شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام دوستان
من 24 سالمه و 4 ماهه عقد كردم و فعلا نامزديم.شوهرم هم همسن خودمه.مشكلي كه دارم اينه كه اون خيلي زود بهش بر مي خوره و با اينكه همديگه رو دوست داريم ولي سر هيچي هي بهش بر مي خوره و ناراحت مي شه و رابطمون خراب مي شه.و اعصاب من خرد مي شه.
مثلا ديشب مي رفتيم عيد ديدني با مامانم اينا گفت من نمي ام(اصلبا اهل بيرون و مهموني ميست واينم خودش يه مشكل ديگه هست)هي بهش اصرار كردم.آخر سر ناراحت شدم گفتم اصلا خودم مي رم.بعد كه كفش مي پوشيدم گفتم واقعا كه ،با همه فرق داري.
همين يه كلمه حرف باعث شد امروز با هم قهريم !!!در حالي كه اگه من بودم زياد به دل نمي گرفتم.تازه حرفهاي بدتر از اون به من زد.وسطاي مهموني ديدم زنگ زدن و اومد.نشست ولي با من سرد بود.به روي خودم نياوردم.برگشتني تو ماشين گفتم مرسي كه اومدي ديدم قيافه گرفته.اعصابم خرد شد.تازه به من مي گه اخلاقت مثل بچه هاي 10 ساله مي مونه.گفتم خودت كه بدتري.گفت من همينم كه هستم چه خوشت بياد چه بدت بياد.آخه ميبينين تروخدا يه موضوع كوچيكو چجوري بزرگ مي كنه.بعدش هم شب كه هميشه پيش ما بود ديشب گفت مي خوام برم خونه خودمون چون حساب كتابام مونده.ساعت 12 شب بهش زنگ زدم گفتم نمياي ؟ گفت نه حوصله ندارم بيام.
گفتم حوصله منو نداشتي رفتي؟گفت آره !!!!!!!
اين در حاليه كه قبل از ماجرا خيلي خيلي روابط خوب بود و قربون صدقم مي رفت.هميشه اينجوريه و يه چيز كوچيك رو بزرگ مي كنه در حالي كه هر كي بود به روش نمي آورد و روابط رو خراب نمي كرد.خيلي زود بهش بر مي خوره .
حالا سوالم اينه كه وقتي بهش بر خورد چه عكس العملي نشون بدم.؟متاسفانه من خيلي وابسته و ضعيف هستم و خيلي زود منت مي كشم!!!تا بهش بر مي خوره ميترسم و هي مي رم طرفش و الكي باهاش حرف مي زنم كه قهر نكنيم و زود روابطدرست شه.
ديشب هم هي بهش تلفن مي زدم و عين ساده ها گريه كردم كه تو نباشي تنها خوابم نمي بره و اين چيزا.احساس مي كنم خيلي خودمو كوچيك مي كنم.دست خودم هم نيست.اصلا نمي تونم طاقت بيارم كه باهام قهر باشه
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
به نظر من كه اين برخوردها در دوران عقد كاملا طبيعيه. البته من نمي دونم كه شما با شوهرتون فاميل هم بودين قبلا يا نه.
همچين شرايطي براي من و خانومم توي دوران عقد پيش اومده بود. البته ما قبل از ازدواج "غريبه" بوديم. يه سري از اين "برخوردن ها" به خاطر اختلافات فرهنگي حتي جزئي هست كه اغلب هم سوء تفاهمه و به مرور و با شناخت بيشتر از بين ميره.
يه مساله ديگه هم هست و اون حس "از دست رفتن آزادي هاي دوران مجردي" توسط آقا داماده. احتمالا شوهرتون تا حالا آزاد بوده و خيلي اسير امر و نهي پدر و مادرش هم نبوده. استقلال شخصي داشته توي زندگيش. اما حالا يه دفه همه چيز عوض شده و نظرات شما مستقيما توي كاراي اون تاثير داره. اگه دوس نداشته باشه بره مهموني، به خاطر شما مجبوره بره. اين كار حس استقلال را توي اون تضعيف مي كنه (چيزي كه منم از اون خوشم نمي آد). اجازه بديد تصميم اصلي رو همسرتون بگيره. اجازه بديد اون دستور بده. مهارتي كه شما بايد بدست بياريد بايد اين باشه كه كاري كنيد تا اون دستورهاي مطابق ميل شما بده.
ضمنا مراقب باشيد فكر نكنه كه پدر و مادرتون دارن توي زندگيتون دخالت مي كنن. (همون قضيه استقلال). وقتي با هم اوقات خوشي دارين، با هم در مورد استقلال توي زندگيتون حرف بزنين و تصميم بگيرين كه فقط خودتون براي زندگيتون تصميم بگيرين. اما به هم قول بدين كه به حرف بقيه هم گوش بدين، احترام بذارين و اگه منطقي بود بپذيرين.
به نظرم اون در اين مرحله مي خواد از انتخابش مطمئن بشه. لازم نيست پشت تلفن براش گريه كنيد. مردا با چيزاي ظريفتري هم علاقه طرف مقابلشونو كشف مي كنن. مقالات خيلي خوبي توي اين سايت هست كه مي تونيد از اونا استفاده كنيد. واقعا كاربردي هستند.
گاهي هم اجازه بديد اون منت كشي كنه. اين يادتون نره. هول برتون نداره كه اگه نرم سراغش اون نمي اد دنبام. حتما مياد. حتي اگه يكي دو روز هم طول بكشه به نظر من مانعي نداره. اگه نمي تونيد صبر كنيد، منت كشي هم نكنيد. فقط به اون بفهمونيد كه دوسش داريد و قهر شما به دليل تنفر نيست. چون مردا توي منت كشي مهارت ندارن و اوايل زندگي واقعا بلد نيستند منت كشي كنن.
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
من هم با صحبت های آقای mostafun کاملا موافقم. به نظر منم این اتفاقات و سوء تفاهم ها تا موقعی که نسبت به هم شناخت کافی پیدا نکردید وجود داره و 4 ماه دوران کمی هست برای شناخت از خصوصیات اخلاقی و ویژگیهای کلامی همدیگه، پس خیلی نگران نباشید و سعی کنید که بیشتر به همسرتون نزدیک بشید تا روحیات و خلقیات اخلاقی ایشون دستتون بیاد که این هم نیاز به گذر زمان داره و یه کم باید صبورتر بود.
اما در مورد ناراحتی و نگرانی های بعد از یه اتفاق ساده خیلی سریع پا پیش نگذارید و به طرف تون هم فرصت بدید که یه موقع هایی به قول دکتر جان گری جاهای خالی زندگیتون رو ایشون پر کنن. شما با این عکس العمل های سریع خودتون دارید یه جورایی فرصت منت کشی و به قولی دلتنگی و نگرانی رو از ایشون می گیرید. پس وقتی در کنارت هست سعی کن براش بهترین باشی تا وقتی در کنارت نیست برای یافتن و پیدا کردن تو دلواپس باشه و منتظر.
موفق باشی
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزيز فقط بايد بگم وقتي ازتون ناراحت مي شه البته اگه بي مورد سرتو به چيزه ديگه گرم كن و اصلا به قول خودت منت نكش چند وقت ديگه از تب دوران عقد كه بيفتي و اگر واقعا همسرت مقصر باشه و شما هم به عنوان يك زن نياز داشته باشي نازتو بكشه اون موقعست كه ديگه ايشون عادت كرده و شده چند روز هم قهر باشين بايد آخر كاري دست از پا دراز تر (ببخشيد اگر راحت مي گم) غرورتم بشكوني و بري آشتي كني به حرفهام فكر كن و تصميم درست بگير و عزم جدي كن. باور كن اگر همينطور ادامه بدي يه روزي به حرف من خواهي رسيد... خوشبخت باشي...
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
ممنون.خودم هم همينطور فكر مي كنم.ولي نمي تونم دست خودم نيست.اصلا تحمل ندارم.خيلي بهش وابسته هستم.چكار كنم؟
روي تمام اعصابم تاثير مي ذاره
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار عزيز صادقانه و خواهرانه بهت مي گم به شرطي كه گوش بدي اگر روزي ضرر كردي منو نفرين كن وقتي مي نويسي ياده دوران عقده خودم مي افتم اين طبيعيه كه انسان تا وقتي خودش راهي رو نرفته هر چقدر در مورد اون مسير براش توضيح بدن گوش نمي ده مثال:خواهر من كنكور داره اما از زمانش استفاده نمي كنه اما مني كه كنكور دادم و مي دونم بعد از كنكور چقدر پشيمون مي شي و دلت ميخواست يك روز هم شده وقت داشتي اما هر چقدر به خواهرم بگم قبول نمي كنه تا روزي كه خودش كنكور بده اون موقعست كه ديره و پشيموني سودي نداره!!!
تو عقد كه بودم عمه هام كه مثل خواهر هستن برام حرف هايي رو كه من به شما گفتم رو برام مي گفتن البته كامل تر باور كن مي دوني جوابه من چي بود:
ولي نمي تونم دسته خودم نيست.اصلا تحمل ندارم خيلي بهش وابسته ام. همسر من به بقيه مردا فرق داره!!!!!!!!!!
نگار جون به حرفهام فكر كن اگر به نتيجه رسيدي عمل كن نگو نمي تونم با خودت بگو من هنوز تو عقدم دوره اي كه همسرم خيلي بيشتر بايد آتيشش تند باشه چطور ايشون طاقت مي آره ....( البته يه نكته يادت نره و اين كه مطمئن باشي قهر كردنشون بي علته و واقعا شما مقصر نيستي...)
حالا كه ازدواج كردم و مشكلات زندگي هم بيشتر شده حالا كه به آغوشش ناز كردن توجه و محبت نياز دارم ديگه ديره!!!!!!!!!!!
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
مثل اينكه اين قضيه داره كش دار مي شه
ديروز با هم خوب شديم.يه ذره من به روي خودم نياوردم و يه مهموني هم دعوت شديم و مجبور شديم مساله رو فراموش كنيم.رفتيم مهموني و خوب و خوش بوديم.شب هم پيتزا خريد و اومد خونمون.تا اينكه گفتم لباستو عوض كن ديگه گفت نه مي رم گفتم كجا؟گفت مي رم خونه خودمون براي خواب.مرد 2 هزار چهره رو ميبينم بعد مي رم(تو اين 4 ماه عقد هر شب خونه ما بود آخه اينجا تنها زندگي ميكنه و براي خواب هميشه خونه ما مي موند)دوباره اعصابم خرد شدو گفتم يعني چي؟دليلش چيه هر چي گفتم دليلشو بگو نگفت و فقط مي گفت خونه شما راحت نيستم!!دليل نداره ! همينطوري و...
منم دوباره حرصم در اومد و بر عكس ديشب كه بهش زنگ زده بودم و گريه مي كردم كه بيا اينجا من بدون تو خوابم نمي بره دلم برات تنگ شد و اين چيزا ، اين بار بهش گفتم ميل خودته ولي عواقبشم خودت ميبيني.
اونم گفت باشه
منم رفتم اتاقم و اون واسه خودش با مامانم اينا تلويزيون نگاه كرد
شب انگار جرات نكرد بره يا حوصلش نشد نمي ئدونم.به هر حال كه نرفت و بدون اينكه به من بگه رفت خوابيد.منم الكي يه ذره خودمو با كامپيوتر مشغول كردم و بعد رفتم خوابيدم
صبح زود تر از من پاشد و بر خلاف هميشه كه صبحها نازم مي كرد و با هام شوخي ميكرد بي سر و صدا پاشد و رفت سر كار.!!!!
نمي دونم واللا قضيه داره پيچيده مي شه.آخه من نمي دونم مشكل چيه؟جريان چيه!!آخه سرچي
ديروز موقعي كه پيتزا مي خريد مي گفت تورفتارتو هنوز بلد نيستي.به من اونروز گفتي تو با همه فرق مي كني.ولي من از خيلي ها بهترم
نمي دونم يعني همين يه حرفم اينهمه بهش بر خورده
من الان اومدم شركتش(آخه من هم اينجا كار مي كنم و بهش كمك مي كنم البته اون شركت نيست و من هميشه اينجا تنهام )صبح تصميم داشتم نيام كه فكر كنه منم باهاش قهرم.گفتم اگه بيام شركت ممكنه فكر كنه دارم منت كشي مي كنم.
ولي بعد گفتم حالا بيام شركت شايد عصر بياد اينجا خمديگه رو ببينيم اوضاع بهتر بشه
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
از شانس بد امروز قراره بره شهرشون.تا 14 هم اونجاست(تازه از اونجا برگشتيم ولي يه ذره از حسابكتابهاش با باباش باقي موند مجبور شد دوباره بره و اين بار منو نمي بره)نمي خوام با دلخوري بره.نمي دونم بگم منم ميام يا نه بذارم تنهايي بره سرش هوا بخوره.بگين چيكار كنم؟؟تروخدا زود نظر بدين وقت كم دارم.
از منت كش بودن خودم بدم اومد.
البته اينم بگم كه اون هم منت كش هست و تا حالا هميشه اونم منت كشي كرده و يه طرفه نبوده.چند بار تاحالا قهر كردم و اون اومده ومنت كشي كرده
اينطور نبوده كه هميشه من پيش قدم بشم.تاحالا كه اونم تحملش كم بوده.حالا از اين به بعد رو نمي دونم
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
سلام نگار جان.دو تا دویوونه هستید.من اینو از راه دور حس میکنم.
الله وکیلی خجالت نمی کشید ؟ اوا ازدواجه میزنید تو سر و کله هم.بشنید کنار هم .همدیگه رو نوازش کنید.به همدیگه عشق بورزید.
حیف نیست برای یک مهمانی و حرفهایی که یک قران ارزش نداره رابطه زیبا و مقدستون رو بهم میزنید.
گذشت داشته باشید.به خدا قسم تمام جوونا رو انگار نکبت گرفته.اعصاب ما هم که هر وقت میایم تو تالار سر این مسائل مثل وجه له شده میشه و برمیگردیم.
حالا طفلک از یه چیزایی بدش مید یا خجالتیه یا شما همینطور.
نمیشه یک شخصیت 24 ساله رو یک شبه باب میل همدیگه تغییر بدید.عاقلانه تر برید جلو.مطالعات رو بیشتر کنید و به همدیگه بیشتر اهمیت بدید.
نگار جان شما جای خواهر بزرگوار بنده هستید.الله وکیلی این روزهای به این خوبی ارزش این جرو بحثهای بچه گانه رو نداره.
انتظاز نداشتنه باش 5 تا انگشت مثل هم باشه.زنها و دخترها که خیلی با سیاسته تراین این حرفها هستند.
یواش یواش ، آرام آرام ، شوهرتو بیار تو خطو پایه همدیگه بشید.
نوازش یادت نره .کینه ها رو از بین میره.از طرف من رو شوهرتو ببوس.انشاالله که ایشون هم دست شما رو میبوسن.
مقام زن خیلی بالاست.خیلی عزیزه ولی باید به مردش احترام بزاره.این یادت نره ، آجی.
برای من هم دعا کن.ازدواج و امر خیری درپیش دارم.به امید خدا.منو ببخش.
بای بای
اول و آخر یار...
RE: شوهرم خيلي حساسه و زود بهش بر مي خوره
نگار جون پاسخ شما اينه كه از اول يه بار تاپيكتونو بخوني...
دختر خوب اون يه مرده چرا مي خواي يك شبه اونو بكني تو قالبي كه خودت دوست داري ... چرا همين طوري كه هست با هاش كنار نمي آيي؟؟
وقتي بهت مي گه مي خوام برم خونه بايد مي گفتي هر جور راحتي عزيزم درسته دوست دارم پيشم باشي اما راحت بودنت مهمتره ؟؟؟؟ اين چه حرفيه كه اگه بري عواقبش با خودت تهديدش مي كني براي با تو بودن!!!!!!!!1 من هم گل لقد كردم گفتم براي به آرامش دست پيدا كردن تو هم بهش فضا بده ... اگه اونطوري مي گفت مطمئن باش يا از ته دل پيشت مي موند يا اگه شب مي رفت فرداش با روحيه خوب مي اومد پيشت.
چرا بايد ايشون با خوانواده ي شما بشينه فيلم ببينه و شما بري او اتاق... پاسخ آقا ايمان رو يه بار بخون . الان وقته خوشتونه شما مي رفتي كنارش دستشو مي گرفتي و با هم فيلم مي ديد.
نگار جون منو ببخش آخه دوست دارم خوش باشي.