احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه کن
[/size][/font]سلام به همه ی دوستان:من در سن 19 سالگی در حین اینکه تازه وارد دانشگاه شده بودم نامزد کردم(البته با توجه به اینکه اصلا تمایل به ازدواج نداشتم)ودر سن 20سالگی عروسی کردیم ودر سن 21 سالگی بچه دار شدیم(باز هم میل من نبود و خواسته ی شوهرم بود):302:تا اینکه درسم رو با تمام مشکلاتی که داشتم تمام کردم (مشکله مالی نداشتم وتمام مشکلاتم شوهرم بودکه همیشه از هر نظر اذیتم می کرد)والان من 30ساله هستم و11یا 12 سال از زندگی مشترک ما میگذردوفرزند من 9 ساله شده ولی شوهر من دست از لجبازیهایش بر نمی دارد با توجه به اینکه مردی است فوق العاده عصبی "متوقع"ودست به زن.در صورتی که من زنی هستم با نشاط وسرزنده وهر کاری که یک زن باید برای شوهرش انجام بده دریغ نکردم اما متاسفانه درد بزرگی ذ
بزرگی در سینه دارم که شاید به ظاهر ساده باشد ولی برای من بسیار زجر آور شده که نمی توانم با شوهرم دردودل کنم از هر چی که حرف بزنم بهش بر می خوره و کلی دعوا راه می اندازو همیشه سعی می کنم سکوت اختیار کنم واز در کنارش بودن هیچ لذتی نمی برم واحساس می کنم یه جورایی ازش فراری شدم.و فقط دارم زندگی می کنم فقط برای فرزندم که اونو بزرگ کنم.
راستی یه مورد رو یادم رفت واون اینه که دعواهای اصلی ما سر خانوادش بود و حساسیت بسیار زیادی نسبت به اون داشتو داره .لطفا منو راهنمایی کنید با این شوهر عصبانی چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه
یک سر به تایپیکای از قبل نوشته شده بزن خیلی کمکت میکنه
RE: احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه
سلام
خوب خودتون میگید از بحث در مورد خانوادش بدش میاد .خوب در این مورد باهاش بحث نکنید و ببینید از چه موضوعاتی خوشش میاد.در اون موارد باهاش صحبت کنید وباهاش درد دل کنید. خانواده شوهر شما هر جوری که باشن (البته اگر تاثیری روی شوهرتون نذاره) به شما و شوهرتون ارتباطی نداره. گل بی عیب خداست. هیچ مردی بی عیب نیست.پس سعی کنید با آرامش خود مانع عصبانی شدن شوهرتون بشید.در روابط زناشویی هیچ چیزی مهمتر از آرامش زوجین نیست.
RE: احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه
دوست خوبم ورودتون رو به تالار خوش آمد میگم ، خانمی من حس میکنم شما بعد از گذشت این مدت هنوز این حس که به زور ازدواج کردی و بر خلاف میلت رفتارکردی در وجودت از بین نرفته به همین خاطر دید مثبتی اززندگیت نداری سعی کن به زندگیت عشق بورزی به گذشته فکر کردن و حسرت گذشته را خوردن دردی دوانمیکنه جز اینکه اذیتت کنه سعی کن با شوهرت مهربون باشی در مورد مسائلت در وقت مناسب حتما میتونی باهاش صحبت کنی به شرطی صحبتت جنبه غرغر نداشته باشه اگر بیشتر در مورد مشکلاتت بگی بهتر میشه راهنماییت کرد
RE: احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه
این وضعیتی که دارید خطرناک است.آیا از اول او را دوست داشته اید و می پتدارید در سن 19 سسالگی براستی توان فکری اندیشه درباره ازدواج را داشته اید؟باید با همسرتان نشسته و سخن بگویید.آنهم خودمانی،جدی و رک و راست و با تمام جرییات آن.بکوشید اگر او بی تابی یا توهین کرد شما ناامید نگردید.
داشتن سکسی ایده آل او پیش از صحبت جدی با او پیش از صحبت کردنتان،لازم است.مشاوره را فراموش نکنید.احساستان نسبت به او چگونه است،آیا براستی از ته دل دوستش نداشته و از او متنفر گشته و او را چون غریبه ای می بینید؟پاسخ این پرسشهای کلیدی و فنی را بدهید.
بدرود./
RE: احساس می کنم شوهرموزیاد دوست ندارم طلاقم نمی خوام بگیرم باید چه
دوست خوبم من در هیچ کدوم از نکات فوق موردی برای این همه ناراحتی شما نمیبینم دوست خوب یک دوری توی این تالار بزنید و مشکلات بچه ها رو مشاهده کنید شاید بهتربتونید تصمیم بگیرید همه اینها به این برمیگرده که شما عاشق زندگیتون نیستید عزیزم شما خودت مادری همون طور که دوست داری فرزندت فردا باهات رفتار کنه به خانواده شوهرت توجه کن عزیزم شما قربانی نشدی و این تفکرات منفی نسبت به زندگیت به خودت بچت و شوهرت صدمه میزنه سعی کن به نکات مثبت زندگیت فکر کنی ، نیمه پر لیوان روببین و بخاط چیزهایی که داری شکر گذار باش یادت باشه
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفرنعمت از کفت بیرون کند
گل بی عیب خداست و هیچ کس بی عیب نیست پس باید در ترازوی وجدانت بسنجی شوهرت مستحق این بی مهری تو هست ؟؟؟؟