یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
سلام دوستان
ببخشید که من هر روز یه مشکل جدید دارم.حتما خستتون کردم.ولی چیکار کنم جز شما هیچکس نمیتونه با من همدردی کنه.:203:
من تا همین چند لحظه پیش داشتم با شوهرم در مورد مهاجرت از ایران صحبت میکردم.اون از من میخواست تصمیم نهایی رو بگیرم و میگفت که دوست نداره فقط حامیش باشم میخواد که بهش فشار بیارم.اما من با توجه به این اوضاع واحوالم در این چند وقت الان نمیتونم تصمیم درستی بگیرم از طرفی هم دوست ندارم اون احساس تنهایی کنه.نمیدونم من چرا نمیتونم یه روز بدون دغدغه سرمو رو بالش بذارمو بخوابم.شما تقریبا از مشکلات زندگیه من خبر دارید اگه راه حلی برای منی که ازیک طرف آرامش میخوام و از طرفی باید هوای شوهرمو داشته باشم ،دارید لطفا بهم بگید.
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
سلام عزیزم
شوهرت دوست داره بره خارج از کشور و می خواد تو بهش فشار بیاری تا بره؟ درست منظورت فهمیدم؟ خودت دوست داری بری یا نه؟
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
ممنونم شادزی جان از توجهت
من وشوهرم از صفر شروع کردیم و الان تقریبا زندگیه خوبی داریم اما همیشه شوهرم به دلیل تواناییهایی که در خودش احساس میکرد مطمئن بود که در زمینه تخصصش میتونه کاری انجام بده و تا آنجایی که یادم میاد همیشه برای این هدف تلاش کرد ولی نتیجه ای که می خواست نگرفت و الان یه کارمند که قید آرزوهاشو زده و خودش رو به تفریح و دید و بازدید سرگرم کرده و دیگه شور و اشتیاق گذشته رو نداره از این جهت که نه نمیتونه بره (بخاطر مسائل عاطفی) و نه میتونه بمونه(بخاطر آرزوهای شخصی و پیشرفت در رشته و شغلش)از من می خواد که تصمیم بگیرم و بهش فشار بیارم اما من اینکارو نمی تونم بکنم چون من هم مثل خودش فکر میکنم و نمیتونم بگم بریم چون از توانایی روحیش دیگه مطمئن نیستم و نمیتونم نسبت به خواسته های همسرم بی تفاوت باشم و بگم بمون.
من خودم یه زمانی خیلی دوست داشتم برم اما الان به خاطر فشارهایی که روم بوده نمیدونم ازپسش بر میام یا نه. پدرم هم به دخترم خیلی وابسته است و دوری به این شکل براش خیلی سختهو چیزی که اصلا اجازه نمیده بیشتر وبهتر در این مورد فکر کنم اینه که دیگه مثل قدیما به شوهرم اعتماد ندارم و از آینده خودم در یک کشور غریب می ترسم.
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
خوب خانمی وقتی شوهرت از استعداد و علایق خودش با خبر هست چرا همین جا تلاش نمی کنه تا تخصص بگیره؟ بعد هم بهتره که کمکش کنی و تشویقش کنی تا توی مملکتش پیشرفت کنه به خدا خارج از کشور جز حمالی و مشکلات چیزی دیگه نداره البته به جز افرادی که واقعا از نظر مالی تامین میشن.پس سعی کن کمکش کنی تا همین جا به هدفش برسه.
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
دوست خوبم،شوهرم از زمانی که مدرکشو گرفته تا الان همیشه برای رسیدن به خواسته هاش تلاش کرده اما واقعا از حق نگذریم تو کشور ما کسانی که تحصیلات عالیه دارن یا باید برن کارمند دولت بشن یا استاد دانشگاه!همه راهها رو امتحان کرده دیگه نا امید شده یا بهتره بگم ناامید شدیم.
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
حالا كه بين دو راه مردد هستيد راه سوم را پيدا كنيد.
هميشه ذهنتان را به يكسري چيزها محدود نكنيد
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
دانه جون ممنونم از جوابتون،ولی برای تصمیم گیری من فقط دو راه دارم :موندن یا رفتن!
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
گلورياي عزيز
چرا فکر مي کني موفق نميشه /نميشيد؟
نگرانيها تو بنويس ونقاط ضعف وقوت اين اقدام رو شما از ديد خودت بنويس و بخواه که همسرت هم از ديد خودش بنويسه. (مثل بحران مالي جديد وبيکاريهائي که داره دامن شرکتهاي بزرگ غرب رو ميگيره) بعد بهتر مي تونين تصميم بگيرين.
يه حالت ديگه ، جوابت برا رفتن مثبت باشه ، از همين الان که بخوايد اقدام کنيد تا موقع پذيرش چند سالي طول ميکشه (مثلا برا کانادا 4 سال) ، هم همراهيتو نشون دادي وهم تا اون موقع شرايط خيلي عوض شده ، چه بسا نقاط ضعف /تهديد به نقاط قوت / فرصت تبديل شده باشه.
موفق باشي:72:
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
سلام گلوريا جان،من واقعا دركت ميكنم.چون شوهر من هم همچنين حالتي داره يعني تمام آرزوها و اميالش رو اون ور ميبينه و منم باهاش صد در صد موافقم چون واقعا همين طور هست.
در جواب دوست عزيزم شادزي بگم كه اگه واقعي و منطقي در دل ماجرا به موضوع نگاه كني متوجه ميشي كه تو خيلي از رشته ها و تخصص ها ايران جاي پيشرفت نيست نه اينكه امكاناتش رو اصلا نداره اما اكثر اوقات جلوي پيشرفت رو ميگرن و اون موقع اس كه عرصه بر آدم تنگ ميشه و دلش ديگه تو اين كشور نيستو دلش ميخواد بره.
من فقط ازت ميخوام كه باهاش همفكر باشي و كاري كني كه بدونه دركش ميكني و همون طور كه baby عزيز گفت از روزي كه تصميم بگيريد تا روزي كه بخوايد بريد مدت طولاني طول ميكشه و تو اون مدت ميتوني سبك سنگين بكني.
موفق باشي.
RE: یک روز نمیشه بدون مشکل باشم!؟
ممنونم دوستان ولی ما یه مشکل داریم.شوهر من یه جای نظامی کار میکنه و اگه تصمیم به رفتن داشته باشه برای گرفتن پاسپورت ،در بدو شروع باید از کارش استعفا بده و این یعنی بزرگترین ریسک زندگیمون!
از طرفی شوهرم 36 سالشه برای رفتن از طریق مهارت ، تا 40 سالگی بیشتر فرصت نداره و این هم یه دلیل دیگه که مارو وادار میکنه سریعتر تصمیم بگیریم.