-
بغض
سلام دوستان. من قبلا یه داستان نوشتم0حمله ی جن ها0 که حالت طنز داشت ولی این خاطره برام خیلی تلخ بوده .شاید در نگاه اول خیلی ساده به نظر بیاد(یه جفت کفش پاره)ولی بعد از سال ها هر موقع به یادش می افتم بازم بغض گلومو می فشاره نه که خیلی رومانتیک باشم . 4-5 ساله پیش من تازه پیش دانشگاهی رو تموم کرده بودم و چون مادرم مدیر یه مدرسه راهنمایی روستایی بودو نمی خواست من تنها تو خونه بمونم با هم بعضی روزا به مدرسه می رفتم تا کمکش کنم .یه روز اوایل سال تحصیلی بود که یه دبیرها نیومده بود و مادرم گفت برو سر کلاسوسر بچه ها رو گرم کن . وقتی رفتم سر کلاسی که تقریبا 15تا دختر بچه بودن ناخودآگاه چشمم به پای یه دختر ی افتاد که نیمکت اول بود بود .یه جفت کفش ورزشی پاش بودرویه اش پوسیده و پاره پوره بودو تقریبا چیزی از رویه اش نمونده بودو با بندش چند دور دور مچ پا و کفش پیچیده بود تا کفی اش بند بشه به پاش . من همین طور میخ شده بودم به کفشش تا بالاخره متوجه شد و پاهاشو مرتب پنهان می کرد .نمی دونید چه حالی شدم من هر چی بگم که چه احساسیداشتم شما شاید متوجه نشید خلاصه من بغضی گلومو گرفت که نمی تونستم نفس بکشم بچه ها هم کم کم متوجه شدن که من چه حالی دارم.وسکوت محض کلاسو گرفته بود ومن تو کلاس قدم میزدم وسعی میکردم چشمم به کفش اون بچه نیفته واونم پاشو هی می برد عقب هر موقع که چشمم به بیرون میفتاد بغضم می خواست بترکه ولی خودمو نگر می داشتم خلاصه نزدیک یه ساعت فقط فقط قدم می زدم و بچه ها منو نگاه می کردن تا زنگ خورد
-
RE: بغض
آره عزیزم متاسفانه از این چیزها توی جامعه ما زیاده . آدم نمی دونه چی باید بگه و چکارکنه .
-
RE: بغض
به قول دوستان به غزه کمک کنید!!!! ایران را رها کنید ، تا به شما لقب نفهمی ندهند. درد در این کشور آشنایی دیرینه است. درد ریاکاری، درد بی توجهی به چشمان آنانی که هر روزشان را خون می خورند تا نفهیم و عزت نفسشان را به سخره نگیریم.
-
RE: بغض
از این موارد توی کشور ما خیلی زیاده... کاش میشد یه جوری بهش کمک می کردین...
نباید فرصت رو از دست داد، باید هر کاری که از دستمون بر میاد انجام بدیم. از چشم ونگاه ما به تنهایی کاری ساخته نیست...
:72:
-
RE: بغض
ممنون از پیام هایی که دادین . من براش همون موقع یه جفت کفش نو تهیه کردم ولی اون دردش از این چیزا تسکین پیدا نمی کرد . بعدش که بیشتر جویا شدم.فهمیدم که درامد خاننوادشون از پاتوغ داریه. اون دختر یه پدر پیر داشت کهمعتاد بود وسکته مغزی هم کرده بود و یه سمت بدنش فلج بود. شبا اونایی که جا نداشتن تا مواد بکشن میومدن تو خونه اونا تا راحت بتونن مواد بکشن و یه ذره شم بدن به صاحب خونه بکشه.و یه 200-300 تومنم پول بدن حالا فکر می کنید وظیفه پذیرایی وچایی اوردن از یه مشت جوونه ..... بر عهده کی بود همون دختر بچه با سر وضعی که گفتن نداره. حالا دیگه من بعده 4-5 سال دیگه نمی دونم بر سر اون چی اومده ولی اینو می خوام بگم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: بغض
درد را از هر طرف که بخوانی درد است
-
RE: بغض
من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد