تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
:سلام دوستای گلم..
من 10 ماه هست که ازدواج کردم یعنی به قول معروف هنوز توی عقدم...خانواده همسرم و خود اون به نسبت خانواده من خیلی مذهبی ترن البته بیشتر در طرز پوشش..
راستش چند وقت هست خیلی توی فکرم..
من از لحاظ ظاهر و پوشش تغییر کردم بعد از ازدواجم...خوب قبلا حجاب من خیلی متفاوت بود ..خانواده من بلوز و شلوار حتی بلوز آستین کوتاه رو حجاب کامل میدونن تمت خانواده همسرم نه.خیلی توی این مسائل انعطاف پذیریشون کمه..
به هر حال بعد از گذشت 10 ماه با این مساله کنار اومدم و شرایطم رو طوری تغییر دادم که از طرف خانوهده خودم هم خیلی معذب نباشم.توی جمع اونها با مانتو و توی جمع خودمون با تونیکم...
اما مساله دیگه ای هست که برام خیلی سخته..خوب به هر حال دوستان من در دوران مجردی وتغییر احوال من.... کمی برام سخته..من دلم میخواد با همین تغییری که کردم توی جمع اونها مثل قبل شاد و سرخوش ظاهر بشم اما...برام سخته..
مثلا هفته دیگه به جشن تولد برادر دوستم با همسرم دعوت شدیم...البته اکثر دوستام هم همه ازدواج کردن..اما ...من دلم میخواد با حجاب توی این جمع باشم و لذت ببرم..اما اصلا این اعتماد به نفس رو ندارم .. چون قبلا بی حجاب بودم...
خیلی ناراحتم...
کمکم کنین..
:302:
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
سلام
دوست عزیز فکر نمی کنم اون فدرها هم مشکل حادی باشه.یه سفر حج با شوهرت برو از بعد از اون همه جا حجاب داشته باش تا کسی نگه و اعتماد به نفست قوی بشه.شما اولین نفری نیستی که با ازدواج با حجاب میشه .من از حجاب بدم میومد ولی در موردش کتاب زیاد خوندم و همه دینها دارن حجاب ولی اسلام واجبش کرده برای زن و فلسفه حجاب رو فهمیدم پس با اعتماد به نفس و با لبخند از اینکه با حجاب شدی به خودت ببال. موفق باشی
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
هیچوقت از چیزی که اعتقاد قلبیته شرمنده نباش مهم نیست اصلا دیگران چی فکر کنن مهم اینه که خودت اینطوری راحتی و بدون تا زمانیکه خودت خودتو اینطوری نپذیری دیگران هم شما رو اینطوری نمی پذیرند.
فقط امیدوارم بتونی تو راهت تابت قدم باشی
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
سلام خانمی
مگه بد هستش آدم توی جمع تک باشه وهمه نسبت بهش کنجکاو اون وقت مغرورانه سرتو بالابگیرپوس خند بزن!!
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
سلام به نجوا خانوم
باریکلا خانومی :104:.به خدا! نمی خوام الکی دلخوشت کنم اما این تغییر تو خیلی خوب و سازنده اس .دوستمون گفتن مکه برین این خیلی خوبه اما اگه امکانش برای بعضیها نباشه و قسمت نشه نباید فکر کنی پس حالا چیکار کنم؟اولا" که برای تغییر مثبت هیچ دلیلی جز رضای خداوند لازم نیست یعنی همین که تو تصمیم بگیری حجاب داشته باشی خودش خدا و دوستان خدا رو خشنود میکنه حالا چه از ته دلت حجاب رو دوست داشته باشی و چه ظاهری باشه و به خاطر چیز دیگه ای .خود حجاب از اون دسته کارای نیک و خوبه که بودنش به تنهایی خودش عبادته حالا اگه خودت دوست داشته باشی و قلبا" بپذیریش که دیگه نور علی نوره.و ثانیا" خود ازدواج یه تغییر تازه و نو تو زندگیته خصوصا" که همسرت مومن و مذهبیه( خوش به حالت) و این بهترین دلیله و شما دو نوگل شکفته باید به هم بیاین حتی از لحاظ ظاهری.چون تو بعد از ازدواجت دیگه اون دختر خانوم سابق نیستی که هر جور دلت خواسته لباس پوشیدی و هر جا دلت خواسته رفتی و ... و اینو همه میپذیرن و عادیه چون تقریبا" همه بعد از ازدواج تغییر می کنن منتها بعضیا به سمت منفی و بعضی مثل شما خدا رو شکر به سمت مثبت.پس به قول دوستمون مغرورانه سرتونو بالا بگیرین (البته این غرور با اون غرور اصلیه فرق داره).برای هر دوتون آرزوی خوشبختی و عاقبت به خیری می کنم.:72:
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
دوستای عزیرم..
خیلی ممنونم از راهنمائیهاتون..
شادزی عزیزم..راستش هم من هم همسرم همچین قصدی داریم اما با توجه به اینکه الان حج 5 ساله شده فکر نکنم به این زودیها نوبت ما بشه...
ام مساله من یک جورائی متفاوت تر از این هست ///من به حجابم افتخار میکنمو سعی هم میکنم کمی اعتماد به نفسم رو بیشت رکنم...دیشب برای همسرم گفتم که به مهمونی دعوت شدیم و دلم میخواد بریم من هم با حجاب اونجا هستم..اما اون میگه من توی این جمع معذبم... نمیتونم بشینم و یک دختر بی حجاب جلوم برقصه... البته نمیدونم 100 در صد این از حسن اون هست...که اعتقاد قوی داره...اما من دلم میخوادبه مهمونی برم با هم برقصیم شاد باشیم... نمیدونم...اگه بی منطق شدم به من بگین/./
حقیقتش من در دورران مجردی با دوستام البته اکثرا متاهل و با خانواده همون به گردشهای کوتاه میرفتیم...میزدیم و میرقصیدیم..هر کس با اعتقادات خودش اونکه حجاب داشت همونطور اونی هم که نداشت همونطور...همه هم به اعتقادات هم احترام میگذاشتیم..
دلم میخواد الان هم همونطور باشم اما با حجاب..
اما فلسفه رقص رو نمیفهمم.... بالا و پایین پریدن و شادی کردن....
چیزی جز این برای من نیست...صدای خنده هام و شادیهام..دلم میخواد حالا با همسرم همراه باشم....البته واقعا دوستش دارم و اصلا هیچوقت رازی نیستم کاری رو که واقعا دوست نداره انجام بده به زور...به اعتقادش ایمان دارم.اما در این مورد توجیه نیستم...همین عذابم میده..وقتی بهش میگم چه ایرادی داره ما باهم توی جمع برقصیم میگه واقعا این به نظرت گنا نیست؟؟؟
منم میگم نه...
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
عزیزم اگر به کاری که می کنی باور و یقین داشته باشی و به خاطر خودت و باورهایت این تغییر را ایجاد کرده باشی با گردن افراشته می توانی از این تغییرات و باورهایت دفاع کنی و اصلا هم به کسی ربطی ندارد که تو قبلا چه بوده ای و باورهایت چه بوده و امروز چه هستی . همین قدر که باور داشته باشی کاری که کرده ای درست است کافی است . با اعتماد به نفس کامل در این مهمانی حاضر شوو از جمع دوستانت لذت ببرو به وجود خودت در کنار همسرت افتخار کن و خوشحال باش که می توانی دوستان قبل از ازدواج خودت را به همسرت معرفی کنی و صد البته شوهر نازنین ات مردی است محترم که لیاقت همسفری راه زندگی تو را دارد . به این چیزها فکر نکن و وقتت را با فکرهای اینچنینی از دست نده .
خوش بگذرد عزیزم .
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
اووووووش
تو به کاری که کرده ای باور نداری ؟! ببخشید . حتما بنشین و همه چیز را مرور کن و حسابی هم فکر کن !
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
سری به تایپیکهای اختلاف زن وشوهر بزن وببین خانواده هاییکه واقعا مومن هستنند هیچوقت درگیری دارند !این خط قرمز حلال و حرام اگر برای هر دو نفر با اعتقاد رعایت شود قطعا"مجوز یک زندگی سالم است .حالا اگر برای یک عمر زندگی روزها و ماههایی را کمی سختی بکشی می ارزد .البته حتما" اعتقاد و ایمان واقعی و عاقلانه نه از روی احساس یا اجبار یا اصرار .
RE: تغیرات ظاهری و مذهبی بعد از ازدواج
مرسی ذوستای عزیزم از راهنمائیتون..
آنی عزیزم....اصلا اینطور نیست من کاملا به کاری که کردم ایمان دارم....اما همونطور که گفتم بعضی چیزها هنوز برام قابل هضم نیست....من به حجابم و اعتقاد همسرم ایمان دارم...اما بعضی مسائل برام هنوز قابل درک نیست....
من یکی از رازهای خوشبختی رو همیشه اعتقاد و ایمان میدونم و خیلی خوشحالم که همسرم همونطوری هست که میخواستم...که حتی اگر من دچار لغزشی میشم اون من رو هدایت کنه... اما گاهی اوقات احساس میکنم بعضی از این مسائل مذهبی چیزی جز سنت نیست...منظورم اینه که بین خود افراد و خانواده ها درست شده... مثلا به نظر من یک کت بلند و شلوار بهترین پوشش برای یک خانم هست...اما همسر من با توجه به فرهنگ خانوادش و نظرات اونها در این مورد برخورد میکنه... و مخالف هست..چون در خانواده اون همچین موردی نبوده... و یا یک سری از همین مسائل ...من همسرم رو همه جوره قبول دارم اما توی بعضی از این موارد باهاش هم عقیده نیستم..من به دینم به یکتا پرستی و مسلمان بودنم و داشتن حجابم افتخار میکنم....اما این تدخیل امور خیلی من رو میشکنه.... دلم میخواد با اعتقادم پیش برم....همونطور که قبول کردم و بهش ایمان دارم..
نمیدونم منظورم رو میفهمید یا نه...
به عنوان مثال من که با حجاب داخل جمعی میشم که اکثرا حجاب ندارن...باز هم به حجاب خودم افتخار میکنم...و بالعکس وقتی با یک کت و شلوار پوشیده وارد جمعی میشم که شاید مانتو و چادر پوشیدن باز هم به حجاب خودم افتخار کنم...و البته همسرم به من... من این انتظار رو از همسرم دارم و دلم میواد اون رو همراهم داشته باشم...دلم میخواد دین اسلام رو با سنتهای اشتباه همراه نکنه...همونطور که مثل خیلی از موارد این کار میکنه..باورتون نمیشه اما وقتی قران یا نماز میخونه بهش قبطه میخوم....لفظ به لفظ اون رو با وجودش درک و هضم میکنه....مثل اینکه خدا الان روبروشه...هیچ کس رو نمیبینه...حرفی رو نمیشنوه..... دلم میخواد مثل اون باشم...