زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
این تاپیک زنگ تفریحی است برای دوستان همدردی
از دوستان عزیزی که قصد دارند در اینجا مطلب طنز بگذارند ، تقاضا می کنم نکات زیر را مورد توجه قرار دهند :
اگر چه می دانم ناگفته همه توجه دارند ، فقط از باب یادآوری عرض می کنم .
1 - هدف از طنز در اینجا نه فقط لحظاتی ایجاد نشاط است ، بلکه پند آموزی و تفکر هم هست .
2 - از ذکر طنزهایی که تمسخر آمیز باشد ( در حق ملیت یا زبان یا حتی جنسیت زن یا مرد ) پرهیز شود .
3 - از قرار دادن جک های بی محتوا به عنوان طنز خود داری کنید ( مقوله جک با طنز بسیار متفاوت است .
4 - طنزهایی که در آن رعایت ادب ، حریم ، و اخلاق ، و اعتقادات نشده باشد را مرقوم نفرمائید .
ممنون و سپاسگذار از توجه و دقت شما
:122:
از رضاخان مجسمه ای ساخته بودند و در یکی از میادین تهران نصب شده بود
، مجسمه طوری ساخته شده بود که از دو طرف چهره رضاخان پیدا بود .
رضاخان برای این که خودی نشان دهد ، مدرس را دعوت کرده بود تا در مراسم پرده برداری از مجسمه شرکت کند ، مدرس هم حضور پیدا کرد .
وقت پرده برداری رسید و بعد انجام این کار ، رضاخان از مدرس پرسید :
سید نظرت چیه ؟
مدرس با لهجه اصفهانیش جواب داد :
" خوبست حیف که مثل خودت دو روست" :58:
http://www.hamdardi.net/imgup/16936/...670ddf9b72.jpg
مرد جوان: ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده؟؟
پیرمرد: معلومه که نه.
- چرا آقا...مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین؟؟
- یه چیزایی کم میشه...و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم میشه.
- ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری؟؟
- ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی نه؟؟
- خوب...آره امکان داره.
- امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیش تر باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی.
- خوب...آره این هم امکان داره.
- یه روزی شاید بیای خونه من و بگی داشتم از این دور و ورا رد می شدم گفتم یه سری به شما بزنم و منم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم و بعد این تعارف و ادبی که من به جا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی به به چه چایی خوش طعمی و بپرسی که کی اونو درست کرده.
- آره ممکنه.
- بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دختر خوشگل و جوونم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد.
- لبخندی بر لب مرد جوان نشست.
- در این زمان هست که تو هی می خوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش می خوای باهات قرار بذاره و یا این که با هم برین سینما.
- مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد.
- دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای و پس از ملاقات های مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست می کنی که باهات ازدواج کنه.
- مرد جوان دوباره لبخند زد.
- یه روزی هر دوتاتون میایین پیش من و به عشقتون اعتراف می کنین و از من واسه عروسیتون اجازه می خواین
- اوه بله...حتما و تبسمی بر لبانش نشست.
- پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت: من هیچ وقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه...می فهمی؟ و با عصبانیت دور شد.
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
دخترها و پسرها چگونه نيمرو درست مي كنند!!!!!!!!!!!!!
دخترها:
توی ماهيتابه روغن ميريزن
اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن
- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه ميريزن
چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن!
پسرها:
توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن
توی ماهيتابه روغن ميريزن
توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
چند تا فحش ميدن
دنبال كبريت ميگردن
با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد!
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن
تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن
ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن
تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن
دنبال نمكدون ميگردن
نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن
دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
نمكدون رو پر از نمك ميكنن
صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن
بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه
چند تا فحش ميدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن
توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
سريع برميگردن توی آشپزخونه
تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن
ماهيتابه رو ميندازن توی سينك
دنبال ظرفهای مسی ميگردن
قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه
روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
چند تا فحش ميدن و بلند ميشن
نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن
قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است .
تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد .
در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد .
پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:
گيرنده : همسر عزيزم
موضوع : من رسيدم
ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مي اد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته .
من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه . واي چه قدر اينجا گرمه !!
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
:Pسلام بر دوستان..
فرشته مهربان عزیز داشتیم؟؟؟
ما خودمون نیمروی درست می کنیم که دستاتنو هم بخورید:D
بنده در خانه خودمان بهتر از مادرم محل ماهی تابه ها و روغن و غیره را می دانم زیرا خودم صبح زود بیدار شده و خوشبختانه دیگران خوابن و مجبورم خودم دست بکار شوم.
راستی اگر کسی می خواد مسابقه آشپزی بده من حاضرم باهاش زورآزمایی کنم:227:
به هرحال ممنون جالب بود.
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
:Pسلام بر دوستان..
فرشته مهربان عزیز داشتیم؟؟؟
ما خودمون نیمروی درست می کنیم که دستاتنو هم بخورید:D
[color]بابا نقاب گرامی..برادر خوبم...آخه فرشته جون این قضیه نیمرو رو که نگفته بود....من گفته بودم!!!!!!:227::227::227:
بنده در خانه خودمان بهتر از مادرم محل ماهی تابه ها و روغن و غیره را می دانم زیرا خودم صبح زود بیدار شده و خوشبختانه دیگران خوابن و مجبورم خودم دست بکار شوم.
راستی اگر کسی می خواد مسابقه آشپزی بده من حاضرم باهاش زورآزمایی کنم:227:
خب استاد گرامی:72::73: یه مسابقه مثل همان بازی بین اقایان و خانم ها راه بندازید ببینیم کی می بره....
من که میگم بازم مثل همیشه..خانمها برنده میشن!!!1:43::72:.[/color]
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
حاضر جوابی حافظ شیرازی :
امیر تیمور گوگانی وقتی حاکم شیراز بود بر اهالی آن مالیاتی مقرر داشت که بپردازند .
روزی حافظ به نزد امیر رفت واظهار نداری کرد .امیر گفت کسی که مدعی است :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندیش بخشم سمرقند وبخارا را
این بخشندگی با آن اظهار ندامت نمی خواند .
حافظ پاسخ داد :
از همین بذل وبخششهای بیجاست که چنین مفلسم .امیر را خوش آمد و او را از مالیات معاف کرد
شوخی با جامی و عاقبتش :
روزی جامی شاعر بزرگ در مجلسی شعری می خواند تا به این بیت
رسید که:
بس که در جان فکار و چشم بیدارم توئی هر که پیدا می شود از دور پندارم توئی
یکی از حاضران گفت بلکه خری پیدا شد جامی پاسخ داد : باز پندارم توئی
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
چرا میگن بچه ننه
مامان !
- بعله؟
- من بوس مي خوام
- قربونت بشم
- مامان !
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسي مي خوام
- باشه
- مامان !
- بعله ؟
- من دوست مي خوام
- خب
- مامان !
- بعله ؟
- من يه خط موبايل مي خوام با گوشي سوني
- چشم
- مامان !
- بعله ؟
- من يه مهموني باحال مي خوام
- باشه عزيزم
- مامان !
- بعله ؟
- من زن مي خوام
- باشه عزيز دلم
- مامان !
- بعله ؟
- من ديگه زن نمي خوام
- اوا ... باشه
- مامان !
- .. بعله
- من کوفته تبريزي مي خوام
- چشم
- مامان !
- بعله ؟
- من بغل مي خوام
- بيا عزيزم
- مامان
- بعله ؟
- مامان
- بعله
- مامان
- ... جونم ؟
- مامان
حالت خوبه
- آره
- مامان ؟
- چي مي خواي عزيزم
- تو رو مي خوام .. خيلي
- ...
***
-- بابا
- هان؟
- من شير مي خوام
- لا اله الا الله
- بابا
- چته ؟
- من ازون ماشين کوکي هاي قرمز مي خوام
- آروم بگير بچه
- بابا
- اههههه
- من پول مي خوام
- چي ؟؟؟؟ !!!
- بابا
- اوهوم ؟
- منو مي بري پارک ؟
- من ماشينمو نمي برم تو پارک تو رو ببرم ؟
- بابا
- هان ؟
- من زن مي خوام
- اي بچه پررو .. دهنت بو شير مي ده هنوز
-
- بابا
- درد
- من زن نمي خوام
- به درک
- بابا
- زهرمار
- من يه اتاق شخصي مي خوام
- بشين بچه
- بابا
- مرض
- منو دوس داري
- ها ؟
- بابا
- ...
- بابا
- خررر پفففف
- بابا
- بابا
- ديگه چته ؟
- من مامانمو مي خوام
- از اول همينو بگو ... جونت در بياد
-
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
**تذکر:من مطلب رو تایپ مجدد نکردم چون خطش خیلی زیبا بود و دلم نیومد....ببخشید دیگه!!!:73::227::43::72:
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
وقتی من به دنیا اومدم ، پدرم ۳۰ سالش بود ، یعنی سنش ۳۰ برابر من بود.
وقتی من ۲ ساله شدم ، پدرم ۳۲ ساله شد ، یعنی ۱۶ برابر من
وقتی من ۳ ساله شدم ، پدرم ۳۳ ساله شد ، یعنی ۱۱ برابر من
وقتی من ۵ ساله شدم ، پدرم ۳۵ ساله شد ، یعنی ۷ برابر من
وقتی من ۱۰ ساله شدم ، پدرم ۴۰ ساله شد ، یعنی ۴ برابر من
وقتی من ۱۵ ساله شدم ، پدرم ۴۵ ساله شد ، یعنی ۳ برابر من
وقتی من ۳۰ ساله شدم ، پدرم ۶۰ ساله شد ، یعنی ۲ برابر من
می ترسم اگه ادامه بدم ، از پدرم بزرگتر بشم !!!!!!!!!
RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... )
ماجرای ۴ دانشجوی پسر…
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»…..
استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند….
آنها به اولین مسأله نگاه کردند که ۵ نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند…..
سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
کدام لاستیک پنچر شده بود….؟!!!