حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
سلام
چند ماهی است که عقد کرده ام.با همسرم خیلی همدیگر را دوست داریم ولی یه مشکل تازگیها تو روابطمون پیش اومده که داره منو ازار می ده . اونم اینکه شوهرم انتظار داره من اونو در جریان ریزترین کارهایی که انجام میدم قرار بدم. مثلا اگه سر راه رفتن به خانه می رم مغازه ولو اینکه 5 دقیقه طول بکشه یا با پدر و مادرم میرم جایی و یا هر چیز جزئی دیگه ای قبل از اینکه انجام بدم باید به اون بگم.
حس میکنم دیگه خودم برای کارهای جزئی خودم هم نمی تونم تصمیم بگیرم.همش باید با اجازه و نظارت آقا باشه.این برای من که از بچگی تا حالا دختر مستقلی بودم خیلی مشکله. البته من می دونم که زن و شوهر باید از کارای همدیگه خبر داشته باشند ولی باید به همدیگه اعتماد داشته باشند.من دوست دارم شوهرم در جریان کارام باشه ولی دوست ندارم مجبور با این کار باشم.
من چیزهای مهم را حتما باهاش مشورت می کنم ولی چیزهای جزئی مثل خرید روز مره را نه.در اینصورت احساس محدود بودن و تحت کنترل بودن بهم دست میده.
چطوری این رو به همسرم بفهمونم که بد تعبیر نکنه و یا حساستر نشه....
لطفا کمکم کنید.
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
ببین عزیزم تو می تونی با توضیح در مورد کارهایی که انجام می دی حس اعتمادشو جلب کنی . احتمالا شوهرت هنوز مطمئن نشده که تو به اون تعلق داری. به نظر من چند بار که براش کارهاتو با جزئیاتش گفتی دیگه براش عادی می شه . اونوقت تو هم آسوده تر می تونی به کارهات برسی. اینقدر از همین ابتدا در مورد رفتار و اخلاقش حساسیت به خرج نده.
موفق باشی و خوشبخت.
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
عزیزم این کار همسرت به دلیل کنجکاوی در شروع رابطه است و شما باید خودت ابتدا به ساکن تمام مسائلی که فکر می کنی برایش می تواند حالب باشد را تعریف کنی تا حدی که وی مجبور به سئوال نباشد و شما هم حس نکنی که وادار به پاسخگویی هستی . این احساس همسرت دلیل و نشانه ی توجه و علاقه ایشان نسبت به ریزین عملکرد شما ست و برایش قطعا جذابیت دارد که سئوال می کند و به مرور این حالت کمتر خواهد شد و به همان مسائل بزرگ ختم می شود . تا زمانی که در دوران عقد هستید و یک مدت بعد از شروع زندگی باید این حالت را تاب بیاوری همه چیز درست می شود .
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
دليل اين كارا ميتونه بد بيني نباشه شايد نگرانت ميشه!!
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
سلام صنم جون
مشکلی که تو داری دقیقا مشکل من در اوایل دوران نامزدیم بود و دقیقا عین تو فکر می کردم چون احساس می کردم که استقلال خودم را از دست دادم و همش به شوهرم می گفتم تو به من اعتماد نداری تو به من شک داری. تو تعصبی هستی و خیلی چیزهای دیگه. ولی اون در جواب به من می گفت من نگرانتم و چون دوست دارم می خوام بدونم کجا میری و من در جریان کارهات باشم .بعد با خودم که نشستم فکر کردم و مطالعم رو در مورد مردان و روحیاتشون بالا بردم فهمیدم که اون بدبین نیست بلکه این یک چیز طبیعی در وجود هر مردی که دوست داره قدرت نمایی کنه وبا این کارش ثابت کنه که مرد و پشتیبان زنش هست و اما کاری که من کردم هر جا می رم بهش می گم کجا می رم و الان کجا هستم و در مقابل من هم همین انتظار از او دارم و و گذاشتم تا احساس کنه که قدرت در دست اون .با این کارم علاقه اون نسبت به من بیشتر شده و چون خودش از من این توقعات رو داره سعی میکنه خودش هم کاری نکنه که من ناراحت شم.در حقیقت جوی به وجود اوردم که نه اون بر من مسلط و نه من بر اون.تو هم همین کار کن وبا شوهرت مخالفت نکن. بزار فکر کنه قدرت دست اون .باورش کن و به حرفاش اعتماد کن .موفق باشی
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
سلام
ممنون از همه دوستانی که با نظرات خودشون منو راهنمایی کردن
تو این چند روزه تو کارای شوهرم دقیق شدم.تو رفتار پدر و برادرش دقیق شدم. شاید من زیادی حساس بودم. شاید اون بخاطر دوست داشتن زیاد منه که میخواد در جریان کارای من باشه. در هر حال من باید این را بپذیرم و سعی کنم با درایت بیشتری با این مساله برخورد کنم
RE: حالا می فهمم چرا خیلی از دخترا از ازدواج گریزانند.
عزیزم اینو بدون که مردا حساسیتشون دراوایل ازدواج خیلی بیشتر هستش وبه مرور زمان وبا گذشت زمان بطوریکه شناخت کاملی روازهمسرشون پیدا بکنند حساسیتشون کمتر میشه ودوعلت داره:1. تازه ازدواج کردند وتشکیل خانواده دادند وبه قول دوستمون شادزی میخوان یه قدرت نمایی ویه خودی از مردونگیشونو توی زندگی نشون بدهند جدا ازاونکه احساس نگرانی هم دارند2.شناخت کامل وعادت به زندگی جدید کمی زمان بر است..به نظرم لازم نیس اصلا درموردش باایشون حرف بزنی بزار یه مدتی بگذرد به مرورزمان بهتر میشودالبته اگر این موضوع برایت خیلی حاد نیست وشکوه وزاری نمی کنی وگرنه می توانی باهاش صحبت بکنی اول کارش را تثبیت بکنی ودر آخر بایه البته واما گفتن حرف دلت را بصورت دلخوش بزنی...اما اگر حرف نزنی بهتره چون حساسیتش روی موضوع بیشتر میشه!! وقتی دوست داره بشین براش سیرتاپیاز صحبت بکن خودش خسته میشه بالاخره!!موفق باشی