سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كنید
با سلام
مدت 3سال است که ازدواج کرده ویک بچه 2 ساله دارم. ما پیش از ازدواج با هم آشنایی نداشتیم و از طریق یکی از دوستان مشترک به هم معرفی شدیم.1سال عقد بودیم بدون اینکه کوچکترین مشکلی با هم داشته باشیم.
از بعد عروسیمان مشکلات مختلفی با همسرم داشتم.ایشان عادت دارن که وقتی از چیزی ناراحت میشود سکوت میکند.چندماه پیش سر دعوایی شدید بعد از 1ماه صحبت کرد.و الان مدت نزدیک به 2 ماه است که سکوت کرده .موضوع ناراحتیش هم خیلی پیش پاافتاده بود.2 شب پیش بعداز این سکوت طولانی حرف زد البته حرف که نه دعوا.از هر چه خواست گفت و تمام مشکلاتی را که در این مدت پیش آمده را دوباره به عنوان مشکل مطرح کرد .هر چه خواست به خانواده من گفت.و در نهایت گفت 3راه دارم.یا به زندگی به این شکل ادامه بدهیم چون او اینطوری اعصابش آرام است.
یا چند وقت دیگر که بچه بزرگتر شد از هم جدا شویم ویا اینکه من خودم را اصلاح کنم.جون همه مشکلات را ناشی از اختلاف فرهنگی و دخالت خانواده من می داند من باید در مورد فرهنگ این منطقه پرس و جو کنم و اگر همه مسایل فرهنگی او را پذیرفتم زندگی را به شکل عادی ادامه بدهیم.ولی وقتی امروز به او گفتم فرهنگ و خواسته هایت را می پذیرم گفت:اول باید دندون خانوادتو بکنی بعد سر فرصت برو پرس وجو کن ببین فرهنگ این منطقه چیه.در ضمن من تا وقتی که مطمین نشم تو تغییر کردی حرف نمی زنم.
منظور ایشان از اختلاف فرهنگی هم این است که من باید مثل برده او باشم.هر چه گفت بپذیرم.جرات حرف زدن با او را نداشته باشم. دیدگاهش کاملا مرد سالارانه است. مثلا من بدون هماهنگیش هیچ کاری نباید انجام دهم.حق اینکه بپرسم کجا میری یا کجا بودی را تحت هیچ شرایطی ندارم.به قول خودش حق هیچ کنجکاوی را ندارم.در نظر ایشان زن حق ندارد با شوهرش کوچکترین حرفی در مورد مسایل زناشویی بزند.یا من در مقابل شوخیها و حرکات اشتباه خانواده اش سکوت کنم و هیچ چیزی را به ایشان منتقل نکنم .از نظرش آنها همیشه محق هستند و من همیشه اشتباه میکنم.
شوهر من آدمی بسیار مغرور و خودپسند است که فکر می کند همیشه همه حرکات و کارهایش درست است.من اشتباهات خودم را قبول دارم ولی اشتباهات او در زندگیمان اگر بیشتر نبوده کمتر هم نبوده ولی چیزی را قبول ندارد.همچنین بسیار کینه ای و لجباز است.
باور کنید من برای راضی نگه داشتنش همه کار کرده ام .هر چه گفته حتی بر خلاف میل باطنیم هم که بوده رعایت کردم ولی بسیار پر توقع است و یک خصوصیت دیگرش این است که به محض داشتن کوچکترین نارضایتی تمام اختلافات این چند سال را هم دوباره با آن همراه می کند و دوباره همه را مطرح می کند.درضمن آنقدر خودش را کامل می داند که همیشه اشتباهات را از طرف من میبیند و تنها تغییر رفتار من را الزامی میبیند نه خودش.در صورتی که خیلی از مشکلات ما از خودش منشا می گیرد.
ضمنا خدا شاهد است که خانواده من به هیچ وجه اهل دخالت کردن نیستند.من هر چه را قبول کنم نمی توانم از خانوده ام بگذرم.
ما در این شهر غریبیم ومن سر کارهم نمی روم.این شهر کوچک یک مرکز مشاوره هم ندارد و من از مشاوره هم محرومم. در این سکوت طولانی بقدری اعصابم خورد شده که دیگر طاقت تحمل سکوت و...را ندارم.نمی دانم باید چه کنم؟نمی خواهم زندگیم از هم بپاشد و از طرفی نمی توانم با خانواده ام قطع رابطه کنم.او هم معلوم نیست کی بخواهد حرف بزند.می دانم که رفتن به خانه پدر هم کار درستی نیست و او هم کسی نیست که در این صورت دنبالم بیاید ولی آنقدر اعصابم خورد شده که اگر تحملم تمام شود میروم. درآن صورت مهم نیست او چه خواهد کرد. دیگر تحمل این شرایط را ندارم..عاجزانه تقاضای راهنمایی دارم.لطفا در اسرع وقت راهنماییم کنید که چه باید بکنم؟کمکم کنید
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنماییم ک
سلام عزیزم ، من به شما دوست عزیز پیشنهاد میکنم که به یک روانشناس مراجعه کنید یا اینکه ایشون رو به یک روانشناس معرفی کنید البته اگر بیان اما حداقل خودتون میتونید که برید ، من فکر کنم اگر به یک روانشناس مراجعه کنید تقریبا مشکلتون حل میشه ان شاالله ، به خدا توکل کن عزیزم .
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
سلام لطفا من را هم راهنمايي كنيد
الان كه دارم مي نويسم اشك مي ريزم خسته شدم ديروز با همسر سر يك مساله ساده دعوا كرديم
البته من اصلا قصد نداشتم دعوا كنم ولي اون تمام مدت حرفهايي زد كه من هم جواب دادم هميشه دلم مي خواست كاري كنم كه به قول مادرم رو مون به هم باز نشه ولي حالا هر چيزي دلش مي خواست گفت البته من هم جواب دادم ولي نه مثل اون هرچي مي خواست به خانواده من گفت و به اونها توهين كرد
مي دونيد خانواده من به اون خيلي نوجه مي كنن و احترام مي ذارن ولي حالا كه اون اينطوري گفته احساس مي كنم اصلا نمي تونم ببخشمش
مي ترسم كارمون به جدائيي بكشه . ديگه دلم نمي خواد باهاش حرف بزنم ولي از طرفي داره يك ماموريت كاري مي ره كه دلم نمي خواد قهر بره
به خدا نيمي دونم چكار كنم همه حرفاش و توهيناش تو گوشم تكرار مي شه
چكار كنم ؟ آيا اين رفتار طبيعي است ؟
راهنمايي كنيد
من از كجا مي تونم سوالام رو بپرسم
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
سلام ثريا....
جایی نگرانی نیست...مشاوران شما را یاری خواهند داد...
لطفا به انجمن زیر بروید و با ایجاد یک تاپیک(موضوع جدید) همین مشکل را در انجا مطرح نمایید تا مشاوران با مطالعه پاسخگو باشند(البته پاسخ ها زمان می برد)
انجمن>>> کلیک کنید
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
با سلام
سوالاتتون رو مي تونيد در "موضوعات جديد" و در انجمنهايي كه فكر مي كنيد مشكلتون به اون مربوه بپرسيد. پيشنهاد من اينه كه همين مشكل رو در قالب يه موضوع جديد ارسال كنيد تا با مشكل نفر قبلي اشتباه گرفته نشه.
.
نگران نباشيد. مطمئنا اينجا دوستان بسياري هستند كه راهنمايي و همدردي مي كنند.
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
سلام آواز عزیز
دوست عزیزم آرامشت را حفظ کن و دقیق و کامل مشکلاتت را بنویس تا دوستان خوب همدردی بتوانند بهت کمک کنند. من متوجه نشدم مشکل فرهنگی شما به چه صورت است و یا اینکه همسر شما از چه کار و دخالت پدر و مادرت ناراحت می شود.
اگر کامل تر توضیح بدهی بیشتر می توانیم کمکت کنیم:72::43:
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
سلام دوست عزیز به نظرم زندگی با چنین مردی با این قهرهای طولانی یه کم سخته اما شما بچه دارید بهتره سر یک فرصت مناسب با هم صحبت کنید وقتی که هر دوتون حالش و دارید حتی بنویسید که باید هر کدوم چکاری در حق دیگری بکنید زندگی شوخی نیست هر دو باید به دل هم راه بیاید تا بچتون اسیب نبینه ازش بخواه که قهرش و کوتاه تر کنه در ازاش تو هم یه کاری که اونو ناراحت می کنه ترک کن بهش بگو تو هم حق انتخاب داری اما قبل از هر کاری اونو در جریان بذار گفتن اینکه کجا می ری و چیکار میکنی اصلا سخت نیست امیدوارم هر چه زودتر مشکلاتتون حل بشه:72:
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
دوست عزیزم سلام
تمام مطالبی رو که نوشته بودید خوندم منتظر ادامه نوشته هات هستم از اونجاییکه احساس میکنم دچار پریشانی خاطر هستی ونیاز به کمک داری خوشحال میشم کمکتون کنم ضمن اینکه من مشاوره خانواده بوده وتجربیات زیادی در این زمینه دارم لطفاً ادامه مطالبت رو بنویس تا بهتر شرایط رو درک کرده وبهتر راهنماییتون کنم:303:
دوست عزیزم سلام
تمام مطالبی رو که نوشته بودید خوندم منتظر ادامه نوشته هات هستم از اونجاییکه احساس میکنم دچار پریشانی خاطر هستی ونیاز به کمک داری خوشحال میشم کمکتون کنم ضمن اینکه من مشاوره خانواده بوده وتجربیات زیادی در این زمینه دارم لطفاً ادامه مطالبت رو بنویس تا بهتر شرایط رو درک کرده وبهتر راهنماییتون کنم:303:
RE: سردوراهی زندگیم.مدیر سایت همدردی ودوستان عزیز لطفا راهنمایی كن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و عرض احترام خدمت شما sanaz1980
با توجه به اينكه بيش از يكسال و نيم از ارسال سئوال توسط مراجع گذشته هست و بيش از يكسال هست كه مراجع مراجعه به اين تالار نداشته هست. نيازي به پاسخ ندارد.
در ضمن حتما از طريق ايميل تحصيلات، تجارب عملي و توانمنديهاي خود را با بنده در ميان بگذاريد تا بر اساس پاسخهاي شما نحوه معرفي شما به اعضاء را تنظيم كنم. چون معرفي خود در قالب پستها كارتون را سخت مي كند و نياز مي شود براي هر تاپيك و كاربري خودتون را مجددا معرفي كنيد.
با تشكر