-
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد
فروغ در ظهر ۸ دیماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
فروغ فرزند چهارم توران وزيری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
فروغ با مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
ازدواج با پرویز شاپور
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش های عاشقانهء قلبم" منتشر گردید.
سفر به ایتالیا[color=#800080]
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخزاد، براي گريز از هياهوی روزمرگی، زندگی بسته و يکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در اين سير و سفر، کوشيد تا با فرهنگ غنی اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تأتر و اپرا و موزه میرفت. وی د ر این دوره زبان ايتاليايی و همچنین فرانسه و آلماني را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنايیاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپايی، ذهن او را باز کرد و زمينهای برای دگرگونی فکری را در او را فراهم کرد.
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر میدهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان تبریز میسازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
پایان زندگی
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شدهاند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصیاش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: « آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن ها با مردان است» « من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم.»
آثار
۱۳۳۱ - اسیر شامل ۴۴ شعر
۱۳۳۵ - دیوار
۱۳۳۶ - عصیان، شامل ۱۷ شعر
۱۳۴۱ - تولدی دیگر، شامل ۳۵ شعر
۱۳۴۲ - ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ۷ شعر ....
-
RE: فروغ فرخزاد
پاییز
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را
پائيز, اي مسافر خاك آلود
در دامنت چه چيز نهان داري
جز برگ هاي مرده و خشكيده
ديگر چه ثروتي به جهان داري؟
جز غم چه مي دهد به دل شاعر
سنگين غروب تيره و خاموشت؟
جز سردي و ملال چه مي بخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟
در دامن سكوت غم افزايت
اندوه خفته مي دهد آزارم
آن آرزوي گمشده مي رقصد
در پرده هاي مبهم پندارم
پائيز, اي سرود خيال انگيز
پائيز, اي ترانه محنت بار
پائيز, اي تبسم افسرده
بر چهره طبيعت افسونكار
-
RE: فروغ فرخزاد
شعر سهراب سپهری در رثای فروغ فرخزاد
دوست
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
وپلک هاش مسیر سبز عناصر را به ما نشان میداد
و دست هایش
هوای صاف سخاوت را
ورق میزد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا میکرد
همیشه رشته صحبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نور ها دراز کشید
و هیچ ئفکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
رای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم
-
RE: فروغ فرخزاد
سلام. :72:
ممنون مهربون ...
-
RE: فروغ فرخزاد
کتاب اسیر
اولین مجموعه شعر فروغ است که در 17 سالگی منتشر میشود
"در اسیر من فقط بیان کننده ساده از دنیای بیرونی بودم در آن زمان شعر در من حلول نکرده بود با من هم خانه بود مثل شوهر مثل معشوق اما بعدا شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد"
لای لای ای پسر کوچک من
دیده بربند که شب امده است
دیده بر بند که این دیو سیاه
خون به کف خنده به لب امده است
سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدم هایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت بر ان پایش را
آه بگذار که بر پنجره ها
پرده ها را بکشم سر تا سر
با دو صد چشم پر از آتش و خون
میکشد دم به دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود که سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای آرام که این زنگی نست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر امد و طفلک را برد
شیشه پنجره ها میلرزید
تا که او نعره زنان می امد
بانگ سر داده که کو آن کودک
گوش کن پنجه به در می ساید
نه برو دور شو ای بد سیرت
درور شو از رخ تو بیزارم
کی توانی برباییش از من
تا که من در بر او بیدارم
ناگهان خاموشی خانه شکست
دیو شب بانگ بر اورد که آه
بس کن ای زن نترسم از تو
دامنت رنگ گناهست گناه
دیو اما تو ز من دیوتری
مادر و دامن ننگ آلوده
آه بردار سرش از دامن
طفلک پاک کجا آسوده
بانگ میمیرد و در آتش درد
میگذارد دل چون آهن من
میکنم ناله که کامی کامی
وای بردار سر از دامن من
-
RE: فروغ فرخزاد
کتاب دیوار
دیوار را در سال 1336 منتشر میکند
قبل از نیما با شاملو و اخوان آشنا میشود
مهدی حمیدی را از 14 سالگی میشناسد
نادر پور و مشیری و سایه را در 20 سالگی شعرای ایدآل او هستند
"نیما چشم مرا باز کرد و گفت ببین.اما دیدن را خودم یاد گرفتم."
اشعار دیوار:
آبتنی...اندوه تنهایی...اندوه پرستک...آرزو....بر گور لیلی....دیوار...دنیای سایه...اعتراف...قهر...قصه ای در شب...قربانی...گمشده...گناه...مو ج... نغمه درد...پاسخ...رویا...سپیده عشق...ستیزه...شکست نیاز...شکوفه اندوه...شوق..ترس..تشنه...یاد یکروز ...کتای دیوار.
کتاب دیوار
بر روی ما نگاه کن خدا خنده میزند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چون زاهد سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگاه خدا می نخورده ایم
پیشانی از داغ گناهی سیه شود
بهتر از داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن به که زیر لب
بهر فریب خلقی بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید...او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
ماییم...ما که طعنه زاهد شنیده ایم
ماییم...ما که جامه تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه جز پیکر قریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله میکشید
گر در میان دامن شیخ افتاده بود
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناه کار رسوا!نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام!ما
ثبت است در جریده عالم دوام ما
-
RE: فروغ فرخزاد
من"عاشقانه" فروغ رو خیلی دوست دارم...
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشنده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
ممنون دوست گرامی....لذت بردیم.
-
RE: فروغ فرخزاد
کتاب عصیان
عصیان
در سال 1338 منتشر میشود
دیوار و عصیان در واقع دست و پا زدنی در" میان 2 مرحله زندگیست.آدم به مرحله تفکر میرسد در جوانی احساسات ریشه های سستی دارند اگر به وسیله ی فکر رهبری نشوند خشک میشوند و میمیرند."
اشعار کتاب عصیان
کتاب عصیان...سروده ی زیبایی... ظلمت....شعری برای تو...زندگی...صدا...رهگذر ...پوچ....عصیان خدا...عصیان(خدایی)...عصیان (بندگی)...جنون...گره.. دیر...بلور رویا..بتزگشت...بعدها...از راهی ور...
چه گریزیت ز من؟
چه شتابیت به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟
مرمرین پلهء آن غرفه عاج
ای دریغا که زما بس دوراست
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کورست
نه چراغیست در آن پایان
هرچه از دور نمایان است
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجده نهادن تا کی
او در اینجاست نهان
میدرخشد در می
گر به هم آویزیم
ما دو سرگشته تنها چون موج
به پناهی که تو می جویی خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی موج
-
RE: فروغ فرخزاد
کتاب تولدی دیگر
فروغ در سال 1341 با انتشار تولدی دیگر نشان داد که زبان خاص خود را پیدا کرده.
اما حس کمال طلبی در او او را راضی نمیکرد.
"عیب کار من در این است که هنوز همه انچه را میخواهم بگویم نمیتوانم بگویم. من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است. اما محتوای شعر من سی ساله نیست جوانتر است"
اشعار کتاب تولدی دیگر
آفتاب میشود...به علی گفت مادرش روزی...آن روزها...عروسک کوکی...عاشقانه...آیه های زمینی...یاد ما را با خود خواهد برد....بر او ببخشایید....به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...در آب های سبز تابستان... در غروبی ابدی... در خیابان های سرد شب...دریافت...دیدار شب...دیوار های مرز...ای مرز پر گهر...فتح فاغ....گل سرخ...گذران...هدیه...جفت...جمعه ...من از تو میمردم...معشوق من...مرداب... میان تاریکی... پرنده فقط یک پرنده بود...پرسش...روی خاک... شعر سفر...تنهایی ماه... تولدی دیگر...وهم سبز...وصل
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشور با شراب موجها
مرا بپیچ در هریر بوسه ات
مرا بخوان در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا ازین ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبا لب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود.
-
RE: فروغ فرخزاد
آخرین کتاب
آخرین کتاب فروغ ناتمام ماند.
"توی زمانی داریم زندگی میکنیم که تمام مفاهیم و مقیاسها دارند معنای خودشان را از دست میدهند و دارند_نمیخواهم بگویم بی ارزش_ در حال متزلزل شدن هستند...دنیای بیرون آنقدر و وارونه است که نمیخواهم باورش کنم"
فروغ فرخزاد
اشعار کتاب ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
تنها صداست که می ماند...پرنده مردنی ست...پنجره...کسی که مثل هیچ کس نیست...ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرئ...دلم برای باغچه می سوزد...بعد از تو
پرنده مردنی است
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست.