گر دست را سحر به در آری زپنچره ...
تنهایی ، تنها اتفاق این روزهای من است و از همین رو با " من " خود خلوتی دارم که نتیجه اش نمی دانم چه خواهد شد . داشتم فکر می کردم :
گاهی وقت ها در ذهن آدمی حرف هایی از واژه ها شکل میگیرد که اگر همان لحظه بیان و یا به قلم کشیده نشود زود از یاد می روند و جز افسوس ثبت آنها برایت باقی نمی ماند .
مارا که نه غم دوزخ است و نه حرص بهشت ، این روز ها بیشتر از هر زمانی به دنبال خدا و نشانه هایش می گردم از همین رو به ذهنم رسید که گویی خدا عهدی با بندکانش دارد که در امور شان هیچگاه دخالت نکند مگر در هنگامی که او را صدا زنیم و از او یاری بطلبیم که اگر چنین باشد بیائیم با صدایی که همه ی سکوت تنهائی هایمان را بشکند ، صدایش کنیم و از او بخواهیم آن عهد بشکند و ما را به حال خود وانگذارد .
آنجا که یادگار خدایان به روی ماه
خط کتیبه های ملک خوانده می شوند
گر دست را سحر به در اری ز پنچره
دستت پر از ستاره شب مانده می شود
RE: گر دست را سحر به در آری زپنچره ...
چرا تنهایی
خدایی که ازش گفتی در نزدیکی توست
خدایی که اگر یک قدم بسویش برداریم چندین قدم به سمت ما می اید
که سهراب گفت
خدایی که در این نزدیکی است لای این شب بو ها پای آن کاج بلند
پندار گرامی
من هم این دوران شما رو طی کردم می دانم که شما جای پدر من هستید ولی همه کسانی که زندگی مشترکی را طی کرده اند به اندازه هم تجربه دارند
من عاشق یک نفر بودم ولی اکنون دیگر نمی گویم عاشقش هستم نه
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
الان صبر و گذشت زمان برای من برای شما بسیار مفید هست
البته خانم ها راحت درد و دل می کنند تا آقایون این را هم بگویم قلمی شیرین دارید و کمی در این زندگی نسیبت به خیلی از پاکی ها گستاخ بوده اید
به سوی ان پاک برو و ازش از تمام وجود کمک بخواه بخواه که همانند او پاک باشی از او بخواه که نور زیبای عشق را در قلبت روشن کند و بعد هیچگاه نگذار این نور خاموش شود مطمئن باش در آغوش او همیشه جا برای همه بندگانش هست
ایمان داشته باش و همه چیز را به دست او بسپار
متن شعر زیر را به دل نگیرید ولی توی اون موقع هایی که من شیدای شوهرم بودم مرتب زمزمه می کردم خصوصا دو خط آخرش رو چون هر بار که شوهرم را میدیدم بی اختیار اشک از گونه هایم جاری می شد و برایش می مردم
ای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر می شی و خبر نداری
وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودت و نگه دار
وقتی ای دل به چشمون غزل خون میرسی خودت و نگه دار
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره
دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره نداره