ازدواج مجدد شوهر سابقم

سلام کسی اینجا آنلاین هست من می خواستم درد دل کنم

- - - Updated - - -

من و شوهر سابقم سال 91 ازدواج کردیم. یک ازدواج عاشقانه.
اما مشکلات زیادی از اول داشتیم. ریشه بیشتر مشکلات مخالفت خانواده ایشون بود.
هر دومون هم مقداری افسردگی داشتیم و من هم واقعا راه و رسم زندگی بلد نبودم و سنم کم بود.
بینمون سردی به وجود نیومد اما به جایی رسیدیم که تحمل جنگ اعصاب رو نداشتیم و کم کم از هم دور و دورتر شدیم
علاقه من هم چنان پا برجا بود. ایشون رو هیچ وقت نفهمیدم چون خیلی خودش رو دور و مخفی نگه می داشت
بالاخره بعد از کش و قوس های فراوان سال 95 از هم جدا شدیم

- - - Updated - - -

من و شوهر سابقم سال 91 ازدواج کردیم. یک ازدواج عاشقانه.
اما مشکلات زیادی از اول داشتیم. ریشه بیشتر مشکلات مخالفت خانواده ایشون بود.
هر دومون هم مقداری افسردگی داشتیم و من هم واقعا راه و رسم زندگی بلد نبودم و سنم کم بود.
بینمون سردی به وجود نیومد اما به جایی رسیدیم که تحمل جنگ اعصاب رو نداشتیم و کم کم از هم دور و دورتر شدیم
علاقه من هم چنان پا برجا بود. ایشون رو هیچ وقت نفهمیدم چون خیلی خودش رو دور و مخفی نگه می داشت
بالاخره بعد از کش و قوس های فراوان سال 95 از هم جدا شدیم

- - - Updated - - -

هیچکس بیدار نیس من حرف بزنم؟

سلام عزیزم،
چند سالتونه؟الان مشغول به چکاری هستین؟قصد ازدواج‌مجدد ندارین؟با خانواده زندگی می کنید؟روابطتون با خانواده چطوره؟

سلام به شما

لطفا مطلبتون رو کامل بنویسین و مشخص کنین مشکلتون چی هست تا راهنمایی های لازم صورت بگیره.

:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط wisdom

سلام عزیزم،
چند سالتونه؟الان مشغول به چکاری هستین؟قصد ازدواج‌مجدد ندارین؟با خانواده زندگی می کنید؟روابطتون با خانواده چطوره؟

---

سلام مرسی از جوابتون.
بیست و هشت سالمه.
من بعد از جدایی با واسطه به یکی از آشناها که از قبل به من علاقمند بودن آشنا شدم و بعد از مدتی ازدواج کردیم.
بماند که تو ازدواج دوم هم خیلی سختی و حقارت کشیدم از طرف خانواده همسر.
مدت کوتاهی بعد از ازدواج هم موفق شدیم مهاجرت کنیم. من هم سرکار می رم هم درس می خونم در حال حاضر.
زندگیمون سخت بوده از اول ولی خب تلاشمون رو می کنیم همیشه.
میتونم بگم در مقایسه با ازدواج اولم یک ازدواج عاقلانه داشتم.

مدتی پیش از طریق یکی از آشناها خبردار شدم که همسر سابقم هم ازدواج کرده. و با همسر جدیدش تو همون خونه ای که ما با هم زندگی می کردیم زندگی می کنه. از نظر مالی وضعیت خیلی خوبی دارن هر دو. و خلاصه خیلی خوشبختن. و البته قصد مهاجرت هم دارن.

چند روز پیش همسر سابقم به من پیام داد و بعدش هم تماس گرفت. اظهار می کرد که نمیتونه فراموشم کنه. عکسام رو برام می فرستاد که همه رو دور از چشم خانمش نگه داشته. می گفت یه سری وسایلم رو نگه داشته بوده که خانمش پیدا کرده و انداخته دور و خلاصه اینکه نمی تونه منو فراموش کنه و از اینجور حرفا

من بهش می گفتم که برای حفظ زندگیش باید منو فراموش کنه و عکسا رو پاک کنه و زنش نباید بفهمه که به من پیام داده یا هنوز به من فکر می کنه ... اما خب اون با حق به جانبی می گفت یه قسمتی از زندگیمه و به کسی ربطی نداره و ... و البته منم بین حرفا کمی احساساتی شدم و گریه کردم و ...

خلاصه با این حرفا که اینم قسمت ما بوده و زندگی هر کدوممون دیگه مسیر خودش رو رفته خداحافظی کردیم و قرار شد دیگه تماسی بینمون برقرار نشه. اما اون می گفت هرازگاهی ازم خبر می گیره چون نمیتونه بی خبر بمونه.

از اون روز به بعد من هم خیلی غمگین شدم هم اینکه کل زندگی فعلیم برام زیر سوال رفته.

یکی از مهم ترین مسایلی که من و همسر سابقم رو به جدایی کشوند آزار و اذیت خانواده ش بود - حالا می بینم من ده برابر بدتر از اون آزارها رو از خانواده همسر فعلیم دیدم و می بینم.
یکی دیگه اینکه همسر سابقم به شدت با من آروم حرف می زد و حتی در بدترین دعواهامون ناسزا به من نمی گفت - حتی در حد خفه شو یا بی شعور. اما همسر فعلیم هم سابقه فحاشی هم سابقه کتک زدنم رو داره
از نظر مالی ما خیلی خیلی تحت فشار بودیم از ابتدا. در صورتی که با همسر سابقم مشکلی مالی نداشتیم و الان هم میدونم اون با همسرش خیلی از نظر مالی وضعشون خوبه و مشکلی ندارن و همه کارایی که من الان حسرتش رو دارم انجام میدن.
یه مورد دیگه اینکه همسر سابقم همیشه می گفت دوست دارم از ایران بریم از خانواده م دور باشیم تا تو راحت باشی اما اون موقع هر چی تلاش کردیم نشد و الان اون با همسرش در حال مهاجرته.

خلاصه از اون روز من کلا حالم خرابه. از طرفی عذاب وجدان دارم که چرا باهاش حرف زدم. از طرفی ناراحتم که به من فکر می کنه و حرفمو جلوی آشناهاش می زنه و نگران خانمش و رابطه ش هستم. از طرف دیگه صادقانه بگم به شدت حسودیم می شه که کسی دیگه جای من رو تو زندگیش پر کرده. از طرف دیگه نسبت به همسرم سرد شدم و احساس می کنم شاید اشتباه کردم.

در کل فکر می کنم هم طلاق و هم ازدواج مجدد هر دوی ما شتاب زده بوده و کاش تلاشهایی که بعد از جدایی کردیم رو قبل از جدایی برای رابطه ی خودمون انجام داده بودیم.

این فکرها خیلی خیلی داره آزارم میده و آرامش و نظم زندگیم از بین رفته.

ممنون میشم اگه با حرفا و راهنماییتون کمکم کنید.

سلام
زندگی قبلی شما با اون آقا هرچی که بوده تموم شده و به نظرم باید تلاش کنید که هر زمانی فکرتون میره سمت همسر قبلی و زندگی و شرایط زندگی قبلیتون فورا ذهنتون رو منحرف کنید و یگه بهش فکر نکنید. در عوض به زندگی جدیدتون و شرایط جدید و اینکه چطوری می تونید اوضاع رو بهبود بدین فکر کنید.
بهر حال کنترل فکر شما دست خودتونه. مقایسه هارو کنار بگذارید.
اون آقا نباید به شما زنگ میزدن و واقعا کار اشتباهی کرده اند و به نظرم هنوز هم بلوغ لازم رو برای اداره زندگی کنونی اش نداره که اگر داشت این خطا رو مرتکب نمیشد. دلیلی هم نداره ایشون دیگه به شما زنگ بزنه یا خبری بگیره. می تونید خطتون رو عوض کنید یا راههای تماسی رو بلاک کنید.
همه در زندگی مشکلاتی دارند و با توجه به شرایطشون در مورد اون تصمیماتی می گیرند. شما هم در مورد جدایی خودتون رو مقصر ندونید. خودتون رو دوست داشته باشین و به تصمیمی که اونموقع با توجه به شرایط اونزمان گرفتین احترام بذارین.
نذارین تماس همسر سابقتون باعث بهم خوردن زندگیتون بشه که واقعا عاقبت خوبی نخواهد داشت و حتما دیگه اجازه ندین با شما تماس بگیرن.

شما همون موقع باید تلاش می کردی و الان کاری ازت برنمیاد
کلا همه رو کنار بزار
با همسر سابقت ارتباط نگیر
آدم همیشه فک میکنه قبلا بهتر بود

بعد از طلاق علاوه بر جدایی بیرونی، باید جدایی ذهنی هم اتفاق بیافته و بهمین دلیل لازم هست بجای فکر به ارتباط جدید یا ازدواج افراد حتما با یک متخصص صحبت کنن و بخودشون فرصتی برای ترمیم بدند.

* قطعا ما اگر روابط مختلف رو بررسی کنیم ساعت ها و روزهای خوبی رو میتونیم از دل اونها بیرون بکشیم، آدمهایی که ویژگی ها یا رفتارهای خاص و خوبی داشتن. یکی خیلی مهربان، یکی خیلی دست و دل باز ، یکی خیلی شوخ ، یکی خیلی پر تلاش و ...

اما مهم ترین دلایلی که باعث شد این آدمها با چنین اوصافی از ما دور بشن و بالعکس و جدایی رقم بخوره چه بوده؟
چرا تصمیم به جدایی گرفتم و دلایلم چی بود؟

تصمیم به پایان زندگی مشترکم گرفتم، چون.........................

یادآوری این دلایل کمک میکنه شما وارد خیالات شیرین نشین و واقعیت ها رو مورد توجهتون قرار بدین.

آلفرد آدلر میگه؛
گیج کننده ترین اقدامی که علیه خویش میتوانیم بکنیم این است که بکوشیم قلبمان را به چیزی قانع کنیم که مغزمان میداند یک دروغ بزرگ است.

* شما به گذشته رجوع میکنین و حالتون این روزها بد هست. تحلیل گذشته میتونه چراغی باشه برای آینده شما.
تا زمانی كه خودمون رو از گير گذشته رها نكنيم و تا زمانی كه تخليه هيجانی انفاق نیافته و پاكسازی روانی صورت نگیره، امروز ما گذشته ای میشه كه باز در حال تكراره.
_ از طرفی ارتباط با آدم های تمام شده و دست و پا زدن در رابطه های مرده، یکی از مهم ترین دلایلی هست که میتونه احساس ارزشمندی و عزت نفس افراد رو هدف بگیره، پس لازم هست بیش از گذشته این مسئله رو در نظر داشته باشین و با یک متخصص در ارتباط باشین.

* آدرسها، شماره ی تلفن، اینترنت ، دوستان مشترک، یادگاری و ... اینها رو حذف ، تغییر داده یا محدود کنین. مثلا میتونستین شماره خودتون رو تغییر بدین یا ایشان رو بلاک کنین. گاهی همین کارهای کوچک میتونه مانع بزرگی برای وقوع اشتباهات خطرناک بشه.

* میزان رضایت مندی از وضعیت فعلیم
_ اینکه من تلاش میکنم برای رسیدن به نقطه ای که احساس آرامش، حال خوب و ... دارم، خصوصا تلاش ذهنی .
همین امروز میتونم به همسرم عشق بیشتری بورزم.
همین امروز میتونم یه برنامه ی بهتری برای خودم بنویسم.
همین امروز میتونم حال خوب رو خلق کنم.

و .... ← ( اکنون و اینجا )

_ ذهنم رو عادت میدم به لذت بردن از خوشی های کوچک و براش قرار گرفتن در شرایط ایده آل رو لذت واقعی تعریف نمیکنم و سعی میکنم دنیای منحصر بفرد خودم رو بسازم.

_ سبک زندگی خودم رو با تغییر رفتارها و عادات، تغییر میدم و تلاش میکنم این تغییر سبک برام مفید و مؤثر واقع بشه و باعث رشد من بشه.
( با کنترل کمال گرایی _ پذیرش اشتباهات و درس گرفتن از اونها_ جلوگیری از افتادن به دامن مقایسه _ مقابله صحیح با تفکرات منفی _ مقابله با ترس ها و جستجوی موفقیت در فراتر از مرزهای امنم _ جدا سازی موارد غیر ضروری از موارد ضروری در زندگی _ بی اعتنایی به دیگران _ دوست داشتن دردرها چون منو قوی میکنن _ پرهیز از غر زدن و ... _ و ... )

از زندگی چی میخوام‌؟
تو‌ این دنیا میخوام به چی برسم؟
دوست دارم بیشتر چه کاری انجام بدم؟
و...

اگر تمایل دارین میتونین از مشاوره خصوصی سایت یا کمک از یک متخصص بهره ببرین.


:72: