شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
به نام او که نقاش بال پروانه هاست.
سلام و عرض ادب خدمت تمامی کاربران و مشاورین محترم تالار گفتمان همدردی.
من خیلی اتفاقی با این تالار خوب و پر محتوا آشنا شدم وقتی پاسخ دوستان و مشاورین عزیز رو در جواب کاربران میخوندم از اطلاعات و راهنمایی هاشون به وجد می یومدم.
شرح مشکل من:
من دختری هستم 23 ساله تو خانواده نسبتاً مرفه به دنیا اومدم خدا رو شکر گذشته ها و روزگار خوب و خوشی در کنار اعضای خانواده 5 نفری داشتیم ولی الان سالهاست یه غم بزرگ و سیاه بر فراز آسمان زندگی ما طنین انداز شده...
مشکل بزرگ خانواده ما مادرم هست، متاسفانه مادرم سالهاست دچار بیماری روحی و روانی شده او همش میگوید کسی عجیب به چشم میبیند ولی ما اصلآً همچین چیزی در خانه نمیبینیم و این بیماریش بر روی من و سایر اعضای خانواده تاثیر منفی و مخرب داشته بطوری که هممون به یه نحو افسرده و پکریم......
بیشتر وارد جزئیات نمیشم اگر بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ است ور در وقت و حوصله دوستان نمی گنجد فقط بگویم بیماری او حاد میباشد.
اصل مطلب و سوالم رو از محضرتون میپرسم...
بعد از اینکه ما از دوا و درمان ناامید شدم دست به دامان انسانی شدیم دعا نویس.
او ادعا دارد که قدرتمند هست و میگوید نیروی خبیثی مادر من را احاطه کرده که باید انرژی مثبت بدهد و منفی بگیرد جلساتی برای درمان تعیین کرده و گوشزد کرده یک سری وسایل جانبی تهیه کنیم(مثل ذبح گوسفند، و یه عالمه چیزای عجیب و غریب) راستش را بخواهید نمیتوانم با اینچنین مسایل که بنظرم خرافاتی بیش نیست کنار بیایم و معتقدم اگر میتوانستند بیل به باغچه خودشان میزدند جالب هست وقتی من امشب در حضورشان آنها را به چالش کشیدم مرا فردی پرخاشگر دانستند چون جو را بر علیه خود غیر طبیعی دیدند، اکنون آنها منتظر مراجعه بعدی ما هستند و این اطمینان را داده اند که او خوب میشود و بعبارتی درمان قطعی.
فرد دعا نویس(لازم است ذکر کنم زنی هست عامیانه حدوداً 40 ساله که از استاد خود که پیرمردی کم سواد است درس میگیرد) گفته من باید به حالت خلسه بنشینم و حتی مدعی شده است من با موجودات ماوراء ارتباط برقرار میکنم حتی جن هم دیده ام او میگوید خیلی ها رو مداوا کرده ام.
سوال من: آیا به حرفای او اطمینان کنم و همان گونه که گفته است پیروی کنم باور کنید در شرایط سختی هستم که میخواهم همه چی رو امتحان کنم.
از ته دلم امیدوارم شما به من بگویید همه اینها دروغ و کذبی بیش نیست تا من دیگر دور آنها رو خط قرمز بکشم...
قبل از هر چیز از راهنماییها و همفکریهای شما نهایت تشکر را دارم.
شبتون نقره ای لبریز از عشق و مهربونی.
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلام بر دوست گرامی......به تالار همدردی خوش آمده اید..
ماجرا را خواندم....اما کاش بیشتر از حالات و روحیات مادرتان می گفتید تا مشکل او را شناسایی کنیم..به هر حال!!
دوست گرامی من خود با این گونه افراد(دعا نویس) روبه رو شده ام و حتی با وسایل کابردی ان مانند جگر گوسفند....و یا کشیدن یک تار موی سفید...آشنایی دارم...
ولی به نظر خود بنده این گونه افراد هیچ گونه صلاحیتی برای درمان ندارند و تنها از روش بسیار ساده در درمان های خود استفاده می کنند که برخی مواقع حتی بیماران را به طور اتفاقی خوب می کند و آن روش روشی نیست جز روش امروزی خودمان >>""قانون جذب"" و ""تلقین"".......
انان با استفاده از روش قانون جذب و تزریق روحیه و انرژی یا به قول خودشان احاطه کردن .. بیمار را تحت تاثیر قرار می دهند(البته افراد بهبود یافتگان بسیار نادرند). و برای صحیح و مفید جلوه دادن دعا های خود از سفارشات جانبی مانند(جکر گوسفند...ناخن نازک..) و غیره استفاده می نمایند....
توجه>>>بازهم می گوییم تعداد افراد بهبود یافته بسیار نادرند و اگر هم کسانی بهبود یافته باشند موقتی است زیرا تحت تاثیر اعمال ناصحیح آنان قرار گرفته اند.
بهترین راه حل در این موارد>>>>مراجع به یک روان شناس بالینی یا روان شناسان مجرب است.....
و در آخر توجه شما را به امضای دوست گرامی"" رویا.ب"" جلب می کنم:::
"""نفرین آن است که همه چیز را تجربه کنی!"""
موفق باشید و پیروز.
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلام؛
دوست گرامی؛بنده هم با نظر نقاب موافقم؛بنده تحقیقاتی در زمینه دعا نویسی و انرژی مثبت دادن و ....داشته ام ,و در آخر اینکه جز خرافات بیش نیست؛
و در پاره ای موارد از نیروهای شیطانی استفاده میکنند!؛که دقیقا" یکی از موارد آن ذبح حیوانات می باشد.(که خود این موضوع بحثی طولانی میطلبد)
بنده هم توصیه میکنم که به روانشناس مراجعه نمایید؛و اینکه به مادرتان بگویید که به معنویات روی بیاورند ؛این مورد تجربه شخصی بنده است.
در خصوص دارو باید به عرضتان برسانم ؛که دارو فقط نقش ارامش بخش را دارد ؛آن هم مصنوعی!
این مشکل درونی است(مربوط به روان)و دارو با جسم سرو کار دارد؛
باز هم اگر توضیحات بیشتری در این خصوص بنویسید شاید بهتر بتوان شما را راهنمایی کنیم.
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
در خرافات بودن ورد خوانی و دعا نویسی و ... که شکی نیست .
بنظرم مادر شما مبتلا به اسکیزوفرنی هستند و بهترین کار پیگیری درمان ایشان است .
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
عزیزم سعی کن خودت و مادرت رو درگیر این مسایل نکنی ممکنه حالش رو بدتر کنی سعی کن یه روانپزشک خوب براش پیدا کنی نه هر کسی و دعا خوندنم خیلی بهتون آرامش می ده همون انرژی مثبتیه که دنبالشی اماکن زیارتی برو و مادرتم ببر اگرم بی تاثیر باشه مضر هم نیست.... درمانش طول می کشه عزیزم نگران نباش و صبوری کن ولی بی درمان هم نیست ....
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلامی دیگر....
با تشکر از راهنمایی دوستان... ""دیجیتال""عزیز در نوشته های خود اشاره کردند ایشان (مادرتان) مبتلا به ""اسکیزوفرنی"" هستند..بنده هم در ادامه توضیحات ایشان از علائم این بیماری می گوییم تا شما خود ببینید ایا مادرتان این علائم را دارد::::
""اسکیزوفرنی"" یا همان ""جنون جوانی"" به علت افزایش "دوپامین" در افراد به وجود می آید و از علائم آن عبارتند از »»کژاندیشی...بدبینی...تکلم بی ربط...گستگی افکار... و گوشه گیری.
از داروهایی مانند ""کلرپرومازین"" برای درمان این بیماری استفاده می شود..
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلامی دوباره به همه شما دوستان و هموطنان عزیز و فهمیم.
واقعاً ممنونم از راهنمایی ها و سخنان ارزشمندتون.
باور کنید هیچ همفکری که در زندگیم بتونم بهش اعتماد کنم و یا اینکه بدونم بتونه به من کمک کند ندارم، تنها دختر خانواده هستم به خاطر همین همیشه احساس تنهایی در رویارویی با مشکلات میکنم.
در رابطه با جزئیات دقیق تر که دوست عزیز "نقاب" پرسیده بودند شرح آن به اینگونه است:
متاسفانه این بیماری سالهای زیادی در وجود مادر من بوده است و هیچ پزشک متخصص اعصاب و روان شهر ما هم نتوانسته است او را مداوا کند. مشکل بزرگی که همیشه در رابطه با او دارم این است که اصلاً علاقه ای به دکتر رفتن و دیدن روانشناس ندارد و وقتی اصرار میکنم عصبانی میشود... لازم است بگویم مادر من گوشه گیر و فوق العاده کم حرف است اصلاً ارتباطی با فامیل و دوستان خانوادگی ندارد الان مدتهاست از منزل خارج نشده سالهاست به مراسم عروسی و عزای فامیل و بستگان نرفته است همیشه پکر و غمگین است (لازم است که بگویم آشپزی و امورات روزمره منزل را انجام میدهد) در نگاه اول خانمی عادی بنظر میرسد ولی وقتی یک غریبه کمی با او حرف میزند پی به حال آشفته اش میبرد. گاهی وقتا هم جواب سوالهای روزمره مرا نمیدهد و وقتی با لحنی از دلخوری خودم میگویم با دست گوشهایش را میگیرد یعنی نمیخوام چیزی بشنوم.. متاسفانه او از تلویزیون هم وحشت دارد حتی از فرشهای منزل هم نفرت دارد مرتب در نبود ما آنها را جابجا میکند آن هم به تنهایی.... تمام تابلوها و قاب عکسها را جمع کرده است مرتب میگوید من فلان آدم رو بر روی فرش میبینم از احساس خود زجرمیکشد اما علاقه ای به درمان خود ندارد، از همه چیز و همه آدما ترس و واهمه دارد حتی لباسهای خود را گاهی اوقات با قیچی خراب میکند و به سطل زباله می اندازد.... فقط یک بار در طول عمر خود بیماریش به اوج رسید و فریاد میزد و مرتباً میگفت " اینجا نیان از اینجا برین"!!!! منظور با اهل خانه نبود. در نزد خود چیزهای میبیند به گفته خودش که ما نمیبینیم.....
حتی یک بار بخاطر لجبازی و نیامدن به دکتر ،پزشک را به منزل آوردیم، در رابطه با مراجعه به روانشناس بالینی از او پرسیدم او گفت حرف زدن برایش بی فایده هست چون نمی تونه درک کنه باید درمان با دارو رو آغاز کند دارو هم نمیخورد لجباز هست.....
همیشه حرف خود را میزند. لازم است ذکر کنم شبها آرام و بدون هیچ دارویی میخوابد و نسبتاً خواب آرامی دارد.....
واقعآً دیگه خسته شدم راه به جایی نمیبریم همه درها به رویم بسته است..
سایه غم و اندوه بدجوری بر زندگی ما سایه افکنده است سردر گمم نمیدانم چه کنم...!
باز هم از همه راهنمایی های پر مهر شما دوستان عزیز سپاسگزارم.
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلامی دیگر......ممنون از توضیحات دوست عزیزم..
از توضیحاتی که شما فرمودید بنده به این نتیجه رسیدم که ایشان علائم شبیه علائم بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی دارند..... و سعی می کنم با بررسی این اختلال شما را راهنمایی کنم( البته قطعا نمی توانم نوع اختلال را مشخص کنم انشاالله مدیر پاسخ دقیق تری می گویند)
در اختلال یا بیماری که مادرتان به ان دچار شده اند اینگونه بیماران دو دسته هستند معمولا بعضی از انان تنها در طی دوره ای مشخص دچار این اختلال شده و با درمان بهبود می یابند اما بعضی ها هم در تمام مرحله زندگی با این بیماری دست و پنچه نرم می کنند که حتی داروهای شیمیایی بر انان نتیجه عکس دارد و باید از داروهای ""گیاهی"" استفاده شود.
معمولا افراد مبتلا همیشه در حال ترس..اظطراب و پریشانی هستند...در بسیاری از موارد از صداهایی نامعلوم حرف می زنند و یا از کسانی که آنان را تعقیب می کنند.. و حتی نسبت به اطرافیان خود نیز شک دارند..
بیشتر افراد مبتلا به این بیماری رفتارهای متداولی مانند::اعتاد به سیگار ..مواد مخدر... تفکرات اشفته....و بخصوص بی احساسی( که مادرتان نیز دیده می شود) دارند.
اما باید بسیار مراقب این بیماران بود و سعی کرد روحیه انان حفظ شود چون بسیاری از انان در نوع شدید خود و حاد بیماری ""دست به خودکشی"" می زنند و یا ممکن دیگران را تهدید کنند... (البته در نوع شدید بیشتر است)
شما می توانید برای کمک به او اعمال زیر را انجام دهید:::
به او اجازه ندهید از انواع ترشیجات اعم از میوه ..غذا ..لبنیات... شوری...عدس مصرف نماید و سپس با نرمی و ارامش خاص کمک کنید داروهای خود را مصرف کند..
و بر خلاف آن دکتر که گفته بودند حرف زدن فایده ای ندارد برعکس بسیار به ایشان کمک می نماید.....سعی کنید بیشتر با او در گفت و گو باشید و حتی الامکان از تنهایی و گوشه گیری و در فکر فرو رفتنش خودداری کنید.
در ضمن برای بهبود روال درمان این بیمار اطرافیان سعی کنند تا بیشتر با بیمار گفت و شنود داشته باشند و حتی الامکان از گوشه نشینی و در فکر فرو رفتن بیمار جلوگیری به عمل آورند.
سعی کنید به او نشاط بخشید و دائم با او در گفت و گو باشید تا هرگز به فکر فرو نرود... به فکر فرو رفتن او بیماریش را تشدید می کند...
پو در آخر امیدوارم بیماری ایشان بهبود یابد ...ما هم ایشان را دعا می کنیم.
موفق باشید
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
عزيزم مورد مشابه آن چيزي كه براي مادر شما اتفاق افتاده در باب حالات روحي در نزديكي من براي يكي از دوستان اتفاق اتفاد
ايشان هم مثل مادر شما فكر مي كردند افرادي ايشان را تعقيب مي كنند و در پي ايشان هستند و....
زندگي آنها هم به شدت متاثر از رفتارهاي دوست من شده بود و....
ايشان هم حاضر به مراجعه به پزشك و استفاده از دارو نبودند .....
بگذريم
آنچه كه شد.
نزد پزشك رفتم و تمام مسائل روحي دوستم را توضيح دادم و همينطور رزومه اي از خانواده و افراد مورد اطمينان بيمار را .
دوستم يك خواهر زاده پزشك داشت كه پزشك عمومي بود .
روانشناس نسخه اي داد كه تهيه كردم و توسط خواهر زاده ي خودش به اسم ويتامين و تقويتي داروها را به وي مي خورانديم و البته به دليل ممانعت از استفاده از دارو گاهي كار به دعوا هم مي كشيد .
و چند جلسه اي هم خواهر زاده پزشك خانم در ارتباط با پزشك روانشناس قرار گرفت و با وي همكاري كرد و ....
و در نهايت بعد از چند جلسه استفاده از ويتامينهاي قلابي دوستم خودش اعتراف كرد :حالم خوب نيست و بايد به پزشك مراجعه كنم و من را دكتر ببريد.
ايشان را نزد پزشك برديم و ايشان چند سالي از قرص و دارو استفاده كردند و امروز هم الحمدالله حالشان خوب است و موجودات دست از سرش برداشته اند و ..........
RE: شدیداً به راهنمایی و همفکری شما نیازمندم
سلام دوست گرامی!
ضمن تشکر از توضیحات کامل و به جائی که در مورد بیماری مادرتون بیان کردید با تشکر از راهنمائیهائی دقیق و کامل دوستان چقدر جای خالی نظر مدیر محترم همدردی را در این تاپیک خالی میبینم ,امیدوارم ایشون هم با نظر دقق و تخصصی خودشون نظرات دوستان رو در این تاپیک تکمیل کنند!
خودم هم با مشکل مشابهی مواجه بودم و میدونم چی میگید(البته به نوعی دیگر با بعضی خصوصیات مشابه)وبه دلیل بعضی دلایل شخصی از ادامه همراهی برای درمان اون شخص پشیمون شدم ولی اینو بگم با متخصص اعصاب یا اینگونه مراکز عجیبی که خودتون هم ازش فراری بودین درمان خاصی اتفاق نمییفته .بیمار اول باید متوجه تفاوت فری و رفتاری خودش با بقیه بشه و بخواد به روال عادی جریان زندگی برگرده تا بشه بقیه جریانو پیگیری کرد و این مشکلتر از حل صورت مسئله است.بخصوص که به واسه پر بودن دست از مسائل مالی یا غرور واعتماد به نفس کاذبی که در این گونه بیماران وجود داره به دلایل مختلف, یا بهانه علاقه به تنهایی وبقیه موارد نتونید حتی مشکلدار بودنش رو به خودش یا بقیه بقبولوید!
امیدوارم صبور و موفق باشید!