+سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم....ایشان همکار من بودند...و در ظاهر بهترین پسر مجرد در محل کار من بودند که هر دختری در تب دوست شدن با ایشان می سوخت...من اما هیچ توجه ای به ایشان نداشتم جز اینکه از ایشان در مورد کار مشورت می کردم ولی احساس خاصی به ایشان نداشتم.و از انجایی که 3 سال از وی کوچکتر بودم وشوهرم هم فوت کرده بود و فرزند هم داشتم هیچگاه به هیچ مردی نه توجه نشان می دادم و نه نزدیک می شدم...تا اینکه بعد از 3 سال همکار بودن و شناخت خانوادگی(چرا که ایشان و دیگر همکار ها در مهمانی ها و جشن های خانوادگی با خانواده هایمان شرکت می کردیم) یک روز به طور غاقل گیرانه ای نسبت به من ابراز علاقه کرد و متاسفانه از همان موقع نیز رابطه صکث داشتیم...در تمام این چند سال من اصلا احساس خوبی نسبت به ایشان نداشتم..نمی دانم چرا هر چه بیشتر به هم نزدیک می شدیم من بیشتر نسبت به ایشان بی اعتماد می شدم....در این سه سال که رابطه داشتیم من بارها به هم زدم ولی هر بار وی با سماجت هر چه بیشتر و با تلفن زدنهای مکرر و آمدن به خانه مرا راضی کرد که دوست بمانیم...ولی متاسفانه هر بار که من می دیدمشان دوباره با حرفهایی که می زد خام میشدم....تا اینکه به وی گفتم که دیگر نمی خواهم با ایشان رابطه داشته باشم و ایشان پذیرفتند البته این ظاهر قضیه بود و قتی که قرار شد فقط دوست بمانیم ایشان هر روز تماس می گرفتند و هر بار بیشتر از قبل ابراز می کردند که دیدن من غیر ممکن شده است و اگر مرا ببیند چون من را خیلی دوست دارد نمی تواند تحمل کند!!!!!و این باعث شد که در مهمانی ها نیز به همین دلیل شرکت نکند.....من که این حالت ایشان را دیدم بلاخره عصبانی شدم و از ایشان خواستم که تماس های تلفنی هم قطع شود...ایشان نپذیرفتند ولی وقتی من تلفنم را قطع کردم و مصر شدم وی دیگر تماس نگرفت و گفت که من مطمئنم دوباره تو ارام می شوی و به امید ان روز منتظر می مانم..ایشان .الان چند روز است که تماس نگرفته اما من احساس می کنم دلم برایش تنگ شده...دلم می خواهد به عنوان یک دوست خوب و بدون رابطه در کنارم باشد.......و من نمی دانم چه کار کنم..این را هم بگویم که خانواده ایشان و حتی خانواده من به هیچ عنوان راضی به ازدواج ما نیستند.....خود من هم دوست ندارم با پسری ازدواج کنم که فردا نتواند پدر خوبی برای فرزندم باشد و یا خانواده ایشان نتوانند فرزند مرا به عنوان یکی از اعضای خانواده بپذیرند...اگر چه که ایشان بارها گفته اند که فرزند مرا فرزند خودش می داند اما من نمی توانم باور کنم که این احساس بهد از ازدواج هم ادامه داشته باشد..خواهش می کنم به من بگویید که چطور می توانم ایشان را کاملا کنار بگذارم در صورتی که این چند سال نسبت به ایشان علاقه شدید پیدا کرده ام..
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
سلام لطفا بیشتر توضیح بدهید : شما سه سال احساس بدی به ایشان داشتید و اعتماد نداشتید ولی صکص داشتید ؟!
شما به ایشان گفتید که دیگر به شما زنگ نزنند و تلفن را هم قطع کردید در صورتی که دلتان میخواهد به عنوان یک دوست خوب در کنارتان باشد ؟!
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
به نظر من اين رابطه قابل اصلاح نيست و گمان نكنيد كه مي توانيد او را وادار به يك رابطه معمولي كنيد چرا كه شما دو نفر سالها در كنار هم رابطه فراتر را ديده ايد
(خود من هم دوست ندارم با پسری ازدواج کنم که فردا نتواند پدر خوبی برای فرزندم باشد و یا خانواده ایشان نتوانند فرزند مرا به عنوان یکی از اعضای خانواده بپذیرند.) اين حرف شما كاملا صحيح است و به اين عقيده خود پايبند باشيد.
صكص آزادانه و بدون دريغ باعث شده است كه رابطه شما رنگ و بوي ديگري پيدا كرده و فكر كرده به ازدواج يا يك رابطه كم را غيرممكن مي كند.
سعي كنيد او را واقعا از زندگي خود بيرون كنيد نه اينكه توصور كنيد كه او نيست.
شما ظاهرا به او مي گوييد كه تماس نگيرد اما باطنا دوست داريد كه بگيرد. اينطوري موفق نمي شويد.
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
شما که به ایشون علاقه نداشتین چطور رابطه سکس داشتین ؟ جالبه ؟ اون آقا داره از موقعیت شما سواستفاده رومیکنه وتا وقتی که دختری رو برای ازدواج پیدا نکرده می خواد از شما حداکثر استفاده رو ببره . به نظر من این ارتباط رو هرچه زودتر تمومش کنید و کسی دیگرو برای یه ازدواج موفق با شرایطی که دارین انتخاب کنید.
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
سلام عزیزم
لطفا منطقی تر فکر کن. با کسی رابطه داشته باش که مطمئن باشی هم شوهر خوبی برای خودت و هم پدر خوبی برای فرزندت باشه. از طرف دیگه خانواده ها مخالف نباشند چون نمونش عموی من رفت با یک خانم بیوه با دو تا بچه ازدواج کرد اون قدر خانوائش بهش سرکوفت زدن و اون قدر ریخت تو خودش تا تومار مفغزی گرفت و فوت کرد.بیشتر فکر کن من اگه جای شما بودم این آقا رو می زاشتم کنار چون آینده خوبیباهاش نخواهم داشت.
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
سلام به همه ی دوستان خوبم که به فکرم بودند و راهنماییم کردند...همه ی شما درست می گید...فقط یه مشکل اینجاست..یکی این که اون مرتب با تلفن و اس ام اس با احساس من بازی می کنه...حتی شماره ها رو عوض کردم ولی اون اومد خونه...راستش اون یه اذم سرشناسه...و ظاهرا می گه من اگه با تو بیرون نمی رم...می ترسم کسی ما رو ببینه برای هر دوی ما بده....دوم این که دانه جان تو راست می گی من الان دیگه دوستش دارم و دلم نمی خواد کاملا بره..البته بهتون بگم اگه تا 100 روز هم زنگ نزنه من هیچوقت زنگ نمی زنم..حتی زمانی که واقعا دلم براش تنگ می شه زنگ نمی زنم...و همهی دردم اینه که چرا یه دوستی خوب به اینجا کشیده شد.
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
راستش من تقریبا یک ماه پیش بدترین توهین هارو بهش کردم...گفتم تو ادم کثیفی هستی که فقط من رو برای سکس می خوای...اونم سعی کرد با من صحبت کنه ولی من فقط داد می کشیدم و گریه می کردم..اونم الان یک ماه است که گفت من می رم یوگا که ذهنم رو از تو دور کنم و نخوام با تو سکس داشته باشم...ولی دو تا دوست خوب بمونیم...حالا مشکل شده این که هم زنگ می زنه...و هم وفتی من می خوام که واقعا مثل یک دوست باهاش برخورد کنم.فورا می گه من هنوز نمی تونم فراموش کنم که تو به من گفتی کثافت اشغال...نمی دونم چه کار کنم...از طرفی راست می گه...ولی لز طرفی نمی دونم چه کار کنم که اگه واقعا راست می گه چطوری ازش بخوام فراموش کنه...خواهش می کنم کمکم کنید
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
من واقعا موندم که این اقا واقعا من رو دوست داره...واقعا نمی دونم چه کار کنم..می ترسم اشتباه کرده باشم..و اون واقعا دوست خوبی باشه...خواهش می کنم کمکم کنید...
RE: سلام من مدت 6 سال است که با آقایی دوستم........
راستی من تو تاپیک اشتباه نوشتم سه سال از ایشان بزرگترم.دانشجو و شاغل هستم و تو این مدت اینقدر به هم ریخته ام که نمی تونم درس بخونم...تو رو خدا تنهام نذارید.