-
وطن
وطن یعنی پدر، مادر، نیاکان - به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت، اصل، ریشه - سر آغاز و سر انجام همیشه
وطن یعنی نگاه هم وطن دوست - هر آنجایی که دانی هم وطن اوست
وطن یعنی هوای کوچه ی یار - در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیر چشمی، عاشقانه - به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم هم سایه خوردن - وطن یعنی دل هم سایه بردن
سه تیغ و صخره و دریا و هامون - ارس، زاینده رود، اروند، کارون
وطن یعنی بلندای دماوند - شکیبا، دل در آتش، پای در بند
وطن یعنی وطن، استان به استان - خراسان، سیستان، سمنان، لرستان
وطن یعنی سرای ترک با پارس - وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
وطن یعنی همه سازندگی ها - رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت - صلای صبح ملی کردن نفت
وطن یعنی دلیر و گرد با هم - وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
همه یک جان و یک دل بودن ما - به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ - تمدن، دین، هنر، تاریخ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و به هنجار - چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر - سده، نوروز، یلدا، مهرگان، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید - ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد - صبا، کلهر، کمال الملک، بهزاد
نکیسا، باربد، افسانه و چنگ - سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سر فرازی - ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش ره نوردی - ابو نصر، ابن سینا، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی - عراقی، رودکی، جامی، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی - دُر لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام - وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی - عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز - حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام و پند سعدی - زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ - شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی شب شه نامه خواندن - سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی ز آتش و خون - خروش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی گرامی، مرز تا مرز - وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی هدف، یعنی شهامت - وطن یعنی شرف، یعنی شهادت
وطن یعنی شهید، آزاده، جان باز - شلمچه، پاوه، سوسن گرد، اهواز
وطن یعنی گذشته، حال، فردا - تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران - وطن یعنی همین جا یعنی ایران
http://www.military.ir/modules/Forum...d296e06a34.gif
یاعلی:72:
-
RE: وطن
وطن یعنی:72:
ممنون دوست عزیز.
-
RE: وطن
mke عزيز
مثل هميشه عالي بود،ممنون.
-
RE: وطن
http://i33.tinypic.com/29fuqaf.jpg
وطن يعني همه آب و همه خاك
وطن يعني همه عشق و همه پاك
به گاه شيرخواري گاهواره
به روز و درد پيري ، عين چاره
وطن يعني پدر ، مادر ، نياكان
به خون و خاك بستن عهد و پيمان
وطن يعني هويت ، اصل ، ريشه
سرآغاز و سرانجام هميشه
وطن يعني محبت ، مهرباني
نثار هر كه داني و نداني
وطن يعني نگاه هموطن دوست
هر آنجايي كه داني هموطن اوست
وطن يعني قرار بيقراري
پرستاري ، كمك ، بيمارداري
وطن يعني هواي كوچه ي يار
در آن كو دل شكستن هاي بسيار
نگاهي زيرچشمي ، عاشقانه
به كوچه آمدن با هر بهانه
وطن يعني غم همسايه خوردن
وطن يعني دل همسايه بردن
وطن يعني زلال چشمه ي پاك
وطن يعني درخت ريشه در خاك
ستيغ و صخره و دريا و هامون
ارس ، زاينده رود ، اروند ، كارون
دنا ، الوند ، كركس ، تاق بستان
هزار و قافلانكوه و پلنگان
وطن يعني بلنداي دماوند
شكيبا ، دل در آتش ، پاي در بند
وطن يعني شكوه اشترانكوه
به درياي گهر استاده نستوه
وطن يعني سهند صخره پيكر
ستيغ سينه در سنگ تمندر
وطن يعني وطن استان به استان
خراسان ، سيستان ، سمنان ، لرستان
كوير لوت ، كرمان ، يزد ، ساري
سپاهان ، هگمتانه ، بختياري
طبس ، بوشهر ، كردستان ، مريوان
دو آذربايجان ، ايلام گيلان
اراك ، فارس ، خوزستان و تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن يعني سراي ترك با پارس
وطن يعني خليج تا ابد فارس
بهشتي چشم را گسترده در پيش
ابوموسي و مينو ، هرمز و كيش
وطن يعني همه سازندگي ها
رهايي از تمام بندگي ها
بريدن دست غير از گردن نفت
صلاي صبح ملي نفت
وطن يعني ز هر ايل و تباري
وطن را پاسباني ، پاسداري
وطن يعني دلير و گرد با هم
وطن يعني بلوچ و كرد با هم
وطن يعني سواران و سواري
لر و كرد و يموت و بختياري
همه يك جان و يك دل بودن م
به دامان وطن آسودن ما
وطن يعني دلي از عشق لبريز
گره باف ظريف فرش تبريز
وطن يعني هنر يعني سپاهان
حرير دستباف فرش كاشان
وطن يعني كتيبه در دل سنگ
تمدن ، دين ، هنر ، تاريخ ، فرهنگ
وطن يعني همه نيك و بهنجار
چه پندار و چه گفتار و چه كردار
وطن يعني شب رحمت ، شب قدر
شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن يعني هم از دور و هم از دير
سده ، نوروز ، يلدا ، مهرگان ، تير
وطن يعني جلال مانده جاويد
ستون و سر ستون تخت جمشيد
هزاران نقش و خط مانده در ياد
صبا ، كلهر ، كمال الملك ، بهزاد
نكيسا ، باربد ، افسانه و چنگ
سرود تيشه ي فرهاد در سنگ
سر و سرمايه هاي سرفرازي
ابوريحان و خوارزمي و رازي
به اوج علم و دانش رهنوردي
ابونصر ، ابن سينا ، سهروردي
به بحر عشق و عرفان ناخدايي
عراقي ، رودكي ، جامي ، سنايي
وطن يعني به فرهنگ آشنايي
در لفظ دري را دهخدايي
وطن يعني جهاني در دل جام
وطن يعني رباعيات خيام
وطن يعني همه شيرين كلامي
عفاف عشق در شعر نظامي
وطن يعني نگاه مولوي سوز
حضور نور در شمس شب و روز
وطن يعني پيام پند سعدي
زبان پيوسته در پيوند سعدي
وطن يعني هوا و حال حافظ
شكوه باور اندر فال حافظ
وطن يعني تبيره ، دمدمه ، كوس
طلوع آفتاب شعر از طوس
وطن يعني شب شهنامه خواندن
سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن يعني رهايي زآتش و خون
خورش كاوه و خشم فريدون
وطن يعني زبان حال سيمرغ
حديث يال زال و بال سيمرغ
وطن يعني اميد نا اميدان
خروش و ويله گرد آفرينان
وطن يعني لگام و زين و مهميز
سواران قران و رخش و شبديز
وطن يعني گرامي مرز تا مرز
وطن يعني حريم گيو و گودرز
وطن يعني دل و دستي در آتش
روان و تن ، كمان و تير آرش
وطن يعني شبح يعني شبيخون
وطن يعني جلال الدين و جيحون
وطن يعني به دشمن راه بستن
به اوج آريو برزن نشستن
وطن يعني دو دست از جان كشيدن
به تنگستان و دشتستان رسيدن
زمين شستن ز استبداد و از كين
به خون گرم در گرمابه ي فين
وطن يعني گذشته ، حال ، فردا
تمام سهم يك ملت ز دنيا
وطن يعني چه آباد و چه ويران
وطن يعني همين جا ، يعني ايران
شعر از : علیرضا شجاع پور
-
RE: وطن