+ایا من خر هستم ؟!!!!!!

سلام اولین باره به اینجا بر می خورم و بد ندونستم مشکلم رو اینجا طرح کنم
به همراه خانواده در خارج از کشور زندگی می کنم و در حال حاضر دانشجو هستم
در هفته های اول ترم بود که امتحان داشتیم. بیرون از کلاس پسری رو دیدم که خیلی جدی واسه دوستش داشت سوالی رو توضیح میداد و تو دلم گفتم کاش میومدی به منم توضیح میدادی ... داخل کلاس همون پسر با دوستش خیلی شانسی میز پشت من نشست و اول امتحان من یه سوال کوچیک ازش پرسیدم و اون هم جواب داد و همین اولین شروع بود واسه هردومون ... فرداش تو کتاب خونه پشت کامپیوتر بودم که دیدم دورتر داره واسه دوستش توضیح میده چیزی رو و داشتم نگاهش می کردم همینجور که من رو دید و برای چند ثانیه نگاهمون گره خورد به هم ... من از کتابخونه بیرون رفتم و وقتی که برگشتم دوباره ,ناگهانی یکی ازم پرسید امتحان چطور بود و من گفتم که خوب نبود ... میتونی کمک کنی تو چند تا چیز بهم که پرسید اسمت چیه و من جواب دادم و اونجا بود که فهمیدم ایرانیه ...
خلاصه جلسه بعد خواست که پیشم بشینه و نشست و از همون جا رابطمون شروع شد
از 7 سالگی خارج از ایران بزرگ شده(و کوچیکتر از منه ولی رفتارش بچه گونه نیست) اوایل همه چیز خوب بود و شاد بودیم نمیدونم چرا (احتمالا به خاطر زبان بود چون انگلیسی واسش اسونتر بود) با دوستاش بیشتر حرف میزد تا من حتی وقتی با من بود بیشتر با اونا حرف میزد و گاهی من و اون با هم بودیم ولی اون با دوست های خودش (پسر) و من با دوست های خودم (پسر های ایرانی چون تو رشته من دختر ایرانی نیست فعلا) بودم و همینجوری شد که بینمون فاصله افتاد(هچنین بیشتر وقت ها به دیگرون بیشتر اهمیت میدام تا اون) تا یه روز مزخرف اون نتونست پیش من بشینه ومن به منظور گرفتم و بعد کلاس طوری برخورد کردم که احساس می کنم خیلی بهش برخورد ... منتظرم موند که با هم بریم و من هم باهاش رفتم ولی قبلش جوری ازش پرسیدم که میای یا برم که انگار خودش رو انداخته به من و من نمیخوام باهاش باشم و همچنین وسط راه یکی از پسرا کلاس رو دیدم و من و اون پسر پشت اون و دوستاش رفتیم جوری که اون میدید که من با یه پسر دیگه ام. به کلاس بعدی که رسیدیم اون جایی نشست که من هم برم بشینم پیشش ولی من به تلافی نرفتم و پیش اون یکی پسر نشستم و از همینجا رابطه ها خراب شد
جلسه بعد تو اولین کلاس پیشم نشست که احتمالا زوری بود و بعد کلاس منتظر نموند و رفت با دوستاش
اخر کلاس بعدی بهش گفتم که خیلی دوسش دارم و منتظر جواب نموندم و خدافظی کردم و اومدم ... یادمه می خندید ... دیگه پیش من نشست و همه راهاشو که با من یکی بود عوض کرد حتی یه روز با یه دختر دیگه هم نشست که فکر کنم جدیدا تمام فکرش شده همون دختر
نمیدونم چرا خودم رو مقصر میدونم تو تمام این قضایا احساس می کنم خودم باعث شدم جدا شیم از هم (حتی اون اوایل می گفتم فکر کن من با این دوست شم چه خنده دار میشه) ولی الان واقعا احساس می کنم که بهش وابسته شدم ولی نمیدونم چیکار کنم :(
یعنی امکانش هست بر گرده؟
میدونم طولانی شد ولی خوب تازه خلاصه بود :D

مهمانک عزیز
به تالار خوش اومدی.
نمی دونم باید جواب عنوان وتیتر این موضوعو باید بدم ؟ که سوال سوال سختیه :P
اما تو متن ، خب توبعضی از دوستیها ، دلخوریهائی هم پیش میاد و گاهی رفقا از هم رنجیده خاطر میشن. مگه شما نمی تونین راجع به کدورت پیش اومده با هم صحبت کنید؟ با هم حرف بزنید و مساله رو از زاویه دید همدیگه نگاه کنید.
شما که به مواردی که باعث ناراحت شدن دوستتون شده واقفید ،مسلما او هم برا کارائی که کرده دلائل خودش رو داره.:72:

سلام

« مهمانک » به تالار همدردی خوش اومدی:72:

ببین خواهر من بین دوتا دوست دختر یا دوتا دوست پسر هم گاهی کدورت و دلخوری پیش میاد و این طبیعیه .اما دوستی بین یک دختر و یک پسر اکثرا" از این موارد داره .چون دوستی دو جنس مخالف و خصوصا" از دید جنس مرد بیشتر به خاطر خوشگذرانی و غریزه جنسیه . نتیجه این دوستیها هم ایجاد وابستگیه .وابستگی هم برخلاف دلبستگی پایدار نیست و زودگذره .یعنی تا وقتی که کسی بهتر از دوست قبلی پیدا نشده ، به دوستش وفاداره اما به محض دیدن کس دیگه نفر قبلی از دل و دیده بیرون میره و « نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار »

اگه اون آقا خیلی به شما علاقه داشته باشه و شما رو تنها برای دوستی موقت نخواد یعنی قصدش ازدواج با شما باشه باید برگرده .اما از اونجایی که خودتون گفتید با هم (فقط)دوست بودید نمیشه بهش امیدوار بود البته شاید بارها به دوستی با شما برگرده و دوباره بره اما نتیجه دوستی با جنس مخالف همینه .

الان که نوشتم رو خوندم فهمیدم چقدر خنده دار نوشتم موضوع رو :D خوب اولین بارمه ... پوزش
baby عزیز راستش اصلا اعصاب این که برم بشینم روبروش بگم چرا کردی و چرا کردم رو ندارم
یه چیزی می گه من نمی تونم تحمل کنم و بحث این غرور کاذبیه که دارم
منتظرم خودش بیاد جلو که به نظرتون با این قضایا میاد؟
حتی اینکه بخوام بهش sms بدم هم اذیتم می کنه ... انگار برا هیچ کدوممون مهم نیست :302:
اصلا نمیدونم چرا مثل این بچه ها هر دو قهر کردیم ... نه جدا چرا این جوری یه دفعه ای همین طوری بدون هیچ حرفی تموم شد :302: و همچنین که دلم شکست واقعا وقتی دیدم درست روز بعد اینکه گفتم دوسش دارم با یه دختر دیگه نشست اصلا دیگه نمی رم جلو :54:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

چرا واقعا تا یکی جدید میاد قدیمی رو فراموش می کنین آخه
آخه چرا آخه :54:

سلام

مهمانک عزیزم ناراحت نشو :72:
این لینک و ببین

http://www.hamdardi.net/thread-8602-post-87288.html

پس کلا مکانیسمی مرضی است این جریان ما یعنی همون وابستگی
ممنون :72:

مهمانك عزيز....
دختر تو كاري كردي كه رگ غيرت پسر ايراني تالاپي زده بيرون.....خودتم نوشتي براي تلافي كارش پيشش ننشستم و رفتم با همون پسره نشستم.......خب كاراي عجيب غريب نتيجه عجيب غريب هم داره ديگه!!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

تيتر تاپيك واقعا با نمك بود عزيزم:228:

خوب به نظرتون راهی نیست بتونم این کاری که کردم رو جبران کنم ... که فکر نکنم باشه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

آخه خریت به خدا همه این کارا ... دارم خودم اعتراف می کنم دیگه:D

دور از جون مهمانك جان......براي همه چي راه حلي هست...فقط مرگ درمان نداره:D

مهمانک عزیز
تو ارسال 4 تون که همش داری گریه می کنی ، یه کم بخند دختر ،... اهان :227: خوب شد.

بابا طوری نشده ، دلگیر شدین از هم دنیا که به آخر نرسیده ، بعد چرا فکر می کنی راهی نمونده... مگه اساسا راهی رو امتحان کردی که نتیجه هم نگرفته باشی؟
چرا دوست نداری که با هم حرف بزنید و مواردی که پیش اومده رو با هم مرور کنید ، فکر می کنی که با این کار چیزی رو از دست میدی؟ آسیبی می بینی؟
ضمن اینکه اگه این ارتباط همیجا که هست وهمیجوری تموم بشه ، اتفاق خاصی میفته ؟ :72: