-
عدم تمایل به آشنایی
سلام.
یه موضوع دیگه هم پیش اومده که میخواستم باهاتون مشورت کنم که چطور مطرحش کنم بهتره.
یک ماه پیش ها، شاید هم بیشتر از یک ماه، یکی از دوستان قدیمی ام که از دوران دبیرستان دوست هستیم، گفت که در محیط کارشون یک آقا هست که دنبال دختر خوب میگرده و دوستم گفت تو اومدی توی ذهنم و پرسید میتونم شمارتو بدم یا نه؟
من یه سری اطلاعات اولیه ازش پرسیدم ولی نظری ندادم که شماره بده یا نده. گفتم با بابا مطرح میکنم ببینم.
شرایط کلی آقا پسر بد نبود.
فرداش دوباره دوستم پیام داد که دوباره سراغ گرفته اند و چیکار کنم و شمارتو بدم یا نه؟
با بابا مطرح کردم و بابا هم طبق معمول بی تفاوت گفت من نمیدونم هر کار خودت میخوای بکن.
به دوستم گفتم باشه شمارمو بهشون بده.
چند روز گذشت تماسی نگرفتن.
دوستم پرسید زنگ زدن؟ گفتم نه. یکم بعدش دوستم گفت گویا پاش آسیب دیده!
دو سه روز بعدش یه خانم زنگ زد و گفت من خواهر فلانی هستم و خانم فلانی شما رو معرفی کرده اند و یه سری اطلاعات از برادرش داد و از من هم اطلاعاتی خواست که منم در همون حد که خودش اطلاعات داده بود، اطلاعات دادم. و گفت فرداش زنگ میزنه که ببینه نظرم چیه و چطور پیش بره.
باز فرداش زنگ نزد و حدود سه روز بعدش زنگ زد و منم گفتم با بابا مطرح کرده ام و اجازه دادن و گفته اند مشکلی نیست میتونید آشنا بشید. و باز گفت با برادرش مطرح میکنه که زمانی برای ملاقات و آشنایی مشخص بشه و فردا اطلاعشو میده.
باز این فرداش شد چند روز بعدش و زنگ زد و گفت برادرش توی مسابقه ورزشی آسیب دیده و پاش شکسته و فعلا پاش تو گچه و فعلا نمیتونه بیاد بیرون و وقتی پاش خوب شد و از گچ در اومد یه قرار میذارن!
ولی راستش همین تعلل و بی برنامگی، بدقولی (و حتی حس میکنم بی مسئولیتی و خودخواهی) که من توی همین یک ماه و اندی ازشون دیدم، اصلا ذره ای تمایل به ادامه ماجرا و آشنا شدن ندارم.
حوصله ی حمل بار چیزی در پس ذهنم رو ندارم که ذره ای تمایل بهش چه احساسی چه با چیزایی که دیدم عقلانی، حس نمیکنم.
سه راه ممکن برای تمام کردن این ماجرا هست و ممنون میشم راهنماییم کنید کدام راه درست تره و مزایا و معایب هر کدوم به نظرتون چیه؟
۱- به دوستم بگم که بهشون بگه دیگه تمایلی به آشنایی ندارم.
۲-به خواهرش پیام بدم و بگم که نمیخوام بیشتر ادامه بدم.
۳- صبر کنم زنگ بزنه خواهرش، و هر وقت زنگ زد بگم که تمایلی به آشنایی بیشتر ندارم.
ممنون میشم راهنماییم کنید.
-
سلام از بین این گزینه ها ، بنظرم گزینه دو مناسبتره. چون شما باب آشنایی رو با خواهرشون باز کردین. به خودشون زنگ بزنین بهتره.
اما نظر من اینه که یکم بیشتر تامل کنین و گزینه مدنظر رو اجازه بدین بیان صحبت کنن، شاید گزینه مناسبی بود و دلیل موجهی برای تاخیراش داشت. رد کردن گزینه ها خیلی زود، بنظرم مناسب نیست. باز هر جور خودتون میدونین....
-
سلام پوه عزیز
ببین من احساستو درک میکنم اینجور مواقع آدم احساس میکنه طرف انگار اصلا جدی نیست
من نظرم روی شماره 3 هست
اما قبلش به نظرم اگر خواهر این آقا دوباره تماس گرفتن و قطعی ی تایمی رو مشخص کردند برای دیدار شما و برادرشون شما مخالفتی نکنید و برای اشنایی اقدام کنید .
اما اگر تماسی گرفتن و ی ذره حرف زدند و دوباره خواستن ی هماهنگی دیگه بکنند و دوباره بگن خبر میدم و از این حرفا اینجا دیگه جواب قطعی منفی رو همون روز بدید.
چون کاهی وقتها واقعا برای طرف مشکلی پیش اومده و میشه بهشون حق داد اما گاهی وقتها اصلا میبینی الکی و از سر وقت گذرونی میرن خواستگاری و قصد جدی ندارند
-
با هر 3 تا نظرت مخالفم
با دید منفی و بدون دلایل محکم داری قضاوت میکنی
صبر کن، عجله نکن
-
سلام یه روز با دوستم رفتیم دم دفتر یکی دیگه از دوستان، زنگ اف اف رو زدیم درب رو بازنکرد، چند دقیقه هم صبر کردیم، بعد من گفتم بریم، دوستم گفت برای گرفتن چنین تصمیمی اطلاعات کافی نداریم، بگذار بهش زنگ بزنم، بعد بریم، خلاصه زنگ زد گفت تو راهم، دارم میرسم.
نکته اش اینکه با یکسری اطلاعات کم من یه تصمیم اشتباه داشتم میگرفتم، ولی دوستم سعی کرد اول اطلاعات و متغییر های تصمیم گیری اش رو کامل کنه و بعد قضاوت کنه.
-
سلام.
فکر میکنم چندین بار در گذر بیش از یکماه آدم تعلل و بدقولی ببینه، نمیشه بهش گفت قضاوت عجولانه. :)
یا حداقل وقتی مثلا میگن فلان روز زنگ میزنن، همون چند روز بعدش که زنگ میزنن میشه حداقل بگن عذر میخوام نشد اون زمانی که قرار بود زنگ بزنم.
یا در طول این مدت میشد تلفنی صحبتهایی کرد تا زمان بهبود وضعیت پاشون!
از طرفی کسی که میاد میسپره که دختر بهم معرفی کنید و روز بعدش سراغ میگیره که شماره دادن یا نه، یعنی آمادگی داره.
اگر هم فرض کنیم فقط چند روز بعد از شماره منو گرفتن، پاشون اسیب دیده بوده (همونطور که دوستم قبل از تماس اول خواهر ایشون گفت آسیب دیده) میشد خواهرش وقتی زنگ میزنه همون اول بگه. یا حداقل دفعه دوم تماسشون که خواستن نظر منو بر ادامه یا نه بپرسن، مسأله اسیب دیدگی ایشونو مطرح کنن. این به نظر من یعنی بی برنامگی. حالا بگذریم از اینکه ایشون در طول همون چند روز وقت و شرایط مسابقه ورزشی در سطح شرکتشون داشته ولی وقت تماس گرفتن نداشته!
از طرفی با پای شکسته هم میشه ملاقات داشت! من دوره ارشد پام شکسته بود و چهار ماه تو گچ بود. دانشگاهمو میرفتم.
تلفن رو هم که ازشون نگرفتن. زبونشون هم که آسیبی ندیده.
به هر حال هر کی یه ملاکی داره. وقتی این رفتارهاشون رو متناسب با ملاکهای کلان که شامل مسئولیت پذیری و جدی بودن مورد نظرم نمیبینم، دلیلی بر بررسی جزییات نمیبینم.
-
از طرفی هم شاید به قول دوستی، ناشیانه عمل کرده اند و نمیدونن چی کار کنن.
فرض کنیم اینجوری باشه. خب وقتی خواهر ایشون که تماس گرفت گفت که خودش ازدواج کرده و دو تا بچه داره، توقع نمیره اینقدر ناشیانه عمل بشه!
از طرفی اگر این آقا با این سن ۳۶ سال و تحصیلکرده و شاغل، اینقدر خام هستن که نقشه راه کلی برای مسأله اقدام به آشنایی ندارن، خب از این نظر هم یک جور خامی دارن. و حقیقتا حوصله ی اینکه به جای همسر داری، بخوام بچه داری کنم، ندارم.
البته شاید این همه مارک منفی زدن چندان معقول نباشه. ولی خب تمام اینها به عنوان یه زنگ خطر برام مطرح شده و تمایلم رو برای ادامه آشنایی کم کرده.
نمیدونم، شاید هم بهتر باشه بذارم یه ملاقات اولیه ای صورت بگیره. امیدوارم اون موقع خودش توضیح قانع کننده داشته باشه و بی تفاوت از کنار این تعلل هاش نگذره و من مجبور نشم خودم توضیح بخوام.
-
سلام خانم پو اینکه اینقدر خوب موارد رو حلاجی می کنید، خیلی خوبه. از طرفی بعضی وقتها از بچه ها سوال میپرسید و تاپیک میزنید، هم نشون از بلوغ و شناخت خوبی که از خودتون دارین میده و باکی از مورد نقد و سوال قرار گرفتن ندارید.
ولی یه بحثی که در مطالب چند وقت اخیر شما مشاهده کردم اینجا مینویسم هر چند ربطی به این تاپیک نداره:
در جریان زندگی بر شخصی پوشیده نیست که دستاورد های ما حاصل اندیشه و تفکر های ماست، ولی آیا میدونید تمامی این دستاورد ها حاصل چند درصد اندیشیدن های خانم پو هست؟ به جرات میتوان گفت افکار شما که منتج به نتیجه مطلب و دستاورد آور در زندگی شما شده زیر ده درصد هست و بیش از ۹۰ درصد افکار شما ( خیلی از ماها) صرف تفکر به گذشته، آینده، قضاوت های بی مورد در مورد رفتار های دیگران، نگهداری و رشد دادن رنج ها و غم ها میشه.
هر چه ما به این سمت بریم که جلو فکر کردن خودمون رو بگیریم ذهن آرام تر و سالم ترب خواهیم داشت، در این ذهن آرام هست که ما میتونیم وارد مرز آگاهی بشیم و اندیشه های سالم و مناسب داشته باشیم.
مثال:
خنده و غم هر دو از یک جنس هستند یعنی احساس، ولی رویکرد متضاد دارند، حالا چرا ما خنده حاصل از یک جریان و لطیفه خنده دار رو به سرعت از دست میدین و فراموش می کنین ولی غم یا ناراحتی حاصل از رفتار یک فرد رو اینقدر در ذهن ما میمونه و پرورش پیدا میکنه؟
دلیلش اینه که ذهن ما عادت کرده به احساس بها بده و بهش فکر کنه، درصورتی که درستش اینه که ذهن ما به احساس ها مثل احساس شادی و خنده نگاه کنه، یعنی فکر ما بشینه ببینه من دارم میخندم، احساس شاد دارم و تمام، فکر ما ببینه من ناراحتم و این ناراحتی چند دقیقه با ما باشه و خودش اگر بهش بها ندیم بره.
نتیجه:
- جلوی فکر کردن های خودتون رو بگیرید.
- به نکات مثبت بیشتر توجه کنید
- در حال زندگی کنید( یعنی مثلاً وقتی این متن رو خوندین، احساس تماس کف پاتون با زمین، احساس دم و بازدم، احساس حرکت چشم ها و ... را بفهمین، )
- تا زمانی که متغیر های قطعی، اطلاعات ورودی کامل نداشتین نگذارید ذهنتون وارد تجزیه و تحلیل بشه.
- ذهنتون به جایی میرسه که اگر این فرد سه ماهه دیگه هم تماس بگیره، براتون مهم نباشه و ذهنتون درگیر نشه فقط به نکاتی که برای شناخت باید بررسی کنید چرایی این تأخیر رو هم اضافه کنید