خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
<center>
<center\></center\></center>
RE: خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
مدتی است که با خودم تکرار میکنم
" ای خدا"
تو تمام لطفی
تو تمام محبتی
تو همه ی اعتماد و توکلی
همه خوبیها از توست و همه اشتباه ها از من
این من هستم که به خوشبختی که تو برایم آفریدی نزدیک نمیشوم
چرا داد بر سر خودم نمیزنم که تو برای خودت چه کردی، چرا از خدا گله دارم ؟
مگر نه آنکه او مرکز امید و اطمینان است ؟
مگر نه آنکه هر زمان که اراده کند چیزی موجود شود آنی به تمام و کمال موجود میشود ؟
با وجود خدای معجزه گرم چرا غم بخورم ؟