نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان عزیز
تا حالا شده احساس کنید که یک نوع خستگیه و کسالت خاص دارید به قول خودمونی
خسته جسمی نیستید بلکه قوای روحیتون تحلیل رفته؟ و احتیاج به تجدید قوا دارید
احتیاج دارید تا کمی انرژی از دست رفتتون رو برگردونید
دوست دارم بدونم هر کدومتون چه نظری برای رفع این خستگی دارید؟
مطمئنم که خیلیهاتون با این مسئله مواجع شدین.
من که الان در همین حالتم و احتیاج به تجدید قوا دارم و سعی میکنم یه راه خوب و سریع پیدا کنم.
منتظر پاسخهاتون هستم.
سلام
خستگی چه جسمی و چه روانی آن اجتناب ناپذیر هست.
همه ما تجارب مشابهی را گاه و بیگاه تجربه کرده ایم.
دانستن این که مسئله طبیعی هست، نگرانی ما را کم می کنه.
اما دو موضوع باقی می ماند:
یکم: اگر این مسئله خستگی و کسالت طول کشنده شد چی؟
دوم: اگر در یک لحظه و زمان مهم و موقعیت خاص ، این حالت سراغمون آمد چه؟
خستگی می تواند علتهای زیادی داشته باشه( منظورم خستگی روانی هست)، و بنا بر همین علل هم نحوه برخورد با آن متفاوت هست.
مثلا:
- کارهای روز مره و تکراری ، اگرچه ممکن است خیلی سخت نباشند، اما یکنواختی آن کسالبت به بار می آره....
- کارهای اجباری ، بدون انتخاب ما، وظیفه ای که برگردن داریم ، اما از آن خوشمان نمی آید.
- کثرت و تنوع کارها و مشغله هایی که فرصت ایستادن و فکر کردن را از ما می گیرد.
- عادت های قبلی به بیکاری و فسقل دادن و تصمیم یکباره به تغییر اساسی و کارهای بزرگ
- مسائل غیر کاری که روی روان ما تاثیر دارند مانند
یکم: دلخوری و رنج از عزیزانمان
دوم: ناراحتی و عصبانیت از کارفرما
سوم: شکست های عاطفی
چهارم: مرگ یا بیماری عزیزان
پنجم: عدم رضایت نسبت به آرامش و هیجان در زندگی
ششم: همنشینی و همکاری با فردی که با صفات شخصیتی ما در تضاد است
هفتم: نکته سنجی، ریز بینی ، خرده کاری، و وسواسهای فکری نسبت به نتیجه کار
هشتم: انتظارات خودمون یا دیگران نسبت به اقدامات ما
نهم: عادتهای اشتباه در برخورد با مسائل، سختگیری، پافشاری ، درگیری و عدم سازگاری با شرایط کاری
دهم: عدم استراحت ، تفریح ، خواب و هیجان کافی
یازدهم: عدم توجه به سایر نیازمندیهای غریزی خود، تاخیر در ازدواج، تاخیر در ارتباطات فامیل و آشنا، تاخیر در صاحب فرزند شدن ، تاخیر در تفریح، تاخیر در فراهم آوردن دلمشغولی قابل قبول
دوازدهم: احساساتی بودن، عدم کنترل هیجانات، و دغدغه های ذهنی
البته بعضی وقتها در نهایت خستگی روانی ممکن هست جزء یک خصلت از فرد یا نشانه اختلالی مثل افسردگی بشه. که خودش می تواند موضوع مهمی در پیگیری و درمان باشد.
حالا با توجه به مطالب بالا، که البته نمونه هایی از علل خستگی روانی بود، روش کار متفاوت می شه. و تغییر وضعیت آن باید معطوف به علل آن باشد.
بعضی جاها نیاز هست فرد تغییر نگرش و فکر بده
بعضی جاها باید مدیریت احساسات داشته باشه
بعضی جاها باید در روش و مسیری که پیش گرفته تجدید نظر کنه
بعضی وقتها باید تغییرات رفتاری و مهارتی برای خود فراهم کند.
بعضی وقتها باید کمی سعه صدر و تحمل داشته باشه
بعضی وقتها باید ارتباطات خود را دگرگون کنه.
و نکته مهم: باید روی خلاقیت خود کار کنه، یا از خلاقیت دیگران در تغییر سبک زندگی خود استفاده کنه.
معمولا کارهایی که در راستای خلاقیت های فردی باشد به جای خستگی روانی، شوق و هیجانی را به فرد می دهد که گذشت زمان را به هیچ وجه حس نمی کند.
پس باید خودمان، نقاط ضعف و قوت هایمان و کششهایمان را همانطور که هستیم بشناسیم و آنها را جدی بگیریم.