-
دلم ميخواد حرف بزنم
سلام به همه دوستاي گل تالار
راستش اين روزا نمي دونم چه ام شده هم ناراحتم و هم خوشحال ، روز اولي كه اومدم فقط درد بودم و پر حرف بودم دلم مي خواست كسي باهام همفكري كنه كه كرديد راستش اون موقع با گفتن دردم كمي آروم شدم ولي الان هر چي مي خوام حرف بزنم نمي تونم ، احساس افسردگي و سردي مي كنم ولي نمي دونم چرا دلم مي خواد از دردهام بگم دلم مي خواد باز از روشهاي مفيدتون استفاده كنم ولي حرف زدن برام سخت شده ...
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
چرا سخت شده ؟
شما چند جمله بنویس شاید سختیش کم بشه . کجا بهتر از همدردی برای درددل کردن ؟
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
آخر سال كه شد به خودم گفتم بسه از بسكه غصه خوردم و از بسكه فكر كردم راجع به اتفاقاتي كه نمي تونم تغييري در اون بدم ، چرا براي هر مسئله اي اينقدر خودم را تحت فشار مي گذارم و روي مسئله فكر مي كنم و باعث مي شم كه احساس ناراحتي كنم و تند خو بشم در حالي كه قبل از اين بسيار آرام بودم و لحظه اي نبود كه كسي بتونه منو عصبي كنه ولي الان فورا عصباني مي شم بگذريم شايد خيلي از دوستان تاپيك قبل منو خونده باشن و البته همدردي و همفكري كردند در عنوان نامردي به اين شكل بود خوب وقتي به آخر سال رسيدم ديدم با وجود اينكه تمام مدت سعي كردم همه چيز را فراموش كنم باز نمي تونم مادرم را مطلع نكنم نياز به يه نفر داشتم كه باهاش حرف بزنم پس ماجرا را به مادرم گفتم برعكس تصور من كه فكر مي كردم برخورد تندي داشته باشه بخاطر اشتباهم اصلا اينطور نشد و كاملا آروم و منطقي برخورد كرد خوب اين خيلي خوب بود و احساس آرامش مي كردم ولي الان چي با اينكه زيبايي بهار را به چشم مي بينم و روحم را تازه مي كنه ولي فكر مي كنم فعاليتم براي رسيدن به خواسته هام كمه و دارم از زمان عقب مي مونم بگيد چه كنم تا اين احساس را نداشته باشم ذاتا فرد شادي هستم و خوش بين از افكار بدبينانه و منفي بيزار ولي الان احساس دل شكستگي مي كنم نياز به يه راهنما دارم تا به تعادل برسم و گوش قابل اعتمادي براي گفتن حرفهام نمي بينم ... آيا ايراد از منه
لينك تاپيك اول هست ...
http://www.hamdardi.net/showthread.php?action=newpost&tid=5523
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
سلام دوست عزیز
حرف دل منو زدین .من هم این روزا خیلی خیلی دلم گرفته و همین امروز با اینکه محل کارم هستم ، اما خیلی گریه کردم و از اتاق کارم رفتم بیرون و نمی خوام با هیچ کس حرف بزنم و اصلا" حالم خوب نیست و حتی از غصه ام ناهار هم نخوردم و عین خیالم هم نیست .همکارام بهم مشکوک شدن و میگن چت شده اما نمی تونم بهشون بگم چمه .همین الان هم دارم گریه می کنم و دوست ندارم برم خونه با اینکه تو خونه هیچ مشکلی ندارم!
خیلی دوست دارم یه زیارت برم و روحم رو جلا بدم اما انگار قسمتم نمیشه.
فکر کنم بهتره که برای همدیگه دعا کنیم که ناامید و مایوس نشیم و ناخواسته گناه کبیره هم نکنیم !
التماس دعا
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
دوست عزيزم
از صميم قلب برات دعا مي كنم به آرامش دروني برسي ، ان شاالله امام رضا بطلبه و شما هم به زيارت بريد ... راستش من هم مثل شما شدم واقعا نياز دارم برم به زيارت و دلم را پاك كنم با اينكه سر سفره امسال عيد گفتم كه از كسي كدورتي ندارم و مي بخشم اگر كسي ديني ناخواسته داره ولي اين روزا واقعا بغضي توي گلوم هست كه نمي ذاره با كسي حرف بزنم من هم مثل شما سركارم و بخاطر همين احساس دلتنگي ناهار هم نمي خورم ولي عين خيالم نيست حتي حوصله ندارم كارهامو انجام بدم مي دونم اينم مي گذره ولي نميخوام دير بشه و هر وقت خودش مي خواد بگذره واقعا نمي دونم چي شده منم توي خانه مشكلي ندارم الان مشكلي هم سركار ندارم اما دلم تنگه ... مي خوام مثل آسمون اين روزا گريه كنم دوستي ندارم تنها دوست صميمي من خداست كه باهاش حرف بزنم ...
دعا مي كنم و آرزو دارم كه آرزوي هر آرزومندي و درد هر دردمندي برآورده بشه خدايا در هيچ لحظه اي از اين عمر ما را تنها رها مكن و به حال خود وامگذار
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
سلام
عزیزم احساس می کنم حرفهای من بدتر شما رو ناراحت کرد ببخشید این قصد رو نداشتم.
امیدوارم حالتون خوب بشه زود زود.ان شاء الله .
از همون بهترین دوستتون که بهترین دوست من و بقیه هم هست کمک بخواه .اون تنها کس ما و در عین حال همه کس ماست .همون گوش شنوا و قابل اعتمادی که گفتین لازم دارین .
خدا
این جا هیچ خبری نیست
جز دلتنگی و بی قراری
بی تو، ثانیه ها، دقایق، ساعت ها و روزها را تک تک می شمرم
می خواهم در همه آنها نبودنت را حس کنم و بسوزم
می خواهم در این شامگاه غربت فریاد کنم
اما می بینم نجوای فراق از فریاد آن سوزاننده تر است
و بیشتر شعله ور می کند
پس تک تک لحظه ها را
می گریم
می سوزم
می شکنم
و تو را نجوا می کنم
و دوباره روز فراق دیگری را به انتظار می نشینم
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
نه عزيز گلم
حالم را بدتر نكرديد همينكه مي بينم به دلتنگي اين حقير اهميت داديد جاي دلگرمي است برام مي دونم كه خداهميشه با ماست ولي بعضي وقتها روشو ندارم كه باز ازش بخوام بهم ارامش بده ازش بخوام كمكم كنه ولي شايد دلم مي خواست كسي بتونه راهي براي رهايي بهم نشون بده دلم مي خواست لااقل اينجا كه همه دم از همدردي مي زنن يكي پيدا مي شد بگه چته چي شده يا لااقل بخواد گره اين درد را باز كنه ولي متاسفانه باز هم بجز خدا كسي ديگه اي نيست كه دردهاي ناگفته ما رو تحمل كنه
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
دوست عزیز
خوب اگه می تونین بگین چی شده ؟ شاید تونستم کاری بکنم و اگر هم نتونم حد اقل با گفتنش سبک میشین .
اگر هم می خواین برام پیغام بزارین من خوشحال میشم باهاتون حرف بزنم.اینجوری شاید خودمم هم بهتر بشم.
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
سلام دوستان
راستش من هم همین حس و دارم یه چیزی انگار تو دلم سنگینی میکنه دلم میخواد داد بزنم اما نمیتونم.........دلم میخواد حرفامو به کسی بگم اما نمیتونم..........احساس میکنم خیلی تنهام خیلی.......... هیچ کس حرف دل منو نمیفهمه.......... شاید به خاطر هوای بهاری باشه که اینقدر دلتنگیم............
اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا هست
او جانشین تمام نداشته های من است.
-
RE: دلم ميخواد حرف بزنم
نازنین دل گرفته ام
هر چه می خواهد دل تنگ ات بگو . فریاد بزن .