+کمکم کنید دوستم نامردی کرده

سلام وستان عزیز
من حدود 8 سال با پسری دوست بودم اولین عشقم بود دوستی ما با سکس همراه بود بعد از 2 سال از دوستی کم کم به هم خیلی نزدیک شدیم تا اینه دوستم پرده من و برداشت . ما هدفمان ازدواج بود خانواده ها رضایت ندادند و همچنان ما سکس داشتیم و دوست بودیم البته تو این مدت دوستم را با زنهای دیگه ای دیدم که سکس داشته به هر حال من دختری بودم که هیچ سکسی با کسی نداشتم تا با این اقا ارتباط برقرار کردم حالا بعد از 8 سال رفت و با یک دختری دیگه ازدواج کرد من از نظر خانواده دخترم ولی از نظر خودم من یک زنم . من باید این ننگ و تا آخر عمرم با خدوم همراه سازم نمی خواهیم با ازدواج با پسر دیگه به عنوان یک دختر سر یک پسر را کلاه بگذارم . حالا فقط من تنهام و این ننگ و باید تحمل کنم کمکم کنید خیلی عذاب می کشم دختری که در ظاهر دختر است ولی در باطن زن که گول یک نامرد و خوردم و من برای همیشه تنها ماندم . لکه ننگ که هیچ کاری هم نمی شه کرد کمک کنید .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pantea_8

خانواده ها رضایت ندادند و همچنان ما سکس داشتیم

---

فکرمی کنم این قضیه سکس تو رابطتون از خود این ازدواجه مهمتر بوده!! طوری که حتی بعد از نارضایتی خونواده ها نهم به جای اینکه به دنبال راهی برای جلب نظر اونها بربیاید سکس رو ادامه دادید

این رابطه از اولش آخرش معلوم بوده که چه سر انجامی داره. حالا هم بعده از مدتی صورت مسئله کم رنگ می شه و بعدشم اخرش هم فراموش می شه . ناراحت نباش . بعدش هم یه راه حل براش پیدا می کنی

نمی دونم واقعا" چه کمکی می تونم بهت بدم....
فقط امیدوارم فکر نکنی دیگه آخره خطی .........راه درست رو ادامه بدی .....

سلام به دوستان
خیلی ممنون و متشکرم از این راهنمائیهای جورواجورتون
چکار کنک
برم خودم و بکشم
برم هر روز به یک نفر حال بدم . برم مثل تمام زنهای خراب بشم . اخه یک نفر یک راهنمائی بکنه بخدا دارم دیوانه می شم پسری که بعد از 8 شال یک لکه ننگ برام به یادگار گذاشته حالا خودش داره عشق و نفریح می کنه من زانوی غم به دامن گرفتم . کمکم کنید . دیگه من حتی نمی تونم تصمیمی برای ازدواج بگیرم چون از نظر همه من دخترم در حالی که زن هستم هیچ پسری حاضر نیست با اینطور دختری ازدواج کنه

سلام
وقتی بزرگتراتون میگن مراقب خودتون باشین و شما حرف گوش نمی کنین، نتیجه اش اینه.
چیزی رو که نباید، از دست دادی...
متاسفم

sorena ye عزیز قب

قبل از قضیه خواستگاری ما کارههامون و کرده بودیم پرده من برداشته شده بود . بعد از قضیه خواستگاری تصمیم گرفتیم که بدوزیم که این کار را هم کردیم که دیگه هیچ رابطه ای با هم نداشتع باشیم . بعد از مدتی دیدیم نمی توانیم طاقت بیاریم دوباره سکس و شروع کردیم دوباره پرده پاره شد . خانواده ها هم به هیچ وجه رضایت به ازدواج ندادند . تا اینکه یک هفته قبل از اینه ازدواج کنه به من زنگ زد که دیگه حرفی نداری من می خوام ازدواج کنم به هوای ایتنکه داره با من شوخی می کنه گفتم برو ازدواج کن ما که خانواده ها راضی نشدند داره سن ازدواج ازت می گذر برو ازدواج کن بعد از یک هفته دیدیم با نامردی کامل زنگ زده و می گه ازدواج کردم دنیا برام خراب شد ندگیمو از دست دادم می دونم میشه ترمیم کرد می دونم میشه به خواستگار هیچی نگم و بعد بگم تو اینکار و کردی ولی وجدان نمی گذاره من اینکار رو بکنم

پانته آ
شما در جای دیگر همین تاپیک را با تیتری دیگر زده بودید و دوستان هم جوابهای خوبی به شما داده اند و مجددا تاپیک زده اید آیا عنوان تاپیکتان را فراموش کرده اید؟! .http://hamdardi.net/showthread.php?tid=5301&pid=54587#pid54587

ani عزیز سلام
متشکرم از راهنمائیهاتون
من تایپیکی که گفتیدو نرفنه بودم خیلی دوستام و حتی شما مطالب جالبی نوشتید امیدوارم که بتونم مراحل کارهایی که گفتید عمل کنم

سلام دوسته عزيز
نه دوسته من اين ننگ نيست شما اشتبا ه ميکنی بد نيست اين تا پيک را بخو نی تا بد انی خيلی مقسرت نيستی
درباره اينکه به خا نو اده ات بگی بستگی به ديدگا ه آنها دا رد اگر اينگنه هستن که نميتو نن به پزيرن نگی بهتره
چون حرفها و ،،،،آنها بيشتر ازيتت ميکنه
http://hamdardi.net/showthread.php?tid=5462