برای مردمانی که بی خاطره می آيند و بی خاطره می ميرند
.... هميشه دير می آئی .....
خسته ائی ، می دانم . ولی من هم توانی دارم نه ، مثل لولای دری شدم که به صدا در آمده است . عزيز ، نوشتن را از خود تو ياد گرفته ام . می گویی گاه آدم می تواند صادقه ترين حرف هايش را ، روی کاغذ بنويسد ، که وقتی صادقه نوشته شد ، حقيقی تر است .
خوب من کم نوشتم : چرا دير می آیی ؟
سهم من از زندگی چيست ؟ آيا پنجره ای است که وقتی ازاداره برمی گردم ، بايد از آن به آسمان و شهر پر از چراغ و خيابان نگاه کنم ، به کوچه نگاه کنم و گوش به زنگ آمدنت لحظه ها را تاب بياورم ؟
دلم می خواهد به رسم تو سوال کنم : آيا شکيبائی چيزی جدای از انتظار آدمی است ؟ اين را در اين مدت نان آوری تلخ فهميدم . گمان نمی برم شکيبائی درمان انتظار باشد . شکيبائی خيالی است که ما برای رهایی از رنج انتظار و نااميدی ، آن را ابداع کرده ائيم .
تو را به آسمان و ماه که دوست داری ، بگو چرا اينقدر دير به خانه می آیی ؟
برگرفته شده از کتاب : ما عشق را از بهشت به زمين آورده ائيم - هيوا مسيح -
RE: برای مردمانی که بی خاطره می آيند و بی خاطره می ميرند
موضوع خیلی عا لی و زییا بود
RE: برای مردمانی که بی خاطره می آيند و بی خاطره می ميرند
با تشکر از دوست هنرمند و خوش ذوق..ممنون
RE: برای مردمانی که بی خاطره می آيند و بی خاطره می ميرند
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو مرا سود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وسوس و خوشنود رفتی
آهنگ به جان من دل سوخته کردی
چون در دل من عشق بی افزود برفتی
RE: برای مردمانی که بی خاطره می آيند و بی خاطره می ميرند
این همه رنجی که دنیا بر سر ما میکند / غیر ما هر که باشد ترک دنیا میکند
بارها گفتم که فردا ترک دنیا میکنم / چون به یاد تو می افتم امروز و فردا میکنم . . .
متشکرم دوستان