اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
مرا نگاه کن. همان طور عاشقانه که در کودکی تو را می نگریستم. به چشم های غبارآلوده ام بنگر. صدای لرزانم را بشنو. به خمیدگی ام توجه کن. به اصرار ورزیدنم برای آمدنت گوش بسپار.
من همان زن زیبایی هستم که در کودکی تو را از خاک آلودگی نجات داده ام. پاهایت را به دقت می شستم و چشمانت را به دور شدن. هرگز عادت نداده ام.
من دست های مهربان تو را می خواهم. مرا به یا داری؟
نگاه های مظطرب مرا می شناسی؟
در هنگام دویدنت قلبم را که تندتند برایت می تپید را به خاطر داری؟
دیر گاهی است که تنهایم. چشم به در و منتظر. کودکم به دیدارم بیا من همیشه در لحظه شماری به سر می برم.
نگرانی ام این است که شاید فردا صبحگاهی دیرهنگام برای دیدار ما باشد!
مرا اندک دوست بدار ولی طولانی
فرزندم . شاید از یاد برده ای مرا کجا گذاشته ای؟ این جا خانه سالمنداناست.
می خواهم دیگران را از دور برایت توصیف کنم. انسان هایی که با تمام وجود عشق بازی را آموخته اند.
مدیرانی که یادداشت های مهربانی می نویسند. پزشکانی که با صبوری مرهم می گذارند. پرستارانی که مرا می شویند. آب می دهند. غذا می دهند. نگاه می کنند. حتی جای خالی تو را پر می کنند.
سرپرستاری که هم چنان بی دریغ و عمیق مهربانی می کند.
بیمارانی که جمله ""مرا به خانه می بری"" را در روز به تعداد نفس هایم تکرار می کنند. نمی دانم فردا چگونه روزی است ولی امیدوارم فرصتی باشد تا تو را به سینه بفشارم.:203:
RE: اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
جای او خالی است
درتنگنای اتاقی تاریک
خیره به تصویری از وجود یک مردم
مردی از سایه سار تنهایی
آشنایی دیرینه دل تنگم
مردی با یک نگاه روحانی
وسعت قلب پاکش در وجودم
همیشه جاودانی
دلم برایش همیشه بی تاب است
و عروس چشم هایم
خیس از وجود پرارزش
و هنوز هم زنده است
گرچه می گویند که او دیگر نیست
مردی از مردهای زندگی
اکنون
جایش در کنار دخترش
خالی است.
تقدیم به همه دختران و پسرانی که جای پدرشان خالی است.
http://<img src="http://www.hamdardi...c05b79.jpg" />
RE: اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
سلام
تقدیم با عشق به تمام مادران فداکار :72:
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری
پرتویی در دل خود از ره خوبان داری
من در این وادی مستی به جوانی ماندم
تو در این غفلت من عزت عرفان داری
من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت
تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری
شامگه باز آمد لیک در این افکارم
که به هر درد و غمی یک می درمان داری
خام در کودکی و تشنه ز این دریایم
تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری
ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت
تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟
RE: اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
سلام
تقدیم به روح پاک تمام مادران عزیزی که در بین ما نیستند...
مادر ...:72:
سر مزار مادرم گل نياريد سبد سبد
هيچکس نياد بالاسرم غصه دارم غصه دارم
بي مادري بد درديه قصه ها پيرت ميکنه
وقتي نباشه مادري غمها اسيرت ميکنه
مادر چرا اين زندگي فقط غماش سهم ماهاست
خوشي کنار ماها نيست درد زمونه مال ماست
اين زندگي براي من مرگه بدون مادرم
زنده نميتونم باشم زندگي زندون بارم
مادر عزيز هر خونه است ما که عزيزي نداريم
فقط از اين دنياي بد رنج و غم و غصه داريم
ميگن پسر مادريه جونشه و يه مادرش
عمر و تمام زنگيش بسته به جون مادرش
ميشه به مادرم بگيد هموني ميشم که ميخواد
فقط بهش بگيد بياد اينجور مارو تنها نذار
نميدونم ما کي ميخوايم يه روز خوش داشته باشيم
يک روز مهتابي خوب کنار مادرم باشيم
اما همش يه حسرته خواب و خياله باسه من
زندگي مو از دست دادم به کي بگم به کي بگم
ما که با غم زاده شديم با غم از اين دنيا ميريم
خوشي کنار ماها نيست فقط غمه......
RE: اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
سلام
<p align="center">
<object classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6" id="WindowsMediaPlayer1" width="120" height="40" style="border: 1px dotted #999">
<param name="URL" value="http://www.bachehayeghalam.ir/go.php?url=2354 ">
<param name="autoStart" value="-1">
<param name="volume" value="100">
<param name="rate" value="1">
<param name="balance" value="0">
<param name="currentPosition" value="0">
<param name="defaultFrame" value>
<param name="playCount" value="1">
<param name="currentMarker" value="0">
<param name="invokeURLs" value="-1">
<param name="baseURL" value>
<param name="mute" value="0">
<param name="uiMode" value="full">
<param name="stretchToFit" value="0">
<param name="windowlessVideo" value="0">
<param name="enabled" value="-1">
<param name="enableContextMenu" value="-1">
<param name="fullScreen" value="0">
<param name="SAMIStyle" value>
<param name="SAMILang" value>
<param name="SAMIFilename" value>
<param name="captioningID" value>
<param name="enableErrorDialogs" value="0">
</object></font></body>
میم مثل مادر...
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مثل بچگی ها لالایی هاتو دوست دارم
سادگی هاتو دوست دارم ، خستگی هاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خدا تو دوست دارم
کاشکی رو تاقچه دلت آیینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابریه چشات یه قطره بارون می شدم
کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه اسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بنشونم
لالایی لالایی لالالا
بخواب که می خوام تو چشات ستاره هامو بشمارم
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد با تو برام دیدنیه
باغ گلای اطلسی با تو برام چیدنیه
مادرررررر:72:
RE: اندک دوست بدار..ولی طولانی!!!
و این آغاز انسان بود
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛ زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو باز خواهی گشت، وگرنه...
و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود.
و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.
انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش به گزیدن توست.
عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و صبوری را. واین آغاز انسان بود...!
.................................................. .........................
:305:دوستان براستی آرامش کجاست؟؟پایین.. والا.....کجاست؟
در دل زمین یا در قلب آسمان؟؟
http://tbn0.google.com/images?q=tbn:...om/2ed5rut.jpg
http://www.google.com/images?q=tbn:p...om/2cx9v2u.jpg
نگو در وجود خودت و خودم.که......:16::16::16:.........!!!