RE: بهترين لحظه را هديه بديم
ممنون سایه های ماه عزیز:72:
همه ما لحظات خوش زیادی توی زندگیمون داشتیم اما بعضی از اونها یه طعم دیگه داشته. یکی از لحظاتی که من هیچ وقت فراموش نمی کنم مربوط میشه به یک روز گرم تابستانی. وقتی توی همدان بودم و ترم آخر دانشگاه، آخرین روزهایی بود که مهمون اون شهر زیبا بودم.
با چند تا از بهترین دوستام رفته بودیم گنجنامه خیلی هوا گرم بود، فکر کردم تا کی میتونم به خاطر نگاه دیگران خودم رو محدود کنم و بزرگترین لذت رو نبرم، برای همین رفتم توی آب تا لب آبشار رفتم دستم رو زیر آبی گرفتم که داشت از اون بالا میومد، جرأتم بیشتر شد و رفتم زیر آبشار، قطره های خنک آب روی بدنم می ریخت، هیچی جز آب نمی دیدم.. خیلی ایستادم یادم نیست.. اما یک دفعه متوجه شدم کسی کنارم ایستاده، اون هم مثل من خوشحال بود و قطرات آب رو می گرفت...
از زیر آبشار اومدم بیرون، تازه فهمیدم خیلیها بودن که مثل من دوست داشتن این کار رو بکنن اما خودشون رو محدود می دیدن و با جلو رفتن من به خودشون این فرصت رو داده بودن که امتحان کنن. مثل بچه ای که جز خندیدن چیزی براش مهم نیست....
:72:
RE: بهترين لحظه را هديه بديم
[img]http://www.hamdardi.net/imgup/3416/1...a03547817d.jpg[/img]
shad عزيزم
ممنون ، واقعا لذت بردم ... مطمئنا شادي برازنده توست و برازنده هر آنكه در جستجوي اون و هديه كردنش به ديگران باشه حتي اگر يه لبخند باشه بدون ريا از صميم قلب حتي اگر گفتن يك كلمه باشه (دوست دارم ) خيلي ساده است ولي از صميم قلب باشه و شادت كنه
يادم هست كه مدتها پيش به باغ پرندگان رفته بودم اونجا توي مسير رودخانه زاينده رود نزديك باغ پرنده ها قسمتي هست كه آب با هجم زياد و پر سر وصدا در جريانه يادم هست كه توي گرماي تابستان لحظه اي شد كه چشمم به اين رودخانه نقره اي خيره شدم اينقدر در زيبايي اش فرو رفتم كه هيچ چيزي نميشنيدم بجز صداي آب و انگار از اين راه دور تنها قطرات ريز آب رو كه به هوا مي پاشيد مي ديدم لحظاتي بود كه فقط لبخند ميزدم از ديدن اين زيبايي از شنيدنش فقط خودم بودم و اين همه لطف من اون لحظه را هرگز با هيچ لحظه ديگري عوض نخواهم كرد زماني كه تنها انگار در اين كره خاكي بودم با رودخانه و خدا و صداشو ميشنيدم در تلاطم رودخانه كه دعوتم ميكرد به سكوت و شنيدن و نوش كردن و وجودم را مثل يك پرنده آزاد به آسمان بلند كرده بود