افسردگی شدید تنفر شدید از خود ،حسرت
سلام بنده دچار بحران شدیدی تو زندگیم شدیم از جمله از دست دادن سلامتی بخاطر سنگینی کارم و چون کارم طوری هست که مداوم ایستاده کار میکنم به مدت ۱۸ سال دچار دیسک و آتروز گردن تنگی کانال نخاع و دیسک کمر شدم که درد شدید مداوم گردنم که حتی با داروهای که دکتر تجویز کرده بهبودی حاصل نشده دوم در آستانه جدایی طلاق که همسر فرزندم ۲ سال هست خانه را ترک کرده و دلیل جدایی رو در مبحث مشاوره خانواده عنوان کردم سوم تمام دسترنج که شبانه روزی۱۸ سال تمام کار کردم الان بابت مهریه دارم از دست میدم چهارم بخاطر فشار روحی و جسمی در آخرین ماه نتونستم در کارم انجام وظیفه کنم و دیروز قطع کار بنده رو زدن😔😥 الان که این تاپیک دارم می نویسم اشک امانم نمیده روزی ساعت ثانیه نیست که خودمو به شدت سرزنش نکنم دیگه انگیزه ای برای ادامه زندگی نفس کشیدن هم ندارم اگر به روانپزشک مراجعه نکرده بودم و دارو مصرف نکرده بودم تا الان شاید خودمو از زندگی خلاص کرده بودم الان سوال بنده این هست بخاطر سخت کار کردنم که باعث شد سلامتی مو برای همیشه تا آخر عمر از دست دادم بخاطر انتخاب غلط همسر و اعتماد های کورکورانه به اون و تمامی اشتباهاتی که انجام دادم که الان به فجیح ترین حال روز که افتادم خودمو شدیدا سرزنش میکنم و افسوس حسرت گذشته رو میخورم که کاش این تجربه های تلخ رو قبل از اینکه اتفاق بیفته پیشگیری میکردم قدر سلامتی تندرستی خودمو ندونستم هر وقت که میخوام بخوابم فکر احمقانه میکنم وقتی بیدار شدم ببینم همه اینها کابوس بوده هی حسرت میخورم میگم کاش زندگی دنده عقب داشت دیگه اشتباهات خودمو تکرار نکنم نمیدونم چرا اصلا نمیخوام واقعیت قبول کنم چطوری درد شدید گردنم که باعث میشه دست هام تیر بکشه گزگز کنه تا آخر عمر تحمل کنم روزی بود که نمیدونستم غم درد چی هست همیشه شاد بودم کاش آنقدر سخت کار نمیکردم که سلامتی مو از دست بدم و آخرش ثمره یک عمر تلاش زحمت نصیب دوا دکتر مهریه بشه و مثل یک آهن پاره شرکت منو بندازه گوشه چهار دیواری چون دیگه برای شان سود منفعتی ندارم خیلی دنیای بی رحم بی ارزشی هست این ندامت و پشیمانی حسرت روزهای گذشته عذابم میده حتی از درد گردنم هم بیشتر لطفا من عاجز و درمونده شکست خورده رو راهنمایی کنید با تشکر😔🙏