+کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام دوستان عزیزم
من 23 سالمه و
من 2 سال پیش عقد کردم و بنا به دلایلی از همسرم جدا شدم در حال حاضر با آقایی دوست شدم که 30 سالشه و مدت کوتاهی از دوستی ما میگذره و من بعد مدتی قضیه ازدواج قبلم را براش گفتم اول میخوام بدونم من اشتباه کردم این موضوع را به این زودی بهش گفتم ؟؟
این آقا خودش میگه خیلی تو گذشتش مشکلات داشته ولی آدمیه که خیلی کم حرفه و غده و نمی خواد حرف بزنه ومن چطور میتونم این آدم را به حرف بیارم ؟؟؟
منتظر راهنمایی شما دوستان گلم هستم
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام ترگل جون....
با خوندن مشکلت من سوالای زیادی اومد تو ذهنم و فکر میکنم تا بیشتر در مورد رابطه ات و مشکلت حرف نزنی راهنمایی خوبی نگیری....
میشه اول بگی این رابطه قراره به ازدواج ختم بشه یا نه؟؟؟ الان در چه مرحله ای از آشنایی تون هستین؟؟؟
با هم محرم کردین؟؟؟ دقیقا چن وقته این رابطه شروع شده و خیلی سوالای دیگه....
ترگل عزیز اگه این آقا قراره همسر آینده شما باشه و دائمی ! پس به نظر من باید از ازدواج قبلی شما باخبر میشد... پس به نظر من کار درستی کردین که بهشون گفتین چون به اون حق انتخاب با آگاهی کامل دادین...
و بعد در مورد غد بودن ... چقدر به خصوصیات اخلاقی ایشون آگاهی دارین؟؟؟
همیشه غده یا در بعضی شرایط خاص؟؟؟؟ فقط با شما اینطوره یا تو جمع دوستانش هم همینطوره؟؟؟
.....
ترگل جان خوشحالم که اینجایی و مطمئن باش حتما دوستای عزیزمون یاریت میکنن...
منتظره جواب سوالا هستم... البته اگه مایل بودی....
مرسی...
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
این تاپیکی هست که شما قبلا ایجاد کردین....
ازدواج دختر 22 ساله با مردی که بچه داره؟کمک کنید .خیلی اضطراریه
و در مورد دوستتون پرسیدین درش که به طور اتفاقی شرایط شما رو داره و هم سن شماست...
دوست عزیز، من فکر میکنم دوستی که در اون تاپیک بهش اشاره کردین خودتون بودین...درسته؟
فکر میکنم که خوندن اون تاپیک کمک کنه دوستان شمارو در این تاپیک بهتر راهنمایی کنن....
این آقایی که ازش صحبت میکنین همون آقا هستن یا نه؟
ممنون،:72:
کامران
http://www.hamdardi.net/thread-5306.html
[quote=kamran2007]
این تاپیکی هست که شما قبلا ایجاد کردین....
ازدواج دختر 22 ساله با مردی که بچه داره؟کمک کنید .خیلی اضطراریه
و در مورد دوستتون پرسیدین درش که به طور اتفاقی شرایط شما رو داره و هم سن شماست...
دوست عزیز، من فکر میکنم دوستی که در اون تاپیک بهش اشاره کردین خودتون بودین...درسته؟
این آقایی که ازش صحبت میکنین همون آقا هستن یا نه؟
فکر میکنم که خوندن اون تاپیک کمک کنه دوستان شمارو در این تاپیک بهتر راهنمایی کنن....
ممنون،:72:
کامران
یکی از دوستان لطف کنه پست منو ادیت کنه:302:
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
دوست عزیز
به نظر می رسه شما خود هنوز ناپختگیهایی دارید .
با یک تجربه شکست ، در این سن ، با آقایی که دارای بچه ای چهار ساله است ، و بنا به احساس عشق و علاقه صرف پیمان زنا شویی بستن ، یه ریسکه .
دختر خوب ، کمی لازمه وقت صرف شناخت خود کنید .
ابهام در کلامتون زیاده ، و روشن نیست شما چه وضعیتی دارید ، و دقیقاً چرا از همسر خود جدا شدید .
واقعیت اینه که اگر در همه زمینه اینگونه مختصر مفید نظر کنید و دقیق و موشکافانه برررسی نکنید ، دچار عوارض می شوید .
در مورد همسری که از او جدا شدی ، لازمه که بفرمایی ، نحوه آشنایی و ازدواج شما چگونه بوده ؟؟ آیا رابطه دوستی و عشق در میان بوده ؟ دقیقاً به چه دلیل از هم جدا شدین ؟
با این آقا کجا و چگونه آشنا شدین ، رابطه شما با وی اکنون در چه حدیه ؟
خانواده شما دارای چند فرزنده ، پدر و مادر وضعیتشون ( شغل ، تحصیلات و.. ) چگونه است ؟ آیا خواهر یا برادر ازدواج کرده دارید ؟؟
به این سئوالات برای این که بهتر راهنمائی بشید ، در صورت امکان پاسخ دهید .
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام به دوستان گلم
شیرین عزیز .من و این آقا حدود 2 ماه هست که با هم آشنا شدیم و از زمانی که با هم آشنا شدیم زمزمه های ازدواج را می کنند و از زمانی هم که من این قضیه را بهشون گفتم اول فکر میکردم که شاید با شنیدن این قضیه عقب نشینی کنه ولی در رفتار و کردارش تغییری رخ نداد و مثل سایق میمونه.در مورد غد بودنش هم باید بگم که خودش میگه که من وقتی با یکی احساس راحتی زیاد کنم همه چی زندگیم را یک دفعه میگم بهش و در واقع طوری وانمود میکنه که این احلاق جز خصوصیات اخلاقیشه .من زیاد تو جمع دوستاش نبودم ولی در کل هر اتفاقی که می افته و یا حرفی درباره من به دوستاش میزنه و اونا نظری میدن به من میگه .
کامران عزیز نه اون قضیه مربوط میشد به یکی از دوستام که آخرش هم با هم ازدواج نکردن چون که پدر و مادر دوستم زیاد به این ازدواج به دلیل وجود بچه ای که ایشون داشت راضی نبودن .
فرشته مهربان عزیز کامران پستی که مربوط به دوست من میشد را اشتباها اینجا قرار داده و شاید خیلی از دوستان با خوندن مطالب قبل که مربوط به من نیوده دچار اشتباه بشن .اما در مورد این که چرا من و همسرم از هم جدا شدیم باید بگم که بعد مدتی از عقد ما من متوجه شخص دیگه ای که وارد زندگیش شده بود و اوایل ایشون انکار میکردن ولی بعد مدتی من با مدرک شک خودم و اطرافیان را به یقین تبدیل کردم و خیلی منطقی تشخیص دادیم که به درد هم نمی خوریم و از هم جدا شدیم .من و همسر سابقم با هم فامیل بودیم و میشه گفت ازدواج ما سنتی بوده .
من با این آقایی که دوست هستم دوستی اتفاقی و در محیط بیرون با هم دوست شدیم .
ما یک خانواده 4 نفری هستیم و 2 تا خواهر هستیم و خواهرم متاهله و بچه داره .
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط targol
سلام به دوستان گلم
شیرین عزیز .من و این آقا حدود 2 ماه هست که با هم آشنا شدیم و از زمانی که با هم آشنا شدیم زمزمه های ازدواج را می کنند و از زمانی هم که من این قضیه را بهشون گفتم اول فکر میکردم که شاید با شنیدن این قضیه عقب نشینی کنه ولی در رفتار و کردارش تغییری رخ نداد و مثل سایق میمونه.در مورد غد بودنش هم باید بگم که خودش میگه که من وقتی با یکی احساس راحتی زیاد کنم همه چی زندگیم را یک دفعه میگم بهش و در واقع طوری وانمود میکنه که این احلاق جز خصوصیات اخلاقیشه .من زیاد تو جمع دوستاش نبودم ولی در کل هر اتفاقی که می افته و یا حرفی درباره من به دوستاش میزنه و اونا نظری میدن به من میگه .
سلام :72:
دختر خوب منظورت از زمزمه های ازدواج چیه؟ (امان از این احساسات دخترونه به خدا زود برداشت میکنیم)
یعنی چی که: خودش میگه که من وقتی با یکی احساس راحتی زیاد کنم همه چی زندگیم را یک دفعه میگم بهش ؟؟؟!!! این یعنی یا هنوز با شما احساس راحتی نمیکنه یا میخواسته زیر زبون تو رو بکشه!!!!!!!!!!! چرا باید با حدس و گمان زندگی کرد؟ تا زمانی که مطمئن نشدی و ازت خواستگاری نکرده وارد مسائل خصوصیت نشو قرار نیست چیزی رو مخفی کنی ولی الان هم نباید رو این حساب که ممکنه ازت خواستگاری کنه سفره دلتو واسش باز کنی تازه اونم که از زندگیش چیزی نگفته. اصلا چرا اول اون باید از زندگی تو بفهمه بعد اگه خواست بگه؟؟؟ چرا وقتی هنوز هیچ چیز معلوم نیست خیال بافی میکنیم و تصمیم میگیریم؟ خدای نکرده ممکنه این افکار واسمون گرون تموم بشه. حد و قصد رابطه وقتی مشخص باشه این مسائل پیش نمیاد.
در هر حال این ها نظرات شخصی من بود.
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام دوست عزیز
من فکر میکنم ایشون به خاطر گذشته ای که داشته سخت میتونه اطمینان کنه و هنوز حس اطمینان کامل نسبت به من پیدا نکرده و منظور من از اینکه گفتم زمزمه های ازدواج میکنه اینه که خیلی در مورد اینکه آیا من تمایل به ازدواج مجدد دارم یا نه و خودش میگه که خانوادش خیلی دوست دارن که زودتر ازدواج کنه و سر و سامان بگیره ولی میگه ذهنیت خیلی بدی از خانم ها دارم و میترسم و وقتی ازش میپرسم جریان چیه میگه بهت میگم حالا .
ایشون چیزی از زیر زبون من نکشیده که بخواد از حرف های من سو استفاده بشه من این قضیه را به خاطر خودم گفتم چون من ادم فوق العاده عاطفی هستم و اگر این مورد را بعد از مدت زیادی میگفتم ممکن بود عواقب بدی داشته باشه و ضربه روحی بدی می خوردم .
من نسبت به هیچ چیزی خیال بافی نکردم و نخواهم کرد و تمام حرف هام حرفایی بود که اتفاق افتاده بود و بین ما رد و بدل شده بود .
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام ترگل جان....
جهت اطلاع دوستان عزیزم من اون تاپیک رو نخوندم و در مورد ترگل هیچ پیش زمینه ای ندارم....
ترگل جان فکر میکنم 2 ماه مدت زیادی واسه شناخت یه آدم نیست... مطمئنم با شکستی که داشتین خودتون بهتر مراقب این موضوع هستین.... اما یه موضوع نگران کننده است و اون حس عاطفی بودن شدید شماست...
این موضوع ما خانومها رو خیلی آسیب پذیرتر میکنه... خیلی زود به مهربونیای یه نفر واکنش مثبت نشون میدیم و دید خوش باوریهامون به سرعت رشد میکنه و در همه موارد حق رو به طرفمون میدیمو از واقعیات دور میشیم....
بهتره در این مورد یک خورده محتاطانه تر رفتار کنین ... و خیلی زود بهشون بفهمونین که ادامه این رابطه تنها با ازدواج میسره... اگه علاقه ای باشه از این پیشنهاد ناراحت نمیشه... و اگه عاقل باشه میدونه که شما یک شکست داشتین و حق رو به شما خواهد داد که احتیاط کنین...
ترگل جان اشاره کردی که ایشون گذشته سختی داشته سعی کن بفهمی چی شده و اطلاعاتتون رو در موردش بیشتر کنین... فعلا مبنا رو بذارین رو شناخت.. شما به زمان احتیاج دارین....
اما سعی کنین روابطتتون کنترل شده باشه تا از دلبستگی بیشتر فعلا جلوگیری بشه....
بذارین زمزمه های ازدواج این آقا به عمل نزدیکتر بشه....
امیدوارم بتونم بهتون کمک فکری کنم.... ضمنا ترگل جان از خانواده شما کسی در جریان هست؟؟
بهتر نیست با یه فرد مورد اطمینان خودتون در این باره مشورت کنین...؟
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
سلام
اول از هر چیز باید از دوستای گلم که منو راهنمایی میکنن تشکر کنم .
شیرین جان شما درست میفرمایید که 2 ماه زمان کمیه و من به خاطر اتفاقاتی که گذشته برام افتاده باید حواسم را بیشتر جمع کنم .ولی نمی دونم چطور ممکنه که من با ایشون در ارتباط باشم ولی وابستگی پیش نیاد ؟؟
راستش شیرین جان مامانم از این جریان اطلاع داره .
به نظر شما اگر این دفعه حرف ازدواج را پیش کشید چی بهش بگم و چطور باهاش برخورد کنم ؟؟
RE: کمکم کنید تا اشتباه نکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط targol
منظور من از اینکه گفتم زمزمه های ازدواج میکنه اینه که خیلی در مورد اینکه آیا من تمایل به ازدواج مجدد دارم یا نه و خودش میگه که خانوادش خیلی دوست دارن که زودتر ازدواج کنه و سر و سامان بگیره ولی میگه ذهنیت خیلی بدی از خانم ها دارم و میترسم و وقتی ازش میپرسم جریان چیه میگه بهت میگم حالا .
خانمی مگه اینو نمیتونه مستقیم مطرح کنه و بفهمه که نظرت چیه فوقش یه نه میشنوه دیگه شما هم که تا الان + بودی!؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط targol
ایشون چیزی از زیر زبون من نکشیده که بخواد از حرف های من سو استفاده بشه من این قضیه را به خاطر خودم گفتم چون من ادم فوق العاده عاطفی هستم و اگر این مورد را بعد از مدت زیادی میگفتم ممکن بود عواقب بدی داشته باشه و ضربه روحی بدی می خوردم .
من نسبت به هیچ چیزی خیال بافی نکردم و نخواهم کرد و تمام حرف هام حرفایی بود که اتفاق افتاده بود و بین ما رد و بدل شده بود .
عزیزم منظورم از خیال بافی این بود که ممکنه شما دارید خیال میکنید که ایشون قصد ازدواج با شما رو داره چون هنوز اقدامی نکرده و حرفی نزده!!! و ممکنه هرگز هم این کار رو نکنه!!! تا زمانی که این کار رو نکنه این قضیه فکر و خیاله دیگه!!! :D و به قول خودت فقط حرف بوده که رد و بدل شده نه عمل!!!
من میگم تا یکی ازت خواستگاری نکرده و با هم قصد ازدواج ندارید چرا باید بعضی چیزها رو بگید؟ بگذریم . . .
فعلا سعی کن به احساست مسلط باشی چون من فکر میکنم اگه همین جا هم همه چیز تموم بشه ممکنه دچار مشکل بشی و این فقط به خودت ضربه میزنه عزیزم. :72:
لطفا یکم بیشتر از رابطه تون بگو میزانش و حد و حدودش چقدره؟ و چه طوری آشنا شدی؟