شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام
امير المومنين علي (ع) ميفرمايند:
من عرف نفسه عرف ربه
هر کس خود را بشناسد پروردگارش را مي شناسد.
کيف يعرف غيره من يجهل نفسه
کسي که خود را نميشناسد چگونه غير خود را تواند شناخت؟
من عرف نفسه کاه لغيره اعرف و من جهل نفسه کان بغيره اجهل
هر کس خود را بشناسد ديگري را بهتر ميشناسد و کسي که به خود جاهل است به ديگران جاهلتر است.
کسي که به خود شناسي دست يابد به بزرگترين سعادت و کاميابي رسيده است .
از مسائل مهم انسان و شايد مهمترين آنها شناخت خود انسان است .
دعوت به شناخت انسان ازتوصيهاي مهم پيامبران الهي است .
توي کتابهاي ديني زياد از اين نوع مطالب ديديم ,کتابهايي که تو دبيرستان و مدرسه فقط اونا رو براي نمره حفظ ميکرديم ,فکر ميکردم تو دانشگاه وضع فرق ميکنه اما
چيزي نگذشت که ديدم انجا هم اين مباحث باز نميکنند که هيچ بلکه به صورت کليتر ميگن و زود رد ميشن که بتونن تا آخر ترم کتاب تدريس کرده باشن !
ميدونيد جالبتر چيه ؟!!
اينه که توي جامعي که همين کتابها را ميفروشند و ادعاي اينو دارند که دينشون همون ديني است که توي اين کتابهاست نه تنها شرايطي فراهم نکردن تا جوونا به اين
حقايق برسن بلکه کمترين توجهي به اين جور مسائل ندارند!
با توجه به احاديث فوق و احايث و سخنان بزرگان که در منابعشون خيلي زياد است ميشه گفت حلال همه ي مشکلات خود شناسي است و شايد دليل همه ي آفات
عدم شناخت انسان است .
اونجوري که من از اين احاديث فهميدم اگه انسان خودشو بشناسه هدف و راهشو پيدا ميکنه و ديگه اين همه خطراتي که هر لحظه متوجه انسان است به خصوص
جووناست تاحد زيادي کاهش پيدا ميکنه چون انوقت هر کسي ميدونه براي چي به دنيا امده و اصلآ دنبال چي هست .
اما آيا کسي هست که بدونه اين شناخت چيه و چه جوري بايد بهش دست يافت؟
واقعآ اين شناخت چيه که راه عبور از همه پلهاست؟ آيا فقط به علايق و تنفرات مربوط ميشه ؟ آيا با دانستن خواسته ها و تمايلات خودمون به شناخت رسيده ايم ؟
تمايلاتمون بايد با چه معياري در نظر بگيريم تا بدونيم اونا خوبند يا بدند ؟ کدومشون بايد کمتر بهشون توجه کنيم کدوم بيشتر ؟
اگه به جووني که خودشو در خدمت تمايلاتش قرار داده بگن اگه خودت ميشناختي و به ارزش خودت پي برده بودي الان اين جور نبودي در مقابل چه ميگه ؟ شناخت
خودشو چه جوري تعبير ميکنه ويا اگر هم بخوهد واقعا خودشو بشناسه چگونه بايد به نتيجه برسه ؟
عذر ميخواهم از اين همه پر حرفي ,اينا رو گفتم تا با نظر به ديدگاه من بتونيد بهتر منو راهنمايي کنيد اگر هم در مطالب بالا نقص و يا اشتباهي وجود داره خوشحال ميشم
اونا رو متذکر بشيد .
ممنونم از فرصتي که به من داديد و وقتي که ميگذاريد.
التماس دعا
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام سمیه جونم ،
اول می خوام بهت تبریک بگم که تونستی اهمیت این موضوع رو درک کنی چرا که
وارد شدن به مقوله شناخت و آگاهی که اولین قدمش خودشناسیه ، اونقدر مهمه و اونقدر جسارت می خواد که شاید بشه گفت علیرغم ضرورت بی چون و چرای اون برای هر انسانی ، کمتر کسی توان ، جرات و استقامت ورود به اون رو داره .
چرا؟ چون باید بتونی اون چیزایی رو که ظاهرا مهمند اما در واقع بی اهمیت ، پشت سر بذاری . چون باید بتونی میزان اهمیت مسائل رو از هم تشخیص بدی . چون باید به خیلی از چیزای جامعه ای که درش زندگی می کنی و بواسطه اونا ارزشگزاری می شی بی اعتنایی بکنی . ... و چون متفاوت می شی و تنها ...
چرا گرفته دلت ؟
مثل آنکه تنهایی
_ چه قدر هم تنها _
خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی .
دچار ، یعنی عاشق!
و فکر کن چه تنهاست ،
اگر ماهی کوچک ،
دچار آبی دریای بیکران باشد .
چه فکر نازک غمناکی!
"دچار" باید بود!
«محزون»
اما کافیه تو واردش بشه ، اونوقت دیگه عاشقش می شی و دیگه تنهایی برات جذاب می شه و دیگه چیزی نمی تونه مانع جلو رفتن تو بشه .
اگه مدام از جایگاه باارزش خودشناسی برات حرف زدن واسه اینه که به تو ارزش
می ده ، به افکار تو ، به احساس تو ، به تمایلات تو ، به همه خواستها و نیازهای تو و....
این راهیه که به تو یاد می ده به خودت ارزش بدی ، بهت جسارت سوال کردن می ده ، بهت جرات می ده بگی: چرا ؟ یه چرای بزرگ جلوی همه چیز .
اونوقت می تونی بپرسی : تو کی هستی ؟ تو این دنیا دنبال چی هستی ؟ به چی می خوای برسی ؟ الان کجایی ؟ کجا می خوای بری ؟ چطوری می خوای ادامه بدی ، آخرش که چی ؟ ...
و اونوقت دیگه حرفای معمولی ( چرا فلانی این حرفو زد؟ اینا منظورشون چیه ؟ حالا باید چی بخوریم ؟ این خوشکله ، اون زشته ، این راسته ، این کجه و... ) برات پیش پا افتاده می شه . نه ، یه جورایی بی اهمیت می شه .... و اونوقت دیگه تو می تونی بزرگی خودت رو در چیزهای دیگه ای به تصویر بکشی که شاید برای همه قابل درک نباشه ...
می بینی ؟ به همین سادگیه .
و این دریا اونقدر وسیع و زیبا و پر از جاذبه های تازه و تمام نشدنیه که خودت متحیر می مونی و می گی : پس تا حالا کجا بودم ؟
آره ، حق با توئه . برای خودشناسی منابع کمه ، راهها نامشخصه ، تجربیات نامفهومه و ....
می دونی چرا ؟ چون برای هر فردی یک مسیر و یک راه منحصر بفرد وجود داره . مهم اینه که بخوای بهش وارد بشی.
اونوقت دیگه راهت رو پیدا می کنی .... مثل الان . تو راهت رو پیدا کردی . و ناخوداگاه می ری به سمتی که بدستش بیاری ...
برای خودشناسی اولین قدم فهمیدن علایق ، خواستها ، نیاز ها ، احساسات و .... هست .
لازمه بدونی چی دوست داری ؟ چی می خوای ؟ چی غمگینت می کنه ؟ چی خوشحالت می کنه ؟ چی برات آزاردهنده هست ؟ آرزوهات چی هستن ؟
و ای بابا ... اونقدر سوال ریز و درشت و البته مهم....
و بعد تازه کنجکاو می شی بدونی چرا اینجوری هستی و چرا جور دیگه ای نیستی ؟ راستی چرا ؟
و اونوقت ، تازه می دونی کجایی ؟ اونجا که بفهمی تعاریف و اصولی که تاحالا مسیر زندگیت رو تعیین می کرده چیا هستن ؟ و ریشه تمام گذشته ات از کدوم خاک سر درآورده ؟ حالا دیگه باید بفهمی :
خوبی از نظر تو چیه ؟ بدی رو چطور معنا می کنی ؟ درست چیه ؟ غلط کدومه ؟ معیارهای ارزشگزاریت چی هستن ؟
و........ آخر آخرش ختم می شه به این که بگی راستی چرا ؟چرا اینجوری فکر می کنی و چرا جور دیگه ای نه ؟
وبعد می خوای همه چیزو عوض کنی و همه رو از نو بسازی ....
و خدای من ... چه راه قشنگی ... حالا دیگه تو سازنده ای و از این به بعد هیچ راه مشخص و از پیش تعیین شده ای وجود نداره ...
از این به بعد هست که یکی می شه حافظ ، یکی می شه مولانا ، یکی می شه انیشتین ، یکی می شه دکتر حسابی ، یکی می شه شریعتی ، یکی می شه بیل گیتس و ...
**************************
به دنیا پا نهاده ای
درست مانند :
کتابی باز ، ساده و نانوشته.
باید سرنوشت خود را رقم بزنی ،
خود ، و نه ، کس دیگر
چه کسی می تواند چنین کند ؟
چگونه؟
چرا؟
بدنیا آمده ای !
همچون یک بذر زاده شده ای ،
می توانی همان بذر بمانی و بمیری ،
اما ، می توانی گل باشی و بشکفی ،
می توانی؛
درخت باشی و ببالی ! « اشو »
************************
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان رویاهایش ،
در عظمت عشقش ،
در والایی ارزشهایش ،
و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است .
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان افکارش ،
در ارزش تجسم یافته اش ،
در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد،
و در بینشی که بدان دست یافته ، نهفته است .
بزرگی و شان انسان ،
در بزرگی و شان حقیقتی ست که بر لبان جاری می سازد ،
در یاری و مساعدتی ست که بذل می کند ،
در مقصدی که می جوید ،
و در چگونه زیستن او نهفته است .
« سی.ای.فلین »
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام سمیه و طاهره
واقعا که سنگ تموم گذاشتید انتخاب موضوعات اساسی و پرداختن به آنها با چنین عمقی خیلی تحسین برانگیز است . اینو بگم که من کلمه به کلمه یادداشتهاتون برام قابل استفاده است. ولی ناچاریم به مرور تک تک کلمات و جملات عمیق این یادداشتها را در این تالار عملیاتی کنیم. واقعا خودآگاهی و م شناخت خود شامل چه بخشهایی می شود و هر کدام آنها چه زیر شاخه هایی دارد، و هرکدام از این زیرشاخه ها وقتی با واقعیت زندگی و مشکلات و رنجها و لذت های آن پیوند می خورند چگونه کاربردی می شوند. یک فرد خودآگاه و خودشناس، که مثلا یک کارمند، کارگر، دکتر، نانوا و ... هست. چگونه کار می کند، چگونه زندگی می کند، با همسرش چه می گوید، با دوستانش چگونه رفتار می کند، در مورد دیگران چگونه می اندیشد، ضعفها و قوت هایش را چگونه مدیریت می کند. و در یک جمله از نظر خودش و دیگران او چگونه فردی ارزیابی می شود.
واقعا این آدمها وجودشان برای خودشان و دیگران آرام بخش نیست؟! آیا در کنار این آدمها زندگی با ارزش تر و لذت بخش تر و رشد دهنده تر نیست؟!
در برابر آدمهایی که فاقد خودآگاهی و شناخت هستند چگونه تعاملاتی دارند و رفتار و احساس و گفتار و افکار و نیازهایشان چگونه است؟! آیا به خودشان و دیگران آرامش می بخشند یا آتش و داغ.
خلاصه اینکه آدمهای بهشتی آرامش بخشند، و آدمهای جهنمی تنش آفرین. توی همین دنیا شاید تشعشات مثبت و منفی هر دو این گونه آدمها را حس کرده باشید.
اما این سئوال اساسی vatovato باز هم فصول و بخشهای دیگرای دارد ، واقعا از کجا باید شروع کنیم....؟!
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام ،
مرسی از راهنماییتون . حق با شماست .
من به کلیات پرداختم ، به این دلیل که اولش باید بتونی یک چشم انداز برای خودت ترسیم کنی . و اگر اونو نداشته باشی نمی تونی بری دنبال یه مسیر روشن .و برای اینکه آزمون و خطاهای تو (در ارتباط با خودت و دیگران) در این مسیر معنا پیدا بکنه باید یک فهم کلی برای خودت ایجاد کرده باشی .
از این به بعد می رسیم به حوزه عملیات .
حالا شما به ما بگید : از کجا باید شروع کرد ؟
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
مطلبی رو که برای بحث انتخاب کردید خیلی کلی هستش و قطعا نمیشه با یک پیام نظر داد . ولی باور بنده اینه که اصلا فرقی بین خودشناسی و خداشناسی وجود نداره و نمیدونم چرا در کتاب های دینی اینها رو از هم تفکیک کردند چرا که همین احادیثی هم که شما اشاره کردید همین رو می رسونه . در واقع همه ی ما میگیم دستِ من -پای من -چشم من - قلب من و ... تا حالا فکر کردی پس این من کیه که ما همه چیزمون رو به اون منتسب می کنیم این موجودی که از درون چشم ما بیرون رو میبینه کیه ؟ آیا یه تیکه گوشت داخل چشمه ؟ یا اون چیزی که باعث میشه ما عاشق کسی بشیم یا از کسی متنفر بشیم چیه ؟ آیا یه تیکه گوشت داخل قلبمونه ؟ حتما شما میگید نه . درسته همون منِ درونیه ما که همه چیزمون رو بهش منتسب میکنیم مدیر کل برنامه های ماست و اگر ما با این من آشنا بشیم سر منشا شناخت تمام هستی آفرینش رو شناختیم چون همه چیز در انتساب همین من ماست .
در آخر با شعری از حضرت مولانا امیدوارم که منظورم رو رسونده باشم .
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر؟ ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم؟
جان که از عالم علوی است یقین می دانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
يا کدام است سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
موفق و پاینده باشید و در پناه حق .
یا علی مدد .
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام Mashoogh Hamijast خیلی قشنگ اشاره کردی که واقعا معشوق همین جاست. اما باز هم باید گفت همین خودشناسی ( که از خداشناسی هم جدا نیست) چگونه کاربردی کنیم. و دختران و پسران و دوستان و فرزندان و خانواده ای ما چگونه در زندگی به کار گیرند و به قول طاهره از کجا باید شروع کرد؟!
انتخاب مفاهیم عالی مولانا نیز نشان دهنده حسن سلیقه شماست. و تشکر می کنم به خاطر این انتخاب غنی که موضوع را پخته تر می کند.
دوست عزیز با چنین قلمی من و دوستانم در این تالار گفتگوی همدردی ، خوشحال می شویم که بیشتر د رخدمتتون باشیم . 2 یادداشتی که تا کنون نوشته اید نشان از این دارد که این تالار به قلم امثال شما و طاهره و ستاره و سمیه و نگار و .... بیشتر نیاز دارد. امیدوارم که بعد از این شاهد یادداشتهای بیشتری از سوی شما باشیم.
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
خیلی مقاله ی خوبی بود .
من همه ی سوالات این خانم استاد رو خوندم ولی نفهمیدم جواب این سوالات چی باشه خوبه !!! در واقع ایشان فقط سوال مطرح کردند ولی نگفتند که جواب ما اگه چی باشه خوبه یا بده .
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه ؟
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام .
راستی بقیه ی پست های ما رو کجا فرستادید ؟
RE: شناخت انسان, مقدمه کمال او
سلام ،
در وبلاگ یکی از دوستان ، یادداشتی دیدم که به نظرم خیلی جالب اومد . فکر کردم شاید شما هم از اون خوشتون بیاد:
غازها و عقاب ها
« توی زندگی ، تفاوت آدم ها در نگاهشون به زندگی ، به اندازه تعداد اونهاست . همون طور که صورت ها و ظاهر ادم ها با هم فرق داره ، در افکار و رفتارشون هم با هم تفاوت دارن .
به نوعی می شه گفت هر انسانی یک کتابه . تا زمانی که بازش نکنی و نخونیش ، اون رو کامل نشناختی . اصلا هم اسون نیست چون گاهی بعضی کتاب ها اونقدر وحشتناک هستند که تا چند وقت از خوندنشون کابوس می بینی و آشفته می شی ولی گاهی خوندن بعضی کتاب ها مثل حافظ ، اشعار سهراب و ... تا سال ها مستت می کنه چون یک جمله اش می تونه روحت رو دوباره از اول جلا بده و دلت رو صاف کنه .
توی این دنیا از بچگی ، ما تعلیم داده می شیم و قوانینی برای ذهن بی برنامه و خالی ما وضع میشه که از طرف خانواده ، دوست ، مدرسه و اجتماع خودآگاه ، نا خودآگاه ، مستقیم، یا غیرمستقیم، ارادی و غیرارادی در مغز کوچیک ما جا گرفته که پاک کردن و از اول نوشتن قوانین اراده فولادی و تمرین خیلی زیاد می خواد .
دکتر وین دایر در کتاب عظمت خود را دریابید بحث جالبی داره :
می گه ادم ها دو دسته هستند غاز ها و عقاب ها . هرگز نباید عقاب ها رو به مدرسه غازها فرستاد و نباید افکار دست و پا گیر غازها فکر عقاب ها رو مشغول کنه . کسی که مثل غاز هست و تعلیم داده شده نمی تونه درست پرواز کنه و به خار و خاشاک گیر می کنه که مانع پروازش می شه . ولی عقاب رسالتش اوج گرفتنه . عقابی که مثل غاز رفتار می کنه از ذات خودش فرار می کنه .
بدترین چیز ندونستن قوانین عقاب هاست . این که ندونیم چطوری عقاب باشیم .
قوانین عقابها
* غازها همه مثل هم فکر می کنند و همیشه هم ادعا می کنند که درست فکر می کنند . افکارشون کپی شده هست و اصلا خلاقیت نداره . اکثر مواقع هم همگی با هم به نتایج یکسان می رسند چون دقیقا مثل هم فکر
می کنند .
عقاب ها می دونند زمانی که همه مثل هم فکر می کنند در واقع اصلا کسی فکر نمی کنه .
* غازها همیشه می دونند غاز دیگه چطوری زندگی کنه بهتره ! هر کسی جای کس دیگه تصمیم می گیره . برای همین اکثر یا دیر به بلوغ (فکری – جنسی – احساسی) می رسن و یا اصلا بالغ نمی شن .
عقاب ها به خلاقیت ذهن هر کس اعتقاد دارن و در زندگی ماهیگیری به فرد یاد می دن و نه ماهی . در محله عقاب ها هر کسی جای خودش باید فکر کنه و کسی مسئولیت زندگی کس دیگه رو به عهده نمی گیره .
* غازها از جسمشون بیش از حد کار می کشن و تمام توان داشته و نداشته رو به کار می گیرن و به نتایج دلخواه نمی رسن .
عقاب ها اول تمام جوانب کار رو در نظر می گیرن ، باتوجه به تجارب قبلی و برنامه ریزی های ذهن خلاقشون تصمیم می گیرند و بعد شروع به کار می کنند . عقاب ها ایمان دارند که تلاش جسمی به تنهایی اصلا برای کار کافی نیست .
* غازها حریم شخصی ندارند و بارها و بارها وارد حریم خصوصی عقاب ها می شن چون حرمت ندارند .
عقاب ها به حریم شخصی هر فردی احترام می زارن و قاطعانه به افرادی که وارد حریم خصوصی اونها می شن تذکر می دن .
* غازها باید همه رو راضی نگه دارند و تمام تلاششون رو در روابط می کنند که همه انسان ها ، تک به تک از اونها راضی باشند . به جای انجام وظایف و رسالت خودشون ، رضایت همه اطرافیان رو با هر زحمتی شده به دست می یارن چون اگر به دست نیارن احساس خلا می کنند .
عقاب ها می دونند که به دست اوردن رضایت همه افراد امکان نداره و نیمی از مردم همیشه با نیمی از افکار اونها مخالفند و این وظیفه یک عقاب نیست که مخالفانش رو راضی نگه داره .
* غاز نه نمی گه و همش شاکی هست که چرا باید اینهمه به دیگران توجه کنه .
عقاب در مواقعی که لازم هست ، به راحتی نه می گه .
* غاز شرط اول ارتباط رو صمیمیت بیش از حد می دونه .
عقاب شرط اول ارتباط رو احترام متقابل می دونه .
* غاز نمی خواد باور کنه که دشمنی داره .
عقاب می دونه که باید دشمنش رو ببخشه ولی بهش اعتماد نمی کنه .
* غاز از تجربیات درس نمی گیره و فقط آزار می بینه .
عقاب بعد از گذروندن سختی مسئله ، به فکر پذیرش مسئله و درس های ممکنه هست .
* غاز از دلش هیچ وقت حرف نمی زنه .
عقاب با دلش زندگی می کنه .
* غاز یا احساسیه و یا منطقی .
عقاب می دونه که در دورانی از زندگی باید مغز رو پرورش و ورزش دارد و در دورانی دیگه باید دل رو نوازش داد و به حرف های دل بها داد .
* غاز اشتباه نمی کنه .
عقاب می دونه اگر هیچ وقت اشتباهی نکرده ، دلیلش اینه که اصلا دست به عملی نزده .
* غاز جای دیگران زندگی می کنه .
عقاب می دونه که باید به دیگران کمک کنه ولی جای کسی نباید زندگی کنه چون تجربه خود بودن رو از اون فرد گرفته .
* غاز همیشه همه کار می تونه انجام بده .
عقاب می دونه چه کارهایی رو می تونه انجام بده و چه جایی باید اعلام کنه که از عهده اون بر نمی یاد .
* غاز همیشه مجبوره .
عقاب همیشه مختاره و اگر به جبر روزگار مجبور شد کاری رو انجام بده ، می پذیره و می گه : ترجیح می دم این کار رو انجام بدم .
* زمان تفریح غاز مشخص نیست .
عقاب برای تفریحش برنامه ریزی می کنه و می دونه که فاصله خالی این نت تا نت بعدی در موسیقی ، دلیل دل نشین بودن اون هست .
* غاز همیشه ناراضیه و شاکی و همیشه در حال شناخت عامل این بدبختی هست .
عقاب همیشه راضیه و می دونه هر سختی هم پایانی داره . عقاب باور داره ان مع العسر یسرا .
* غاز عبادت عادتش شده .
عقاب تکرار و عادت و روزمرگی رو مرگ دل و پرستش می دونه .
* غاز نسبت به عقاب یا احساس برتری می کنه و یا احساس ضعف .
عقاب باور داره برتری وجود نداره . اصل فقط تفاوت است که باعث برتری کسی بر کس دیگه نمی شه .
* غاز زیاد از مغزش کار می کشه البته بدون بهره وری لازم .
عقاب مفید فکر می کنه و از اشتباهاتش درس می گیره .
* غاز می خواد غاز باشه چون غاز بودن و نپریدن خیلی اسون تر از پرواز و اوج گرفتن هست .
عقاب بر عقاب بودن اصرار داره ، حتی اگر بارها به مدرسه غازها رفته باشه و به خاطر عقاب شدن بهای سنگینی رو پرداخته باشه .
**** یک نکته کنکوری برای عقاب ها :
غازها همیشه می خوان یک عقاب یک جور دیگه باشه ، یک جور دیگه عمل کنه ! براشون ارتباط هیچ وقت کافی و رضایت بخش نیست .
دقت کن : غاز چون خودش رو نپذیرفته و خودش رو درست نمی شناسه ، از تو می خواد که یه جور دیگه عمل کنی ! هیچ وقت براش رضایت بخش نیستی و عملا بهت می گه که براش کافی نیستی چون همیشه یه کاری کم کردی !
سعی کن خودت باشی و بهترین نقش رو داشته باشی (به عنوان دوست - همسر - خواهر - برادر - بچه) ولی سعی نکن که خودت رو مجبور کنی که طبق خواست اون ، تغییر بدی . اون ناراضی به دنیا اومده و از دنیا می ره . از زندگی عقب نیفتی چون قرار نیست که غاز باشی »