لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
کودک 15 ماهه ای دارم که هنوز مستقل نمیشینه و رو پاهاش هم وای نمایسته اما ذهنش خوبه و خدا رو شکر مشکلی از اون لحاظ نداره .دکتر گفته اگه تا آخر ماه 16 تونست مستقل بشینه فقط یه تاخیره و قابل جبران در غیر این صورت...............
اگه کسی چیزی در این مورد میدونه بهم بگه من که کلا افسرده شدم و از زندگی ساقط شدم. دعا هم یادتون نره
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
عزیزم به تالار همدردی خوش آمدی
خانمی شما باید مادر سالمی باشی تا بتوانی از فرزند ت نگهداری کنی
پس اول از همه برای خودت و نی نی کوچولو فکرهای بد نکن و توکل ات به خدا باشه . انشالله که هیچ چیز مهمی نیست و یک تاخیر است که کودک شما اولین و یا آخرین کودکی نیست که با تاخیر نشستن و یا راه رفتن و حرف زدن و ... را شروع کرده .
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
سلام
ani نكته بسیار حكیمانه و دقیقی را گفتند.
و این معنی آسیب رسانی وابستگی را می رساند.
یعنی وقتی وابسته باشیم. مثل میوه كه قسمتی از درخت است و وابسته به درخت است. هنگامی كه به درخت آسیب می رسد، میوه كه وابسته هست از بین می رود. اما درخت به میوه وابسته نیست. همه نوع كمكی به میوه می كنه،اما حتی اگر میوه مشكلی داشته باشه، درخت آسیب نمی بینه و به خدمت رسانی خود هم به آن میوه و هم به همه میوه ها ثمر می رساند.
لذا شما به عنوان یك مادر وظیفه مادری دارید، به عنوان یك همسر وظیفه همسری دارید، به عنوان یك خواهر وظیفه خواهری دارید، به عنوان یك دختر وظیفه دختری دارید،به عنوان یك دوست وظیفه دوستی دارید، به عنوان یك همكار وظیفه همكاری دارید، به عنوان یك انسان وظیفه انسانی بی شماری دارید.
پس این درخت وجود شما بی نهایت می تواند ثمر خوب دهد.
اگر وابسته نباشید:
اولا می توانی به خاطر سلامتی كه داری بهترین مادر دنیا باشی و از خدماتت به بهانه غم و افسردگی كم نگذارید،
ثانیا در همه نقشهای دیگر مانند درختی قوی ثمردهی خود را ادامه می دهید.
اینها همه تفسیر این جمله قشنگ ani هست كه:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
خانمی شما باید مادر سالمی باشی تا بتوانی از فرزند ت نگهداری کنی
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
سلام
ممنونم از حرفهای حکیمانتون و دلداریهاتون .راستش من خودم هم قبل اینکه مشکل برام پیش بیاد سنگ صبور خیلی ها بودم و با حرفام خیلی بهشون امید دادم اما الان به جایی رسیدم که هر شب با این امید سرمو رو بالش میذارم که فردا رو نبینم اما افسوس...........................
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
نمی خواهم شعار بدهم ولی مادر مقدس ترین موجود کل بشریت در کلیه ادیان و جوامع بشری است و این جایگاه معظم به خاطر هزاران مادری است که گوهر وجودشان را در اینطور مواقع نشان دادند و من چند تایی از آنها را شاهد بودم وآینده زیبا و موفق فرزندان آنها را. یکی از روانشناسان میگوید :
رنج میبردم که کفش ندارم که دیدم دهها آدمی را که اصلا" پا ندارند !!با مطالعه کتب و مشاوره با اطبا میتوانی هم خودت را و هم فرزندت را با این مشگل هماهنگ وآماده کنی .مادری میشناسم که فرزندش در اول زندگی فلج اطفال گرفت که پاهایش را با کمک عصا به زمین میکشید واین زن یکه وتنها با صبروصبر وصبر فرزندش را به آمریکا فرستاد و مهندسش کرد و الان چند سال است که برگشته و خانه ای و زندگی خیلی خوب دارد و در زمینه کامپیوتر کار میکند و خدمت به مادرش میکند که آب در دلش تکان نخورد !و ثمره سالها صبر را میبیند.
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
به اميد خدا....ان شا اله چيز مهمي نيست و يه تاخير عاديه نا اميد نشو
حرف ani خيلي قشنگه!!
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
سلام
امروز خيلي دلم غصه داره
كلي گريه كردم
وقتي مي بينم همه بچه هاي همسن بچه من دارن راه ميرن و بچه من سر يه چاردست و پا رفتن انقدر بايد اذيت ببينه هم تو كاردرماني هم تو خونه جيگرم آتيش ميگيره
میبرم از همه چي از خودم از بچم از دنيا از خدا
ميگم خدا اينه عدالتت خدایا دلگیرم ازت خودت میدونی که من زیاده خواه نیستم
من زندگیمو نه با مادیات که با عشق و پشتگرمی به خودت شروع کردم
پس چرا منو اینطوری بازی میدی
بچه اي كه ميتونست كلمه شيرين مامان رو تو آرامش بگه حالا تحت فشار و در حالي كه اشك چشاش میريزه منو صدا ميزنه و با چشماش التماس ميكنه كه ورزشش ندم و اذيتش نكم
خدايا مگه من انسان نيستم مگه من دلم از سنگه
خدايا به تاوان كدامين گناهم اينطوري منو آزمايش ميكني ميخوام يا من نباشم يا بچم نميتونم درد كشيدنشو ببينم
خدايا يا صبر بده يا مرگ
مگه نگفتي من از بنده هام به اندازه توانشون باز خواست ميكنم
تو كه ميدوني به من صبر ندادي پس چرا امتحان صبر ازم ميگيري جونم بگیر و خلاصم کن
خلاص
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
سلام
رز سیاه
وقتش كه رز سرخ بشی.
لطفا مجددا این تاپیك را از ابتدا بخوان....
به راهنمایی ها توجه كن....
اگر خودت نخواهی تغییری ایجاد كنی و توجهی به راههای پیش رویت نداشته باشی، هیچ كس در دنیا نمی تواند برایت كاری كند.
خدا هم اگر بخواهد كاری كند به واسطه فعالیت های خودت آن كار را انجام می دهد.
پس راهنمایی ها را بخوان و آستین همت بالا بزن.
بس است شیوه گذشته را تكرار كردن، چون نتییجه های غمناكی چون گذشته برایت دارد.
راههای جدید را بگشاء .....
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
عزیزم چرا فکر نمی کنی فرزند نازنین تو توانایی هایی دارد که باید شناسایی شان کنی و و توانایی هایش را پرورش بدهی . به نظرم کارت یک کم عجیب و غریب است چرا دائم ناتوانی ها و یا کم توانی های فرزندت را می بینی و به آن فکر می کنی ؟!
عزیزم تابستان امسال پسر 13 ساله من تصادف کرد ودر اثر ضربه ای که به سرش خورده بود به کما رفت .چند هفته در کما بود و مشکل دیگر اینکه در ناحیه شکم مایع جمع شده بود و....
در اولین لحظه ای که فهمیدم پسرم تصادف کرده مثل هر مادر دیگری دست و پایم را گم کردم و می لرزیدم ولی وقتی پسرم را دیدم ، احساس کردم وی در آغوش خداست که اینچنین آرام خوابیده و....آرام شدم ، در سکوت به ابراهیم ( ص) فکر می کردم که چطورو با چه قدرتی ، فرزندش را می خواست در راه خدا قربانی کند . به دخترانم و اطرافیان من دلداری می دادم . در آن لحظات می گفتم : سام ( پسرم ) حالش خوب است و هر چه که اتفاق بیفتد او در آغوش خداست و من این را حس کرده ام و حس خوبی دارم . دخترم و دوستانم نگران من بودند و فکر می کردند من دیوانه شده ام و حال و روزم خیلی خراب است . اگر کسی از من می پرسید حال سام چطو ر است ؟! با اینکه در کما بود می گفتم : حالش خیلی خوب است و احساس می کنم از ضربه ای که به بدنش خورده خسته است و نیاز به خواب عمیق دارد و او عمیق خوابیده . به وضوح می دیدم که دستگاه هایی که به سام وصل است وضعیت نرمال ندارند . میزان اکسیژه خونش پائین بود قلبش نامرتب گاهی نرمال و گاهی خیلی ضعیف می زد و تعداد ضربان قلبش عادی نبود و همینطور فشار خون . پرستارها گاهی به وی اکسیژن وصل می کردند و..... ولی جواب من همان بود که بود پسرم حالش خوب است . ساعتها با وی که دربخش " ای سی یو اطفال بیمارستان میلاد بستری بود " حرف می زدم . دخترم گریه می کرد و می گفت : تو دیوانه شده ای ، این کارها را نکن ، او حرفهای تو را نمی شنود ، اما من مطمئن بودم که او حرفهایم را هم می فهمد و هم می شنود ، به او قول دادم در اولین فرصت برایش یک تلسکوپ بخرم تا بتوانیم ستاره ها را رصد کنیم ، گفتم بازهم می توانیم با هم آزمایشگاه شیمی راه بیاندازیم و دست به تجربه بزنیم ، به وی گفتم که کتاب سفرنامه ی برادران امیدوار نیمه تمام مانده و باید حتما آن را تمام کند تا بتوانیم فیلم مستند برادران امیدوار را با هم ببینیم و.....
پسرم به لطف خدا وند به هوش آمد ولی حافظه اش مختل شده بود حافظه نزدیکش از دست رفته بود ، خاطرات دورش مختل شده بود و بیاد سپاری هم نداشت ، به شکلی که اگر غذا می خورد فورا فراموش می کرد و باز هم غذا می خواست وباید مراقبش می بودم تعادل نداشت و هر لحظه ممکن بود زمین بخورد و در نتیجه به سرش ضربه بخورد و این برایش خطرناک بود مغز ورم داشت و ........
سرت را به درد نیاورم .حادثه 19 تیر ماه 87 اتفاق افتاد و چند ماه تابستان پسرم به بیماری و دوره نقاهت گذشت اما سال تحصیلی نزدیک بود و پزشک اجازه نمی داد که پسرم به مدرسه برود ولی من به پزشک تو ضیح دادم که با شرایط خاص تصمیم دارم وی را به مدرسه بفرستم و آن هم مدرسه ای از نوع کاملا دولتی در نتیجه با اولیا مدرسه :] دست یکایکشان را می بوسم مشکلم را در میان گذاشتم تمهیداتی چیدیم و پسرم بازهم سال تحصیلی جدیدی را شروع کرد . از پزشک و خانواده و تا اولیا مدرسه همه و همه بهبودی نسبی پسرم را مانند یک معجزه می دانند هر چند که هنوز سام کند است بسیار می خوابد و کلا مشکلاتی دارد اما به قول پزشک معالج اش معجزه در دستان من بود و هست وخواهد بود ............... باور کن که ناتوانی های فرزندم را نخواستم ببینم و فقط روی توانایی هایش کار کردم . پسرم مثل سابق فعالیت بدنی ندارد حتی در راه رفتن کند است ولی در این مدت کلی در کامپیوتر پیش رفت کرده و با وجود اینکه 14 ساله است ویندوز عوض می کند و .... درسهایش مثل سابق خیلی خوب نیست اما هنوز هم شاگرد خوبی است چرا که تلاش می کند اما نمی گذارم به مغزش فشار بیاورد و همان اندازه که یاد می گیرد کتاب و دفتر را جمع می کنم ( بنا به دستور پزشک ) کتاب می خواند ، ساز می نوازد ، و فیلم می بیند ، شبها با تلسکوپ به آسمان نگاه می کند و....
باید بخواهی و باور کنی هر بچه ای توانایی دارد و یک سری ناتوانی ، باید قوی باشی که بتوانی فرزندت را شناسایی کنی ، ادای مادرهای ناتوان را در نیاور ، بلند شو، تو باید عقل و روان سالمی داشته باشی تا بتوانی به فرزندت کمک کنی ، ناله نکن ، فرزند تو هم در آغوش خداست ، من مطمئنم ،
RE: لاغری مغز کودک 15 ماه ام وافسردگی شدیدمن.کمکم کنید و راهنمایی
سلام آنی عزیز متاسفم از اتفاقی که برا پسرت رخ داده و خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که بهتر شده
برام دعا کنید
من از خود مصیبت نمیترسم از کم طاقتی خودم در برابر مصیبت میترسم
زود شکسته میشم
زود خسته میشم
خدایا به من صبر بده