می خواستم از زندگی دست بکشم...
<bgsound src="http://www.tarhebartar.ir/music/Hechkasi_moein.mid" loop="-1">
هوالمحبوب
یک روز تصمیم گرفتم کنار بکشم. از زندگی از روابطم از مذهبیات، دست بکشم. می خواستم از زندگیم دست بکشم.
به جنگل رفتم تا برای اخرین بار با خدا حرف بزنم. گفتم: "خدایا...می توانی به من دلیلی برای ماندن نشان دهی؟"
پاسخش مرا شگفت زده کرد...
"به اطرافت بنگر...ایا سرخس و خیزران را می بینی؟""
پاسخ دادم: "بله"
"زمانی که دانه های سرخس و خیزران را کاشتم، از ان ها خیلی خوب مراقبت می کردم. برایشان نور فراهم کردم....به ان ها اب دادم. سرخس خیلی زود از زمین رشد کرد.سبز زمردینش زمین را پوشاند.
اما از دانه ی خیزران هیچ خبری نبود. اما من ان را رها نکردم. سال دوم، سرخس پر طراوت تر و انبوه تر شد.و دوباره دانه ی خیزران هیچ. اما من خیزران را رها نکردم"
او ادامه داد:" سال سوم،هنوز خبری از دانه ی خیزران نبود. اما من تسلیم نشدم
سال چهارم هنوز هم خبری از دانه ی خیزران نبود.
من کنار نکشیدم!"
او گفت: "سپس... سال پنجم جوانه ی کوچکی در زمین پدیدار شد. در مقایسه با سرخس خیلی ناچیز و کوچک بود. اما فقط 6 ماه بعد، خیزران 31 متر بلند تر شد.
طی این 5 سال، ریشه های خیزران رشد کرده بود. این ریشه ها او را قوی کرد و ان چه برای بقایش نیاز داشت مهیا می نمود.
من هیچ گاه به هیچ یک ا ز مخلوقاتم چالشی که قدرت مقابله با ان را نداشته باشند نمی دهم."
به من گفت:
"می دانی تمام مدتی که در تقلا بودی، در واقع ریشه هایت رشد می کرده اند.من از خیزران دست نکشیدم و از تو نیز دست نمی کشم. خودت را با دیگران مقایسه نکن."
او گفت:"خیزران غایت متفاوتی با سرخس دارد. اما هر دو جنگل را زیبا می کنند.
نوبت تو هم می رسد."
پرسیدم:" چقدر باید بالا بروم و رشد کنم؟"
"خیزران چقدر بالا رفت و قد کشید؟"
پرسیدم:" به اندازه ای که می توانست؟"
پاسخ داد:" بله، و تو نیز با بالا رفتن و قد کشیدن تا جایی که می توانی، مرا شادمان و خرسند کن."
جنگل را ترک کردم . این داستان را با خود آوردم.. امیدوارم این کلمات بتواند به شما کمک کند تا بفهمید خداوند هر گز تنهایتان نمی گذارد. :203::203:
One day I decided to quit.... I quit my job, my relationship, my spirituality. ...
I wanted to quit my life.
I went to the woods to have one last talk with God."God", I said. "Can you give me one good reason not to quit?"
His answer surprised me...
"Look around", He said. "Do you see the fern and the bamboo?"
"
Yes", I replied.
"When I planted the fern and the bamboo seeds, I took very good care of them.I gave them light. I gave them water.The fern quickly grew from the earth. Its brilliant green covered the floor.Yet nothing came from the bamboo seed. But I did not quit on the bamboo.In the second year the Fern grew more vibrant and plentiful.
And again, nothing came from the bamboo seed.But I did not quit on the bamboo".
He said. "In the third year, there was still nothing from the bamboo seed.But I would not quit.In the fourth year, again, there was nothing from the bamboo seed.
I would not quit."
He said. "Then in the fifth year a tiny sprout emerged from the earth.Compared to the fern it was seemingly small and insignificant.But just 6 months later the bamboo rose to over 100 Feet tall.
It had spent the five years growing roots. Those roots made it strong and gave it what it needed to survive.I would not give any of my creations a challenge it could not handle."
He said to me. "Did you know, my child, that all this time you have been struggling, you have actually been growing roots. I Would not quit on the bamboo. I will never quit on you. Don"t compare yourself to others."
He said. "The bamboo had a different purpose than the Fern, yet, they both make the forest beautiful."
"Your time will come, "God said to me." You will rise high!"
"
How high should I rise?" I asked.
"How high will the bamboo rise?" He asked in return.
"
As high as it can?" I questioned.
"Yes." He said, "Give me glory by rising as high as you can
I left the forest and brought back this story.I hope these words can help you see that God will never give up on you........
RE: می خواستم از زندگی دست بکشم...
من هم عاشق یکی از ترانه های استینگز هستم.
It’s Probably Me
S T I N G
If the night turned cold and the stars looked down
And you hug yourself on the cold cold ground
You wake the morning in a stranger’s coat
No one would you see
You ask yourself, who’d watch for me
My only friend, who could it be
It’s hard to say it
I hate to say it, but it’s probably me
When your belly’s empty and the hunger’s so real
And you’re too proud to beg and too dumb to steal
You search the city for your only friend
No one would you see
You ask yourself, who could it be
A solitary voice to speak out and set me free
I hate to say it
I hate to say it, but it’s probably me
You’re not the easiest person I ever got to know
And it’s hard for us both to let our feelings show
Some would say I should let you go your way
You’ll only make me cry
If there’s one guy, just one guy
Who’d lay down his life for you and die
It’s hard to say it
I hate to say it, but it’s probably me
When the world’s gone crazy and it makes no sense
There’s only one voice that comes to your defence
The jury’s out and your eyes search the room
And one friendly face is all you need to see
If there’s one guy, just one guy
Who’d lay down his life for you and die
It’s hard to say it
I hate to say it, but it’s probably me
I hate to say it
I hate to say it, but it’s probably me
اون احتمالاً منم !
وقتي شب هوا سرد شد و ستارهها در اومدن
و تو خودت رو روي زمين سرد، (از زور سرما) بغل كردي
صبح كه پا ميشي و ميبيني يه پالتو روت انداختن
هيچكي رو نميبيني و
از خودت ميپرسي اين كيه كه هواي من رو داره
اي تنها رفيق من! اون يه نفر كي ميتونه باشه؟
ـ گفتنش سخته ـ
خوشم نمياد كه بگم؛ اما اون يه نفر احتمالاً منم
وقتي كه شكمت خاليه و گرسنگي هم شوخيبردار نيست
و تو مغرورتر از ايني كه گدايي كني و خنگتر از اوني كه چيزي بدزدي
تمام شهر رو دنبال تنها رفيقت ميگردي
هيچكي رو نميبيني
از خودت ميپرسي
كجاست اون تنها صدايي كه يه كلمه ميگه و من رو نجات ميده
خوشم نمياد كه بگم
خوشم نمياد كه بگم؛ اما اون يه نفر احتمالاً منم
شناختن تو واسه من كار آسوني نبود
واسه جفتمون سخته كه احساساتمون رو بروز بديم
بعضيا ميگن بايد تو رو ول كنم بري دنبال كارت
ميگن تو باعث دردسر مني
اما اگه فقط يه نفر باشه، فقط يه نفر كه
زندگيش رو پاي تو بذاره و برات جون بده
ـ گفتنش سخته ـ
خوشم نمياد كه بگم؛ اما اون يه نفر احتمالاً منم
وقتي دنيا ميزنه به سرش و حسابي اوضاع به هم ميريزه
فقط يه صداست كه به دفاع از تو بلند ميشه
وقتي كه عاقبت كار معلوم نيست، همة اتاق رو با دقت نگاه ميكني
بلكه يه چهره آشنا رو ببيني
اگه فقط يه نفر باشه، فقط يه نفر كه
زندگيش رو پاي تو بذاره و برات جون بده
ـ گفتنش سخته ـ
خوشم نمياد كه بگم؛ اما اون يه نفر احتمالاً منم
خوشم نمياد كه بگم
خوشم نمياد كه بگم؛ اما اون يه نفر احتمالاً منم
واقعا دمش گرم
RE: می خواستم از زندگی دست بکشم...
با سلام . با اجازه بازم پیشکسوتان:
این تاپیک هم با توجه به اینکه من بسیار لذت بردم فعال کردم تا تازه ورود هایی مثل من هم از تاثیر آن استفاده کنند.....
کاش هر از گاهی می توانستیم آرشیو زندگی خود را مثل تمام این صفحات پیش چشممان بیاوریم.....
من یقین دارم که می توانیم........:72: