقتها ما مردها بلد نيستيم چجوري ابراز احساسات بكنيم!
فكر كنم اول ازدواج يه دوره چندساعته خانمها براي آموزش براي مردها بذارند البته خيلي شديشو نگند تا مردها از كوره در نرند!!
ولي هميشه يادمه در روزهاي سخت زندگي هردومان غرور و تعصب و .... را ميذاريم كنار و به اصطلاح گل ميگيم و گل ميشنويم
خب این تاپیک برای همین آموزش است دیگه. کافی است ببینین که بقیه ی خانوما کدوم مواقع کلی حال می کنن که شوهرشون دوستشون داره و اون صحنه ها را هم برای خانومتون بیافرینین.:46:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام::72:
واقعا تاپیک جالبیه..دست شما درد نکنه...جون میده برای آدم های احساساتی مثل من!!!:43:....
اجازه هست منم بگم:
خب..من تا الان از وقتی نازنینم اومده لحظات عاشقانه خیلی داشتم و همشم یادمه ....
ولی یک مورد رو خیلی دوست داشتم و اون وقتی بود که برای اولین بار با همسرم محرم شدیم و اون دست منو بعد مدت ها دوری گرفت ..همیشه عاشق پایبندیش بودم و اون لحظه که بار اول دستمو گرفت و تو چشمام نگاه کرد و گفت دوست دارم تو از اول مال خودم بودی تا عرش بالا رفتم....انقدر که چشمهای مهربونشو نزدیک می دیدم و دوستش داشتم فقط سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم و اون خیلی مودبانه پیشونی منو بوسید.http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...17258b386c.gifاون لحظه قشنگ که برای بار اول بود برای منی که اون همیشه تنها مرد رویاهام بود زیباترین لحظه تاریخ بود..
عاشقشم ..خیلی......خیلی......
اقای تسوکه..ممنون که موجب شدید من اون لحظه زیبای با عشقم رو تو تالار نقاشی کنم!! ممنونم.....
سارا:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
الان يه خاطره خوش از گذشته به ذهنم اومده كه برايتان مي نويسم
يادمه سر يك ماموريت كاري 2 ماهي ژاپن رفته بودم
هيچوقت يادم نميره كه اونروزها چقدر دوست داشتم زنمو ببينم و بغلش كنم و با تمام وجود بگم دوستش دارم
هروقت كه تماس مي گرفت تا چند ساعتي دپرس بودم و .....
موقعي كه برگشتم در فرودگاه مهرآباد(10 سال پيش)ميخواستم زنمو بغل كنم و اينقدر ببوسمش تا سير شم
اما متاسفانه خانواده و فك و فاميل بود و نشد اينكار را بكنم
اما موقعي كه رسيديم خونه اينقدر بوسش كردم و بوئيدمش كه تا مدتها عط بوي خوش آن رايحه همواره به مشامش خوش بود
بعضي وقتها ميگم كاش موقعي كه آدمي عصباني ميشه و خشمگين ياد دوران خوش گذشته بيفته و .......
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
آقای امیر پارسا اولین آقایی هستین که تو این تاپیک نظر دادین
تبریک میگم بهتون
ارسال شما رو دیدم یاد همسر خودم افتادم
اونم مدتی رفته بود ماموریت خارج از کشور
وقتی برگشت از در خونه که اومد تو من پریدم بغلش کردم کلی بوسیدمش
اما اون حتی وسایلشو زمین نذاشت تا منو بغل کنه.منو بوس هم نکرد:302:
حتی به همین خاطر منم با اکراه بغل کرده بود.بعدش خودم وسایلشو گرفتم گذاشتم زمین تا اونم بغلم کنه
بنظرتون چرا بعضی آقایون نمیخوان خانمشونو با چنین کارهایی خوشحال کنن؟خیلی سخته؟
دلم گرفت:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
درسته که من همسر ندارم اما خیلیها منو مهمون یه حس قشنگ میکنند از جمله این که :302:
این اشک شوقه
قشنگ ترین حس من توی تالار همدردی
ممنون خواهرم
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
چه تاپیک جالب و خوبی
گذشته ی من پر است از خاطرات
البته می دانم که باید خاطره ها را به خاطره ها بسپارم :311:
اما گاهی خوبی ها پر رنگ میشه گاهی تلخی ها
چه خوب اگه بتونم بین این دو توازن برقرار کنم
خاطرات تلخم رو که قبلا گفتم :311:
حالا برم سر شیرینی هاش ( چقدر بدم میاد از آدم هایی که یا سفید می بینند یا سیاه ... مواظب باشم از شیرینی زندگی ام این بار قندک نزنه...):72:
درسته که می گن مهریه خوشبختی نمیاره این جمله واقعا صحیح هست و یه جمله ی دیگه که چند سال پیش شنیدم و الان بهش رسیده ام
"دونفر مهریه ندارند ...>>یکی خوشبخت...یکی بدبخت<< "
یادم میاد ده سال پیش پدرم در مورد میزان مهریه ام ازم پرسید که چقدر می خوام باشه
من گفتم 1000تا سکه تمام بهار
پدر و مادرم مخالفت کردند ...می گفتند مهریه ای که می خواهی زیاده درست نیست
منم هم گفتم اگه یکی از 1000 تا کمتر مهر کنه من ازدواج نمی کنم
موقع خواستگاری رسمی دل توی دلم نبود ...آخه اصلا در مورد مهریه با علی صحبت نکرده بودم ...مامانم سر بسته به مادرشوهرم گفته بود ...(تازه به من هم سفارش کرده بود اگه مهریه کمتر از 1000تا شد برخوردی نکن)
موقع مهر بریدن تمام ذهنم مشغول بود خیلی زیاد
که داماد بزرگه خانواده شوهرم گفت: به خاطر میمنت سالی که این گل قدم توی این دنیا گذاشته ..مهریه اش 1359 تا سکه طلا .. خنده روی لبام نشست ...که مادر شوهرم گفت علی هم می خواد چیزی بگه...
همه نگاه ها سمت علی بود ..که شوهرم گفت : صد تا سکه هم من می خوام اضافه کنم...
نمی دونید چه حس قشنگی بود ... چه رضایتی داشتم ...
هر موقع به اون لحظه فکر می کنم ناخودآگاه همون احساس قشنگ توی وجودم نقش می بنده...
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
موعود جون ما مجردا هم باید این صحنه ها رو با همسر اینده مون هم تجسم کنیم
اخه یه جکی هست ،میگن یه یارویی که خیلی خسیس بوده ، به بچه اش می گه که اگر معدلت بیست بشه ،میبرمت اونایی رو که بستنی می خورن رو نگاه کنی:311:
حالا حکایت ما هم مثل اون بچه شده:311:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
دوستان مجرد به یه نکته توجه نکردید :104::104:
این دوستانی که اینجا خاطراتشون رو گفتن قبل از شروع زندگیشون مهارتی رو که شماها الآن داشتید رو نداشتند.
ما از همه تجربه های خوب و بد این دوستان درس گرفتیم.
پس اگه خوب درسامون رو یادگرفته باشیم خاطراتی شیرین تر رقم خواهیم زد.:72::72:
دوستان متاهل دلتون بسوزه:311:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
با حرفهای بالهای صداقت نازنین خاطره ای به یادم آمد
در ازدواج اولم
موقع خواستگاری خانواده ی پدر بچه هایم از پدر من پرسیدند : چه میزان مهر در نظر دارید ؟! پدرم گفتند : یکی دیگر قرار است مهریه را بدهد و یکی دیگر هم مهر را دریافت کند !!!این مسئله به من ربطی ندارد . خودشان باید تصمیم بگیرند .
و در نهایت من و پدر بچه هایم از آن فضا خارج شدیم تا مثلا سر مهریه به توافق برسیم چرا که تا آن روز نه در مورد مهریه بین من و خانواده ام صحبتی به میان آمده بود و نه میان من و او .
پدر فرزندانم از من پرسید : دوست داری چقدر مهر تو بکنم ؟!!!!!گفتم : 350 سکه بهار آزادی .
گفت : این رقم را از کجا آوردی ؟
گفتم : از ذهن خالی خودم که تا به حال به آن فکر نکرده بودم و این رقم همینجوری روی زبانم آمد.
گفت : من هم همینجوری درست مثل تو که به مهریه فکر نکردی به تو می گویم ، روت رو زیاد نکن و به 250 تا قانع باش :311:
بعد هم رفتیم و جلوی خانواده و همین را اعلام کردیم . پدرم لبخند زد ( این رقم مال 24 سال پیش است )
در ازدواج دومم
همسرم به من گفت : برای اثبات اینکه هیچوقت رهایت نمی کنم!!!! هر اندازه بخواهی مهر تو خواهم کرد !!!!!!!
گفتم : من مهریه نمی خواهم مهر و عشق و صداقت و....تو را می خواهم . من 250 سکه را بخشیدم و یک چیزی هم دستی دادم ( رقمی نزدیک به 30 میلیون - 9 سال پیش ) تا طلاق بگیرم و..........
گفت : بالاخره باید یک رقمی را اعلام کنی
گفتم : 5 سکه
در حالی که حلقه های ازدواجمان را خودم خریده بودم ( شوهرم وضع مالی خوبی نداشت ) راهی محضر شدیم .
بعد از آن روز هر بار که با همسر دومم دعوایمان می شد و او بحث جدایی را پیش می کشید می گفت تنها در صورت طلاق توافقی و بخشیدن مهریه طلاقت می دهم !!!!!!!!!!!!:311:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lvlahtab
آقای امیر پارسا اولین آقایی هستین که تو این تاپیک نظر دادین
تبریک میگم بهتون
ارسال شما رو دیدم یاد همسر خودم افتادم
اونم مدتی رفته بود ماموریت خارج از کشور
وقتی برگشت از در خونه که اومد تو من پریدم بغلش کردم کلی بوسیدمش
اما اون حتی وسایلشو زمین نذاشت تا منو بغل کنه.منو بوس هم نکرد:302:
حتی به همین خاطر منم با اکراه بغل کرده بود.بعدش خودم وسایلشو گرفتم گذاشتم زمین تا اونم بغلم کنه
بنظرتون چرا بعضی آقایون نمیخوان خانمشونو با چنین کارهایی خوشحال کنن؟خیلی سخته؟
دلم گرفت:72:
معذرت می خوام، این همه تاپیک برای گله کردن داریم. اینجا قراره شماها از قشنگ ترین ها بگین و ما مجردها هم به خوشی هاتون غبطه بخوریم :311: و همش بریم تو رویا که وقتی ازدواج کنیم ما هم از این روزهای بااحساس خواهیم داشت.:302:
پس اگه میشه این تاپیک را فقط با خاطرات مثبت پر کنیم و چرا این جوریه و چرا منو درک نمی کنه و... باشه برای تاپیک های دیگه.:43:
:72::72:ممنون:72::72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
آقای تسوکه:
فکر کنم این خاطره واسه من شاید شیرینیش زیا نبود
اما واسه همسرم قشنگ بود
چون من خیلی بهش توجه کردم،محبت کردم،فضا رو براش رمانتیک کردم
الان خودشم میگه اون روزا براش خاطره خوشی هستن
پس بقول آنی جان مثبت ببینید
اون سوالاتم چشم میذارم جای دیگه میپرسم:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
چند سال پیش این متن را از طرف همسرم ، به مناسبت تولدم و به عنوان کادو تولد دریافت کردم .این دست نوشته را خیلی دوست دارم و ....
چه اسفند ها دود کرده بودم
تا تو ای دلشوره شیرین مهمانم شوی
با توام ای لنگر تسکین درد های من
ترااز شب از کوچه های باران خورده می شناسم
ترااز ماه می شناسم
آبان، ماه تو و میلاد عشق من است...
با نام تو خواندم راز نوشته بر پر پروانه هارا
نام تو شبنم
نام تو دستمال نسیم
و عشق تو آب حیات
همسرم تولدت مبارک
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چند سال پیش این متن را از طرف همسرم ، به مناسبت تولدم و به عنوان کادو تولد دریافت کردم .این دست نوشته را خیلی دوست دارم و ....
چه اسفند ها دود کرده بودم
تا تو ای دلشوره شیرین مهمانم شوی
با توام ای لنگر تسکین درد های من
ترااز شب از کوچه های باران خورده می شناسم
ترااز ماه می شناسم
آبان، ماه تو و میلاد عشق من است...
با نام تو خواندم راز نوشته بر پر پروانه هارا
نام تو شبنم
نام تو دستمال نسیم
و عشق تو آب حیات
همسرم تولدت مبارک
این متن را کپی می کنم و توی اولین تولد عشقم بهش کادو میدم.
اینم یکی از خوبی های این تاپیک است که میشه بهترین لحظات را از دیگران یاد گرفت و استفاده ی شخصی کرد.:311:
در ضمن اصلا فکر نمی کردم یه خانوم این قدر با یه نوشته از طرف شوهرش کیف کنه.:311:
البته قبلا تو این سایت و جاهای دیگه خونده بودم ولی فکر نمی کردم نوشته ی عاشقانه ی شوهرش به بهترین خاطره اش تبدیل بشه.
ani ازت ممنونم که خاطره ات را نوشتی و به من همه ی اون چیزایی را که تئوری یاد گرفتم حالا دارم به عینه باور می کنم و با احساسات واقعی زنها آشنا میشم.:43:
تو رو خدا بقیه هم بنویسین و کمک کنید تا احساسات واقعی هم را درک کنیم.:46:
:72::72::72::72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
همه خاطره های من و دلبندم قشنگ هست
همشون رو بذارید به حساب قشنگ ترین
***
یادمه تقریبا یک ماه و نیم پیش وقتی با علی داشتیم صحبت می کردیم تا مشکلاتمون حل بشه --- بعد از یکسری اتفاق ها من دیگه اصلا تمایلی به ادامه زندگی با علی نداشتم، تحت هیچ عنوانی دلم نمی خواست به زندگی با علی ادامه بدم ، طلاق برایم بهترین راه بود ... فرشته و شاد و مدیر خیلی راهنمایی دادند و قرار شد من یک بار دیگه این فرصت را به هردوتامون بدم تا دوباره از نو شروع کنیم ---
برای خودم سخت بود که علی را بپذیرم ... ازش پرسیدم
"چرا برای طلاق موافق نیستی؟"
"چرا اصرار داری دوباره با هم زندگی کنیم؟"
"چرا می گی منو دوست داری؟"
بهم گفت : چون دوستت دارم فقط همین
یادمه خیلی ناراحت شدم
هیچ دلیلی نداشت ... فقط می گفت چون دوستت دارم ...
خیلی سعی کردم آرام باشم و منطقی رفتار کنم و تصمیم بگیرم و یه فرصت دیگه برای با هم بودن داشته باشیم
تا اینکه امروز متن زیر رو خوندم
***
نقل قول:
مثل همیشه پسر و دختر که مدتی بود به هم خیلی دل بسته بودند توی یه کافه شیک نشسته بودند و داشتن به هم نگاه می کردند و حرف می زند.دخترک یه سوال از پسر پرسید :چرا منو دوست داری؟
پسر به من و من افتاده بود نمی دونست چی جواب بده :
دختر دوباره سوال کرد
پسر یه ذره فکر کرد و گفت به خاطر برق چشمات به خاطر صدای خنده هات به خاطر حرفای شیرینت به خاطر گرمی دستات
دختر خندید و گفت خوبه
وقتی از هم خدا حافظی کردند دختر تو راه خونه دائم به پسرک فکرمی کرد ناگهان صدای بوق یه کامیون اومد و ...
کامیون با دخترک تصادف کرد راننده اونو رسوند به بیمارستان ولی حالش خیلی بد بود دکترا به خانوادش گفتند چند روزی تو کماست شاید به هوش بیاد ولی زیاد امید نداریم
خبر به گوش پسر رسید دوان دوان اومد ببینه چی شده نشست کنار تخت دخترک یه کاغذ از جیبش بیرون اورد و یه نامه واسه دختر نوشت و گذاشت کنار دختر و رفت
توی نامه نوشته بود
خیلی دوست داشتم
دوست داشتم به خاطر برق چشمات ولی حالا چشمات بسته شدن
دوست داشتم به خاطر گرمی دستات ولی حالا بدنت سرد سرده
دوست داشتم به خاطر صدای خنده هات به خاطره حرفای شیرینت ولی حالا ساکته ساکتی
-----------------------------------------------------
دوست داشتن هیچ وقت دلیل نمی خواد خود دوست داشتن یه دلیل اگه اونی که عاشقشی ازت پرسید چرا دوسم داری بهش بگو چون دوست دارم
نمی خوام بگم تحت تاثیر نوشته شدم نمی خوام هم بگم متاثر نشدم
انگار یه جرقه توی وجودم زده شد و عشق علی رو با تمام وجود لمس کردم
چه خوب میشه بدون دلیل و انتظار همدیگر رو دوست داشته باشیم
.
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
هوررررررررررررررررررررررر رررا چه ایده جالبی:123::123:
چه خاطرات قشنگی همشون رو یک به یک خوندم .منم خاطرات عاشقانه دارم ولی خجالت میکشم بگم .ولی نه میگم یه بار با شوهرمو ومامانم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم که یهو حرف شد که صبح که شوهرم میره سرکار چیکار میکنه بعد جلوی مامانم گفت هروقت صبحا میرم سرکار میبوسمت اما تو خوابی و متوجه نمیشی منم کلی جلوی مامانم خجالت کشیدم بعد که بهش گفتم چرا این حرف رو گفتی گفت :بذار بدونن که من زنم رو خیلی دوست دارم:43:
ومن عشق رو تو چشاش دیدم
یه بار دیگه هم با مادر شوهرم اینا رفتیم مسافرت بعد برای استراحت ظهر و نماز خوندن و تلویزیون دیدن با مامان رفتیم تو یه اتاق بزرگ که با هم باشیم بعد مادر شوهرم خوابش برد منم تو بغل شوهرم خوابیدم یه جوری که مادر شوهرم نبینه .بعد من الکی مثلا بگم خوابم چشامو بستم(میخواستم پیش شوهرم خودمو لوس کنم دیگه):46: و خودمو زدم به خواب بعد که مادر شوهرم بلند شد بره از اتاق بیرون مارو دید با خودم گفتم شوهرم الان جلوی مادر شوهرم خجالت میکشه که من با این وضیعیت خوابم اما خیلی عشقولانه منو گرفته بود تو بغلش و داشت با مامان حرف میزد خیلی احساس خوبی بود چون احساس عشقش رو کتمان نکرد حتی جلوی مامانش:227:
خدایا شکر:323:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
پدرم رو تازه از دست داده بودم. زمان زیادی طول کشید تا باور کنم که رفته. شبها یک کابوس تکراری می دیدم و با جیغ و گریه از خواب می پریدم گاهی حتی در یک شب چند بار.. همسرم هیچ وقت شکایتی نکرد و همیشه با مهربانی منو همراهی کرد تا با این مساله کنار بیام نگاه مهربونش و نگهداری از من و خانواده ام احساس دلگرمی و امنیت به من داد. گاهی همسرم وقتی از خواب می پریدم جملاتی رو که قبلا پدرم به من می گفت رو تکرار می کرد و برام نقش پدر رو بازی می کرد. این مهربانی ها را نشان عشق همسرم می دانم:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
" خواهش می کنم وقتی با کسی حرف می زنی، نگو "فدات شم" ... دل من می ریزه یه هو!"
اشک نشسته تو چشماش موقع گفتن این جمله رو هیچ وقت یادم نمی ره ...
تازه یک ماه گذشته بود از همراه شدن ما ...
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
tesoke عزیز...تاپیک شما اولین تاپیکی بود که باوجود طولانی بودنش همشو دونه به دونه از اول تا اخر خوندم...ایدتون قابل تحسینه...من یکی که خیلی خوشم اومد...اونقدر که با وجود فرصت کم و گرفتاریهای زیادی که دارم منو باخودش همراه کرد...اخرسرهم نتونستم بی تفاوت ازش بگذرم ...خواستم از شما و همه دوستان عزیزی که با خاطرات قشنگشون منو چند دقیقه ای از هیاهوی زندگی رها کردم تشکر کنم
با کوچکترین فرصتی که پیدا کنم به این تاپیک سر می زنم...
با ارزوی بهترینا:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
از همه بخاطر خاطرات قشنگشون ممنون منم خیلی لذت بردم حتی نشستم فکر کردم منم حتما یه خاطره شیرین با شوهرم داشتم چون اون یه زمانی عاشق من بود ولی چیزی یادم نیومد:302:بازم خوشحالم که هنوز مردایی هستن که عاشق همسرشونند و ابرا علاقه رو بلدند:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
خانم mahya tanha
چرا فکر می کنید حتماً باید شوهرتون لحظات و خاطرات عاشقانه رو ایجاد کنه؟ پس شما چی؟:305:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
green
عزیزم مثل اینکه تاپیک منو نخوندید من الان نزدیک به 2ماه است که از شوهرم جدا زندگی می کنم و قصد داریم از هم جدا بشیم (البته با اصرار اون )با اینکه هنوزم دوستش دارم.:302:
:47:حالا که گفتید منم باید سعی در ایجاد لحظات عاشقانه بکنم یه خاطره یادم اومد یه سری من چند روز رفته بودم خونه مامانم و بعد که برگشتم دیدم شوهرم حسابی سرما خورده و رو تختواب خوابیده وقتی که رفتم چشماشو باز کرد اصلا حال نداشت من احساس کردم چقدر دوستش دارم و چقدر دلم براش تنگ شده یهو بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود دیگ تنهات نمی ذارم اونم گفت منم دلم برات تنگ شده بود.:54:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام
من تقریبا 10 ماهه که عشقمو پیداش کردم . :43:
قشنگترین خاطره زندگی مشترکم با همسرم تقریبا یک ماه بعد از ازدواجمون بود. یه شب که انقد دلم گرفته بود . از صبحش همش سعی می کردم گریه نکنم . انقد مشکلات خودم و حرفهای اطرافیان روانیم کرده بود که وقتی عزیزم اومد کنارم روی تختم دوتایی نشستیم یهو بغلش کردم یه عالمه بی صدا گریه کردم . اوونم محکم بغلم کرد و گفت بمیرم عزیزم چقدر دلت پره !!! چرا؟ منم گفتم هیچی .بعد بهم گفت هیچی نگو ...... و اونقدر با حوصله توی همون حالت موند که من به آرامشی رسیدم که هیچ وقت فراموش نمی کنم . انگار دیگه هیچ مشکلی نداشتم . همه چیز یادم رفته بود .
عشقم الان سر کاره ولی انقد دلم واسش تنگ شده :16:
خدایا ازت متشکرم که یکی از فرشته هاتو واسم فرستادی
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
واقعا" اين خاطرات زيباست و آدمو به وجد مياره
بيشتروقتها حس مي كنم پول درآوردن و چرخوندن زندگي كارما مردهاست
خانومم يه چهار الي پنج ساليه توي كار آرايش خانمهاست
واقعا" حس مي كنم بعضي روزها ميخوام دستشو ببوسم بخاطر زحمتيكه براي امرار معاش زندگي ميكشه و از خودش با اون همه استرس و ... ميگذره تا ما بهتر زندگي كنيم
بشخصه خانومهايي كه هم كار خانه داري ميكنند و هم كاري در بيرون دارند و مشكلات و سختي ها را چشيده اند را مي ستايم:43:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام :72:
همسرم خیلی خیلی سخت ابراز محبت و احساس میکنه طوری که من تو ۳ سال زندگی مشترک تا الان کلمه محبت آمیز ازش نشنیدم :54:اما قشنگترین خاطراتم برای زمانی هست که ۲ ماه سخت مریض شدم و حتا قادر نبود م کارای شخصیمو انجام بودم و مشکل اینجا بود که هیچ کس رو هم نداشتم به من کمک کنه چون من و شوهرم اینجا تنها هستیم و با خونوادهامون قارهها فاصله داریم ولی شوهرم خیلی بهم کمک کردمثل مادری که بچشو ترو خشک کنه بدون اینکه برای یه لحظه بهم بگه خسته شدم .طوری که الان هم گاهی اوقات ازش عصبانی میشم یاد اون زمان میفتم کلا موضوع رو فراموش میکنم و اعصبانیتم فرو کش میکنه:72:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
چه خوبه که همیشه این تاپیک بالا باشه و از همدیگه عاشقی رو یاد بگیریم ...
بعضی دوستان نوشتن همسرم زبانی بهم ابراز محبت نمی کنه ... به نظرم عاشقانه هایی که با عمل زمزه میشه هم می تونه جزو "قشنگ ترین " ها باشه ...
مهربون من، خیلی هوامو داره و ملاحظمو می کنه ... هر وقت میریم بیرون، موقع رد شدن از خیابون خودشو می کشونه سمتی که داره ماشین میاد! ... یا همیشه کیفمو از رو دوشم بر میداره و میندازه رو دوش خودش که اذیت نشم، اونقدر که بعضی موقع ها بهش می گم" خوب صاحبش شدیا!اگه دوسش داری، بریم یکی واسه خودت بخر " ...
وقتی توی جمع هستیم، کافیه یکی یه چیزی بهم بگه که چندان خوشایندم نیست، فوری ازم دفاع می کنه ... توی جمع، مدام نشونه و سیگنال میفرسته که به یادم هست ...
اگه از هم جدا نشسته باشیم، هر از گاهی اس ام اس می ده ...
بدون من مهمونی نمی ره و میگه" آخه آدم نصفه کجا بره؟!" ...
گاهی اونقدر لطیف، دنبال خواسته و راحتیه منه که احساس می کنم مثه یه پروانه شده دورم ... می چرخه و می چرخه ...
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام گلها سلام گلدون ها
اولین بارمه که تو یه سایت نظر میدم.همسرم (آرشین) جراحی داشت. یه عمل سخت بعد از 5 روز درد کشیدن . به هوش که امد عینکش چشمش نبود همه ی خانوادش دورش بودن و من غریبانه و مضطرب نگاش می کردم گشت و گشت و گشت داییش گفت دنبالت می گرده. آدما رفتن کنار آرشینم من و دید تو اون درد و نج جلوی همه اولین کلماتو گفت نیمه هوشیار نیمه هوش " الهامم تولدت مبارک"
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
دوستاي خوبم سلام:46:
يه روز به اتفاق خانواده ام و همسرم درحال گفتگو بوديم كه بحث به خريد ماشين كشيده شد و برادرم از همسرم سؤال كرد كه چرا پس اندازش رو براي خريد ماشين به كار نبرده كه احمدجونم در جوابش رو به من كرد و بهش گفت كه اونوقت چون ديگه پس اندازي نداشتم نمي تونستم براي خواستگاري خواهرت بيام و رو به من گفت كه اونوقت ديگه تو رو نداشتم .
هيچ وقت اون نگاه عاشقانه احمدجونم رو در حال گفتن اون جمله فراموش نميكنم
براي خوشبختي جوونهامون دعا كنيم:323:
-
RE: قشنگ ترین خاطره عاشقانه من و همسرم
سلام به همه،
یادمه چند ماه پیش یه شب که داشتیم از مهمونی برمی گشتیم، توی راه در اثر بی احتیاطی راننده با ماشینی که از روبرو میومد تصادف کردیم. خوشبختانه اتفاق مهمی نیفتاد و هیچ کس صدمه ای ندید ولی شوهرم از ترس اینکه نکنه یه وقت بلایی سرم بیاد اینقدر محکم منو بغل کرده بود و به خودش فشار داده بود که احساس می کردم دارم له میشم و تا دو روز بعد از اون حادثه احساس کوفتگی می کردم.:199:
[align=justify]
اما قشنگترین خاطره من در این 1/5 سالی که از ازدواجمون می گذره، مربوط به اولین روزیه که با شوهرم محرم شده بودم. مراسم بله برون تموم شده بود و مهمونها رفته بودن. من و شوهرم توی اتاق کنار هم نشسته بودیم و صحبت می کردیم. اینو اولش بگم که من به شدت خجالتی بودم :shy: و خیلی طول کشید تا با شوهرم صمیمی بشم. البته شوهرمم خجالتی و سر به زیر بود. اون شب که کنار هم نشسته بودیم، شوهرم از آینده می گفت و من گوش می دادم که یهو برق رفت. من همونطور ساکت بودم و سرمو پایین انداخته بودم و منتظر بودم که شوهرم صحبتشو ادامه بده که یکدفعه احساس کردم صورتشو بهم نزدیک کرده و تا به خودم بیام منو بوسید. :46: احساس می کردم داغ شدم. با تعجب نگاش کردم. انتظار این کار رو اینطور بی مقدمه ازش نداشتم. همین موقع بود که برق اومد. شوهرم با لبخند و خجالت نیگام می کرد و عشق تو چشاش موج می زد.:43:
حالا هر وقت برق میره. شوهرم منو یاد اون شب و اولین بوسه اش میندازه و میگه خیلی دلم می خواست ببوسمت ولی خجالت می کشیدم ولی وقتی همه جا تاریک شد گفتم حالا وقتشه و از فرصت استفاده کردم!!!:)