+به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
بسم الله الرحمن رحیم
باعرض سلام خدمت دوستان عزیز
من جوانی دانشجو هستم 18 ساله که بایک مشکلی مواجه شدم که نمی دانم چگونه آن راحل کنم وبه معنای واقعی درمانده شده ام. مسئله ازجایی شروع شدکه من وارد دانشگاه شدم.پس ازگذراندن 1ترم ووارد شدن به ترم 2 ، به طورناخودآگاه حواسم متوجه دختری شدکه با هم ،هم رشته ای هستیم و از روز اول دانشگاه با یکدیگر در همه کلاسها حضور داشتیم .(در رابطه با این موضوع که چرا بعد از حدود4ماه رفت وآمد به دانشگاه متوجه آن دختر شدم این است که بنده ازهمان روز اول با خود عهد کرده بودم تاحد ممکن با دختران دانشگاه رابطه ای نداشته باشم وبه غیر از دوستان پسر با هیچ کس دیگه ارتباط بر قرار نکنم که نمی دانم به چه دلیل یکباره این دختر توجه من را به صورت عجیبی به خودش جلب کرد)با تحقیقات مفصل توانستم هویت خود و خانواده اش را به صورت کامل به دست آورم که خوشبختانه از خانواده ای مومن ومتدین شهرمان بودند (که در اینجا فهمیدم یکی از دلایل کشیده شدن به سمت او همان متانت وحجب وحیای اودردانشگاه وکوچه وخیابان می باشد)در اینجا بود که تصمیم به انتخاب اولین وآخرین موردبرای ازدواج خود بگیرم .پس از این اتفاقات با مشورت چند تن ازدوستان تصمیم گرفتم تا به هر طریقی احساس خود را به او بگویم که نمی دانم به چه دلایلی برای انجام هرکاری(نامه،دادن شماره،زنگ زدن،....) یک مانعی در آن به وجود می آمد.بعد از آن به دنبال یک راه مناسب می گشتم که فهمیدم با توجه به مذهبی بودن او وخانواده اش امکان عملی بودن این راهکارها به هیچ عنوان وجودندارد(البته خودنیزازاینکه با یک دخترنامحرم ارتباط داشته باشم معذب بودم).این اتفاقات که مدت زیادی نیزطول کشید بنده را ازاشتباه بودن این کارها آگاه کرد که باتوجه به سنم تصمیم گرفتم این موضوع را به طورکامل فراموش کنم که نمی دانم متاسفانه یا خوشبختانه نتوانستم این تصمیم را عملی کنم.اکنون با گذشت چندین ماه از این اتفاقات هنوز نتوانستم خود رااز این درگیری نجات دهم به طوری که به صورت کاملا محسوسی در روحیات ورفتار واخلاق بنده تاثیر منفی شدیدی داشته و متاسفانه در خانه نیز با والدین رفتار خوبی ندارم و گاهی نیز به پدر و مادر خود پرخاشگری می کنم .این مسائل بنده را شدیدا متاثر ونگران کرده ونمی دانم باید از چه کسی کمک بگیرم .خواهشمندم در حد توانتان بنده را کمک وراهنمایی نموده ونگذارید بیش از این خودم واز همه مهمتر والدینم را عذاب دهم.
RE: به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
سلام دوست من و به تالار همدردی خوش آمدی....
دوست گرامی چند نکته در نوشته های شما به نظر من وجود داره.....
اول اینکه شما سن بسیار کمی دارید و این سن برای تصمیم گرفتن بسیار زود است ...شما هنوز اول راه هستید و تازه وارد دانشگاه شده اید و به طبع به خاطر جو حاکم بر جامعه ما که دختران و پسران از زمان دانشگاه تازه باهم فعالیت اجتماعی کردن رو آغاز می کنن این احساس ها گاها ایجاد می شود و من در ابتدا توصیه می کنم که با این سن کم مراقب باشید...
تصمیمات شما بیشتر احساسی است تا عقلانی و این برای هر جوان ممکنه پیش بیاد....حالا گیرم که شما کاملا منطقی هستید....
تصمیمتان از این ارتباط چیست؟ آیاا حقیقتا قصد ازدواج دارید یا فقط خواهان آغاز یک ارتباط هستید؟وضع مالی؟سربازی؟مسکن؟و..... خیلی موارد دیگر ...آیا به تمام اینها فکر کرده اید... اگر نه که قبل از هر ارتباط با ایشان اول تمام این موارد را با خودتان و سپس با خانواده خود مطرح کنید....
اگر هنوز جدی هستید و تمام این مسائل حل است و خانواده هم شما رو ساپورت می کند حالا حق ورود به دنیای دختر خانم دیگری را دارید....
راه آن با توجه به مذهبی بودن آن خانم و شناختی که ازش دارید ..نامه و تلفن و... نیست چون فرمودید ایشان مذهبی هستند و در شهرستان هم هستید ...پس ایشان از این طریق نه تنها به شما اجازه ورود به دنیایش را نمی دهد حتی شاید شما را پسری متین هم تشخیص ندهد....
پس راه درست این است که یا مستقیما با ایشان وارد صحبت شده و نظر ایشان را جویا شوید و یا از طریق خانواده اقدام کنید و شروع به شناخت هم کنید.....
اگر همه چیز بر پایه قانون خود حرکت کند راه شما هموارتر است و اگر بر فرض با آن خانم به تفاهم نرسید هم چون در چهارچوب خانواه ها بوده است آسیب آن کمتر است و شما باور دارید که اشتباهی نکرده اید در غیر این صورت و اگر قصدتان فقط نگه داشتن ایشان تا زمان فراهم آمدن امکانات است وارد شدن به دنیای ایشان کار اشتباهی است...
می توانید با مطالعه سرگذشت باقی دوستان هم کمی فکر کنید......
امیدوارم موف باشی......
RE: به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
پاسخ شمارا چند بار مطالعه کردم و تقریبا متوجه اشتباه خود شدم.
منتها من قصدازدواج حداقل تا5سال دیگر (سربازی،وضع مالی،مسکن....)ندارم بلکه هدفم از ارتباط دونستن نظر اون نسبت به خودمه ودرصورت مثبت بودن نظرش منتظر بودن اون تا فراهم شدن شرایطه.
در ضمن چطور می تونم کسی رو که تقریبا هرروزبه مدت 6ساعت می بینمش و تمام دروس را در یک کلاس هستیم فراموش کنم !!!!
RE: به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
سلام دوست عزیز و گرامی...
بخدا در این تالار آن قدر از این نوع سوال و مشکل شما وجود دارد و دوستان بسیار خوب راهنمایی کردند که دیگر جایی برای پاسخ ما نمی ماند....اکر تاپیک های مربوطه را مطالعه فرمایید متوجه می شوید....
بنده فقط یک کلمه می گوییم که اگر در این شرایط به معنای واقعی این کلمه را پیدا کنید قطعا اظهار پشیمانی نخواهید کرد...و آن کلمه این است...::
>>>>>صبر<<<<>>صصصبببررر<<......فعل صبر کنید و هیچ اقدامی نفرمایید ...حداقل دو سال صبر کنید.....
RE: به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
سلام دوست عزیز
سن شما برای ازدواج کمه وهمان جور که خودتان گفتید تا5سال دیگر قصد ازدواج ندارید به نظر من انسان تایکسال بعد نگرشها وافکراش کلی فرق میکند و شاید تا ان موقع هزار اتفاق دیگر بیافتد به نظر من به تحصیل ادامه بده وفکرزیادی نکن بعد از پایان تحصیل اقدامی برای اینکه ببینید نظرش چیست انجام دهید اگر قسمت باشه به امید خدا انجام میشود وگرنه شما هم ضربه نمیبینید
RE: به معنای واقعی درمونده شدم؟؟؟!!!
باید صبر کنم............
درحالی که درهفته حداقل 1 خواستگار داره!!(باپسرداییش دوست هستیم خبرها رو بهم میرسونه)