-
+الان بهش بگم؟ چطور؟
سلام
من تازه عضو این سایت شدم . امیدوارم راهنماییهاتون به دردم بخوره .
من تو دانشگاه به یکی از همکلاسیهام علاقه مند شدم الان هم ترم 3 هستم . می خوام منو در این مورد راهنماییم کنید که این مساله رو چطور بهش بگم؟ به نظر شما تو ترم 3 گفتن اين جور چيزا اصلا درسته؟ ولي آخه اگرم می گید که الان زوده و باید صبر کرد منم اینو قبول دارم ولی در این حد می خوام بدونم که اونم به من علاقه داره یا نه که اگه نداشته باشه دیگه منم بهش فکر نکنم چون این مساله فکرمنو بد جور مشغول کرده. با شناختی که من از اون دارم به احتمال زیاد اون نمی ذاره با هم رابطه داشته باشیم ولی باید من چیکار کنم چون می خوام باهاش آشنا بشم تا ببینم ما اصلا به هم می خوریم یا نه چون قصدم ازدواجه نه دوستی ؟ یه مساله مهم دیگه هم اینه که من ازش بدجور خجالت می کشم و اگه بخوام برم و باهاش رودر رو صحبت کنم به تته پته می یوفتم ولی یه جزوه ای هست که باید بهش بدم به نظر شما من می تونم تو یه کاغذ حرفامو بنویسم و لای اون جزوه بهش بدم و ازش بخوام در این مورد فکر کنه تا بعد من خودم برم و نتیجه رو ازش بپرسم ؟
خواهش می کنم کمکم کنید.
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
سلام:72::
دوست عزیز به تالار همدردی خوش آمدید..
دوست خوبم ابتدا به ساکن ذکر کنم یک چرخی درون تالار بزنید و ببینید مشکلات مشابه شما فراوان در تالار ارتباط دختر و پسر وجود دارد و دوستان هم راهنمایی های مکفی کرده اند و برای اینکه کمی بهتر بتوانید تصمیم بگیرید من پیشنهاد می کنم مروری بر سایر ارسال ها داشته باشید...
دوست من اگر شما شرایظ ایده آل زندگی از نظر رضایت خانواده ..سربازی..پول و ... را دارید و می دانید می توانید از پس هندل کردن زندگی بر بیاید ان زمان اجازه دارید وارد دنیای دختر خانمی شده و او را به در خواست ازدواج خود رهنمون کنید.
البته قاعدتا شما باید سن کمی داشته باشید..از نظر من پسر زیر 25 سال و همچنین دختران هم در سن پایین به ان درجه کامل شناخت از زندگی و بلوغ فکری نرسیده اند که به فکر تشکیل زندگی باشند ولی شما با صحبت ابتدایی با خانواده خود اول کامل شرایط خود را بسنجید و در صورتی که همه شرایط در حد خوبی فراهم است ان زمان خیلی راحت و منطقی بدون حاشیه و محترمانه و دور از خجالت درخواست خود را مبنی بر اشنایی در جهت شناخت برای ازدواج با خانم مطرح کنید.
ان شا الله که خیر است..
منتها یک نکته به هیچ عنوان از ان کار نامه لای جزوه !!! استفاده نکنید..از پیامک و ....این کارها نشان دهنده بچه بودن طرف مقابل است و اصلا موجب خدشه دار شدن شخصیت شما پیش دختر خانم می شود ...این اقدامات اصلا منطقی نیستند.مرد باید با قدرت و صداقت رو راست خواسته خود را مطرح کتد..
نگران نباشید خیلی راحت است....
موفق باشید..:72:
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
ممنون از راهنمايي خوبتون.
در مورد شرايط ايده آل زندگي بايد بگم بالاخره يه دانشجو هستم رشته ام هم بد نيست و بعد از تموم شدن درسم مي تونم راحت كار پيدا كنم البته مشكل سربازي وجود داره ولي دارم خوب درس مي خونم تا بلكه ارشد قبول شم كه اونوقت سربازيم هم معاف مي شه و هم از لحاظ پول همه چي حل مي شه در مورد رضايت خانواده هم فكر كنم اگه بعد از اتمام ليسانس كه 23 ساله مي شم اگه به خانواده بگم شايد راضي بشن البته يكم سخت چون تو خانواده ما زير 25 سال ازدواج نداريم .
ولي من خودم فكر مي كنم تمام شرايط ازدواج رو دارم به جز اون دو موردي كه بالا توضيح دادم .
ولي اگه مي گيد بايد صبر كرد تا همه شرايط برقرار بشه اونوقت ديگه بايد تا سن 30 سالگي صبر كرد كه تا اون موقع هم فكر نمي كنم اين خانوم مجرد باقي مونده باشه .
حالا به نظر شما با اين شرايط بازم نبايد چيزي بگم ؟ اينم بگم اين مساله باعث شده رو درس خوندن هم تمركزم رو از دست بدم
در ضمن چشم اون يكي تاپيك ها رو هم مي خونم
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
کسی نگفت تا ۳۰ سالگی صبر کنی....
اما الان ۱۹ سال بیشتر نداری فکر میکنم، و این سن خیلی زوده برا فکر کردن به این چیزا چون به بلوغ فکری و عاطفی نرسیدی...
من قبلا به تاپیک مشابه تاپیک شما پاسخ دادم، پس پاسخمو اینجا دوباره تکرار میکنم....
احساسی رو که داری تجربه میکنی، بهش میگن شیفتگی و عشق و علاقه مندی نیست...
چون یه احساس یه طرفه هست و البته در سن شما بسیار معمول هست...
من خودم در ۱۸ سالگی تجربه کردم، و ۳ سال طول کشید...اتفاقا من هم ترم ۳ بودم...
تو این مدت، از طرفت ناخوداگاه برای خودت بت میسازی، ... طرفت رو طوری میبینی، گویا هیچ ایرادی نداره...بهش میگن اثر هاله ای...
میدونی، یکی از دوستان دیگرم هم مثل من، همزمان با من اون احساس رو تجربه کرد، منتها، منطق اون به احساسش نچربید، نتیجه، عدم موفقیت تحصیلی، ۳ ترم مشروط و اخراج از دانشگاه بود،
من از این احساسم استفاده کردم، و باهاش یه انگیزه درست کردم برای فعالیت بیشتر و میتونم بگم برام سکوی پرتاب شد...
بنابرین، شدیدا توصیه میکنم که منطقی عمل کنی، و منطق میگه، نه تو نه اون خانوم، شرایط ازدواج رو ندارین،
پس، باید فراموشش کنی، چون روزو شب فکر کردن به اون، تورو از فعالیتهای مهمتری که باید داشته باشی و در آیندت تاثیر گذاره باز میداره،
میدونم سخته، اما فراموشش کن!305
راهه حلی که در مورد خود من جواب داد، این بود که به احساسم جهت دادم،
در جهت کارهای مفیدی که میتونستم برای زندگیم انجام بدم، و ازش یه انگیزه ساختم، بدها دیدم، همین احساس باعث شده تا تو خیلی از فعالیت هام پیشرفت کنم، و البته، به مرور زمان، اون خانم رو هم فراموش کردم، و اون هیچوقت نفهمید حتا من چنین احساسی بهش داشتم...
من الان از این بابت هم خوشحالم
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
آفرین کامران عزیز :104::104:
این یک نمونه عینی از تجربه است که شماsml به خوبی می تونی از آن بهره بگیری ، بخصوص این که کامران فرد دیگری که نقطه مقابل ایشون عمل کرده رو هم دیده و اینجا عنوان کرد .
به نظر من تمام گفتنی ها برای این که چه تصمیمی بگیری در این تجربه جناب کامران نهفته هستش . پس بهتره در ادامه تاپیک یا در یک تاپیک جدا گانه بخواهی که دوستان راه کار بدن که چگونه بتونی بر احساساتت مسلط بشی و منطقی و عقلانی عمل کنی ، به گونه ای که از آسیب به دور مانی و بعدها به خودت و عملکردت افتخار کنی .
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
سلام
واقعا نمي دونم چطور از دوستان تشكر كنم به خصوص از شما آقا كامران واقعا حرفاتون روم تاثير گذاشت .
فقط يه سوال داشتم : چطور به احساسم جهت بدم و از اين احساس در جهت پيشرفت خودم استفاده كنم و اينكه اصلا نيازي به بيان احساساتم به اون خانوم هست يا نه ؟ چون ممكنه اصلا اين خانوم به من هيچ علاقه اي نداشته باشه اونوقت ديگه نيازي به فكر كردن به اين موضوع نيست .
بازم ممنونم به خاطر راهنمايي هاي عالي تون :72: .
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
اول اینکه نیازی نیست بهش بگی...چون شرایط رو بدتر میکنی...و وارد بازی میشی که وقت، فکر و ذهنت رو بی جهت بیشتر مشغول میکنه...
چه از اون خانوم جواب مثبت بگیری، چه جواب منفی...چون تو به هرحال، توانایی اقدام جدی رو الان نداری...
موقعیتی که الان داری ۲ تا پتانسیل داره، اول اینکه بزنتت زمین و دوم اینکه باعث پیشرفتت باشه...
مگه نمیگی بهش علاقه داری؟
من بهت میگم برا شما هنوز زوده کلا تصمیم گیری در این زمینه...چون تصمیم گیری در این زمینه، یه سری مهارتهایی میخواد که به مرور زمان به دست میاری، و به اقتضای سنت هنوز اونها رو نداری...
و ضمنا هیچ شناختی هم از این خانوم نداری...
بنابرین بهت پیشنهاد میکنم بهش چیزی نگو...
و تا ۳-۴ ساله آینده، یعنی پایان تحصیلاتت صرفا مده نظر داشته باشش...تا دورا دور بیشتر بشناسیش...
اما تمام تلاشت رو بکن که آدم موفقی بشی، در درس و تحصیل و زندگیت...
تا اگر تا ۳-۴ سال دیگه هنوز علاقه مند بودی بهش اقدام جدی کنی...و شرایط اقدام جدی کردن رو داشته باشی...احساس الانت به اون خانوم میتونه در این زمینه کمکت کنه...و این دقیقا همون چیزی هست که من ازش با عنوان جهت دادن به احساسات یاد کردم
دقیقا مثل کاری که من کردم...
البته بده اون ۳-۴ سال...من پیشرفت قابل توجهی تو زندگیم کرده بودم به خاطره اون احساسی که به اون خانوم داشتم،
اما دیگه خبری از اون احساس نبود، چون به درجه ای از بلوغ فکری رسیده بودم که متوجه بشم، منطقا اون خانوم به درد من نمیخوره...
در حقیقت از احساسی که به اون خانوم داشتم کمال استفاده رو بردم...و باعث پیشرفتم شد...
و در انتها، اون خانوم حتا متوجه نشد من زمانی بهش علاقه داشتم، اما احساس من بهش باعث شد، یه تغییر جدی تو زندگیم بدم...
احساساتی که الان داری چه خوب، چه بد، گذرا هستن و رفتنی، اما نتیجه میمونه...
درست مثل احساسی که من زمانی به اون خانوم داشتم، و الان دیگه ندارم، اما مدرک لیسانسم با یه معدل خوب مدتهاست که دستمه و ...
و درست مثل دوستم که هنوز باهاش در ارتباطم، به احساسات اون روز هاش میخنده، اما ناراحت از تصمیمات بچه گانهای که اون زمان گرفت و باعث شد زمین بخوره...
من امروز به خودم میبالم، که احساسی رو که میتوانست زمینم بزنه، مدیریت کردم و باهاش تونستم پیشرفت کنم...
موفق باشی:72:
کامران
-
RE: الان بهش بگم؟ چطور؟
کامران عزیز
واقعاً حظ می برم وقتی مطالبت در مورد تجربت رو می خونم ، کاش اینجا می شد صد تا تشکر زد یا اصلاً دکمه آفرین و احسنت رو داشتیم .
خوبه که این تجربه ات رو دقیقتر بخصوص نحوه مدیریت کردن احساست و مسلط شد بر اون رو و تکنیکهای عملی که به کار گرفتی رو کمی دقیقتر برای این دوستمون و بقیه بیان کنی .
باز هم میگم ، احسنت و هزاران آفرین به شما کامران