:223:
با سلام:
می خوام بهم بگید چطور دو نفر که عاشق هم هستن و قصد ازدواج دارن یک دفعه پسر همه چیزو ول می کنه و میره؟بدون هیچ دلیل موجهه؟؟پس دوستت دارم های پسرها دروغه ؟و چرا گریه می کنن از رابطه ای که خودشون تمام کردن و دلیل خوبی هم نمی آورند؟
نمایش نسخه قابل چاپ
:223:
با سلام:
می خوام بهم بگید چطور دو نفر که عاشق هم هستن و قصد ازدواج دارن یک دفعه پسر همه چیزو ول می کنه و میره؟بدون هیچ دلیل موجهه؟؟پس دوستت دارم های پسرها دروغه ؟و چرا گریه می کنن از رابطه ای که خودشون تمام کردن و دلیل خوبی هم نمی آورند؟
با سلام
ضمن عرض خوش آمد به شما
اگه موضوعتون رو اينجوري بيان مي كرديد(دعوت از كساني كه علم غيب دارند) شايد كسي مي تونست جواب بده !!!!
دوست عزيز بهتره كه در مورد مشكلتون و نوع ارتباطتون بيشتر توضيح بديد تا شايد دوستانتون بتونن بهتر راهنمايي كنند ، از نحوه آشنايي ، نوع ارتباط ، سن و سال، تحصيلات و مشكلاتي كه در مسيرتون بوده لطفا بيشتر صحبت كنيد!! منتظر صحبتهاتون هستيم
سلام....سوال بسیار کلی بود اما بنده سعی خواهم کرد کمی جزئی جواب دهم.
باید در نظر داشته باشید همه ما انسان ها به دنبال منافع خود هستیم حتی در امری به نام ازدواج....پس(اغلب) پسران در درجه اول هدف از یک رابطه را ارضا نیازهای عاطفی و جسمی خود می دانند ....و در مقابل (اغلب) دختران هدف از ازدواج را ارضا نیاز و در درجه اول ""ازدواج"" کردن می پندارند...
پس ما با دو اعتقاد و نظر متفاوت روبه رو هستیم.....و نتیجه آن همین می شود که می بینید وقتی پسری به دلایلی نمی تواند با دختر ازدواج کند .....هرگز نمی تواند منافع خود را به خطر بیاندازد..و ناچار بدون هیچ دلیلی رابطه را قطع خواهد کرد...اما بعضی از دختران یک اشتباه بزرگ دارند و آن اینکه می پندارید یک رابطه حتما باید به ازدواج بیانجامد حتی اگر این ازدواج در آینده ناموفق باشد....
ما اگر کسی را دوست داریم بخاطر خودمان است نه به خاطر او....ونه بخاطر اینکه او را دوست داریم!!!...
در مورد گریه یک پسر.....بعضی از پسرن از جمله بنده وقتی می بینم یک رابطه با تمام تلاش هایم و با تمام عشق ورزیدن هایم ....نمی تواند عاقبت خوبی داشته باشد مجبورم از دوست داشتن و از منافع خود بگذرم تا در آینده هم من و هم طرف مقابلم به مشکلی برنخورم.پس با اینکه علاقه شدیدی به طرف دارم اما چون منطق درستی هم دارم از او می گذرم و این کمی مرا آشفته و کنگ می کند و باید از راه گریه احساستم را تخلیه کنم.
چون بعضی هاشون خیلی فیلم اند ....
سلام
به دلیل اینکه وقتی موضوع ازدواج پیش میاد تازه قضیه جدی میشه و از حالت احساسی به حالت منطقی و فکری تبدیل میشه
وقتی پسر به ازدواج به صورت جدی فکر میکنه تازه میفهمه که خیلی چیزا نداره
مثلا از نظر مادیات ممکنه منزل شخصی و اتومبیل شخصی
از نظر توانایی نداشتن احساس مسئولیت برای حفظ یک خانواده جدید و در واقع همسرش
از نظر حرفهای دیگران و دیده های خود که میبینه افرادی که ازدواج کردند مثل دوران مجردی آزادی عمل ندارند
و حتی گفته های دیگران از اینکه متاهل بودن سخته (حالا چه به شوخی چه جدی بگن)
اینها مزید بر علت میشه که پسر اگرچه دختری را دوست داشته باشه وقتی منطقی فکر کنه ببینه ازدواج همه اش میشه مسئولیت و دردسر
این برمیگرده به نوع نگرش پسر و اینکه طوری تجربه کسب بکنه که این نگرش بهبود پیدا بکنه و یا اینکه هیچ وقت تن به ازدواج نده :72:
در اين بحث كم لطفي كردين به اين پسراي بدبخت ها . اين طوري نيست؟؟؟
با قسمت اول حرف نقاب مخالفم اما با بقيش موافقم.نميدونم اين حرف كارشناسيه يا...
پسره شايد مشكل حادي داشته مثلان( ايدز) داشته خواسته موضو تموم بشه و به خاطر دختر كنار كشيده.البته اين موضو بيشتر تو فيلماي فردين و بهروز وسوقي صدق ميكنه...
اما اگه رفته ديگه فكرشو نكن .يه جايگزين بهترين راهه دوست عزيز.روح خودتون رو نخراشيد . بيشتر اين رفتن ها به خاطر اينه كه عقل مياد وسط و منطق جاي احساس رو ميگيره.
منم سر یه چیزی شبیه به این مورد شما نزدیک 2 ماه گریه می کردم
البته با دلایل منطقی
با حرفای نقاب در این مورد موافقم