+ من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ای
[/color][/size][/font][font=Tahoma][size=medium][color=#000000]:302:
این متن رو بخونید بهم بگید چیکار کنم چون دیگه از دست هیچکس کاری بر نمی یاد شاید نظر شما یک قطره آب روی جرقه زندگی من باشه .
از 17 سالگی می شناختمش ولی چون خدمت نرفته بود خانواده ها اجازه ازدواج به ما ندادند . من با کس دیگری ازدواج کردم و حاصل این ازدواج مسخره و بی فکر شد دوتا دختر مثل دسته گل و بعد طلاق به علت اعتیاد و دست بزن همسر سابقم و در آخر صیغه کردن پنهانی یک دختر فراری.
بعد از طلاق بجه ها به همسرم رسیدند و من تنها زندگی می کردم کارمند قرار دادی یک اداره دولتی شدم و تونستم روپای خودم بایستم دو باره سروکلش پیدا شد ، ازم خواستگاری کرد باتمام علاقه ای که بهش داشتم ازش خواهش کردم که اگه نمی تونه منو خوشبخت کنه کنار بره و بذاره زندگیمو به همین منوال که خودم ازش راضی بودم ادامه بدم ولی بهم اطمینان داد که این کار رو می کنه با دودلی قبول کردم بعد از ازدواج چون فکر می کرد می تونه با بچه منو به زندگی پایبند کنه خواست که بچه داربشیم به خاطر اینکه فکر نکنه نمی خوام باهاش زندگی کنم قبول کردم در طول این مدت چهار سال به نوعهای مختلف و موضوعات متعدد می فهمیدم که داره بهم دروغ می گه ولی به خاطر اینکه غرورش خرد نشه به روش نیاوردم زندگی خوبی نداشتم دخترام هم نمی تونستم ببینم چون احساس می کردم که اگر حرفی از اونا بزنم فکر می کنه که حواسم هنوز به زندگی گذشتمه . سر کار رفتم ، کار تایپی توی خونه انجام دادم و هر کاری کردم تا زندگی مو بسازم ولی هر بار با دروغ و بی تفاوتی های همسرم مواجه شدم حتی بعضی اوقات از خانوادم قرض کردم تا غرورش خورد نشه ولی حالا با تمام زحمتایی که کشیدم و گذشتهایی که کردم با توجه به اولتیماتومی که روز اول بهش دادم می بینم که پنهانی کارایی رو انجام داده که حدودا پنج میلیون قرض بالا آورده ، لباس مناسب ، خوراک مناسب ، محل زندگی مناسب ، خونه مناسب و ... نمی تونه برام فراهم کنه حتی در طول مدت زندگی مشترکمون به یک مسافرت کوچک هم نرفتیم تمام وقت به کار یا خانوادش فکر می کنه و تمام تلاش من برای حقظ این زندگی یکطرفه و بی نتیجه شده از طرف خانواده هامون هم هیچ حمایتی نمی شیم چون خانواده من به اندازه خودشون کردن ولی خانواده همسرم حاضر به مساعدت به تنها پسرشون نیستن .
می خوام بپرسم حالا چیکار باید کرد . به خاطر تمام دروغ ها و بی تفاوتی هایی که بهم کرده و اینکه هیچ محبتی نسبت به من نداره و در خانواده همسرم زن رو به عنوان یک خدمت کار و ببخشید شب خوابیدن ها می بینن من نمی تونم دیگه این اوضاع رو تحمل کنم چون قبل از زن بودنم باید انسان بودنم رو حفظ کنم دیگه دوستش ندارم و تحمل این اوضاع تقریبا برام غیر ممکنه .
شما کمکم کنین.
ممنون
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
عزیزم به این جمع خوش اومدی :72:
دروغهای همسرتون در چه زمینه هایی هست؟ در زمینه شغل و کارشونه؟ الان از ایشون هم صاحب فرزند هستین؟
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
بيشتر توضيح بديد درباره همسر جديدتون
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
درباره همسر جديدتون كلي توضيح داديد. آيا قبل از ازدواج با اين آقا تحقيق نكرديد؟ نمي دونستيد چكاره است؟
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
در درجه اول اول اول اول به هیچ عنوان بچه دار نشو. که عاقبتشون نشه مثل دو دختر قبلیت. باهاش حرف بزن اگه درست شد که خوب عالیه. ولی اگر نشد شما از لحاظ مالی احتیاجی به او نداری یک مدتی تنهاش بزار و تعهد ازش بگیر گر چه مردهایی که دروغگو هستند دروغگویی تو خونشون هست و آدم نمی شن ولی نهایت سعی خودتو بکن . اگر دیدی غیر قابل تغییر هست و با وجود او زندگی برات تلخ میشه جدا شو. ولی اول از همه همه راه ها رو امتحان کن. زود به تلاق فکر نکن
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
تو هر زمینه ای که فکرشو بکنید . از ریزترین موضوع زندگی تا کوچکترینش .
مشکل بزرگ من اول دروغ گفتنشه بعد اینکه رفتارش به عنوان یک همسر از هیج نظری قابل درک نیست یه جمله معروفی هست که میگه » همیشه ، در هر شرایطی اول به انسان بودنت فکر کن بعد به زن بودن یا مرد بودنت . من تو تمام این چهار سال به طور قابل لمسی بارها و بارها به خاطر پسرکوچولوم از خیر انسان بودنم گذشتم ولی واقعا توهیچ زمینه ای لیاقتشو نشون نداد.
واقعاً دچار تزلزل شدم
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
راجع به چی توضیح بدم . خصوصیاتش :
اول - دروغگو
دوم - بی احساس
سوم - بسیار مظلوم نما ولی خوب بلده چه کار کنه
چهار - بی مسئولیت
دیگه چی بگم؟
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
من از قبل می شناختمش منتها توخونوادش نبودم و شناخت من درحد ملاقات های کوتاه بود بیشترین علتی که برای اعتماد من به خانوادش و خودش وجود داشت این بود که همشون اهل نماز و دین و حتی نماز یومیه شون هم تو مسجد می خونن ، فکر نمی کردم چنین آدمایی اینقدر از خدا بی خبر باشن و دیگه اینکه دلم از این می سوزه که من احمق از روز اول تمام ثانیه های زندگی گذشتمو بیان کردم که تو جریان زندگیم هیچ نقطه مبهمی برای همسرم و خانوادش نباشه ولی باکمال نامردی بعد از ازدواج وقتی که وارد خانوادش شدم دیدم که همه از این رفتار زشت همسرم آگاهند و به شوخی و طعنه بیانش می کنن ولی دیگر فهمیده بودم .
روز اول کارمند قسمت برق راه آهن بود ولی گفته بود که رسمی ولی چون قراردادی بود تعدیل شد. نه ماه بیکار بود و من با تمام تروفرزیه گذشته و اینکه از تمام مشکلات خودم بر می اومدم شدم جیره خور و حرف خور پدر شوهر .
RE: من به آخر رسیدم نظر شما شاید قطره آبی باشه روی چرقه زندگی من پس ا
خانم قمر ناز آیا این مسائل و ناراحتی هایت را با ایشون در میان گذاشتی؟ عکس العمل ایشون چی بوده؟ آیا ایشون میخواد زندگی با شما رو ادامه بده؟ اصلا قصد اولیه شما چیه آیا می خواهید جدا شید یا زندگی مشترک رو ادامه بدید؟
لطفا یک مقداری واضح تر توضیح بدهید. بنده مشکل شما رو قشنگ نفهمیدم.