-
کمک-- واقعا هنگ کردم
من 24 سالمه حدود 2 سال است با دوست دخترم حرف میزنم و دوستش دارم مامانم اینا مارو وقتی باهم بودیم گرفتن و هر چی از زابانشون در آمد نثار من ودختره کردن از اون موقع خانواده من اصلا دختره روقبول نمی کنن میگن بایداونو ول کنی یا از خونه بری بیرون دختره هم از طرفی میگه یا تو یا خودمو میکشم اصلا نمیددونم چیکار کنم ترو خدا یه راحلی بگین اینارو راضی کنم
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
سلام فیروز جان :
منظور از گرفتن چیه ؟ بیرون باهم دیدنتون یا فهمیدن صحبت میکنید یا چیز دیگه ای ؟
شما و اون خانوم قصد ازدواج دارید ؟ لطفا درباره خانوادتون هم توضیح بدید تا دوستان بهتر راهنمایی کنند .
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
aval gasde ezdevaj nadashtam bad az ashenaee bishtar va ehsase gonahe baham bodam tasmim be ezdevaj gerefam bad az in ke baham migashtim madaramina maro baham gereftan va az on moge bebad aslan nemikhan baham beshim shadidan mokhalefan alan dokhtare hazer nist joda beshe man ham modam chikar konam
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
فیروز جان لطفا مطالبت را فارسی بنویس .
میتونی توضیح بدی که چرا خانوادت با ازدواج شما مخالفند ؟ چه دلایلی میارند ؟
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
سلام فیروز جان
من از حرف های شما این جوری برداشت کردم که خود شما هم انچنان که باید راغب باشی به این ازدواج نیستی و من بیشتر فکر میکنم فشار ها و اجبار هایی که این خانم روی شما داره کمی شما را وادار کرده که به خانوادتون فشار بیارید.چون شما تاکید حرفتون روی این موضوعه که با اون دختر خانم چه کار کنید و چه طور ایشون را قانع کنید.
البته شاید این برداشت من باشه
دلیل اینکه خانواده شما مخالفت میکنن با این ازدواج چیه؟
مگر مشکل حادی هست؟
و چرا احساس گناه ؟مگر رابطه ای بوده که شما از این رابطه احساس گناه کردید؟
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
[ همه رابطه ای به غیر از سکس با ایشون داشتم 2 ساله که با هم هستیم خانواده هم به خاطر پایین بودن سطح زندگی آنها و زیاد بودن خانواده انها را اشکال میگرفتند نمی دونم چه جوری این مساله رو خاتمه ببخشم
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
سلام فیروز جان
منظورت از خاتمه دادن این قضیه چیه؟
شما زمانی که با این خانم دوست شدی و مدتی 2 سالی را که باهاش در ارتباط بودی اگر برات سطح مالی و فرهنگی مهم بود باید خیلی زودتر از این حرف ها میفهمیدی چون شما شناخت بهتری از خانواده خودت داشتی و حتی اگر نیتت از همون اول فقط دوستی معمولی بوده و نیتی برای ازدواج نداشتی باید این دوستی را قطع میکردی .
اگر واقعا شما ایشون را دوست داری و فکر میکنی که این دوست داشتن واقعی هست و عادت نیست باید واقعا با خانوادت از راه و روشش جلو بری و خانوادت را راضی کنی .
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
دوست عزيز شما اين خانم رو رها كني بهتره ! با اين حرفهايي كه شما زدي معلومه بعد از 24 سال قدرت تصميم گيري نداري و اگه يه زماني ازدواج سر بگيره خانواده شما نميذارن آب خوش از گلوي اين خانم پايين بره.به حرفهاي targol فكر كني بد نيست.
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
نمیتونم رهاش کنم هم احساس گناه میکنم هم اینکه اون دست بردار نیست میگه هر چی میخواد بشه باید به تو برسم یا خودمو میکشم به هیچ راهی نیمیتونم اونو راضی به جدا شدن بکنم
-
RE: کمک-- واقعا هنگ کردم
آقای فیروز عزیز، یعنی شما فقط به خاطر احساس گناه و اصرار اون خانم دارید به ازدواج فکر می کنید؟
یعنی توی این مدت دو سال که ایشون رو شناختین تنها چیزی که نصیب شما شده احساس گناه هست؟
لطفا بیشتر با خودتون فکر کنید، زندگی مشترکی که به خاطر فرار از احساس گناه پایه ریزی بشه سرانجامی نخواهد داشت، اما اگه واقعا این خانم خصوصیاتی دارن که نظر شما رو جلب کرده و با معیارهاتون هماهنگی داره میتونید با استفاده از روشی اصولی خانواده تون رو راضی کنید. من احساس می کنم که شما قبل از اینکه این موضوع رو خانوادتون بفهمن به این خانم علاقه داشتین و بعد از فهمیدن خانواده، تحت تأثیر مخالفت اونها قرار گرفتین.
به هر حال باید بیشتر روی خودتون و تصمیماتتون فکر کنید...
:72: