آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام:
با اینکه در این مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم ولی نمی دونم چرا الان نمی تونم جلوی تایپ انگشتانم رو بگیرم....
نمی دونم تمام شما افرادی که در این تالار یا در هر نقطه این ایران که هستید به راستی در کدام نقطه از دنیایی که روزی انتظارش را داشته اید ایستاده اید....
شاید یکی در دامنه یا یکی در قله این کوه باشد ولی ..............
من تمام این مدت هایی که به دلیلی در عضویت این تالار بودم سعی کردم تا جایی که امکان داره در انجمن های مختلف این تالار گشتی بزنم و از هر دری مطالعه کردم و چه بسیار مقالات و کتاب های روانشناسی که حداقل برای ما در دنیای تحصیلمان ارزش کمتری داشت مطالعه کردم و نمی دانم ولی به هر سخن از دوستان خوب ...هر سخن نغز یا هر مقاله ای ساعت ها اندیشیدم و فکر کردم و فکر کردم و فکر.........
بارها تکه های پازل را که شامل تمام مقالات تالار و تا حدی اینترنت و کتاب ها بود سعی کردم کنار هم بچینم و بسیار عجیب است که چیزی را دوست دارم بگویم........
نمی دونم شما دوستان که هر کس به نوبه خود تحصیلاتی دارد یا بعضی دانشجوی روانشناسی و بعضی مانند من پزشک ..چقدر با قشر بسیار فقیر جامعه برخورد داشتید ...
هیچ دقت کردید که چه افرادی دنبال حل این مشکلات هستند؟
شاید مدیر یا افراد قدیمی تر با این افراد برخورد داشته اند ولی من که هنوز انقدر با تجربه نیستم الان که در منطقه ای بسیار محروم خدمت می کنم از هفته قبل تصمیمی گرفتم ....در میان حدود 12000 جمعیت که در تحت پوشش خدمات مرکز پزشکی
بهداشتی من هستند...زن ها و خانواده هایی که گاها 10 بچه ! دارند وجود دارند ..با عقاید و فرهنگ های بسیار متفاوتی که در استان ما هست ولی عجیب در نهایت فقر و بدبختی شاد شاد هستند...
من نمی گم اینان بدبختی ندارند نه ولی از بسیاری جهات از بسیاری از ماها که من با توجه به فعالیت 3 ماهه خود در تالار می گم بسیار شادند و به طرز عجیبی خود را باور دارند و ایمان به خود و همسرانشان...
می دونم که الان اولین فکر شما شاید این باشه خوب این مکان کسانی می ایند که برای مشاوره نیاز به کمک دارند ..بله من قبول دارم ولی ایا در تمام این مدت خدمت من هیچ کس در این چند ده فقیر نیاز به کمک نداشت؟
مگر اینان ازدواج نمی کنند؟
مگر دوستی نمی کنند؟
مگر رابطه با خانواده همسر ندارند؟
مگر ارتباط زناشویی ندارند؟
من با بیش از 700 زن در این روستا ها با حوصله و دقت صحبت کردم و تمام سر تیتر مقالات تالار را در این بین دارم بررسی می کنم که چقدر در این جمعیت تحت پوشش من این مسائل وجود دارد ولی عجیبه تمام اینان با اینکه از قشر مرفه نیستند و گاها توان خرید یک استامینوفن هم ندارند در مصاحبه ها از زندگی خود آنقدر راضی هستند که گاه اشک انسان جاری می شود.....در تمام این مصاحبه ها اینان نه تنها هیچ مطالعه ای از این مقالات و کتاب ها ندارند ولی با درک و منطق خود و ذات انسانی خود و غریزه یا هرچه که نامش را می گذاریم بهترین زندگی های روحی را انجام می دهند....
نه حرفی از طلاق هست ....نه قهر....نه دوستی....نه ننگ ...نه...هزاران چیز دیگر
ساده و پاک و بی الایش....
نه کلمات قصاری که ما می نویسیم به کار می برند نه هزاران مقاله آقا کیوان و نقاب و آرمان و نیلوفر و....را خوانده اند ولی درک می کنند همه چیز را....
نه مانند ما ساعت ها به دنبال راه های پیدا کردن اعتماد به نفس و عزت نفس می گردند و نه می دانند که مهارت های زندگی چیست ولی دوستان اینان عجیب مهارت دارند.....
نه فکر کنید از کوتاه فکری است من با سند و ومدارک زیادی که از زندگی شخصی اینان از اول تولد تا ریزترین ارتباطات زناشوییشان زیر دستم وجود دارد ..دارم این سخنان را برای شما می نویسم..
من تمام این مدت با خود فکر کردم چطور اینان این همه زندگی روحی و روانی بالایی دارند و چطور در قشر مرفه مثل جامعه شهری ما این همه مشکلات هست؟
آیا این همه اگاهی زندگی ما را سخت نمی کند؟
من در همین مدت با خدمت در یک بیمارستان شهری نیز که در مرکز مرفه ترین مردم شهرمان قرار دارد نیز مطالعه کردم ..در هر کشیک من موارد فراوان از انواع مشکلات روحی وجود دارند که من در روستا حتی یک بار ندیدم؟
خانم 7 ماهه باردار مرفه که برای اینکه با شوهرش به مسافرت کاری نرود در اولین بحث زندگیشان با اصرار از من گواهی استراحت مطلق می خواهد؟
دختر خانم 23 ساله ای که شب ازدواجش با لباس غرق خون و اثار کبودی روی دست پدرش جلوی من روی تخت قرار می گیرد فقط به جرم گوش دادن آهنگ؟
دختر 25 ساله مرفه ای که با کتک کاری با همسرش با لب پاره جلوی من نشسته است؟
دختری که با سیلی برادرش پرده گوش پاره دارد و مقابل من زار می زند؟
اینان تنها نمونه ها ی کوچکی از این 5 سال کار من است و همه اینان و بسیار دیگر از قشر مرفه بوده اند با مطالعات فراوان......
پس چه می شود ما را؟؟؟؟؟
خوب می دونم یک پزشک عجیبه که همچین سخنانی را بیان کنه ولی هیچ می دونستید که مثلا پزشکان بیشتر از تمام مردم دنیا در حال ترسند چون اگر کسی سرفه کند یکی می گوید سرما خورده ولی امثال ما دنبال سل می گردند؟کدام زندگی آرام تری داریم؟
من برای نوشت این مطالب دنبال یک جواب می گردم:
کدامیک از شما دوستان که گاه 2 سال است عضو این تالار هستید از این تجربه ها و مقالات ها و صرف وقت ها استفاده در زندگی کرده اید؟
آیا فکر نمی کنید اگر بخواهیم در تمام روابط خود به مقالات مفید نگاه کنیم کمی زندگی سخت خواهد شد و ما مدام در فکر این هستیم که مانند انها باشیم؟
پس اگر اینان تا این حد مفیدند چرا گاها حتی پیشکسوتان تالار هم مانند تازه ورود ها هنوز گاهی اشتباه می کنند؟
پس چرا اگر اگاهی ها تا این حد بالاست و همه ما این مقالات را می خوانیم هنوز خیلی ها گیج ارتباطات ساده خود هستیم؟
پس چطور گاه یک ارتباط ساده رو با تلخی دوری و نفرت و کینه تلفیق می کنیم؟
پس چرا ما چنین هستیم و اینان نیستند؟؟؟؟؟؟
هیچ اندیشیده اید..................
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
rsrs1380عزيز
دانستن و فهميدن درد بزرگي است و اگر ياد نگيريم كه چه مسكني براي اين درد بيابيم در درد بي دردي و بي درماني اين درد باقي خواهيم ماند .
مسئله ما بر سر ايجاد توقعاتي است كه با استفاده از تكنولوژي به اشتباه در ما ايجاد مي شود . هر اندازه كه زندگي با جامعه تكنولوژي گره مي خورد به همان اندازه ما در روابط اجتماعي و احساسي خود توقع راحتي داريم و به نوعي خود را تشويق به راحت طلبي مي كنيم . در حالي كه اينگونه نيست . تكنولوژي به مدد انسان مي آيد تا انسان از آن مدد جويد و درك كند اينها ابزار هستند ولي اين ابزارها به تنهايي كافي نيست . انسان بايد تلاش كند و بر "منم " خواستهايش را متمركز نكند .
در فضايي كه شما در آن كار مي كنيد مردم شايد حق و حقوق خود را از لا به لاي مطالب و مقالات و كتب استخراج نكنند ولي حق و حقوق خود و طرف مقابل خود را مي دانند . انگيزه هاي درست را براي زندگي كردن مي شناسند . ما در جامعه شهري و به اصطلاح متمدن خيلي از فاكتورهاي انسانيت و اخلاقيت را گم كرده ايم .در روابط احساسي و عاطفي و زندگي زناشويي به دنبال 2*2=4 هستيم .
انسانهاي بسيار با فضاهاي متشابه آنچه شما تجربه اش مي كنيد مي داند براي روزمرگي خود تلاش كند و نان و روزي خود را از زمين مي گيرد و زمين منتي بر وي نمي گذارد ، زمين به او دروغ نمي گويد ، از زمين همان برداشت مي كند كه حاصل تلاش اوست و چه بسا سيلي و يا خشكسالي حاصل زحمتش را از بين ببرد ولي باز هم دستانش را رو به آسمان مي برد و شكر نعمت مي كند از پروردگاري كه بي منت است و....
اين همان حلقه هاي گم شده در زندگي متمدن و پر مقاله و كتاب است . فراموش شدن ياد خدا - فراموش كردن آفتاب سوختگي و گرما زدگي و دستان پينه بسته و.....
در فضاهاي آنچناني خيال پردازي جايي ندارد . چشم و همچشمي جايي ندارد . دنياي شان يكرنگي و صفاست چون چيزي به غير از آن ندارند كه البته بايد بگويم خوشا به حالشان كه اصل و مايه را دارند كه همان برايشان كفايت است و اين همان چيزي است كه من و تو به دنبالش مي گرديم و دربه درش مي شويم در سطر سطر و كلمه به كلمه آن در بين اوراق يك كتاب و يا مقاله .
ووقتي اين را فهميدي ديگر هيچ ورق پاره ايي و هيچ ثروتي سر لوحه كارهايت قرار نمي گيرد بر مي گردي به اصل و ذات و هويت خود . با خودت يكي مي شوي حتي اگر گنجينه اي ارزشمند از معلومات و اطلاعات را با خود حمل كني .
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلامrsrs1380
من از شما به خاطر این مقاله منحصر به فردتون تشكر می كنم. واقعا ما نیاز داریم به جای خروار خروار جواب و آگاهی!!! كسانی چون شما به ما سئوال بدهند و ما را به فكر وادارند
این سئوالی هست كه هر كس همیشه باید از خودش بپرسد.
از ani هم كه به خوبی در مسیر این واكاوی به بررسی پرداخته اند قدردانی می كنم.
سالهاست كه به خاطر حرفه مشاوره و توجه هایی كه به محیط و آدمها در مكانها و زمانهای مختلف دارم ، مجبور به مطالعه و بررسی این سبكهای متفاوت زندگی كرده است.
نخستین بار چند سال قبل یك مقاله ای به طور خلاصه با عنوان « تکنولوژی ، رفاه و آرامش انسان» برای ورود به این باب نگاشتم. (و مطالب ذیل را مكمل آن می آورم)
روانشناسی از آنجا به عنوان شاخه علمی تثبیت شد كه به جای بررسی ذهنی مسائل دست به تجربه و آزمایش زد. و از مسائل تعریف عملیاتی ارائه داد و موضوع خود را « رفتار موجود زنده » در نظر گرفت لذا:
لذا با آزمون و مطالعه رفتار دست به فرضیه سازی و نظریه پردازی كرد. ساده تر بگویم:
ما می بینیم كه عده ای احساس آرامش و خوشبختی می كنند و زندگی رو به رشدی دارند. وقتی بررسی می كنیم. می بینیم كه آرامش اینها به خاطر آسایش و رفاه نیست، به خاطر استراحت و تفریح و خوشگذرانی صرف نیست. علت خوشبختی اینها این نیست كه همه چیز طبق توقعات و انتظارات آنها پیش می رود.
حالا بر اساس مطالعه رفتار همین آدمها كه اتفاقا rsrs1380 هم به آنها اشاره كرده است، دست به جمع آوری داده ها،فرضیه سازی ، آزمون و نظریه پردازی كرده و نتیجه آن مقالاتی می شود كه در كتابها و سایتها به رویت عزیزان می رسد.
در واقع:
ما با این مقالات افراد را ارجاع می دهیم به همان رفتارهای ساده و اصیل انسانی كه از درون انسان منشاء می گیرد و ریشه در آسایش بیرونی فرد ندارد.
زندگی مدرن باعث اشتباهات اساسی در شناخت آدمی شده است از جمله:
1 - اشتباه گرفتن آسایش با آرامش.........
2 - حرص برای رسیدن به نقطه نامعلوم و نامشخصی در آینده در ازای فراموش كردن زمان حال
3 - توقعات و انتظارات فزاینده و بدون سقف نسبت به خودش و دیگری . كه اولی منجر به كاهش اعتماد به نفس و دومی منجر به اختلال در تعاملات انسانی و فنا شدن مهارتهای ارتباطی می شود.
4 - مساوی گرفتن ارزش خودش با نتیجه كارش. یعنی انسان معاصر و مدرن نتیجه گراست. و استرس نتیجه و پیامد كار ، لحظه ای او را رها نمی سازد. این انسان نه بر اساس وظایف،رسالت و تكالیفش ،بلكه خواستار دسترسی سریع و بدون زحمت به نتیجه هست.
انسان كنونی لذت را در مسیر حركت نمی بیند، لذت را در وصول نتیجه می پندارد و جالب اینكه هرگز این نتیجه نهایی محقق نمی شود.(ذات نامتناهی خواه انسان)
4 - اصالت لذت به جای اصالت تلاش یا حتی رنج: انسان سردرگریبان امروز عطش سیری ناپذیر كسب لذت دارد. لذت جنسی ، لذت شكم، لذت اشتهار و موقعیت اجتماعی، لذت ثروت و ...، انسان امروز چون به تكنولوژی دست یافته است گمان می كند كه این لذتها آرامش بخشند. او روز و شب رنج می برد تا از رنج برهد و به لذت برسد!!!! و این بالاترین تناقض و تعارض در ذهن انسان امروز است..
لذا می بینیم فردی برای لذت صبح تا شب میدود، برای فراهم كردن آسایش.... ، اما آرامش ندارد. چون از خودش فاصله گرفته است. از فهم اینكه رنج هم می تواند دلنشین و معنا بخش باشد غافل هست.
به جرات می توانم بگویم تا كسی نتواند رنج را بفهمد، و با رنج دوست باشد و با او همسفر باشد. ،نمی تواند زندگیش با معنا و دلنشین گردد.
5 - انسان امروز مركز ثقل و تمركزش لذتهای شخصی خودش هست. در حالیكه فطرت انسانی تمایل به نیكی كردن، و كارگشاء بودن دارد. انسان وقتی احساس مثمر ثمر بودن می كند آرامش یافته و شكوفا می شود.
وقتی احساس می كنی كه به وجودت در این جهان نیاز هست زندگی برایت معنا پیدا می كند و احساس خوشبختی می كنی.
اما وقتی می خواهیم كه همه آدمها و دنیا ، در خدمت ما باشند، و حواسشان به ما باشد، یا به هر طریق شده است از آنها بكاهیم و به خودمان بیفزاییم. رفاهمان بالا می رود ،اما دچار تنش و از هم گسیختگی می شویم. یعنی اگر به جای توجه به غیر ،هدفمان توجه به خود شد و در این مسیر افراط هم می كنیم. دچار مشكلات بی شمار می گردیم.
و نكات اساسی و ظریف بسیار كه ما همراهان تالار همدردی سعی می كنیم تا با فریاد كردن آنها آرامشمان را با دیگران در هم آمیزیم و همگی مسیر رشد را در پیش گیریم.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلامی دیگر:
با تشکر از پاسخ بسیار زیبای دوست خوبم آنی که حقیقتا همان چیزی را که من می خواستم دوستان تا حدی به آن برسند را نگاشته اند و با تشکر از حسن نظر مدیر همدردی که با پاسخ خود به من فهماندند که من تنها فکر نمی کنم......
همیشه دغدغه این انسان ها و همیشه تلاش و کوششان برای کسب روزی از دور برایم سوال برانگیز بود ولی هیچ گاه از نزدیک ندیده بودمشان و امروز که دیدم بسیار چیزها از خنده ها و گریه هایشان اموختم که شاید هیچ گاه لا به لای سطور این مقالات یافت نشود.....
آیا تمام زندگی ما گوش دادن به موسیقی و گشتن دنبال جواب سوالات است؟
گذران وقت؟یا حصول نتیجه؟
تعجبم از این بیشتر شد که سکوت هم تالاری ها در مقابل این واقعیت را دیدم ....با اینکه بارها و بارها حتی تشکر دوستانی که لطف به نظرات هم تالاری هایشا و مدیر دارند ....یعنی شما بعد این همه مدت حضور مفید در تالار با زدن دکمه ای نظر دوستان را تایید می کنید یا هنوز در حال اندیشه برای جوابید؟
من مورد دوم را انتخاب می کنم و تفکر این است ...
من بعید می دانم عبور بی پاسخ شما دوستان را از کنار همچنین موضوعی.........
پس:
من به عنوان جز کوچکی از جامعه قصدم به چالش کشیدن نظرات شماست به خصوص انان که دستی در این مقالات و نوشته ها و راهنمایی ها دارند و بی صبرانه دوست دارم حاصل تفکر شما رو هم بدونم ......
بیاید با شهامت به تفکری که در این مقایسه داریم ارج بدیم تا شاید این حلقه مفقوده که از نظر آنی گرامی یاد خداست را پیدا کنیم.....
آیا به نظر شما هم تنها یاد خداست؟
آیا تمام ما هم تالاری ها خدا را فراموش کردیم ه هنوز مشکلات کوچک و درشت داریم؟
و ایا فقط روستاییان ما او را به یاد دارند؟آیا شما فکر جدا از این نتایج بالا در طی این همه حضور خود ندارید؟من بعید می دانم ........
پس..........
بسم الله ........
بگویید از این حلقه مفقود شده.........به نظر شما کدام حلقه مفقود شده است؟
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام
ضمن تشكر از دوست گرامي كه اين مطلب را بيان كردند و همچنين از مطلب خانم آني و مدير محترم همدردي ، بنده نيز از نزديك با انواع و اقسام قشرهاي گوناگون جامعه در ارتباط بوده و هستم ؛ و خود گواه ديگري بر مطالب مذكور مي باشم به عقيده بنده تمام مشكلات انسان از نوع نگاه او به زندگي نشأت مي گيرد و نوع نگاه به زندگي از هدف انسان براي زندگي و بقاء نشأت مي گيرد پس براي اينكه انسان به آرامش ؛سعادت ؛و كمال برسد بايد هدفمند زندگي و همچنين اين اهداف بايد متعالي باشد اهداف متعالي شامل اهداف خداپسندانه ايست كه خير خواهي، همنوع دوستي و در نهايت آرامش و صلح و صفاي بشر را در بر دارد و اين اهداف ميسر نمي شود مگر اينكه باور ما اين باشد كه براي قدم و هر كار خيري كه در ازاي خود و همنوعان خويش انجام مي دهيم پاداش و رضايتمندي در اين دنيا و جهان آخرت نصيب ما خواهد شد پس اگر حتي ما جنبه محاسبه گر هم نداشته باشيم همان رضايتمندي از كار نيك باعث رسيدن به آرامش خواهد شد . بنده قصد ندارم به جزييات اشاره كنم و از منظري ديگر مطلب رو مورد بررسي قرار خواهم داد در ادامه متني را خواهم آورد كه اگر دوستان با حوصله و تأمل مطلب را بخوانند بي شك حلقه مفقوده مذكور را مي توان دريافت !
بسم ا... الرحمن الرحيم
نه يك بار، و نه دو بار، بلكه احتمالاً بارها براي ما پيش آمده است كه در سالن سينما يا جلوي تلويزيون غرق در تماشاي فيلمي، بغض گلويمان را به شدت فشرده، اشك در چشمانمان حلقه زده و يا حتي بياختيار بر گونههايمان جاري شده است، چرا كه در آن لحظات شاهد مرگ يكي از شخصيتهاي خوب آن فيلم بودهايم.
به نظر ميرسد كه فضاي حاكم بر فيلم و نمايش داراي خاصيت عجيبي است؛ خاصيتي شبيه به نوعي جاذبهي افسون كننده! تماشاگر با آنكه ميداند در حال ديدن يك فيلم است و اگر كسي از او بپرسد داري چه ميكني به زبان خودش پاسخ ميدهد كه دارم فيلم تماشا ميكنم، اما چنان تحت تأثير افسون ذاتي فيلم قرار ميگيرد كه داستان و شخصيتها و رخدادهاي آن همچون حوادث زندگي واقعي، احساسات گوناگوني را در او برميانگيزانند، احساساتي چون غم يا شادي، خشم، هيجان، اضطراب و.... فيلمها حتي قادرند تماشاگران را به زمانها و مكانهاي ديگري ببرند، به گونهاي كه بيننده تا حدودي زمان و مكان و واقعيات زندگي خويش را فراموش ميكند، گاه حتي هنگام بيرون آمدن از سينما تطبيق دادن ناگهاني خود با فضاي زندگي واقعي كمي دشوار است، چرا كه قطع ارتباط ما با دنياي بيرون، تاريكي محيط و بزرگي پردهي سينما در جلوي چشمان ما، ميتواند بر افسونگري فيلم بيفزايد و ما را بيشتر از تلويزيون، به درون دنياي فيلم بكشاند.
گاه تأثيرگذاري فيلمها به حدي است كه احساس غم و دلتنگي حاصل از صحنههاي اندوهبارشان تا يكي دو روز بعد هم، كم و بيش باقي ميماند.
به ياد دارم يك بار بعد از ديدن يكي از همين فيلمهاي تأثيرگذار، حال درست و حسابياي نداشتم تا اينكه بخت يارم شد و پيشامدي حال مرا از اين رو به آن رو كرد. حدس ميزنيد آن پيشامد چه بود؟ آن چيزي نبود جز ديدن تصاويري از پشت صحنهي همان فيلم!
در تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلمها ميتوان واقعيات بسياري را ديد؛ مثلاً ميتوان ديد كه شخصيت خوب فيلم بعد از بازي در صحنهي مرگ خود، از جايش برميخيزد و با دوستان و همكارانش حرف ميزند، چاي ميخورد، ميگويد و ميخندد و حتي دربارهي صحنههاي مختلف فيلم بحث و گفتگو ميكند. ميتوان ديد كه اصولاً مرگِ هيچيك از شخصيتهاي فيلم حقيقت نداشته است، بلكه در پشت صحنه، زندگي همچنان جاري است.
ديدن تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلم، طلسم و افسونِ واقعيتانگاريِ آن فيلم را ميشكند! چرا كه واقعيتِ زندگي بازيگران آن را در حال حاضر، جلوي چشمانمان قرار ميدهد. در اين حالت واقعي بودن رخدادهاي فيلم رنگ ميبازند و ماهيت نمايشي آنها آشكار ميشود و بالطبع تأثيرگذاريشان نيز كاهش مييابد.
از نگاهي زندگي ما انسانها بر روي زمين نيز بيشباهت به بازي در يك فيلم نيست! هر يك از ما نقشي مشخص را در اين فيلم بر عهده داريم، در جايي و زماني وارد بازي ميشويم و در جايي و زماني هم از آن خارج ميشويم، تولدها و مرگها را ميبيينم و تجربه ميكنيم، از ميلادها شاد ميشويم و از مرگها اندوهبار. اما عموماً غمهايمان عميقتر از شاديهايمان هستند. غمها گاه چنان در وجودمان ريشه ميدوانند كه زندگيمان را تبديل به غمكده ميكنند، در اين اوقات متخصصان ميگويند كه ما دچار افسردگي شدهايم. اين افسردگيها هميشه لزوماً نه در اثر رخداد، كه حتي در اثر ترس و نگراني از رخداد مرگ خود و يا عزيزي ايجاد ميشوند. بعضي اوقات حتي داروهاي ضد افسردگي و قرصهاي آرامبخش نيز اثر چنداني در بهبود حال زارمان ندارند. در اين مواقع آشنايان نيز از سر محبت تجويزهاي گوناگوني ميكنند و نسخههاي مختلفي برايمان ميپيچند كه بعضي از آنها هم پُر خرج و زحمتاند و هم كم اثر! پيشنهادهايي مانند سفرهاي مكرر و يا تعويض خانه و اسباب و اثاث و...، از آنجايي كه مبناي عملكرد اين نوع تجويزها عمدتاً فراموشي موقت قضيه است، با همهي هزينهها و زحماتشان قادر به ريشهكن كردن افسردگي از وجودمان نيستند. تازه از كجا معلوم كه بعد از كلي خرج و اندكي بهبود! ضربهي جديدي بر ما وارد نشود و ما را دوباره به همان حال و روز نيندازد؟
در اين گونه موارد، ما بيش از هر چيزي به ديدن تصاويري از پشت صحنهي فيلم زندگي در زمين نيازمنديم، راهحلي كه بيترديد كارگشاتر، و پاياتر از ديگر تجويزهاي معمول است. تنها لازم است چشمانمان بر جاري بودن زندگي در پشت صحنهي اين فيلم زميني گشوده شود. درست است كه دلتنگيِ دوري از عزيزانمان همچنان باقي خواهد بود، اما نور اميد به ديدن و بازيافتن آنها در پشت صحنه، وجودمان را روشن خواهد كرد. هر چه پشت صحنه را جديتر و واقعيتر ببينيم امكان ارتباط با عزيزانمان را در آن سو، بيشتر باور خواهيم كرد و درهاي اين ارتباط نيز بر ما گشودهتر خواهد شد بهعلاوه اگر به راستي دريابيم كه با پايان نقش ما يا عزيزانمان در نمايش زندگي زمين، زندگي در پشت صحنه همچنان جاري است، ديگر ترس از عدم و نيستي، و از ميان رفتن و نابوديمان عذابمان نخواهد داد.
ياد كردن از "زندگي آخرت"، همان به ياد آوردن تداوم جريان زندگي در پشت صحنه است؛ هر چه پردههاي فراموشي آخرت را از جلوي چشمانمان كنارتر بزنيم، پشت پردهي زندگي زمين را روشنتر خواهيم ديد و بيش از پيش باورش خواهيم كرد، باوري كه قادر است حالِ ما را از اين رو به آن رو كند، حتي بهتر و مؤثر تر از هزاران قرص و داروي آرامبخش. شايد اين اثر بخشي را بتوان يك از بسيار زواياي گوناگون اين كلام پرمعنا دانست كه: "ياد آخرت دارو و شفاست.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام
rsrs جان
نمی خواستم حالا در این تاپیک نظر بزارم ، چرا که یه بحث عمیق روانشناختی -
انسان شناسی دارد . خواستم تا نظراتم را سر فرصتی در هفته آتی مرتب کرده و ارائه دهم ،
اما هم خواست و دعوت شخصی jتو دوست عزیز از بنده به اینکه حرفامو در این مورد ارئه کنم
هم اینکه در اینجا خواسته ای بیائیم و بگوئیم و حلقه مفقوده ای که فکر می کنی را بیابیم ،
برآنم داشت تا مختصری در این فرصت ارائه کنم ، و بعد تفصیل آن در فرصتی دیگر .
انسان موجودی منحصر به فرد آفریده شده و در آموزه های دینی ما تمام کائنات در خدمتش
خلق شده اند ، و حتی طبیعت با این هدف فی النفسه مسخر اوست .
هر قدر آدمی در طی مسیر دنیا که هر چه کامل تر شدن را برایش رقم میزند ، راه را طبیعی تر
برود آرامشش بیشتر است ، و هر چقدر از مسیر طبیعی خارج شود آرامشش به هم خواهد
خورد و به عبارتی خلاف موج یا جهت باد حرکت کردن است که شکننده است .
آموزه های تمام انبیاء نظر به همین دارد که ما انسانها سرگشته و سرگردان وادی بیخودیها
نشویم . یعنی به آنچه داریم و میدانیم بپردازیم و بهره بگیریم و با همین امکان ( داشته ها و
دانسته ها) سعیمان این باشد که انسان باشیم ، درست رفتار کنیم و مهمتر از همه صادق
باشیم با همه و خود ، و نیز با باور قدرت قادره ی اون یکتای بی همتا امیدواری پیشه کنیم .
و اگر طبیعی و بی تکلف و ساده باشیم این باور که از عهد الست در بطن ما تعبیه شده
جوشش خواهد داشت که حاصلش همانطور که گفتم امید است .
و حلقه مفقوده به نظر من همینجاست ،
به داشته هایمان توجه کنیم و خوب ببینیم و شاکر باشیم و راضی ، و دانسته هایمان را به کار
بگیریم و آنی باشیم که این دانسته های انسانی می گوید ( مثلاً همه ما می دانیم دروغ بد
است ، غلو توهم زا است ، اما چقدر به این دانسته عمل می کنیم ) .
و خدا را نه فقط از جهت وجود ، بلکه قدرت مطلق بودنش ، لطیف و خیر خواه بودنش ، رحیم و
سخی و رئوف و.... بودنش باور مطلق داشته باشیم ، که منشاء اتکائی می شود امید آفرین .
و با همان دانسته ها و داشته ها ، خواهیم دید که نیازهایمان نیز ساده است و روان و
پاسخش نیز ، چون تکیه گاهی قوی را باور داریم که خود گفته روزی رسان است و روزی
هیچکس مگر وقت مرگش رسیده باشد قطع نخواهد شد . و اینها ، تنها همینها ، یعنی :
توجه به " داشته ها " و راضی و شاکر بودن از آن و " عمل به دانسته ها " و " امید " است
که آرامش می آفریند و البته که هر جا آرامش باشد نشاط است آن هم نشاطی عمیق ،
rsrs عزیز
به همین آدمهائی که دیده ای توجه کن و همین سه مورد را در آنان جستجو کن ، اگر منشاء
این نشاط و آرامش را هیچ یک از اینها نیافتی به من خبر بده تا تجدید نظر کنم .
اما بعد ، یعنی در فرصت بعد اگر اجازه باشد عوامل برخوردار نشدن از این سه موهبت و به
عبارتی عوامل به هم خوردن آرامشی که نشاط آفرین است را خواهم گفت تاببینیم که چه
تعداد از ما گرفتار این عواملیم ( عوامل اساسی )
امیدوارم فعلاًراضی شده باشی
تا بعد .....
****
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
سلام بر دوست گرامی""rsrs""
و سلامی دیگر به دوستان و اعضای محترم که بسیار زیبا پاسخ خود را مطرح نمودند ..با اجازه از بزرگتران تالار من کوچکتر هم نظر خود را می گوییم..
راستش من بدلیل اینکه فرصتی نداشتم نتوانستم پاسخ سخنان بسیار تاثیر گذار و زیبایی شما را بگوییم و به قول شما به همان زدن دکمه تشکر اکتفا کردم....
اما دلیل اصلی دیگری هم داشت که پاسخ شما را ندادم......و ان اینکه می پنداشتم شما خود در سوال تان ""پاسخ"" را یافته اید....
تعجب نکنید جواب را شما خود گفته اید و جواب تمام سوال های شما این جمله پایینی است که خود اشاره کرده اید:::
""""آنها راضی هستند""
راضی بودن یک چیز است....و تلاش برای راضی ساختن یک چیز دیگر.
به نظر بنده در جامعه امروزی و در شهرهای بزرگ افراد بیشتر در فکر ""راضی کردن"" هستند تا ""راضی بودن""
کارمندی تلاش می کند از سلامتی خود می گذرد تا>>>رئیس راضی باشد
پدر و مادر از صبح تا شب کار می کنند>>>>تا فرزند راضی باشد
من لباس می پوشم >>>تا دیگران راضی باشند
خانوم ها آرایش مختلف می کنند>>>>تا آقایان راضی باشند
من درس می خوانم>>>>تا والدینم راضی باشند
پزشکی صادقانه کار می کند>>>تا مردم از او راضی باشند و
...........
زندگی امروزی ما شده است یک مسابقه.....
می گویند مبارزه کن تا پیروز میدان شوی...
می گویند به فکر اینده باش تا موفق شوی.....
هدف اکثر افراد در جامعه امروزی شده است سبقت گرفتن ....جلو زدن...به هر قیمتی که شده است...
اما وای.......وای.....وای که غافلیم..
وای که نمی دانیم راضی کردن....سبقت گرفتن...و.پیروز شدن... همه و همه در کنار عشق به خود معنا می یابد.
اگر من خود را دوست بدارم دیگر نیازی نمی بینم تا انرژی بیهوده صرف کنم ...که شاید بیشتر خود را دوست داشته باشم....شاید بیشتر خود را قبول کنم...شاید بیشتر........
ولی این بیشترها بهایی دارد که باید پرداخت کنیم و این بها تنها با راضی ساختن دیگران و فراموش کردن خود واقعی ...تحقق می یابد...
من هم به روستاهای دور افتاده رفته ام....و با چشم خود دیده ام که آنان سرشار از شور و امید هستند و همواره از زندگی خود راضی.
و با روح و جسم خود احساس کرده ام که چقدر خود و خود دیگری(هم نوعانشان) را دوست دارند......و این عشق خالص به خود آنان را از وابستگی های دنیای امروزی می رهاند.
آنان همدیگر آنگونه که هستند دوست می دارند.....زنی همان دست های پینه بسته ی شوهرش را دوست دارد... مردی همان سادگی و زیبایی باطن همسرش را دوست دارد.
دیگر همه چیز ساختگی نیست.....شعارها فقط در انجا واقعیت دارند زیرا برخاسته از قلبی مهربانند..
آری من این گونه پاسخ شما دوست عزیزمان را می دهم که ........خود را دوست بدارید و به قول محمود معظمی(یکی از روان شناسان ) و کمک کنید دیگران نیز خود را دوست بدارند.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام
ابتدا از rsrs1380 عزیز تشکر میکنم که دغدغه های ذهنیشون را به این زیبایی بیان کرده و به دنبال بهترین جوابند., دغدغه هایی که من را به سمت روانشناسی و مدیریت هدایت کرد و مدت هاست موضوع کشمکش های ذهنیم است
ضمن تایید نظرات تمام دوستان باید عرض نمایم که از دیدگاه من حلقه گمشده خود انسان و ذات واقعی اوست
با گسترش علوم روانشناسی و مدیریت تعریف انسان و انسان موفق تغییر یافته (منظور از واژه روانشناسی در این پست تعاریف و مفاهیمی است که در سمینارها و کتب روانشناسی موجود در دست عامه مردم است می باشد و برداشت اینجانب . ) این جمله ها چقدر واسه شما آشنا هستند ؟ تو توانایی بهترین ها را داری , بهترین در شغل , بهترین در درس , بهترین در عشق , بهترین در بندگی , n روش موفقیت در کاروعشق و ثروت و دوستیابی و..., و... خلاصه تمام اینها پرورش یک انسان کمالگرا در تمام ابعاد که هر فرد با توجه به نیاز و احساس خود به یکی از ابعاد وجودیش بیشتر توجه کرده و کمالگرایی را در ان زمینه به حداکثر رسانده . در کدام مرحله خلقت بشر تصویب شد که انسان نباید گناه کند , اشتباه کند زمین بخورد و ...؟یک انسان مالکیت طلب که همیشه بهترین ها را حق خود میداند حتی اگر تلاش او و خود او در حد بهترین نباشد.
بهترین دانشگاه , همسر , دوست و رشته تحصیلی را از آن خود میداند و در صورت عدم موفقیت در دستیابی آن پرخاشگر , افسرده , خائن و معتاد ,… میشود و باز هم حق خود میداند که اینگونه واکنش نشان دهد.
در زمینه ازدواج به دنبال یه همسر ایده آل و آرمانی هستیم که اگر یکی از آیتم های کمال را در او نیابیم دیگر لیاقت عشق ما را ندارد . (این جملات نشاندهنده وتاکید بر همین موضوع است: دیشب نگاهش مثل همیشه عاشقانه نبود, این روزها کمتر تلفنی با من صحبت میکنه , به خانواده اش بیشتر از من اهمیت میده, مدام خسته هست اون با این کاراش شاید یکی از آیتم های عاشق یا معشوق و همسر یا محبوب را زیر پا گذاشته پس بقیه آیتم ها چه میشود؟).دیگر یا باید او را رها کنیم یا خیانت کنیم یا که مجوز افسرده و پژمرده شدن را بدست اورده ایم. رشته تحصیلی در دانشگاه و نوع کار و نحوه برخورد با خانواده همسر و ... همه اینها متاثر از کمالگرایی ما هستند کمالگرایی که باعث شده از کاه کوه بسازیم و در جستجوی ارامش از کلاس ریکی به یوگا و مدیتیشن و .... در حال حرکت باشیم. امر بندگی و ارتباط با معبود هم از کمالگرایی ما بی تاثیر نمانده زمانی معبود ما بهترین است که یا به او نیازمندیم یا غرق الطاف او از خود بیخبر مانده ایم , یاد خدا همراه ماست ولی گاها فقط برای دادخواهی و شکوه بردن یاد خدا در قلب ماست زمانیکه نیازمندیم فراموشمان شده که ما همیشه نیازمند اوییم ما به دنبال ارتباط یکطرفه با خداییم ارتباطی که او موظف است همیشه به یاد ما باشد .ولی ما؟
ما اسیر هدف شده ایم مسیر رسیدن به هدف و پیشرفت های لحظه ای خود و اطرافیانمان را فراموش کرده ایم .یادمان رفته که یک انسان لازم نیست حتما ثروتمند و دانشمند و مجنون یا لیلی باشد تا که آرامش داشته باشد یادمان رفته بهترین ها تلاششان هم بهترین بود اون کسانی که شما سمبل ارامش و سادگی دیدنشان به خودشان به رفتارشان وبه آینده شان ایمان دارند وایمان دارند که انسانند و موفقند حتی اگر بهترین نباشند باور دارند که تلاش کردن هدف است.
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
RE: آیا همه چیز آنقدر جدی است ؟؟؟؟؟
با سلام و تشکر از تمام کسانی که در این کنکاش ذهنی من نظر دادند:
دوست داشتم این مطالب رو با هم مروری کنیم و من از منظر خودم نقدی داشته باشم و در ادامه مطمئنم شما هم نظرات موافق یا مخالف من را بیان می کنید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
هر اندازه كه زندگي با جامعه تكنولوژي گره مي خورد به همان اندازه ما در روابط اجتماعي و احساسي خود توقع راحتي داريم و به نوعي خود را تشويق به راحت طلبي مي كنيم . در فضايي كه شما در آن كار مي كنيد مردم شايد حق و حقوق خود را از لا به لاي مطالب و مقالات و كتب استخراج نكنند ولي حق و حقوق خود و طرف مقابل خود را مي دانند . انگيزه هاي درست را براي زندگي كردن مي شناسند . ما در جامعه شهري و به اصطلاح متمدن خيلي از فاكتورهاي انسانيت و اخلاقيت را گم كرده ايم .
اين همان حلقه هاي گم شده در زندگي متمدن و پر مقاله و كتاب است . فراموش شدن ياد خدا - فراموش كردن آفتاب سوختگي و گرما زدگي و دستان پينه بسته و..... .
ديگر هيچ ورق پاره ايي و هيچ ثروتي سر لوحه كارهايت قرار نمي گيرد بر مي گردي به اصل و ذات و هويت خود . با خودت يكي مي شوي حتي اگر گنجينه اي ارزشمند از معلومات و اطلاعات را با خود حمل كني .
با تشکر از دوست خوبم آنی که نظر خود را بیان کردند....دوست من از نظر شما حلقه گم شده بین ما و اینان همان یاد خداست و این کاملا صحیح است و به نوعی نگاه از این منظر می تواند منتطقی باشد ولی ایا به نظر شما همین کافی است؟
ما بسیار بسیار مردم خوب و با ایمانی داریم که مانند همین مردم روستاها ی ما اعتقادات راسخ دارند و بسیار در تمام لحظات خود از یاد خدا غافل نمی شوند ولی ایا شما معتقدید که هرکس در یاد خدا باشد دیگر هیچ کدام از مشکلات بالا را ندارد.....؟
من قصدم از این سخنان چالش کشدن نظرات همه ما با هم است تا نتیجه ای حاصل کنیم...یاد خدا اهمیت والایی دارد و هیچ کس منکر آن نیست ولی حتی در روستاهای ما نیز افراد بدون این یاد وجود دارند و باید بگم بعضی حتی خیلی از این چیزها را به درستی نمی دانند و تنها در فطرت خودشان وجود دارد ولی ما و امثال ما که این همه از یاد خدا می گوییم به مراتب زیادتر دچار دوگانگی می شویم...
ببینید مثلا من یا شما یا فرشته یا نقاب یا ارمان که بیش از همه از یاد خدا می نویسد و از اعماق وجودش به او باور ددارد و خیلی های دیگر آیا اینان و حتی من یا شما همیشه مشکلات خود را با این یاد طی می کنیم؟
نه ...این یاد در فطرت همه انسان ها هست چه روستایی چه شهری حالا از نظر عمل متفاوت است ولی این تفاوت در هر جا وجود دارد به نظر من تکنولوزی مانع یاد خدا نمی شود و این حلقه کاملا مفقودی نخواهد بود....بازگشت به (( منم)) نکته جالبی بود که من این رو خودمم قبول دارم ...من هایی که فکر می کنند باید آنقدر کتاب و مقاله بخونند تا هیچ وقت طلاق نگیرند....ولی این من ها ی متفاوت از کجاست؟
از تمام این مردمی که من در تحت پوشش دارم و من امروز و دیروز از 100 نفر مرد وزن راجع به (( من )) پرسید تنها جوابم نگاه و سکوت بود..اینان هیچ اطلاعی از منم ندارند....این حداقل چیزی بود که من در این بین دیدم ..نه اینکه منی ندارند نه...یعنی هیچ گاه مثل ما حتی به آن دقت نکردند ولی خوشبختند........
چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
ما با این مقالات افراد را ارجاع می دهیم به همان رفتارهای ساده و اصیل انسانی كه از درون انسان منشاء می گیرد و ریشه در آسایش بیرونی فرد ندارد.
زندگی مدرن باعث اشتباهات اساسی در شناخت آدمی شده است از جمله:
1 - اشتباه گرفتن آسایش با آرامش.........
2 - حرص برای رسیدن به نقطه نامعلوم و نامشخصی در آینده در ازای فراموش كردن زمان حال
3 - توقعات و انتظارات فزاینده و بدون سقف نسبت به خودش و دیگری .
4 - مساوی گرفتن ارزش خودش با نتیجه كارش.
انسان كنونی لذت را در مسیر حركت نمی بیند، لذت را در وصول نتیجه می پندارد و جالب اینكه هرگز این نتیجه نهایی محقق نمی شود.(ذات نامتناهی خواه انسان)
4 - اصالت لذت به جای اصالت تلاش یا حتی رنج:
5 - انسان امروز مركز ثقل و تمركزش لذتهای شخصی خودش هست. در حالیكه فطرت انسانی تمایل به نیكی كردن، و كارگشاء بودن دارد. انسان وقتی احساس مثمر ثمر بودن می كند آرامش یافته و شكوفا می شود.
وقتی احساس می كنی كه به وجودت در این جهان نیاز هست زندگی برایت معنا پیدا می كند و احساس خوشبختی می كنی.
اما وقتی می خواهیم كه همه آدمها و دنیا ، در خدمت ما باشند، و حواسشان به ما باشد، یا به هر طریق شده است از آنها بكاهیم و به خودمان بیفزاییم. رفاهمان بالا می رود ،اما دچار تنش و از هم گسیختگی می شویم. یعنی اگر به جای توجه به غیر ،هدفمان توجه به خود شد و در این مسیر افراط هم می كنیم. دچار مشكلات بی شمار می گردیم.
با تشکر فراوان از جواب مدیر همدردی که من خود به شخصه بسیار دوست دارم از تجربیات ایشان استفاده کنم و الحق و انصاف که از نتایج تحقیق شما بسیار لذت بردم کما اینکه من هم دارم در این جهت حرکت می کنم و حتما نتایج اماری این بررسی خودم رو در نهایت در تالار خواهم گذاشت البته در انتهای این چالش:
تمام سخنان شما را قبول دارم و در واقع هیچ چالشی در سخنان شما چون طی این 2 روز همان طور که در رابطه با مطلب انی عزیزم نوشتم تمام این نتایج شما را در همان 100 نفر بررسی کردم و براستی تمام اینها را بیان می کردند...و قبول داشتند در حالی که اصلا به آن فکر نکرده بودند چون اینان که من در خدمتشان هستم به طرز عجیبی بر پیرو غرایز والای انسانی هستند و نا دانسته انقدر صحیح رفتار می کنند و این خود برای من جالب است که اینان ندانسته عمل می کنند و ما دانسته عمل نمی کنیم....چرا؟
quote='آرمان 26' pid='81687' dateline='1244487055']
، بنده نيز از نزديك با انواع و اقسام قشرهاي گوناگون جامعه در ارتباط بوده و هستم ؛ و خود گواه ديگري بر مطالب مذكور مي باشم به عقيده بنده تمام مشكلات انسان از نوع نگاه او به زندگي نشأت مي گيرد و نوع نگاه به زندگي از هدف انسان براي زندگي و بقاء نشأت مي گيرد پس براي اينكه انسان به آرامش ؛سعادت ؛و كمال برسد بايد هدفمند زندگي و همچنين اين اهداف بايد متعالي باشد اهداف متعالي شامل اهداف خداپسندانه ايست كه خير خواهي، همنوع دوستي و در نهايت آرامش و صلح و صفاي بشر را در بر دارد و اين اهداف ميسر نمي شود مگر اينكه باور ما اين باشد كه براي قدم و هر كار خيري كه در ازاي خود و همنوعان خويش انجام مي دهيم پاداش و رضايتمندي در اين دنيا و جهان آخرت نصيب ما خواهد شد پس اگر حتي ما جنبه محاسبه گر هم نداشته باشيم همان رضايتمندي از كار نيك باعث رسيدن به آرامش خواهد شد .
ديدن تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلم، طلسم و افسونِ واقعيتانگاريِ آن فيلم را ميشكند! چرا كه واقعيتِ زندگي بازيگران آن را در حال حاضر، جلوي چشمانمان قرار ميدهد. در اين حالت واقعي بودن رخدادهاي فيلم رنگ ميبازند و ماهيت نمايشي آنها آشكار ميشود و بالطبع تأثيرگذاريشان نيز كاهش مييابد.
در اين گونه موارد، ما بيش از هر چيزي به ديدن تصاويري از پشت صحنهي فيلم زندگي در زمين نيازمنديم، راهحلي كه بيترديد كارگشاتر، و پاياتر از ديگر تجويزهاي معمول است. تنها لازم است چشمانمان بر جاري بودن زندگي در پشت صحنهي اين فيلم زميني گشوده شود.
اگر به راستي دريابيم كه با پايان نقش ما يا عزيزانمان در نمايش زندگي زمين، زندگي در پشت صحنه همچنان جاري است، ديگر ترس از عدم و نيستي، و از ميان رفتن و نابوديمان عذابمان نخواهد داد.
ياد كردن از "زندگي آخرت"، همان به ياد آوردن تداوم جريان زندگي در پشت صحنه است؛ از بسيار زواياي گوناگون اين كلام پرمعنا دانست كه: "ياد آخرت دارو و شفاست.
[/quote]
ممون از نظر دوست پیشکسوت تالار:
این کاملا صحیح است که تمام مشکلات انسان از نگاه او به زندگی نشات می گیرد.قبول و این کاملا منطقی و معقول است مثل تمام نظرات دوستان از ابتدای این تاپیک تا آخر .
ولی شما که خود دستی با این قشر دارید و به خصوص همشهری ما هم هستید خوب معنای سخنان مرا درک خواهید کرد....به نظر شما مردم این مکانی که من از ان سخن گفتم نگاهی به زندگی دارند؟
خوب من باز این طور شما را به چالش می کشم که من از همان 100 نفر از دیدگاهشان به زندگی پرسیدم:
اولین واکنش خیلی از انها خنده بود اونم خنده عجیبی که من می پرسیدم به چه می خندید؟می گفتند مگر باید به زندگی جور خاصی نگاه کرد؟
و من وقتی برایشان توضیح می دادم 65% انها تقربا اذعان کردند که هیچ گاه به این موضوع دقت نکردند و اصلا نمی دانند دیدگاه چیست؟!
ببینیند دوستان خدای نکرده بحث من حمل بر توهین بر شعور یا اعتقادات روستاییان پاکمان نیست ..اصلا ..خدا خود شاهدی بر سخنان من است ..اینان واقعا اصلا این دیدگاه ها را ندارند و به انها حتی فکر هم نمی کنند......پس چرا از ما که به زندگی نگاه داریم و گاها بسیار هدفمند احساس خوشبختی بیشتری دارند؟
و همچنین اشاره زیبایتان به یاد اخرت ...آیا در این تالار کسی هست که از اخرت یاد نکند؟یا از یاد خدا غافل باشد؟
آیا کسی هست که به یاد همه اینان باشد و از ته دل هم احساس رضایت کند؟
خود شما اقا ارمان گرامی آیا با تمام این نوشته های الهامی و عارفانه و خدایی زیبا که به قول نقاب عزیز عامل تصفیه روح هست هیچ گاه احساس نکردید حتی ذره ای که چرا شما که همه چیز می دانید ..این همه آگاهی از عرفان و روانشناسی و روابط زناشویی در مقالات خود دارید ....چرا مثلا فلان طور هستید یا نیستید؟
من جوابی نمی خوام برای این سوال من می گم حالا که ما همه به یاد همه اینان هستیم انها هم هستند ایا این حلقه مفقود شده است؟یا ایا این تنها حلقه است؟
همان قدر که ما به یاد خدا و اخرتیم آن ها هم هستند کم یا زیاد و این شاید دلیل کمک کننده باشد ولی آیا به نظر شما قطعی است؟یعنی ما مردم پیشرفته فقط چون از یاد خدا غافلیم احساس رضایت نداریم؟یعنی واقعا ما غافلیم؟همه ما؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
. و اینها ، تنها همینها ، یعنی :
توجه به " داشته ها " و راضی و شاکر بودن از آن و " عمل به دانسته ها " و " امید " است
که آرامش می آفریند و البته که هر جا آرامش باشد نشاط است آن هم نشاطی عمیق ،
rsrs عزیز
به همین آدمهائی که دیده ای توجه کن و همین سه مورد را در آنان جستجو کن ، اگر منشاء
این نشاط و آرامش را هیچ یک از اینها نیافتی به من خبر بده تا تجدید نظر کنم .
با تشکر از نظرات خوب فرشته مهربان عزیز:
فرشته گرامی من 3 ایکون بیان شده توسط شما هم بررسی کردم چیزی که عجیبا در اینان موج می زد توجه به داشته ها و راضی و شاکر بودن از آن است.....و حقیقتا تمام آنها بر این موضوع با پاکی خاصی اظهار عقیده کردند که برای من بسیار جالب بود...عمل به دانسته ها که بیان فرمودید در این تعداد وجود نداشت چون اصلا اطلاعی از موارد مد نظر ما نداشتند اینان بیشتر بر پایه غرایز و تجربه های سینه به سینه که گاها حتی غلط هم هست و مثلا من ساعت ها برای یک فرهنگ غلط با انان بحث می کنم(مثل:راه های جلوگیری از بارداری) زندگی می کنند و دانسته ها اگر منظور شما همان غرایز است و گاها تجربه های غلط ..بله در اینان هست آن هم به وفور که نهایتا هم در آنان احساس نشاط ایجاد می کند....و خلاف آن حرف زدن گاهی با دلخوری آنان قرین می شود و در نهایت امید....امید به چه؟من منظور شما را از امید در جامعه پیشرفته می فهمم ولی امید در اینان از نظر شما چیست؟
یعنی از نظر شما اینان به خاطر امید به چی طلاق نمی گیرند؟برای چه با خانواده همسر و جاری و..بحثی ندارند؟برای چه زندگی زناشویی موفق دارند بی هیچ بحثی؟چرا؟امید به چی دارند؟
اینان صد ها سال است این گونه به دنیا می آیند و می میرند و بچه های وافر آنان هم همین گونه اند پس منظور شما از امید چه بود؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
""""آنها راضی هستند""
راضی بودن یک چیز است....و تلاش برای راضی ساختن یک چیز دیگر.
به نظر بنده در جامعه امروزی و در شهرهای بزرگ افراد بیشتر در فکر ""راضی کردن"" هستند تا ""راضی بودن""
هدف اکثر افراد در جامعه امروزی شده است سبقت گرفتن ....جلو زدن...به هر قیمتی که شده است...
.
اگر من خود را دوست بدارم دیگر نیازی نمی بینم تا انرژی بیهوده صرف کنم ...که شاید بیشتر خود را دوست داشته باشم....شاید بیشتر خود را قبول کنم...شاید بیشتر........
ولی این بیشترها بهایی دارد که باید پرداخت کنیم و این بها تنها با راضی ساختن دیگران و فراموش کردن خود واقعی ...تحقق می یابد...
من هم به روستاهای دور افتاده رفته ام....و با چشم خود دیده ام که آنان سرشار از شور و امید هستند و همواره از زندگی خود راضی.
و با روح و جسم خود احساس کرده ام که چقدر خود و خود دیگری(هم نوعانشان) را دوست دارند......و این عشق خالص به خود آنان را از وابستگی های دنیای امروزی می رهاند.
آنان همدیگر آنگونه که هستند دوست می دارند.....زنی همان دست های پینه بسته ی شوهرش را دوست دارد... مردی همان سادگی و زیبایی باطن همسرش را دوست دارد.
دیگر همه چیز ساختگی نیست.....شعارها فقط در انجا واقعیت دارند زیرا برخاسته از قلبی مهربانند..
با تشکر از جواب زیبای نقاب گرامی:
پس به نظرم من جواب رو تا حدی لو دادم نه؟:46:
ولی حرف های شما کانملا درست بود از نظر من و من تمام سخنانی که فرمودید با چشمانم دیدم و تمام این اعمال را نظاره گر بودم...
اینان اصلا برایشان اهمیتی ندارد که کس دیگری راجع بهشان چه فکر می کند حتی ذره ای اهمیتی برایشان ندارد ولی سوال من این است....چرا؟
مگر اینان مقاله های ما را خواندند؟مگر اینان مطلب فرسنگ ها دور از خود اقا ارمان را که به مانند همین جواب است را خوانده اند؟
سوال من دقیقا همین بود حلقه مفقوده راضی بودنشان چیست؟یعنی چون خود را دوست دارند مگر ما نداریم؟
من دوست دارم نظر شما رو بدونم چرا اینها راضی هستند؟چرا زن دست های پینه بسته شوهرش را دوست دارد و ما نداریم؟یعنی ما نداریم که این گونه یم؟پس مگر نه اینکه ما این همه در دنیای متمدن مطالعه می کنیم پس چرا ما راضی نیستیم؟
چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
ضمن تایید نظرات تمام دوستان باید عرض نمایم که از دیدگاه من حلقه گمشده خود انسان و ذات واقعی اوست
. همه اینها متاثر از کمالگرایی ما هستند کمالگرایی که باعث شده از کاه کوه بسازیم . امر بندگی و ارتباط با معبود هم از کمالگرایی ما بی تاثیر نمانده زمانی معبود ما بهترین است که یا به او نیازمندیم یا غرق الطاف او از خود بیخبر مانده ایم , یاد خدا همراه ماست ولی گاها فقط برای دادخواهی و شکوه بردن یاد خدا در قلب ماست زمانیکه نیازمندیم فراموشمان شده که ما همیشه نیازمند اوییم ما به دنبال ارتباط یکطرفه با خداییم ارتباطی که او موظف است همیشه به یاد ما باشد .ولی ما؟
ما اسیر هدف شده ایم مسیر رسیدن به هدف و پیشرفت های لحظه ای خود و اطرافیانمان را فراموش کرده ایم .یادمان رفته که یک انسان لازم نیست حتما ثروتمند و دانشمند و مجنون یا لیلی باشد تا که آرامش داشته باشد یادمان رفته بهترین ها تلاششان هم بهترین بود اون کسانی که شما سمبل ارامش و سادگی دیدنشان به خودشان به رفتارشان وبه آینده شان ایمان دارند وایمان دارند که انسانند و موفقند حتی اگر بهترین نباشند باور دارند که تلاش کردن هدف است.
باز هم از نظر شما هم ممنونم ..نظر زیبا و جالبی بود و قسمت آخر آن با نظر آنی و آرمان گرامی تا حدی یک مضمون داشت.......
و کاملا من نیز با شما موافقم ..ولی یک سوال:
روزی دوستی به من گفت هیچ فکر کرده ای که وقتی نیاکان ما غذا را با دست می خوردند چرا ما با قاشق می خوریم؟یا وقتی پنجره ماشین با دست بالا می رود چرا ما با کلید آن را بالا ببریم؟
براستی چرا؟
اگر ما بپذیریم که ما غرق در کمالگرایی هستیم و دور از ذات واقعی خود ..اگر کمالگرایی موجب شود ما همسر خود را کتک بزنیم یا به شوهر خود بی احترامی کنیم یا دوستمان را متهم به بی لیاقتی کنیم پس چگونه پیشرفت کنیم؟
پس اینگونه ما هم باید بگیم ما نه کتاب نه مقاله نه پول نه علم و نه هزاران چیز دیگر را نداشته باشیم تا طلاق نگیریم؟تا قهر نکنیم ؟تا کتک نزنیم؟
پس دوست من خوشحال میشم نظر زیباتون رو برای من باز کنید.....
************************************************** *****
و در آخر :
تابلوی زیبای اقا ارمان که هیچ جای بحثی ندارد///:73:
باز تکرار می کنم تمام نظرات برای من محترم است و بسیار آموختم ولی دوست دارم با چالش به نتیجه مقبول برسم و می دونم که شما هم کمک می کنید......