من حساسم يا اون بي محبته؟؟
با سلام خدمت دوستان عزيز.خيلي خوشحالم كه با اين سايت آشنا شدم.حالا ديگه دوستان زيادي رو براي درد دل كردن پيدا كردم.
الان كه دارم اين مطلب رو مي نويسم با نامزدم دعوام شده و اون گرفته خوابيده منم به اين سايت پناه آوردم تا درد دل كنم.
نامزدم ادعاش مي شه كه منو خيلي دوست داره ولي امروز حسابي اعصابم خرد شد.حرصم از اين در اومده كه اگه به نامزدم بگم منو ببر بيرون كلي بهانه مياره كه وقت ندارم و اين چيزا .تو اين سه ماه هم فقط منو با ماشين برده بيرون و اصلا با هم قدم نزديم و يا مغازه و خريد و اين چيزا اصلا و اين براي من معذلي شده.حالا امروز كه بيرون بود بهش زنگ زدم گفتم من فلان جا هستم منو مي رسوني خونه اگه كار نداري برگشته گفته من همكارم و پسرشو كه خونشون دوره از شهر آوردم مغازه موندم تو ماشين تا لباسشو ببره عوض كنه بعد برسونم خونشون !!!!!!منو ميگي آتيش گرفتم منم همونجا ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم گفتم آره ديگه اونا برات مهم ترن اگه من بودم منو نمي رسوندي حالا هم مي گي نمي توني دنبال من بياي.اصلا نمي خوام برو به اونا برس اونا مهم ترن و اين چيزا.قطع كردم.دوباره زنگ زد گفت بمون اونجا بيام.منم گفتم نمي خوام قطع كردم.يه ذره بعد تر زنگ زدم گفتم بيا منو برسون خونه اونم گفت من اومدم خونه ديگه نمي تونم.(اعصابش خرد بود)منم پياده اومدم خونه تو خونه هم هم من براش قيافه اومدم هم اون.بعد هم رفت خوابيد.منم اعصابم خرده خرده.لازمه كه توضيح بدم اون همكارش همسن باباي منه و نامزدم انگار وظيفه شه هر روز اونو مي رسونه تا خونشون.فكر كنم اگه 3 شب هم زنگ بزنه نامزدم مي پره مي ره تا برسونتش !!!!!خيلي حرصم مي گيره.اونوقت منو بيرون بردني غم دنيا اينو مي گيره.فقط هم با ماشين ميريم بيرون.اصلا پياده باهام نمياد.من كه مي دونم را.مي ترسه همكاراش ببيننش بگن زن ذليل شده.واي كه چقدر ازش عصباني ام.دفعه قبل هم كه داشتيم با ماشين دور مي زديم هي مي گفت بريم خونه من خسته ام.بعد يهو پسر همكارشو ديد بوق بوق بوق كه آقا بيا برسونمت خونه تون با ماشين تو راهي نرو.هي پسره مي گفت نه مرسي .به زور سوارش كرد و اونهمه راهو به خاطرش رفت تا اونو برسونه.حالا منو ميخواست بگردونه خسته بود.يكي به من بگه من حساسم يا اون بي محبته؟
خيلي رفتارش مردووه هست اصلا از احساس چيزي نمي دونه گاهي حرفاي محبت آميز مي زنه.مثلا من بايد هر شب بهش بگم منو بغل كن.وگر نه اين چيزا رو بي معني مي دونه ميگه يعني چي شب واسه خوابيدنه ديگه.من خسته ام.
اگه هم نگم مي خوابه و من ناراحت مي شم تا كي خوابم نمي بره.
محبتش بيشتر ماليه.هر چي بخوام حتي بيشترش بهم پول مي ده.اونقدر كه از پول ديگه سير شدم.بهم محبت هم مي كنه ها ولي توقع من براورده نمي شه.شما ها ميگيد من چيكار كنم؟من پر توقعم يا اون بي احساسه؟
من سعي مي كنم بهش همش محبت كنم . ولي احساس مي كنم اصلا نمي فهمه.تو همين سايت خوندم گفته بودن زياد هم محبت كنيم براشون عادي مي شه آيا اينطوريه؟؟؟
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
شما پر توقعید! شما اصلا می دانید رابطه دو طرفه یعنی چی؟
خلق نشده اید که توقعات شما به عنوان زن برطرف شود. این را در نظر داشته باشید. چه احساسات جالبی دارید که حتی از خستگی و ناراحتی همسرتان نه تنها ناراحت نمی شوید و غمگین نمی شوید که توقع دارید آن را بروز ندهد. مبادا شما را آزرده خاطر سازند. خوشحال باشید که همسرتان احساساتی از جنس احساسات شما ندارد!! شما پشت جمله من خسته ام توقعات خودتون رو می بینید بدون اینکه بدونید چطور می شه خستگی اونو برطرف کرد. خوشحالم که ازدواج نکرده ام. همین.
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام maryjooon
خوش آمد ميگم كه به اين سايت اومديد.
متن شما رو خوندم.مواردي به نظرم رسيد:
1- تعريف تفريح از نظر شما و نامزدتون متفاوته،البته اين مشكل نيست بلكه شما بايد هوشيارانه عمل كنيد.نامزد شما نظرش اينه كه با ماشين شما رو بگردونه اما شما دوست داريد پياده روي كنيد.بهر حال ايشون هم نيتش اينه كه شما را بگردونه ،اما به طريق ديگه پس نبايد آزرده بشيد. نبايد ايشونو تحريك كنيد بلكه با درايت و نرمي اين فاصله اي كه براي تعريف تفريح داريد رو كم كنيد.
2-شما چطور مطمئنيد كه ايشون اينطور فكر ميكنند كه همكاران بهش بگن زن ذليل؟شما چطور مطمئنيد رسوندن همكارش دليل بر كم توجهي به شماست؟آيا واقعا اين چيزايي رو كه از نامزدتون گفتيد بهش مطمئنيد؟به نظرم كمي تند ميريد.
3- درهر چيزي(حتي صفات و عادات خوب)سعي كنيد ميانه رو باشيد.نه افراط نه تفريط.محبت هم اگر زياد از حد بشه ديگه تبديل به عادت ميشه براي طرف مقابل،و ديگه معنيش كم رنگتر ميشه.
اگر خواستيد ميتونيد پست خصوصي بزنيد.
sorena_arman عزيز،همراه قديمي اين سايت:43:
كمي آرامتر!
:162:
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryjooon
با سلام خدمت دوستان عزيز.خيلي خوشحالم كه با اين سايت آشنا شدم.حالا ديگه دوستان زيادي رو براي درد دل كردن پيدا كردم.
الان كه دارم اين مطلب رو مي نويسم با نامزدم دعوام شده و اون گرفته خوابيده منم به اين سايت پناه آوردم تا درد دل كنم.
نامزدم ادعاش مي شه كه منو خيلي دوست داره ولي امروز حسابي اعصابم خرد شد.حرصم از اين در اومده كه اگه به نامزدم بگم منو ببر بيرون كلي بهانه مياره كه وقت ندارم و اين چيزا .تو اين سه ماه هم فقط منو با ماشين برده بيرون و اصلا با هم قدم نزديم و يا مغازه و خريد و اين چيزا اصلا و اين براي من معذلي شده.حالا امروز كه بيرون بود بهش زنگ زدم گفتم من فلان جا هستم منو مي رسوني خونه اگه كار نداري برگشته گفته من همكارم و پسرشو كه خونشون دوره از شهر آوردم مغازه موندم تو ماشين تا لباسشو ببره عوض كنه بعد برسونم خونشون !!!!!!منو ميگي آتيش گرفتم منم همونجا ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم گفتم آره ديگه اونا برات مهم ترن اگه من بودم منو نمي رسوندي حالا هم مي گي نمي توني دنبال من بياي.اصلا نمي خوام برو به اونا برس اونا مهم ترن و اين چيزا.قطع كردم.دوباره زنگ زد گفت بمون اونجا بيام.منم گفتم نمي خوام قطع كردم.يه ذره بعد تر زنگ زدم گفتم بيا منو برسون خونه اونم گفت من اومدم خونه ديگه نمي تونم.(اعصابش خرد بود)منم پياده اومدم خونه تو خونه هم هم من براش قيافه اومدم هم اون.بعد هم رفت خوابيد.منم اعصابم خرده خرده.لازمه كه توضيح بدم اون همكارش همسن باباي منه و نامزدم انگار وظيفه شه هر روز اونو مي رسونه تا خونشون.فكر كنم اگه 3 شب هم زنگ بزنه نامزدم مي پره مي ره تا برسونتش !!!!!خيلي حرصم مي گيره.اونوقت منو بيرون بردني غم دنيا اينو مي گيره.فقط هم با ماشين ميريم بيرون.اصلا پياده باهام نمياد.من كه مي دونم را.مي ترسه همكاراش ببيننش بگن زن ذليل شده.واي كه چقدر ازش عصباني ام.دفعه قبل هم كه داشتيم با ماشين دور مي زديم هي مي گفت بريم خونه من خسته ام.بعد يهو پسر همكارشو ديد بوق بوق بوق كه آقا بيا برسونمت خونه تون با ماشين تو راهي نرو.هي پسره مي گفت نه مرسي .به زور سوارش كرد و اونهمه راهو به خاطرش رفت تا اونو برسونه.حالا منو ميخواست بگردونه خسته بود.يكي به من بگه من حساسم يا اون بي محبته؟
خيلي رفتارش مردووه هست اصلا از احساس چيزي نمي دونه گاهي حرفاي محبت آميز مي زنه.مثلا من بايد هر شب بهش بگم منو بغل كن.وگر نه اين چيزا رو بي معني مي دونه ميگه يعني چي شب واسه خوابيدنه ديگه.من خسته ام.
اگه هم نگم مي خوابه و من ناراحت مي شم تا كي خوابم نمي بره.
محبتش بيشتر ماليه.هر چي بخوام حتي بيشترش بهم پول مي ده.اونقدر كه از پول ديگه سير شدم.بهم محبت هم مي كنه ها ولي توقع من براورده نمي شه.شما ها ميگيد من چيكار كنم؟من پر توقعم يا اون بي احساسه؟
من سعي مي كنم بهش همش محبت كنم . ولي احساس مي كنم اصلا نمي فهمه.تو همين سايت خوندم گفته بودن زياد هم محبت كنيم براشون عادي مي شه آيا اينطوريه؟؟؟
دوست خوب سلام
من تصور میکنم هر دو علل این مشکل باشد یعنی حساسیت زیاد شما که در نتیجه به بی محبتی اون منجر شده !!
حتماً میپرسی چرا؟ خوب عزیز دل من شما اونطوریکه معلومه و خودت گفتی هنوز نامزدید !!(اونوقت تو یه خونه هستید؟!!) این یعنی اول زندگی مشترک که هر دو هنوز عادات دوران تجرد رو کاملاً ترک نکرده و وابسته به دوستان صمیمی خویش هستید !! بنابراین فرصت لازم است که این عادات به مرور زمان و توجه هر دو به علائق یکدیگرترک شده و صمیمیت شما جای آنها را بگیرد ، توجه داشته باشید حساسیت زیاد باعث ایجاد تنفر و یا سرخوردگی از ازدواج خواهد شد ، بنابراین سعه صدر به خرج داده و سعی کنید یکدیگر را مجبور به اجرای خواسته های زیاده از حد خویش قرار ندهید .
با تشکر
افسانه
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
من نمی دونم چرا این قضیه رو سعی دارین طبیعی جلوه بدین.
مرد بنده خدا صبح تا شب کار کنه که بیادسرورشو ببره خارج خونه بگردونه؟ بابا انصافم بد چیزی نیست!! حیوان که نگرفتید برای باربری.مرد ازدواج کرده که اینا رو ببینه؟
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
من نمی دونم چرا این قضیه رو سعی دارین طبیعی جلوه بدین.
مرد بنده خدا صبح تا شب کار کنه که بیادسرورشو ببره خارج خونه بگردونه؟ بابا انصافم بد چیزی نیست!! حیوان که نگرفتید برای باربری.مرد ازدواج کرده که اینا رو ببینه؟ من به شخصه می گم گور پدر این ازدواج. عجیبه مردها چجوری با این کنار میان. واقعا موندم. تو رو به خدا یکی با پیغام خصوصی چیزی به من بگه چطور در ذهن خودش با این کنار میان که مثلا خانومش تا حالا بیکار بوده و اون از سر کار خسته بیاد و بازم به اوامر همسرش گوش کنه و اونو برای تفریح ببره بیرون .
اگه اینه زندگی مشترک!!! و این عشق و عاطفه زنانه است؟ بابا گور پدر زندگی مشترک . نخواستیم...
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
سلام عزيزم
فكر ميكنم يه كمي تند تند داين ميرين جلو و لين عاقبت كارو كمى مشكل ميكنه ... كمى صبور تر باش و جبهه نكير.
ولي درمقابل بهت بكم اكه خواسته هايي دارى كه ميدونى اكه بعدا" كوتاهى كنه , تو ديوونه ميشى , سعىكن حتما" قبل از ازدواج باهاش سنك هاتو وا بكنى و به تفاهم برسى...
سع كن برنامه ريزى كنى تا اونهم خيلي اذيت نشه مثلا" يه برنامه, حسابي براي اخر هفته اينطوري هم توقعت مياد بايين و هم بيشتر به جفتتون خوش ميكذره و هم اون عادت ميكنه سر يه روز مشخص براى نامزدش وقت صرف كنه.
اميدوارم مشكلت حل بشه
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
مرسي كه به گفته هام توجه كردين.لازم ديدم بيشتر توضيح بدم.نامزد من حتي براي خريد حلقه با من بيرون نيومد.گفت با مامانت برو من مي رسونمتون ولي پياده نمي شم !!!!!
براش حلقه انتخاب كرديم يه روز بعد در حد چند لحظه پياده شد و اونو خريد.تو اين مدت حتي يه بار هم با هم مغازه ها رو نگشتيم و خريد نرفتيم.مي گه همكارام منو ميبينن چي ميگن ميگن اسير زنش شده !!!!مي گه من در طول روز معاملات بزرگي انجام مي دم بعد زشته كه همون روز عصر با زنم تو مغازه مانتو فروشي باشم !!!(نامزدم تاجره)ميگه من تا مغازه مي رسونمت با مامانت يا دوستات برو
ضمنا با اينكه نامزديم ولي اون خونه ما هستش چون تو شهر ما غريبه هر شب با هميم.با مامانم اينا هم خيلي صميميه.من هر كاري كردم نتونستم راضيش كنم حتي يه بار با هم قدم بزنيم.باور كنيد برام عقده شده.ديروز بهش گفتم آخه عيده همه نامزدا بيرونن خريد مي كنن لااقل بريم يه ماهي قرمز با هم بخريم.راحت گفت نه !!باور كنيد من اگه جاش بودم هيچ وقت دل نامزدمو نمي شكوندم.بهش كه مي گم ميگه اينا مسايل كوچيكيهستم.اهميتي ندارن.خودتو اصلاح كن كه ناراحت نشي.مردم صد تا مشكل دارن.مشكل مالي دارن.نامزدم فقط بلده پول بده.(واسه عيد تو اين چند روز بهم يك مليون و هشتصد پول داد.باباشم عيدي سيصد هزار تومن فرستاد)باور كنين از پول سير شدم.محبت مي خوام.
امروز صبح باهاش دوباره بحثم شد.اومد نازم كنه يه كمي كه نازم كرد و من تازه داشتم لذت مي بردم انگار كه جيره بندي كرده يهو گفت بسه ديگه پاشو بريم!!!!حالم گرفته شد.ناراحت شدم گفتم چرا اينطوري مي كني.اصلا من ديگه توقع نازو نوازش ازتو ندارم.اونم گفت وقت شناس نيستي.الان وقت كاراي اضافي نيست!!!!!!!!
اصلا نفهميد من هم شايد نيازهايي اشته باشم.(ديشب هم كه اومده بود سمتم فقط به فكر خودش بود انگار من وسيله ام.فقط بي احساس پرسيد تو هم مي خواي ... منم كه روم نمي شه اينهمه رك بگم آره مي خوام گفتم نه خسته شدي بخواب !!! اونم خوابيد اينم كه از صبح )فقط بهش گفتم برات متاسفم همين.اونم بهش برخورد گفت از سر صبح اعصاب واسه آدم نمي ذاري.
خيلي دلم مي خواد بشينيم منطقي با هم صحبت كنيم مشكلاتمونو قبل از اينكه بزرگتر بشن حل كنيم.ولي حيف كه هميشه تفره مي ره ميگه اعصابم خرد مي شه.صبح كه داشتيم ميومديم سر كار(من مي مونم شركت اون مي ره گمرك)بهش گفتم هر وقت دلت خواست زندگيت بهتر از اين كه هست بشه بيا تا يه كم صحبت كنيم.گفت هر چي ميخواي بگي من خودم بيشترشو بلدم!!!!!!!!!!!!
گفتم پس چرا عمل نمي كني گفت تو حرف زدنتو بلد نيستي.
گاهي با خودم تصميم ميگيرم ديگه به كارش كار نداشته باشم و مثل دوتا غريبه زندگي خودمو بكنم اونم زندگي خودشو.اينجوري اذيت هم نمي شم ازش هم توقع ندارم.برم سر كار پول در بيارم ماشين بخرم كنكور فوق ليسانس بدم و ...اونم برا خودش راحت باشه.هيچ توقعي هم ازش نداشته باشم.
ولي باز نمي شه آخه من خيلي بهش وابسته شدم.هميشه هم از زندگي ها ي گرم و محبت آميز خوشم ميومده.
تروخدا بگيد چيكار كنم
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
ببینید نوع انتخابتون نشون می ده که برای شما ثروت همسرتون مهم بوده.ایشون اون نیازتون رو تامین می کنند نیازهای دیگتون رونمایی کرده. من فقط چند سوال می پرسم ازتون:
1- در قبال این توقعاتی که از همسرتون دارید چه کاری برای اون انجام می دین. برای رفع خستگیش ، کمک به شرایط زندگیش و...
2- دیدگاهتون در مورد زندگی مشترک چیه؟ زندگی مشترک رو برای این می بینید که مرد بیاد توقعات زنو جواب بده؟ یا دوطرفست؟
من شما رو زیادی متوقع می دونم.
RE: من حساسم يا اون بي محبته؟؟
واقعا من از مشاوره های آقای سورنا و نوع لحن صحبتشون در شگفتم !!! بعد از این همه مدت ... !!!