دچار تردید شدهام لطفا راهنمایم کنید؟!
با عرض سلام
من دختری هستم 18ساله که 3 سال پیش به عقدیکی ازاقوام نزدیکمون در امدم واکنون هنوز عقد هستم.اختلاف سنی من با همسرم 8 سال می باشد.بنا بر مسائلی تصمیم بر جدایی دارم اما در تصمیم گیریم دچار تردید هستم چون با این وجود همسرم را دوست دارم .رفتارها و بهانه های نادرست او زندگی رو برام واقعا دشوار کرده است.رفتار همسرم طی چند ماهی است که به کلی تغییرکرده است.او نسبت به خانوادهام سوء ظن دارد واحساس می کند که خانواده ام برای تحصیلاتش ارزش قائل نیستند در صورتی که پدر و مادرم هیچ کوتاهی نسبت به همسرم نکرده اند.متاسفانه چند بار هم من را به خاطر خانوادهام کتک زده است.
ضمنا همسرم چندین دوست دختر هم دارد که این مسئله من را واقعا ازار می دهد.همیشه من را بخاطر مقدار مهریه ای که ما گرفتیم سرزنش می کند.و می گوید که این مهریه در شان واندازه ی تو نیست.
من همیشه سعی کردم که همسرم را درک کنم او طی این 3سال که عقد بودیم در شهر دیگری تحصیل می کرد دوریش برام واقعا سخت بود اما به امید یک زندگی بهتر در چند سال دیگراین مشکلات راتحمل می کردم.
خیلی دوست داشتم که هر چه زودتر به خونه ی خودمون برویم اما هیچ وقت اصرار نمی کردم نسبت به این موضوع چون شرایط مالیش و اینکه دانشجو است را درک می کردم خلاصه با همه چیز او ساختم اما او همیشه می گفت که تو هیچ وقت من رو در ک نمی کنی و طرز فکرت در حد یک بچه است
.دوست نداشتم هیچ وقت ناراحتیش رو ببینم هر وقت مشکلی بین ما پیش می امد من همیشه پیش قدم میشدم برای رفع مشکلمون.
و این رو بایدبگم که خانواده اش از من براش مهم تر بودند وچندین بار این حرف رو به خودم زده است.
ما الان نزدیک 2 ماه است که از هم دور زندگی می کنیم طی این 2 ماه چندین بار قرار گذاشتیم که همدیگر رو ببینیم اما بهانه ها و خواسته های ایشان باعث شد که مشکلی حل نشود.یکی از خواسته هایش این بود که کالاهایی که به عنوان مهریه طرف داماد قبول کرده اند را ما تهیه کنیم .چند روز پیش از من خواست که شرایطم را برای شروع یک زندگی دوباره بگم من هم خواسته ایم که شامل صادق بودن _وفادار بودن و این که دوست ندارم خانواده ات از مسائل زندگیمون با خبرشوند و نداشتن حساسیت نسبت به خانواده ی من و...را گفتم امااو در جوابم به من گفت که تو زندگیت را دوست نداری چون اگر واقعا علاقه مند به زندگیت می بودی هیچ وقت این شرطها را نمی گذاشتی و بدون هیچ شرطی حاضر به ادامه ی زندگیت بودی اما هر چه من براش توضیح دادم که این طور نبوده است باور نمی کرد.ایا به نظر شما گذاشتن این شرطم اشتباه بود؟ازتون می خوام بهم کنید .خیلی متشکرم
RE: دچار تردید شدهام لطفا راهنمایم کنید؟!
سلام دوست خوبم . به نظر من صحبتهای همسرتون یک کمی غیرمنطقی میاداینکه
میگه اگر زندگیت را دوست داری نبایدهیچ شرطی بگذاری خیلی عجیبه تنهاچیزی که میتونم بگم اینه که خیلی مراقب باش که بدون حل کردن مشکلات فعلیتون سرزندگی مشترک زیر یک سقف نروید چون اونموقع واسه پشییمونی خیلی دیره راستی هیچوقت به اینکه دوست دخترداره اعتراض نکردی ؟؟؟به نظر من حتماحتما بایدبه یک مشاورمراجعه کنی وبعدبرای اینده ات تصمیم بگیری شاید همسرت نظرش درباره زندگی مشترک باتو عوض شده که اینطوری بهانه گیری میکنه .انشااله اینده خوبی درانتظارت باشه:72:[/size]
RE: دچار تردید شدهام لطفا راهنمایم کنید؟!
سلام
با مواردی که شما نوشتید میشه حدس زد که در مقابل همسرتون خیلی کوتاه اومدین و اون از این مسئله سوء استفاده کرده. من اگه جای شما بودم همچنین رفتارهایی رو تحمل نمی کردم اما به شما پیشنهاد می کنم که به توصیه های مدیر همدردی توجه کنید ..
امیدوارم موفق باشید:72:
RE: دچار تردید شدهام لطفا راهنمایم کنید؟!
سلام
به نظر من شوهرتون مشكل جاي ديگه است چون اين مسائل همش به شكل بهانه است بايد ببيني چرا و براي چي به اينجا كشيد براي چي دوست دختر داره و شما باهاش برخورد نمي كني چرا اينقدر كوتاه مي ياي اگه از الان اينقدر كوتاه بياي بعدها توي زندگي هم به اين كارهاش ادامه مي ده و تو بيشتر رنج مي كشي بايد عاقلانه تر تصميم بگيري
RE: دچار تردید شدهام لطفا راهنمایم کنید؟!
سلام مهسا
در مورد مسائلی که گفته ای نیاز است که بررسی دقیق تری انجام بگیره.
در مورد دوست دختر، آیا اکنون هم دارد، شما از کجا می دانید، آیا او خودش بیان می کند.
چگونه شما او را به همسری انتخاب کرده اید، معیارهایتان چه بوده است؟ آیا پس از ازدواج و طی این 3 سال او عوض شده است. یا از روز اول اینطور بوده است؟
به نظرم شما باید حتما با یک مشاور خانواده به صورت حضوری ملاقات داشته و ارزیابی دقیقی از مشکلتون به دست بیاورید.
این مسئله هم می تواند ناشی از مشکلات ارتباطی شما باشد
هم می تواند ناشی از مشکلات شخصیتی همسرتان باشد.
اما با بررسی حضوری و دقیق می تواند در این زمینه راهنمایی مفید ارائه داد.