روم نميشه برم به معشوق بگم
سلام
من عاشق هم كلاسيم تو دانشگاه شدم (اونقدر هم شعور دارم كه فرق بين عشق و هوس و علاقه رو بدونم)
جناب معشوق رابطه ي خوبي با من داره ولي اصلا نميتونم بفهمم كه واكنش به ابراز علاقه ي من چيه؟
اصلا نميدونم بايد رسما خواستگاري بكنم يا برم بگم جناب معشوق ما عاشقتيم
تازه اصلا هم با خانواده ام هماهنگ نيستم (خانواده ي ما هم سنتين هم مذهبي)
از طرفي هم مي ترسم يه هو يكي بره خواستگاريش و ...
از طرفي هم اصلا نميخوام اعصابو روانشو به هم بريزمو به خاطر خودم از درسو مشق بندازمش
خوب الآن چيكار كنم؟؟؟
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
سلام دوست عزیز
شما از هیچ طرفی نمیخوای کاری بکنی بعد نوشتید که چه کار کنید؟
خب این از طرفی هایی که نوشتید یعنی هیچ کار نمی خواهید بکنید!
بهتره ابتدا از میزان علاقه اون خانوم نسبت به خودتون آگاه بشید.
این طوری می تونید تصمیم بگیرید که جلو بروید و یا اینکه عقب نشینی کنید.
درسته؟ :72:
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
سلام
به تالارخوش اومدی
ببین دوست عزیز اگه واقعا دوستش داری و اونو شریک زندگیت انتخاب کردی پس بهتره موضوع رو با خونوادت در میون بذاری و رسما اقدام کنی. بالاخره جواب اون خانم یا مثبته یا منفی. اینجوری به هیچکدومتون هم ضربه ی روحی وارد نمیشه
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
سلام دوستان
از راهنماييتون ممنونم
من اگر مطمئن بشم كه نظرش درمورد من مثبته درنگ نميكنم و مطمئنم خانوادم هم به من گير نميدن
همه ي مشكل من اينه كه نميدونم نظرش چيه و نميدونم چه جوري بايد از نظرش آگاه بشم و همونطور كه قبلا گفتم :
اصلا نميخوام اعصابو روانشو به هم بريزمو به خاطر خودم از درسو مشق بندازمش
ممنون از شما
ياعلي
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
اگر رابطه اش با شما خوبه ، احتمال جواب مثبت دادن هم بیشتر میشه . بهترین کار اقدام رسمی هست برای اینکه بفهمید نظرش چیه . راههای دیگه مشکلات زیادی برای دو طرف ایجاد میکنند و معمولا نتیجه معکوس میدن .
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
آقا ما چاكرتيم
من حالا برم بهش چي بگم ؟ چه جوري بگم ؟
اصلا يه راست خواستگاري كنم يا فقط ابراز عشق؟
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
سلام دوست خوب
چند وقته که ایشان را میشناسید ؟
با هم چه برخوردهایی را داشتید ( فقط همکلاس بودید یا باهم گروهی پروژه یا تحقیق ... داشتید )؟
نگاه خاصی یا توجه خاصی از طرف ایشان به شما که بیش از یک هم کلاسی باشه را متوجه شدید ؟
شما چی تا حالا خواستی ایشان را از
خواسته خود از طریق نگاه یا توجه خاص ، باخبر کنی؟
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
عليك سلام دوست مهربان
من از اول امسال ميشناسمشون(الآن ترم دوي دانشگاهيم)
ما دوتا فعال ترين شاعراي انجمن ادبي هستيم ... اين بنده خدا خيلي منو تحويل ميگيره ولي من فكر ميكنم سطح شعر ايشون از من بالاتره... بعد خوب يه دفعه منو با دوستمو دعوت كرد شهرشون براي يه انجمن شعري... ما هم رفتيم اونجا هم هم خودش هم خانوادش ما رو خيلي تحويل گرفتن ، تازه اصرار هم كردن كه شام هم بمونيم... يه دفعه هم من بهشون گفتم بريم يه انجمن شعر زنان با اون و دوستش رفتيم... ديگه خيلي فرصت نكرديم با هم جايي بريم... آهان اينرو هم بايد بگم كه روزي كه ميخواستن برن جنوب صبحش ايشونو دم در دانشكده ديدم با هم تا كلاس رفتيم دو كلمه هم با هم صحبت كرديم ، بعد من ميخواستم يه چيزيو ازش بپرسم (كه هيچ ربطي به اين قضيه نداشت) ولي وسطه حرفم منصرف شدم و گفتم بعدا بهتون ميگم ... وقتي داشتن سوار اتوبوس ميشدن من رفتم يه خاحافظيه مفصل باهاشون كردم بعد يه هو حضرت معشوق به من گير داد چي ميخواستيد از من بپرسيد من هم گفتم ولش كنيد حالا بعدا فرصت هست بعد حضرت معشوق به دوستاش گفت اگه ميشه ما رو تنها بذاريد و دوباره به من گفت حالا مي تونيد بگيد من هم كپ كردم ديدم موقعيت خوبيه ولي به دو دليل هيچي نگفتم 1 نمي خواستم سفرشو خراب كنم 2 جرعت نكردم...
ايشان كلا نگاهشان خاص است (لطفا مسخره ام نكنيد) وقتي به نگاهش فكر ميكنم ته ته دلم يه جوري ميشه اصلا مي لرزم (مثل همين حالا) به معناي واقعي كلمه دلمو تو نگاهش جا گذاشتم...و باز هم به معناي واقعي كلمه هر لحظه تو فكرمه... اين عجيب نيست ؟ خيلي جالبه نه؟ تا حالا اين حسو نداشتم
مثل لحظه ي سرازيري ترن هواييه هم ترس هم هيجان هم لذت هم.... نميدونم چي بگم......... در هر حال ايشون تقريبا بيش از ديگران منو تحويل ميگيرن...
من ناخواسته خواسته ام يعني وقتي در ديد من معلومه ناچارا مجبورا نگاهش كنم و خوب بسيار هم پيش آمده كه چش تو چش شديم و من شرمنده
نميدانم چه ميخواهم بگويم ... زبانم در دهان باز بستست
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
اگه ایشان در روابط خودش با پسرهای دیگه سرد برخورد میکنه (خواهشا احساساتی نباشید و واقع بیین باشید)و کلا شخصیتش طوریه که با هر پسری هم کلام نمیشه و زیاد کسی را تحویل نمیگیره و در این صورت با شما چنین برخوردی داره ... مطمن باش دوست داره یا حداقل براش مهمی ...
RE: روم نميشه برم به معشوق بگم
آقای "من و خودم" برادرانه بهت توصیه می کنم کلاً بیخیال ماجرا شو. پسر خوب کسی که از ابراز حرف دلش خجالت بکشه آمادگی ازدواج رو نداره. می دونم کار آسونی نیست اما این همه تردید لازم نیست. اول ببین شرایط ازدواج داری یا نه. چون از این جور عشقهای دانشگاهی برای خیلی ها پیش میاد که اگر بهش توجه نکنی و فراموش کنی احتمالاً در آینده پشیمون نخواهی شد. به هر حال ترم 2 دانشگاه افراد حدود 19 یا 20 سال سن دارن و شاید جدی کردن این مسائل زود باشه.
حالا اصلاً میگذریم و فرض می کنیم شما از هر لحاظ آمادگی ازدواج داری. مرد و مردونه بعد از کلاس، بیرون دانشگاه بکشش کنار یه جای بدون سروصدا و استرس بگو که من به شما علاقه دارم و دلیل علاقتو بگو . یه چیزای کلی از خودت عقایدت و خانوادت بگو و بهش بگو قصدت دوستی زودگذر نیست و قصد آشنایی برای یک رابطه پایدار و همیشگی داری. ازش بخواه راجع به حرفات فکر کنه. عجله نکن در دونستن نظرش و بگو که اگه می خواهید چند روز رو پیشنهادم فکر کنید بعد نظر بدید. بعد بگو اگر نظر خودتون مثبت باشه و لازم بدونید من با در میون گذاشتن ماجرا با خانواده ها مشکلی ندارم. بقیه اش رو هم به خدا بسپر. اگر شهامت و جسارت این کار رو نداری کلاً همه چیزو فراموش کن و فکرت رو بیهوده مشغول نکن که هیچی از توش در نمیاد. شاد باشی.