اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
دوستان ،همين بس كه بگم من در حال جدايي از عشقم هستم ، اين جدايي به نفع هردومونه !
ولي من دارم آسيب ميبينم ،تحملم كم شده... از تنهايي خسته شدم ،هيچ همدمي ندارم كه باهاش دردو دل كنم و سبك شم
دوستاني كه تجربه ي جدايي از عشقشون رو دارن ، حال من رو درك ميكنن
خواهش ميكنم كمكم كنين كه بتونم تحمل كنم
خيلي خستم ، در جدال بين عقل و دلم ،عقلم پيروز شد ولي به اين دل شكسته ، زخمي نشسته كه داره شديدا آزارم ميده
كاش ميتونستين با حرفاتون آرومم كنين
خيلي به همدردي نياز دارم
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
دوستان دارم داغون ميشم
با تمام وجودم دوستش داشتم ولي ديگه ادامه دادن محاله
دوستاني كه از عشقشون جدا شدن كمكم كنن ،بگن چه طوري اين كارو كردن ؟ چيكار كنم كه دوباره برنگردم
اشكهام روونه
بگين چيكار كنم؟
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
سلام رویای گرامی :
راستش من تا حالا عاشق نشدم . اما تا جاییکه بتونم سعی میکنم راهنمایی کنم .
شما خودت توی این تالار خیلی ها را راهنمایی کردی . و من هم شاهد خیلی توصیه ها و راهنمایی های خوب شما در این تالار بودم . حالا وقتشه از دانسته های خودت برای خودت استفاده کنی . اول سعی کن کمی آروم تر بشی . میدونم سخته ولی بهتره این کار را بکنی . اگر دوست نزدیک یا خواهر داری که میتونی باهاشون حرف بزنی حرف بزن . اگر نه همینجا تایپ کن . یک نکته دیگه هم اینکه سعی کن بیکار نمونی حتی اگر کاری نداری یک کار یا سرگرمی برای خودت دست و پا کن تا این روزهای سخت بگذره . بعدش هم چرا فکر میکنی تنهایی . انگار فراموش کردی که خدایی داره که همیشه به حرفهات گوش میده و بیش از هر کس دیگری دوستت داره .کار خوبی میکنی به حرف عقلت گوش میدی . شاید الان کمی برات سخت باشه ولی از تباه شدن زندگی و آیندت جلوگیری میکنه .
موفق باشی
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
digitalman گرامي ، ممنون از اينكه پاسخم رو دادين
ميدونم كه خدا رو دارم و اون باهامه ،ولي نميدونم با بغض توي گلوم چيكار كنم ؟ اينجوري بايد 24 ساعته پيش سجاده و چادر نمازم باشم ،چون تا ازشون دور ميشم ، دوباره غم و غصه هام ميان سراغم . زندگيم برام سوت و كور شده ،آخه چه سرگرمي اي ؟ موقع امتحانات نزديكه ، جزوه رو ميزارم جلوم تا بشينم درس بخونم ، ولي نميتونم ، ساعتي دو سه بار موبايلم رو چك ميكنم شايد يه معجزه اي بشه و ...
خودمم نميدونم دنبال چي هستم ؟ عقلم ميگه نه ! دلم ميگه آره ولي همين آره ي دلمم با ترديده!!!
همش اميد دارم كه يه معجزه بشه ،البته چه معجزه اي نميدونم !!!
نميدونم چه دعايي كنم ؟ دعا كنم كه مهر اون از دلم بره بيرون ؟ ولي آخه دلم نمياد كه همچين دعايي كنم .
دعا كنم كه پيشش برگردم ؟ آخه دوباره روز از نو ، روزي از نو
يه جورايي دلم راضي نميشه كه تمومش كنم ، ميدونم داره اشتباه ميكنه ،ولي سخته كه بخوام جلوشو بگيرم!
نه درست ميتونم درس بخونم ، نه زندگيم ديگه زندگيه !!!
دست و دلم به هيچ كاري نميره
يه جورايي شادي توي زندگيم مرده !
ميدونين ؟ اين وسط من خيلي تحقير شدم ... خيلي هم عذاب كشيدم ... البته جدايي از جانب من صورت گرفته !!
شيطونه ميگه برم با يكي ديگه رابطه برقرار كنم تا شايد عشقم رو فراموش كنم ولي دو مشكل وجود داره :
1) اصلا نميتونم به خودم اجازه ي همچين كاري رو بدم ، چون من اون رو واقعا دوست دارم و دلم به هيچ وجه راضي نيست كه با كسي ديگه ...
2) ميدونم كه اين راه شايد يه راه حل موقتي باشه و راه حل اشتباهي هستش و يه جورايي از چلاه درآمدن و در چاه افتادنه !! چون در اين زمان كه من دل شكسته ام ، شايد زود وابسته ي يك نفر ديگه بشم و حالا ...بيار و باقالي بار كن ! ديگه اين يكي رو چه جوري بايد درست كنم ؟
خيلي سخته
سر درگمم ، يه جورايي اگه ميخوام تمومش كنم ، بايد سعي كنم كه هيچ رابطه اي نباشه ! ولي نميدونم چرا همش منتظرم كه بهم زنگ بزنه !! اينجوري به نظرم اصلا به هيچ جايي نميرسم
ببخشيد ولي مغزم قفل كرده ، نميدونم بايد چيكار كنم ؟؟
واي واي ... بسوزه پدر عاشقي ، اميدوارم هيچ وقت عاشق نشين.....
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
فقط دلم ميخواد برم تو اتاقم و بلند بلند گريه كنم ، خسته شدم از بس كه توي سكوت و خفقان گريه كردم
دلم ميخواد داد بزنم ،خدا رو صدا بزنم ، ببخشيد ( فكر نكنين ديوونه شدما!!!) ولي دلم ميخواد خودمو بزنم ، موهامو بكشم ،وسايل اتاقمو داغون كنم ، ميخوام فريادي بزنم كه اونم صدامو بشنوه
بغضم گلومو خشك كرده ، از شدت عصبانيت معده درد گرفتم . هيچ كس من رو درك نميكنه !!
خدايا!!!!!!!!!
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
رویا جان این حالتهای شما کاملا طبیعیه روزهای اوله و خیلی سخت بهت میگذره . خودت هم تو این تاپیک کسانی را دیدی که روزهای اول چقدر مشکل داشتند ولی بعدا باهاش کنار اومدن از وابستگی بیرون اومدن و حتی خیلی هم راضی بودن . توی این سن و سال تنهایی سخته . برای شما که به تنهایی عادت نداری و قبلا با کسی بودی و کسی را داشتی سخت تره ولی دونکته هست : یک اینکه سخته ولی قابل تحمله و دو اینکه سخته ولی کار درست همینه .
در مورد پیدا کردن یکی دیگه هم خودت مشکلاتش را به خوبی بیان کردی . خواهر من توی این رابطه ها دنبال چی هستی ؟ واقعا اینطور روابط به شما چی میده ؟ واقعا حیف شماست که عمرتو اینطوری هدر بدی .
یکی از دوستان قبلا یک مشکلی داشت و اومد اینجا مطرح کرد و بعد که خلاص شد اومد گفت میخوام دنبال یک رابطه جدید باشم و آقای سنگتراشان هم در پاسخ به ایشون این پست را زدند .
نقل قول:
سلام roz_zard
رابطه جدید؟
چطوری؟
مثل اینكه تجربه ای كه كسب كردی كافی نبوده؟!
شاید باید محكم تر سرت به سنگ بخوره تا متوجه بشوی مسیری كه می روی تو را به آنچه می خواهی نمی رسونه
ببین تو در این سن باید انرژیت را روی مسائل خاص خود بگذاری و زمینه های مراحل بعدی زندگیت را مثل ازدواج فراهم كنی.
اما اگر تصور می كنی معیارها و شرایط ازدواج را داری باید كاملا رسمی اقدام كنی و نسبت به شناخت همسر آینده ات در یك بستر رسمی اقدام كنی.
اما اگر بدون هدف مشخص و آن هم پس از یك شكست عاطفی و از روی نیازهای احساسی خود را درگیر هر رابطه بی سرانجام كنی ، این بار معلوم نیست جان سالم از مهلكه بدر ببری. مواظب باش!!!!!
امیدوارم بتونی این مشکل را اول کنترل و بعد کاملا حلش کنی .
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
دوست عزيز
خودمم مشكلات اين كار رو ميدونم و گفتم كه قصد ندارم كه رابطه ي جديدي رو شروع كنم و دوتا دليل هم براش آوردم
ولي مشكلات خيلي به من فشار آورده ! يه جورايي توي شوك هستم ! يه جورايي از همه ي مردها بدم مياد حتي بابام !
اگه كسي صدايي دربياره ،مثلا به عنوان مثال كنارم خيار بخوره !دلم ميخواد برم خفه اش كنم ،
همچين ببخشيد مثل ... چيزي ميخورن و بي غمن كه از روي همين بي غم بودنشون زجرم ميدن ... آخ آخ معده ام هم كه ديگه وضعش افتضاحه ، دردش داره ديوونم ميكنه!
كلي خودم رو كنترل ميكنم كه به ديگران كاري نداشته باشم ولي نميشه ، چهره ام آرومه ، خيلي آروم ولي درونم طوفانه دائما با مامان بابام دعوام ميشه ! سر چي ؟ بهشون ميگم كنار من غذا نخورين ، هيچكي نبايد با صداي بلند توي خونه صحبت كنه ، اگه صداشون رو بلند كنن ، حتي براي دادشم ، من نا خود آگاه دادم بلند ميشه !
توي جمع گوشه گيري ميكنم ،هي ميگن بيا برقص !! اي بابا دلتون خوشه ! ميگن خاله ي بچه اي ، پس چرا توي جشنش نميرقصي و گوشه گيري ميكني ؟ اونوقت اونقدر اصرار ميكنن تا آدم يه جورديگه جوابشون رو بده !!! بابا چيكارم دارين ؟ اصلا انگار اين مردم توي زندگيشون هيچ غمي نداشتن!!
درد من خيليه ، يكي دوتا نيست ، بد تر از همه اينه كه با خواهرم نميتونم صحبت كنم ، اون الان درگير كاراي خودشه ، تازه هرچي بگم ، فرداش صاف ميذاره كف دست مامانم ! حوصله ي اونا رو ديگه ندارم...
فقط همين سايت رو دارم ،دوستانم هم هيچ تجربه اي ندارن كه كمكم كنن و از طرف ديگه دلم نميخواد رازم رو بدونن
فقط همين سايت رو دارم
همين
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
خوب این خیلی خوبه که شما با این حال بد و ناراحتی زیاد میتونید فکر کنید و خودتون میدونید که چه کاری بهتره .
گفتید که فقط همین سایت را داری ( بعد از خدا )
همین سایت هم کم جایی نیست شما در همین سایت دوستان زیادی دارید که میتونن کمکتون کنند . این سایت نه فقط برای شما بلکه برای خیلی ها بهترین جا برای حرف زدن درد و دل کردن و راهنمایی خواستن است .
این را هم فراموش نکنید که این حالات طبیعی هستند . شما انسان هستید سنگ که نیستید . اما زمان به حل مشکل شما خیلی کمک میکند .
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
مشكل اصلي من اينه كه ميترسم كه با زجر و بدبختي سعي كنم كه فراموشش كنم ولي دوباره با يك تلفن ، همه چيز بر باد بره
آخه اين دله !! يه كسي رو دوست داره كه اصلا نميتونه كه ازش متنفر باشه ....
حالا فرض كنين بعد از يك مدت معشوقش بياد سراغش ، دوباره همه چيز از اول ...
واي ...
ميدونين ؟ اين بد تر از مرگ عزيزانه(زبانم لال) . خدايي نكرده ، اگه يك عزيزي از دست بره ، دل ميدونه كه ديگه اون هيچ موقع برنميگرده و راحت تر رام ميشه
ولي در اين مورد ، امكان برگشت هست ... واسه اين دلم اذيتم ميكنه ...
اي كاش دل نداشتم
كاش اين اميد هم نا اميد ميشد !!!
تا زماني كه اين دلم اميد داره ! فراموش كردن يه جورايي برگشت پذير ميشه
RE: اين دفعه بيشتر از هرزمان ديگه اي به كمكتون نياز دارم،غم جدايي
شاید برای بعضی ها این موضوع مصداق داشته باشه ولی برای شما من فکر نمیکنم اینطور باشه . شما الان در وضعیت بحرانی هستید با اینحال تصمیمتون را گرفتید . اگر این شرایط بحرانی ( که بنظر من طولانی هم نخواهد بود ) پشت سر بزارید دیگه میتونید خیلی راحت تر و محکم تر تصمیم بگیرید . در اون شرایط ؛ که تجربه شما بیشتر شده و بر احساسات هم غلبه کردید فکر نمیکنم اون فرد بتونه با احساسات شما بازی کنه .