مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
سلام.....:72:
سلام به همه دوستاي خوبم توي تالار بزرگ و صميميه همدردي....
و سلام به مدير همدردي عزيز و با اجازه ايشون كه اين پيشنهاد زيبا رو به من دادن ....
عزيزان همه كم و بيش " شاد" عزيز رو ميشناسين ... و نوشته ها و نظرات زيباشو توي اين تالار خونديدن...
حالا... ازتون ميخوام همه به كمك هم گلچين نوشته هاي شاد عزيز و روشهاي زيباي همراهي كردنشو اينجا بنويسيم...
ميخوام يه كار قشنگ انجام بديم.... شماها خلاق ترين.... لطفا كمك كنين تاپيك زيبايي بشه...
تا اگه تازه واردي هم اومد توي تالار سردرگم نشه كه اين خانوم كي بوده كه همه تالار واسش بهم ريخته؟؟؟
حرفاي قشنگشو..... درسهاي قشنگشو.... دلداري ها و دلسوزيهاي قشنگشو با پيوست كردن نوشته هاش و گلچين كردن اون بنويسين..... هر كدوم از ما شاد عزيز رو يه جور ميشناسه....
با هزار تا صفت زيبا مثل مهربون... فرشته... پاك ... دلسوز... و فهيم و باارزش ....
كسي كه ما همه ازش درس گرفتيم.....
پس بياين .... شاد رو به همه بشناسونين و به تازه واردا بگين شاد كيه؟؟؟
بگين كه شاد كسيه كه با اومدنش به تالار غمهاي خودشو يادش ميرفت و با دستاي قشنگش مهربوني رو به همه ما ميداد... و اميدواريم كه بزودي زود با همون دستاي قشنگش توي همين تاپيك واسمون پيام تشكر بنويسه....
ما از بودنش خيلي درس گرفتيم .... همينطور از نبودنش .... ما بزرگ شديم..... هممون...
حالا ميخوام همونطور كه دستاي همو گرفتيم و واسه اش دعا ميخوونيم....
همونطور هم به كمك هم طرز زندگي و مهارتهاشو و آگاهي هاشو به دوستاي جديدمون بشناسونيم...
گرچه يادآوري حرفاي قشنگش واسه خودمون هم جذابه....
بسم الله....:72:
مدير همدردي عزيز از شما هم ميخوام ياري برسونين ....
اميدوارم خدا به شما هم خير و قوت و سلامتي بده .....
و اميدوارم دوستاي نازنين و با معرفت تالار همه سلامت و تندرست و شاد باشن.....:72:
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
شیرین عزیز، کاری که شما کردین خبر از قلب پاک و مهربان شما میده، اما شاید بهتر باشه که از شادی یه آدم خاص نسازیم، راستش من کمی که ازش تعریف کردم با واکنش خوبی مواجه نشدم البته حق می دم به دوستان، شما به خاطر صحبتهایی که با شادی به طور خصوصی داشتین تونستین مثل من بهش نزدیک بشید. من الان واقعا نسبت به اون حساسیت دارم اگه کسی کوچکترین حرفی در موردش بزنه سریع واکنش نشون میدم، البته قبلا هم اینطوری بودم، اما الان شدیدتر شده، راستش فکر نمی کردم در دنیای مجازی هم مثل دنیای واقعی دوستان زیادی داشته باشه، شاید از شهرتش مشخص بود اما عمق ناراحتی دوستان خیلی بیشتر از اون چیزی بود که من فکر می کردم و همین باعث عذاب وجدان من شد که چرا این قضیه رو مطرح کردم، واقعا ناراحتم که باعث ناراحتی شما شدم، هنوز نمیدونم شادی اگه برگرده چه عکس العملی نشون میده، مطمئن هستم که اون هم شدیدا ناراحت میشه.
راستش من خیلی دوست دارم این کار رو انجام بدم و پستهای زیبای اون رو بذارم، اما ترجیح میدم صبر کنم تا نظر سایر دوستان رو بدونم، من نمیخوام نقش اون سوسکه رو بازی کنم که به بچه اش می گفت «قربون دست و پاهای بلوریت برم».
من این چند روزه چیزهایی شنیدم که باورکردنش برام سخت بود، دوران خیلی سختی رو پشت سر گذاشته، خیلی سخت تر از اون چیزی که من توی این 6 سال کشیدم، اونم زمانی که همه هم سن و سالانش مشغول بازی و خنده بودن! من از داشتن دوستی مثل اون واقعا خدا رو شکر میگم، واقعا خوشحالم که اونو سر راه من قرار داده، رفتار اون روی رفتار من هم تأثیر گذاشته، البته تا حدی!
برای ادامه این تایپیک منتظر نظر دوستان هستم!
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
سلام
من با shirin joon موافقم
دقت كنید:
ما مشرق زمینی ها، و به خصوص ایرانی ها آدمهای با احساسی هستیم. و این چیز بدی نیست و خیلی هم خوبه. اما بعضی وقتها افراط در مورد این احساسات می تونه موجب ضایع شدن بعضی حقایق، واقعیت ها و منطق ها بشه یا اگر نگوییم ضایع شدن بهتر است بگوئیم كم رنگ شدن.
شما ببینید همین ایام محرم را...
خیلی خوبه همه ما برای امام حسین احساسات به خرج می دهیم. گریه می كنیم و مراسم می گیریم و ....
اما واقعا این كافیه؟!
محتوا و هدف امام حسین، شیوه عملكرد و روشش، زندگی و الگوبودنش و آموزه های علمی و عملی در نهضت عاشورا كجا هستند؟ آیا ما آنچنان كه به مسائل احساسی عاشورا بهاء می دهیم، حسینی زندگی می كنیم، حسینی رفتار می كنیم یا حتی حسینی درك می كنیم. چقدر روش شیوه زندگی ما این احساسات تاثیر می گذارد و آیا این احساسات با معانی قیام كربلا پیوند می خورد؟!
و البته این فرهنگ عمومیت دارد...
همین مسئله shad را دقت كنید....
بسیار عزیزان نسبت به او ابراز احساسات كردند، خود من هم هنوز تحت تاثیر این شوك هستم...
اما بزدوی متوجه می شویم ،همه چیز احساس می شود و كنترل احساس آنچنان همه را در بر می گیرد، كه تامرز افسردگی و خمودگی ما را به عقب میراند، گاهی نا امیدی، گاهی استصال و ....
و جای اینكه چرا دوستان نسبت به شاد چنین نگاه احساسی دارند، بحث نمی شود.
اینكه shad چه می گفت ، چه تعاملی با اعضاء داشت و شیوه های او هست كه دوستان نبودش را احساس می كنند،بحث نمی شود.
اتفاقا روزن... اگر به جای پرداختن به جسم shad ، به نرم افزار روان او توجه شود. به مفاهیم ذهنی او و تعاملات قشنگش به اعضاء توجه شود منجر به خشنودی shad می شود، چرا كه متوجه می شود كه روش و منش و تجارب آن مفید واقع شده است و بحث شده است. نه صرفا مسائل احساسی.
سوء تفاهم نشود، من مخالف احساس نیستم. چون احساس یك خصیصه منحصر انسانی هست و اگر بی احساس شویم با یك ماشین آهنی فرقی نخواهیم كرد. اما فقط و فقط صحبت بر سر اعتدال هست. تا این احساسات ظریف ما را به ركود و خمودگی پیش نبرد. و جای مفاهیم اصلی در این میان خالی نماند.
من در ذیل یكی از موضوعاتی كه shad ایجاد كرده است را می آورم ، لطفا دقت كنید و خلاقیت ایشون و روش او در پیگیری مباحث ، هدفمند بودن و تعامل منطقی و قشنگ او را با سایر اعضاء مشاهده كنید. البته اكثر شاد در كار پاسخگویی به سایر اعضاء بود،اما موضوعات این چنینی هم دارد كه به صورت نظری به ریشه یابی مشكلات می پردازد:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
به نظر شما ته خط زندگی کجاست؟ آیا زمانی میرسه که ما به یه تابلو بر می خوریم که روش نوشته «اینجا ته خط است»؟ اونوقت باید به سختی این راه اومده رو برگردیم، چون خیابونی که توش هستیم یک طرفه اس و باید پیاده برگردیم، یا اینکه منتظر بمونیم تا شاید شهرداری در چند سال آینده یک اتوبان از اونجا بکشه به وسطای زندگی!
اونایی که به ته خط رسیدن از کجا می فهمن که این اتفاق براشون افتاده؟
ما خودمون هستیم که شهر زندگیمون رو میسازیم، خیلی ها هستن که شهرشون کوچه های بن بست زیاد داره، کوچه های پیچ در پیچ و خیابان های یکطرفه و پرتگاه و ...
خیلیها هم هستن که توی هر کوچه و خیابونی یه راه در رو می زارن، یه جاده فرعی، یه دور برگردون، یه زیرگذر!
اما چرا همه بلد نیستن؟ چرا ما بدون اینکه واحد شهرسازی رو بگذرونیم بدون هیچ اطلاعی شروع میکنیم به خیابون کشیدن و خونه ساختن، بعد هم شهری میشه که نه خونه هاش استحکام داره و نه جاده هاش امنیت و مقصد!
شهر شما چند تا خیابون داره، چند تا دوربرگردون، چند تا بن بست، چند تا پل؟ اصلا خونه هاش در چه وضعیتی هستن، با کوچکترین زلزله می ریزن پایین؟ یا نه ضد زلزله ان؟ چند تا از خیابونای شهرتون شما رو به مقصدتون رسونده، چندتاش بیراهه بوده؟ اصلا مقررات عبور و مرور رو رعایت می کنید یا نه؟ اصلا شهرتون مقررات داره یا نه؟؟ کی مقررات رو براش وضع کرده، خودتون یا اشخاص اطرافتون، یا جامعه و فرهنگتون؟؟
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4511&pid=41837#pid41837
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
شاد عزيز ، حدود 1.5 ماه پيش که عازم حج بودم اين مطالب رو برام نوشته بود:
baby عزیز بهتون تبریک میگم، وقتی برگشتین سوالهای زیادی ازتون دارم...
وقتی رسیدی مسجدالحرام برای اولین بار که می خواین کعبه رو ببینین از دور بهش نگاه نکنید سرتونو بندازین پایین و وقتی نزدیک کعبه شدین سرتونو بلند کنین، احساس اون موقع رو بعدا بیاین بگین... من اون موقع حس خیلی عجیبی داشتم، الان نمی گم وقتی برگشتین در موردش صحبت می کنیم..
خب حاج خانوم من به توصيه تون عمل کردم وحالا برگشتم ، شما هم به قولتون عمل کنين ،منتظرم بياين و درمورد اين سفر صحبت کنيم. ان شاء الله
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
زیارت قبول baby عزیز
ما رو فراموش نکردی که؟
خیر مقدم
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
ممنون elinaعزيز ،
مگه ميشه فراموشتون کرد ، الان دوستاي تالار حسابي تو وقت گذاريام جا باز کردن ، شايد باور نکنين اما چندين بار به ياد دوستاي سايت افتادم وبرا رفع گرفتاري همه دعا کردم بخصوص برا اونهايي که تو تاپيک عکسهاي مکه مکرمه اومدن ، در مکانهاي مهمتر مسجدالحرام دعا کردم.جاتون خالي بود.
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
شما درست میگید آقای مدیر، این پستی که شما گذاشتین مربوط به تایپیک شهر زندگی میشه که توش آقای سورنا-آرمان و گردآفرید هم نظر دادن، من وقتی اون پستها رو خوندم واقعا لذت می بردم، چقدر زیبا هر سه نفر این شهر رو به تصویرکشیده بودن، خیلی دوست داشتم که ادامه پیدا می کرد اما نکرد. من هم چند تا از پستهای شادی رو میذارم که مربوط به ریا هست که اون تایپیک هم نصفه کاره رها شده، که کاش اون هم ادامه پیدا می کرد:
نقل قول:
این مسئله ای که شما مطرح کردین رسیدن بهش خیلی سخته مخصوصا برای کسانی که بیشتر ریا کار بودن.
من نمیدونم چطور میشه خالص شد اما می دونم چطور میشه فهمید کاری رو خالصانه انجام دادیم، خودمون تنها کسی هستیم که می تونیم این رو بفهمیم. از روی احساسی که پیدا می کنیم و لذتی که می بریم..
یک جمله از دکتر علی شریعتی خوندم فکر کنم اگه اشتباه نکرده باشم این بود « خداوند عابد عاشق می خواهد نه مشتری بهشت» (امیدوارم اشتباه نکرده باشم ) این جمله، خیلی زیباست یعنی حتی برای رسیدن به بهشت هم نباید کاری انجام داد، حتی این نیت هم نیت خالصانه ای نیست، فقط به خاطر خدا اونقدر که گرو کشی نکنیم که مثلا من فلان کار رو می کنم در عوض خدایا فلان کار رو برایم انجام بده، یا منت نگذاریم که خدایا من تمام این کارها رو به خاطر تو کردم! دیگه ریا و کلک و نقشه و حقه و ... بماند.
من وقتی احساس می کنم برای انجام کاری یکی از احساسهای ذکر شده رو دارم اون کار رو انجام نمی دم، چون دیگه لذتی برام نداره، و یه جورایی می خوام خودم رو تنبیه کنم.
همه انسانها اشتباه می کنن اما خیلی بهتره که این اشتباه ها از روی نادانی یا ناآگاهی انسان باشه و نه از روی دانش و سیاست و منفعت، لااقل در مورد اول کمتر شرمنده خدا می شیم.
نقل قول:
به نظر من وقتی انسان کاری رو انجام میده تا در نظر دیگران خوب جلوه کنه و یا اینکه دیگران تشویقش کنن، دچار مشکلات زیادی در رفتارش می شه،
اولین مشکل اینه که انسان پر توقعی می شه،
دومین مشکل اینه که نمی تونه انسانهای خوب تر از خودش رو ببینه و دچار حس حسادت می شه
سومین مشکل اینه که برای ثابت کردن خودش دست به هر کاری می زنه (از تهمت و پاپوش درست کردن گرفته تا غیبت و شایعه)
چهارمین مشکل اینه که برای خوب جلوه دادن خودش همیشه در حال ظاهر سازیه و به دروغ گفتن عادت می کنه
پنجمین مشکل اینه که اطرافیانش رو نسبت به نفعی که بهش می رسونن دوست داره پس دوست داشتنش ناشی از خودخواهیش می شه
ششمین مشکل اینه که اطرافیانش به خاطر ظاهر دروغینش اون رو دوست دارن پس هیچ وقت طرفداران واقعی نخواهد داشت.
هفتمین مشکل اینه که به خاطر تمام نقشهایی که بازی کرده در مدت کوتاهی به مرتبه خوبی حداقل نزد اطرافیانش می رسه و خیلی راحت می تونه از دیگران سوء استفاده کنه
....
پس ریا تنها ریا نیست، به دنبالش تمام صفت های بد گریبان انسان رو می گیره... بهتره از همون ابتدا خودمون رو تنبیه کنیم تا به همچین منجلابی نیفتیم!
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=3976
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
سلام به همه دوستان عزيزم....:72:
مدير همدردي عزيز متشكرم... شما هميشه به موقع بهترين كمك رو ميرسونين... اميدوارم بيشتر با ما باشين.... و ممنونم كه از احساستون واسمون نوشتين....
روزن جان ممنونم عزيزم .... ميدونم دوره سختي رو ميگذروني .... عزيز دلم كسي نمي خواد از "شاد" نازنين يك موجود خاص بسازه چرا كه شاد عزيز بخودي خود متفاوت هست....
شنيدي كه ميگن مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه ......
در مورد شاد عزيز كافيه فقط نوشته هاشو بخوني تا بهت ثابت بشه نويسنده اش كيه؟؟
عزيزم خودت رو ناراحت اين موضوع نكن .... شايد سكوت بيش از اندازه دوستاي شاد عزيز تو رو اينطور آزرده ...
من به نوبه خودم ازت عذر ميخوام ... ما بايد زودتر خودمونو جمع و جور ميكرديم... عزيزم تو واسه همه بچه هاي با معرفت اينجا شناخته شده اي و همينطور شاد عزيز...
راستش اين مدت خيلي خيلي فكر كردم .... به آخر خط رسيدم و برگشتم.... راستش اينقدر كم آوردم كه خواستم بي خبر برم....
اما......
با خودم فكر كردم اگه من جاي شاد بودم و اين اتفاق واسه من افتاده بود شاد توي اين تالار براي من چي مينوشت؟؟؟
مطمئنن اگه بي خبر ميذاشت ميرفت يا افسردگي ميگرفت من هيچي عايدم نميشد... هيچكس هيچي عايدش نميشد....
فكر نمي كنين يه حكمتي بود كه ما تو يه دوره زماني خاص اينجا.... دور هم جمع بشيم با شاد عزيز اينجوري رابطه برقرار كنيم و بعد اين اتفاق بيفته اونهم درست زماني كه نوشت وقتشه بره به جنگل ارزوهاش....؟؟
به نظر آشنايي با همچين انسان مهربوني يه حكمتي داشت....
اينكه حداقل سعي كنيم رفتاراي خوبشو جايگزين رفتاراي آزار دهنده خودمون بكنيم.... اينكه ما هم ميتونيم يك شاد باشيم...
يك انسان كه انسانيت و فهم و دركش همه رو جذب كنه.......
قبول دارم اين اتفاق اونقدر غير منتظره بود كه ما رو شوكه كرد....
اما .....
شاد اگه بود چكار ميكرد... لياقت اون خيلي بيشتر از ايناس كه ما اينطوري يكي يكي از اينجا بريم بدون اينكه به كساني كه موندن واقعا بگيم جاي كي واسمون خالي بوده كه ما رغبتي به موندن نداريم....
راستي چه خصوصيتش ما رو جذب خودش كرد؟؟؟
چي شد كه عاشقانه دوستش داريم و واسش گريه ميكنيم و دعا ميكنيم كه برگرده ....
همش توي همين جمله خلاصه ميشه.... " شاد عزيز توي همه چيز اول بود...."
توي مهربوني ... توي كمك رسوندن به همنوعش... شاد ننشست زانوي غم بغل بگيره و دلسوزي هديه بگيره....
شاد قوي بود... احساس قدرت ميكرد..... و با قدرت ميگفت با افسردگي ميونه اي نداره...
ميگفت افسردگي واسش يه كلمه است... فقط همين...
شاد عزيز بجايي رسيد كه خداي مهربون هم به خواسته اش احترام گذاشت....
حالا واقعا انتظار اون از ما تو نبودش و اين وقفه اي كه پيش اومده چيه ..؟؟
چطوره همه معتقد باشيم تو اين واقعه غمگين تريم ؟؟ و بعد از ناراحتي زياد اينجا رو ترك كنيم ....
حالتي كه خودم تا ديروز داشتم و اگه مدير همدردي عزيز تلنگر بهم نميزد معلوم نبود الان وضعيتم چي بود!!!
عزيزاي دلم ... مهربوناي واقعي .... من واقعا همتون رو دوست دارم چون ديدم چطور شاد عزيز رو دوست دارين....
پس
روزن عزيزم ناراحت نباش .... تو كاري كه از دستت برميومد كردي ....
همين كه ما رو باخبر كردي .... خودش بزرگترين كار بود.... چون ميدونستي همچين كسي جاي خاليش واقعا احساس خواهد شد.... ممنونم كه به افكار و احساسات ما احترام گذاشتي ....
حالا به كمكتون احتياج داريم دوستان عزيزه شاد.... نميخواين دين خودتونو ادا كنين؟؟؟
همونجوري كه تو خونه يا محل كار يا واسه دوستاي بيرون ازش تعريف كردين و وصفش كرديد همونطوري ....
منتظريم....
همونطوري كه واقعا بود و هست .... همونطوري كه مارو جذب كرد....
بنويسين!!!! ....:72:
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
می شه لطفا یکی بگه برای شاذ چه اتفاثی افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خواهش می کنم به ما بگید شاد چه بیماری گرفته؟
RE: مهارتها. آگاهي ها و روش "شاد" عزيز در زندگي....
علاوه بر پستهایی که اینجا گذاشته، من چیزهای زیادی ازش دیدم، حرفهای زیادی ازش شنیدم، میتونم در مورد اونها صحبت کنم، اما میترسم شادی ناراحت بشه، دختر عجیبی بود، شاید من همیشه سعی در مخفی کردن نقاط ضعفم داشتم و دارم و همیشه نکات مثبتم رو فریاد می زنم، اما شادی هیچوقت سعی نمی کرد رفتارهای مثبتش رو فریاد بزنه، یعنی براش مهم نبود که کسی بفهمه که فلان کار مثبت رو انجام داده و یا در کار خاصی موفق شده، بعضی وقتها فکر می کردم شاید این اخلاقش به خاطر اینه که همیشه توی زندگیش موفق بوده، همیشه دست به هر کاری زده بود توش اول بود، براش عادی شده و نیازی نداره به کسی بگه، اما این اخلاقش از بچگیش بود و در مورد کمکهایی که به دیگران میکرد هم همینطور بود. اما در مورد نقاط ضعفش صحبت می کرد، از اطرافیانش کمک می خواست تا بتونه اونها رو از بین ببره.
من مثلا میخوام حرف نزنم نمیشه، اینا رو گفتم که بگم شاید شادی ناراحت بشه از اینکه من خصوصیات مثبتش رو توی تالار فریاد بزنم!