-
توجه به احساسات دیگران
من وقتی به این تالار اومدم، حال و روز خوشی نداشتم.
به تاپیک ها که نگاه می کردم، به خودم می گفتم، خوش به حال اینها که می تونن بنویسن! باور کنید حتی توانایی یک کلمه حرف زدن رو نداشتم. مدتها بود که روحم پر از سکوت شده بود.
اون اوائل یکی از بچه ها بود که یک شب چند تا از پست های من رو با هم مقایسه کرد، و به خیال خودش تناقض های وجود من رو کشف کرد!
البته من متناقض بودم، و هستم، ولی نه اون تناقض هایی که ایشون می گفتند.
به هرحال لحن صحبت کردن ایشون اونقدر بد بود، و من اونقدر داغون بودم، که پای کامپیوتر زدم زیر گریه!
البته اون هم خودش اتفاق خوبی بود، چون مدتها بود گریه نکرده بودم، و خیلی به اون اشکها نیاز داشتم.
به هرحال همون اتفاق باعث شد بیشتر به فکر تازه واردها و احساساتشون باشم.
البته عکسش هم پیش اومده! یکی از بچه های همینجا یکبار بهم گفت: تو غرور من رو در هم شکستی!
و بعد هم اون شعر : چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است رو نوشته بود (بقیه ش یادم رفته، حتما خودتون کاملش رو می دونید).
و من از خودم پرسیدم: سارا به چه حقی؟؟؟ به چه حقی همچین اجازه ای به خودت دادی؟؟؟
که این هم خودش برای من درس بزرگی بود.
این اتفاق ها پیش میان، ولی دل این بچه ها صاف صافه! یه مدت که بمونید اینو می فهمید.
شما که اون امضاء زیبا رو انتخاب کردید، لطفا قهر رو بگذارید کنار و صلح رو انتخاب کنید.
:72: