حکایتی از شیخ بهایی (غیرت)
شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد :
روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود .
قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟
زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .
گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود .
چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید .
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !
RE: حکایتی از شیخ بهایی (غیرت)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !
خدا روحت را قرین رحمت واسعه گرداند شیخ بهایی .
اگر امروز را ببینید چه خواهید گفت؟؟ به پسران متمدن مأبی که یکی از معیارهایشان برای ازدواج این است که دختر خانم مورد نظرشان ، پوشش نداشته باشد و کمالاتی چون توان مراوده با مهمانان مذکر و ..... را هم دارا باشد چه باید گفت ؟؟!!!!!!!!!.
غیرت واقعاً زیباست و برای مردان جلوه ای جذب از زیبایی و جذابیت است و مردان ایرانی از دیر باز به این مشهور بوده اند . چرا امروزه این زیبایی و افتخار مرد ایرانی کمرنگ شده ؟؟ خدا نکند روزی در پهنه پر افتخار میهن نازنینمان ، غیرت بی شخصیتی به حساب آید .