سلام بر دوستان و عاشقان و بی قراران مهدی فاطمه (س) .:72::72::72:
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت می کند این قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا قیامت
بر قامت دلربای مهدی صلوات
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام بر دوستان و عاشقان و بی قراران مهدی فاطمه (س) .:72::72::72:
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت می کند این قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا قیامت
بر قامت دلربای مهدی صلوات
سلام
صفای عالم:72:
مهدی بیا که بی تو عالم صفا ندارد
بازآ که بی تو خورشید نور و ضیلء ندارد
مهدی بیا که بی تو افسرده گشته دلها
در گلشنی که گل نیست بلبل نوا ندارد
مهدی بیا که بی تو روزی سیاه داریم
درد فراق رویت جز تو دوا ندارد
مهدی بیا که طی شد ایام ما به حسرت
صبر از فراق تا کی پیمانه جا ندارد
مهدی بیا و بنگر این جمع بینوا را
جز دامن تو حاجت دستان ما ندارد
مهدی بیا که بی تو زهرا به غم نشسته
آن پهلوی شکسته جز تو شفا ندارد
مهدی بیا و بنگر زهرا در آن میانه
بر لب به جز نوای مهدی بیا ندارد
رفته ز کف قرارش بشکسته گوشوارش
طاقت دل تو شرح این ماجرا ندارد
شاعر : سید محمد تقی مداح
خجالت می کشم خودم را منتظر آقا امام زمان بدونم . اگه آقا امام زمان همین الان بیاد من یکی که روی دیدن آقا را ندارم .:54::54::54:
سلام
آقای خسته خودتونو ناراحت نکنین چون خیلی ها مثل شما هستن و فقط شما نیستین که این احساس رو دارین. از جمله خود من .
گدای مهدی
منم گدای مهدی شوم فدای مهدی
همیشه می زند پر دلم برای مهدی
خوش آن که سینه اوست پر از ولای مهدی
خوش آنکه سر نهاده به خاک پای مهدی
به درد ما دوا نیست به جز دوای مهدی
رضایت خداوند بود رضای مهدی
بیا که پاک گردیم مکن جفای مهدی
به هرکجا نشینی بگو ثنای مهدی
شاعر : سید محمد تقی مداح
شايد اين جمعه بيايد ، شايد
چطور مي تونم بگم اي كاش زودتر مي آمدي جانان جانانم ، ولي واقعا شرم دارم از روزي كه بياد ولي اگر حتي قرار بر اين باشه كه با شمشيرش سر ازتنم جدا كنه اين را هم پذيرا هستم ... دلم هر جمعه غمگين است .... نمي دانم چرا ... فقط دانم تويي درمان اين درد ...
دعای ندبه حالاتی از منتظر را به تصویر می کشه . اینه زبان و کلام و گفتار و کردار عاشقان و بی قرارانش :
«كاش مى دانستم كجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد يافت؟ آيا به كدام سرزمين اقامت دارى؟ آيا به زمين رضوان يا غير آن؛ يا به ديار ذوطوى متمكن گرديدهاى؟بسيار سخت است بر من كه خلق را همه ببينم و ترا نبينم و هيچ از تو صدايى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسيار سخت است بر من بواسطه فراق تو؛ و اينکه تو به تنهايي گرفتار باشي و نالة من نيز به حضرتت نرسد و شكوه به تو نتوانم. به جانم قسم كه تو آن حقيقت پنهانى كه دور از ما نيستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مايى، كه ابداً جدا نيستى.
به جانم قسم كه تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق اليه مرد و زنِ اهل ايمانى كه هر دلى از زيادت شوق او نالة مى زند.به جانم قسم تو آن عزّتي هستي که هم طرازي ندارد.به جانم قسم تو آن عظمتي هستي که هم قطاري ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندي، كه مثل و مانند نخواهد داشت. به جانم قسم كه تو از آن خاندان عدالت و شرفى كه احدى برابرى با شما نتواند كرد. اى مولاى من؛ تا كى در (انتظار) شما حيران و سرگردان باشيم؟ تا به كى و به چگونه خطابى درباره تو توصيف كنم و چگونه راز دل گويم؟ اى مولاى من بر من بسى سخت است كه پاسخ، از غير تو يابم. سخت است بر من از تو بگويم و خلق تو را واگذارند. سخت و مشكل است بر من كه بر تو ماجراي ديگرى (غيبت ممتد) پيش آمد.
آيا كسى هست كه مرا يارى كند تا بسى نالة فراق و فرياد و فغان طولانى از دل بركشم؟ كسى هست كه جزع و زارى كند؟ آيا چشمى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدت كند و زار زار بگريد؟ اى پسر پيغمبر آيا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟ آيا امروز به فردايى مى رسد كه به ديدار جمالت بهره مند شويم؟ آيا كى شود كه بر جويبارهاى رحمت درآييم و سيراب شويم؟ كى شود در چشمه آب زلال (ظهور) تو، ما غرقه شويم؛ كه عطش ما طولانى گشت؟ كى شود كه ما با تو صبح و شام كنيم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟ كى شود كه تو ما را و ما تو را ببينيم، هنگامى كه پرچم نصرت و پيروزى در عالم برافراشتهاى؟ آيا خواهيم ديد كه ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روى زمين را پر از عدل و داد كرده باشى؟
و دشمنانت را كيفر خوارى و عقاب بچشانى و سركشان و كافران و منكران خدا را نابود گردانى و ريشه متكبّران عالم و ستمكاران جهان را از بيخ بركنى، تا با خاطر شاد ما به الحمد لله رب العالمين لب برگشاييم. اى خدا تو برطرف كننده غم و اندوه دلهايى، من از تو داد دل مى خواهم كه تويى دادخواه و تو خداى دنيا و آخرتى. بارى به داد ما برس اى فريادرس فرياد خواهان. بندة ضعيف بلا و ستم رسيده را درياب و سيّد او را براى او ظاهر گردان. اى خداى بسيار مقتدر و توانا؛ لطف كن و ما را به ظهورش از غم و اندوه و سوز دل بِرَهان و حرارت قلب ما را فرو نشان. اى خدايى كه بر عرش، استقرار ازلى دارى و رجوع همه عالم به سوى تست و منتهى به حضرت تست. اى خدا ما بندگان حقيرت، مشتاق ظهور ولىّ توييم كه او ياد آور تو و رسول تست. او را براى عصمت و نگهدارى و پناه دين و ايمان ما آفريدهاى و او را برانگيختهاى تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و او را براى اهل ايمان از ما بندگانت، امام و پيشوا قرار دادى. پس تو از ما به آن حضرت سلام و تحيت برسان . »
اقا جون خسته شدم.نه بخاطر انتظار بخاطر گناهاي خودم. اگه من يه منتظر واقعي بودم كه دلتو خون نميكردم.ميدونم دلت از دستم خونه. اقا دل خدا هم از دستم خونه. ولي خودت كمكم كن تا بتونم يه بنده خوبي بشم.يه بنده پاك و معصوم كه بشه اسمشو منتظر گذاشت.نميدونم گناهاي بنده هايي مثل من كي تموم ميشه تا شما ظهور كني؟اقا جون كي مياي تا دنيا اروم بشه؟ اقا ميشه منو بطلبي بيام جمكران؟
سلام بر مهدی(عج)
آقاجون تاخیر منو ببخشید .مدتی نبودم اما به خدا عمدی نبود .اینترنتم مشکل داشت و نمی تونستم کارم رو ادامه بدم.اما تو این مدت هم بیکار نموندم و با اینکه یه کم مریض بودم اما تا جایی که تونستم اشعار قشنگی که در وصف شما سروده شده بود رو از کتابها و نشریات مختلف انتخاب کردم و تایپ کردم برای وقتی که دوباره بتونم بیام اینجا و به وظیفه ام عمل کنم.
امیدوارم ازم دلگیر نباشید.:72:
شمس تابان
به زندان غمت کردی اسیرم
غمت از زندگانی کرده سیرم
ندارم جز ظهورت آرزویی
همی ترسم نیایی من بمیرم
خدا خواهد در این ایام نزدیک
عنایات تو گردد دستگیرم
تویی آن آفتاب ابر غیبت
بیا ای شمس تابان منیرم
دلم خون شد در این ایام غیبت
ترحم کن به دربارت فقیرم
پناهم ده تو ای محبوب سبحان
که من اندر پناهت جای یگیرم
گدایی از گدایان تو هستم
به دربار ولایت مستجیرم
تو محبوب دل اهل ولایی
تویی واقف به احوال ضمیرم
خدا دائر کند امر ظهورت
که من از محضرت فیضی بگیرم
ندارد "شرفی" جز تو پناهی
بیا تا من ز هجرانت نمیرم
شاعر : سیّد اسماعیل شرفی
در جستجوی گل:72:
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
به امیدی که او باشد گل کن
کند سر سبز، این پژمرده گلشن
گل من نی بود این و نه آن است
گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش می زند پر
شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که بینم روی او را
رخ مه طلعت دلجوی او را
خوش آن روزی که باشم یاور او
به مانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم
فدای آن گل یکدانه اشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین
نثار او کنم این جان شیرین
به پیش روی او گر من دهم جان
به راه یاری اش گردم چو قربان
در آن ساعت که من در گیر و دارم
اسیر دست مرگ و بی قرارم
چه خوش باشد که آید در بر من
میان خاک و خون گیرد سر من
دو چشمم بر جمال او شود باز
نماید روح من از شوق ، پرواز
سعادتمندم و فرخنده احوال
بمیرم در برش خندان و خوشحال
الا ای گل کجایی جان فدایت؟
چه باشد گر که گردم خاک پایت
به رویم از وفا پایت گذاری
شوم پامالت اندر راه یاری
امان از دوریت شاه زمانه
به پایان می رسد این هجر یا نه
الا محبوب من تا کی جدایی؟
به قربانت شوم بر گو کجایی؟
ز درد انتظارت جان به لب شد
تن افسرده ام در تاب و تب شد
بسی مردند و رفتند از فراقت
ندیده در جهان آن روی ماهت
ز چشمان اشک ریزان جمله بودند
به یادت روز و شب در ناله بودند
نبردند از فراق و ناله سودی
گسستند از فراقت تار و پودی
همی ترسم که داغ هجر رویت
فراق منظر و روی نکویت ،
کند ویران مرا این جان و این تن
به زیر خاک سازد جا و مسکن
چو آن بیچارگانِ دل فسرده
که شوق دیدنت در گور برده
ندیده روی ماهت من بمیرم
ز آه و ناله ام سودی نگیرم
عزیزا چاره ساز کار مایی
ز حد بگذشته هجران و جدایی
ندارم آرزویی جز وصالت
نباشد در دل من جز خیالت
چه باشد آرزویم را برآری ؟
مرا در حریم خود در آری ؟
به دیدار رخت شادم نمایی
ز هر قید و غم آزادم نمایی
که هر صبح و مسا و گاه و بیگاه
توانم دید روی ماهت ای شهنشاه
دگر « ابن الرضا » را غم نباشد
فغان و ناله و ماتم نباشد
شاعر: حاج سیّد حسین نبوی
سلام
بنال اي دل که دنيا را بقا نيست
چو آرامش در اين دار فنا نيست
بنال اي دل نماند جاودانه
بجز عشق و نواي عاشقانه
بنال اي دل به لحن ناي داود
که هر ناليدنش ذکر خدا بود
بيا تا از پي اش با هم بگرديم
که هر دو آشنا با آه و درديم
بنال اي دل که يارم زار و خسته
به پشت پرده غيبت نشسته
بنال اي دل به هر صبح و به هر شام
چو تنها اشک ريزد آن دلارام
بنال اي دل ز غمهايم گذر کن
که تنها ناله بر آن منتظر کن
بنال اي دل که يارم در نماز است
سراپا ناز و در حال نياز است
بنال اي دل که بس آزرده ام من
که ردپاي او گم کرده ام من
نشانم ده حريم سامرا را
مگر پيدا کنم آن دلربا را
بنال اي دل گل بي خار من کو
نشينم چون بنفشه بر لب جو
مگر عکس رخش در آب بينم
دگر او را مگر در خواب بينم
که من آلوده ام او پاک و معصوم
از اين رو گشته ام ناکام و محروم
بنال اي دل چو آيد بوي نرگس
بخوبي عطر او را مي کنم حس
خدايا در فراقش ناله تا کي
به سينه داغها چون لاله تا کي
خدايا رازها در پرده تا کي
ز غيبت قلبها آزرده تا کي
بنال اي دل بگو با شور و فرياد
که يا مهدي جهان پر شد ز بيداد
تو اي مهر آفرين لطف خدايي
کجايي اي گل زهرا کجايي؟
منبع
یاعلی
السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج) :16:
<p align="center">
<object classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6" id="WindowsMediaPlayer1" width="120" height="40" style="border: 1px dotted #999">
<param name="URL" value="http://www.bachehayeghalam.ir/go.php?url=10867 ">
<param name="autoStart" value="-1">
<param name="volume" value="100">
<param name="rate" value="1">
<param name="balance" value="0">
<param name="currentPosition" value="0">
<param name="defaultFrame" value>
<param name="playCount" value="1">
<param name="currentMarker" value="0">
<param name="invokeURLs" value="-1">
<param name="baseURL" value>
<param name="mute" value="0">
<param name="uiMode" value="full">
<param name="stretchToFit" value="0">
<param name="windowlessVideo" value="0">
<param name="enabled" value="-1">
<param name="enableContextMenu" value="-1">
<param name="fullScreen" value="0">
<param name="SAMIStyle" value>
<param name="SAMILang" value>
<param name="SAMIFilename" value>
<param name="captioningID" value>
<param name="enableErrorDialogs" value="0">
</object></font></body>
خدا کند که بیایی
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی ،خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند بسر آید
سر آیدُ تو برآیی ،خدا کند که بیایی
دمی که بی تو برآید خدا کند که نباشد
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
تو از خداست وجودت ثبات دهر ز جودت
رجایی که همه جایی، خدا کند که بیایی
به گفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها
تو روح صلح و صفایی، خدا کند که بیایی
به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم
الا که روح دعایی، خدا کند که بیایی
نظامُ نظم جهانی امام عصر و زمانی
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
فسرده عارض گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
تو احترام حریمی تو افتخار حطیمی
تو یادگار منایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفانی تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
هنوز جسم شهیدان فتاده است به میدان
تو وارث شهدایی، خدا کند که بیایی
بیا و پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
که نور عدل خدایی، خدا کند که بیایی
الا که جان جهانی جهانِ جان و نهانی
نهان ز دیده مایی، خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
فضا گرفته ز غمها جهان شرار ستمها
تو ماه عصر فضایی، خدا کند که بیایی
ز هر دری به تظلّم ز هر سری به ترنّم
رسد به گوش نوایی، خدا کند که بیایی
اسیر بندِ جفا را دچارِ رنج و بلا را
به دست توست رهایی، خدا کند که بیایی
تو بگذر از سفرخود ببین به پشت سر خود
په محشری چه بلایی، خدا کند که بیایی
قسم به عصمت زهرا(س) بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی
"مؤید" است و دعایت اگر قبول خدایت
فتد دعای گدایی، خدا کند که بیایی
شاعر: سیّد رضا مؤید