-
1 فایل پیوست
جالب بود
:305:یک شب سرد زمستانی که من وهمسرم ازمسافرت برگشتیم دراین شهربزرگ من به خاطرحال ناخوشایندی که داشتم وسرمایی که بود همسرم را گم کردم ووقتی به خودم آمدم وهمه جا را باچشمانم جستجومیکردم همسرم را درکنارخودندیدم ترس ودلهره داشتم چراکه حال خوشی هم نداشتم اما خیلی طولی نکشید که پس ازپنج دقیقه:300: اینا همسرم را پیداکردم خیلی خوشحال شدم وهمسرم ابرازنگرانی و...کرد اما لحظه زیبای این ماجرا جایی بود که همسرم گفت :وقتی گم شدی تازه فهمیدم چقد بهت علاقه دارم...
جالبه !!!
بعضی اتفاقات باید توی زندگی آدم رخ بده تا آدما بهترهمدیگرروبفهمند:104::227:
-
RE: جالب بود
آره واقعا درسته گاهی تو بعضی چیزا حکمتی هست.
-
RE: جالب بود
گاهي بعضي از اتفاقات كوچ باعث مي شود كه ما قدر همديگر را بيشتر بدانيم. شايد مرور اين قدرشناسي روحيه مضاعف به ادامه زندگي بهتر بدهد.
-
RE: جالب بود
خدا کنه این برای همه مردا صدق کنه!
خدا کنه:203:
-
RE: جالب بود
دوستان کمکم کنید!!!
همسرم رشته اش مهندسی کامپیوتر هستش ولی من دلم میخواد فوق اش را هم بگیرد چراکه فوقش را بگیرد احتمال اینکه من بتونم بروم پیش خانوادم زیاده چطوری اوراتشویقش کنم که برای فوقش وقت بزار واونرا جدی بگیره به قولی فوقش را بگیرد راهنمایی ام کنید دوستان؟؟؟؟؟!!!
-
RE: جالب بود
بايد بتواني متقاعدش كني كه اگر اين كار رابكند به چه دلايلي برايش بهتر است. زماني كه كاملا متقاعد شود و ضمنا بتواني در برنامه ريزي كردن براي تلاش به او كمك كني تا دغدغه خاطر نداشته باشد او كم كم قبول خواهد كرد.
-
RE: جالب بود
صادقانه به او بگو که با قبولی در فوق لیسانس امکان نزدیک شدن تو به خانواده ات وجود داره اگه بدونه که با این کارش به تو کمک میکنه حتما کوتاهی نمیکنه
-
RE: جالب بود
انگیزه در او ایجاد کنید و قابلیتهایش را یاد آور شوبد و از محاسن ادامه تحصیل و نقاط قوتی که در زندگی تان ایجاد می کند .حتما نتجه هم می گیرید وموفق هم می شوید .
-
RE: جالب بود
دوستان خوبم ازراهنماییاتون ممنونم
درضمن من ازش خواستم تلاشش را بکند اما چطوری؟!!!صب ساعت 6بلند میشیم وایشون تا نمازوصبحانه بخورند ساعت میشه هفت وهفت وبیست دقیقه هم میرن سرکار ظهرا هم خونه نمیاد چون به کارش دوره ومیره خونه مادرش ناهار وشب هم تا برسه خونه ساعت 6یا شش ونیم شده وخستس ومیخواد استراحت بکنه وشام بخوره میگه حال خواندن ندارم صبحا می تونم وقت بزارم که الحمدالله به وضع این محرم انگار بکن که تاساعت 10ونیم یک بلند گو گذاشتن کنار سرت وهمینطورسروصدای طبل وبساط ودسته ازپشت بلندگوطوریکه شیشه ها میلرزند.ایشون هم میگه من نتونم بخوابم صبح نمی تونم زود بلند شم باشه برای بعدازمحرم بدبختانه بهمن هم کنکورداره!!!!!
هوشش خیلی خوبه خیلی تشویقش می کنم و...اما وقتی نیست که بتونه بخونه بازاگه خودش دل میداد شاید کمتربهونه گیری می کرد بدبختی حرفاشم به جاست .......